08-19-2013, 08:48 PM
همه نوشته: مردسالاری
پدرسالاری
زنستیزی
نقل قول:مردسالاری
پدرسالاری
نقل قول:مردسالاری
پدرسالاری
نقل قول:مردسالاری
نقل قول:مردسالاری
پدرسالاری
زنستیزی
نقل قول:مردسالاری
پدرسالاری
زنستیزی
نقل قول:مردسالاری
پدرسالاری
زنستیزی
نقل قول:مردسالاری
همهمهی «مردسالاری» چیزی نیست جز یک فرافکنیِ زیرکانه و البته وقیحانه برای ابطالناپذیر کردنِ شعارهای فمنیستی، چنانکه اگر مردان به مشکلی در فرمِ عمومیاش دچارند، از خودشان است، اگر زنی به مشکلی در جامعه دچار است، بازهم مشکل از مردان است و خلاصه در این محکمه بیبرو برگرد یگانه محکومان مردان هستند، این همه در حالیست که به چشمانِ حقیقتجو، زنان هرگز در نهادهای اجتماعی همچون خانواده کمتر از مردان نقش نداشته و ندارند(و شاید بیشتر هم داشته باشند، به گونهای که همچنان زنان مهمترین نقشِ تربیتی را در خانواده دارند) و آنها همانقدر در شکلگیری فرهنگها و سنتها سهیماند که مردان. در واقع اگر قرار باشد یک آسیبشناسی ساده، اما بدور از پیشداوریهای روزمره و شعارهای فمنیستی ِ جاافتاده ، از مشکلاتِ جامعهی زنامرد و سنتها و فرهنگهای شکل گرفته در آن داشته باشیم، میبینیم که مردی که در کودکی رفتارِ خشونتآمیز را از خانواده میآموزد، مردی که خود قربانی رفتارِ تحقیرآمیز میشود و با آن بزرگ میشود، مردی که در اسارتِ سنتهای ضدانسانیِ جامعه پرورانده میشود، مردی که در گرسنگیِ جنسی کنشِ ناهنجار به او آموخته میشود، مردی که به او گفته میشود برای مرد شدن باید درندگی بیاموزد، وقتی همین مرد واردِ جامعه میشود و ناهنجاریهایی که از محیطِ پرورشِ خود آموخته و اکنون برایش هنجار و راهِ طبیعیِ تعاملِ انسانی شده را به کار میبرد، میشود نمودی از جامعهی مردسالارِ زنستیز که از آن باید برای سرزنشِ جامعهی مردان بهرهبرداری کرد. یعنی تئوریِ مردسالاری در واقع محوریتِ بحث را از آسیب شناسیِ ناهنجاریهای اجتماعی و فردی به آسیبشناسیِ مردان میگرداند که در آن خشونت تبدیل به خشونتِ مردان علیه زنان میشود، تجاوز به تجاوزِ مردان علیه زنان تبدیل میشود و ... و اینطور میشود که کسی از خود نمیپرسد که چه شده که پسرِ دبیرستانی در خیابان به آن دختر متلک میگوید، تنها چیزی گفته میشود این است که پسرانِ ایرانی هنوز فرهنگِ احترام به زنان را نیاموختهاند و دچار شئیانگاری زنان هستند و در واقع این همان رَجِ دومینویی را به سقوط وامی دارد که در آن مردان هرچه بیشتر تحقیر، دیونمایی و سرزنش خواهند شد، بدونِ اینکه یک لحظه کسی با خود به این همه شک کند و بیاندیشد که شاید ورای اینها حقیقت به شکلی دیگر باشد.
اما این شعار به کارهای دیگری هم میآید. چطور؟ توضیح میدهم. وقتی قرار باشد همه چیز به نفع مردان در جامعه نشان داده شود. اگر مرد وظیفه دارد که کار کند و خرجِ خانه را در بیاورد و سر برج هم پولاش را زناش برایش خرج کند، اما خب این مرد است که برای پسر اسم انتخاب میکند، پس پدرسالاریِ برقرار را میبینید؟ اگر مرد هزار هزار میرود در میدانِ جنگ تکه تکه میشود، خب از آنسو مردان میتوانند رئیسِ جمهور شوند و زنان نمیتوانند (راستی آمارِ تعدادِ روسای جمهورِ ایران پس از انقلاب {35 سال}چندتاست؟4 تا یا 5 تا؟) تازه، اسمِ میدانها و خیابانهای شهر به نامِ آنها میشود، پس می بینید مردسالاری را؟ اگر مردان فوج فوج در زندانها و اسارتخانهها و اردوگاههای کار اجباری میپوسند، اما خب مردِ خانه به زناش توصیه میکند مانتویی بپوشد که خیلی کوتاه نباشد و ساعتِ دهِ شب برای در خیابان گشت زدن خطر دارد، پس میبینید مزیتِ مردی را؟ اگر مرد در ایران دو سال از بهترین سالهای عمر را به بدترین شکل ممکن میگذارند، اما در عوض مردان خودشان انتخاب میکند سبیل بگذارد یا نه، پس می بینید مرد بودن چقدر خوب است؟ اگرچه مردان 80 درصد از مشاغل را در ایران در اختیار دارند اما 98 درصد از سوانحِ محلِ کار شاملِ آنها میشود، اما در عوض مردان در محلِ کار میتوانند شلوار بپوشند و دامن نپوشند، پس کیف کنید مردان؛ اوممممم، راستش به قول ِ آندد در یافتنِ سوژههای بیشتر مشکل پیدا کردم، آهان اجازه دهید، اگر چه مردان برای ازدواج باید زیربار مهریه و نفقه و این چیزها بروند که عملا در ایران موجب فاجعه شده، اما 1 دهمِ درصد از مردانِ ایران میتوانند بیش از یک زن داشته باشند، میبینید حرمسرای مردان را در ایران؟
یعنی اینکه همهی شرایط در ایران به گونهای زیرِ عنوانِ مردسالاری و دیگرِ مشتقهایش تعریف شدهاند که از هر سو بخواهید بنگرید، همه چیز به نفعِ مردان یا حداقل در موردِ آنهاست.
اما اجازه دهید کاربردهای دیگرِ این عبارت را هم خواهم گفت که بس بسیار جالبتر از اینهاست؛ تا پستِ بعدی
کسشر هم تعاونی؟!