05-01-2013, 08:43 AM
خدایی نصف حرفاتون درمورد بنده مغلطه و اتهام بدون دلیل و سند روشن و محکمه. حداقلش برداشتهای شخصی و سطحی اشتباه خودتونه.
ضمنا بنده کلا حرف زدنم خیلی وقتا به حالت احتمالاتیه و کلی و بنیادین. زیاد توی جزییات نمیرم. بنظر من جزییات همونقدر که دچار تناقض و تضاد هستن، کم اعتبار و غیراساسی و کم اهمیت هم هستن.
من نه فقط اینجا و در اینطور بحثها بلکه کلا زیاد احتمالاتی صحبت میکنم.
مثلا حتی بارها در بحثهای فنی و تخصصی و برنامه نویسی که داشتم کسانی گفتن چقدر توی حرفات «بنظرم» و «احتمالا» و «شاید» و «ممکنه» و اینها هست!
خب من طرز صحبت کردنم اینطوریه. چون اینقدر احتمالات و موارد گسترده و پیچیده در خیلی چیزها بنظرم میرسه و اینقدر جای تردید و تحقیق و عدم قطعیت میبینم که نمیتونم به همین راحتی و بدون استفاده از این کلمات خیلی چیزها رو بگم. باید راه رو باز بذارم، چون میدونم باز هم هست.
حالا اون طرف مقابل اکثرا بقدر من در اون زمینه اطلاعات نداره و عمیق و گسترده فکر نکرده و اون همه احتمالات و امکانهای ظریف و پیچیده رو همزمان در ذهنش ندیده، بنابراین اصلا درک نمیکنه که چرا من اون کلمات رو در اون جاها گذاشتم و اونطور صحبت کردم. منم که وقت و انگیزهء تحقیق و توضیح و اثبات این همه احتمالات و مسائل رو نداشتم، ولی بازم گفتار خودم رو بقدر کافی غنی و لازم دونستم که بیان کردم؛ یعنی درصورت استفاده از کلماتی که بقدر کافی جای مانور توی گفته ها میذارن، و بنوعی اشاره هستن به اینکه احتمالات و موارد دیگر و پیچیدگی های بیشتری هم هست که حداقل فعلا واردشون نشدیم. اون کسی که آدمش باشه خودش میفهمه و میتونه سوال و تحقیق کنه. آدم اگر توی یه کاری وارد باشه اکثرا بهش اشاره کنی زود میگیره و خودش میتونه پیگیری کنه. میفهمه که اون بنظرم اونجا به دلیلی هست و قضیه پیچیده تر و گسترده تر و ظریف تره و شاید استثناهایی داره و غیره.
ولی شما تمام ساختار جملات و کلمات خاص استفاده شده توسط بنده رو یکسره نادیده میگیرید و میگید من ادعای خاصی کردم. نه من ادعای خاصی نکردم. نهایت شک کردم یا کمی بیشتر به سمت باور کردن پیش رفتم، اما بازم ادعا نکردم، و همیشه ذهنم برای پذیرفتن چیزهای جدید و مخالف باز و آماده است و تغییر نظر برام کار خیلی راحت و سریعیه.
ولی شما همهء اینا رو بصورت معکوس تفسیر/ادعا کردید.
بخاطر اینکه ذهن خودتون محدوده و میگید فقط همین حالته که ما میگیم و لاغیر.
عنوان تاپیک سواله، پستش سواله، بحثش هم احتمالاتیه، ایرادهام لزوما در ارتباط مستقیم با نظر کلی طرفین نیست بلکه به ضعف و مشکلات استدلالها و اسناد استفاده شده است، ... بعد شما همهء اینا رو طوری که خودتون تصور میکنید تفسیر میکنید و میگید همینه! نه عزیزم همین نیست فقط. میتونه چیزهای دیگری هم باشه. یخورده ذهنت رو باز کن.
من نمیگم مثلا هارپ رو کمی باور نکردم. چرا یک مقدار واقعا بیشتر باورش کردم. البته اگر بشه اسمش رو باور گذاشت؛ چون باور قطعی و نهایی و کاملی نبوده. شاید بیشتر یک ظن شدید بوده. اگر کامل باور کرده بودم که عنوان و پست اول تاپیک رو سوالی و با بیان دو گزینهء افسانه و واقعیت درج نمیکردم. خب با استدلالها و اسنادی که دیگران مطرح کردن من بعدش باز مقداری از این ظن دور شدم و بیشتر به صحتش شک کردم. ولی انتظار نداشته باشید بیام به چیزی اعتراف کنم که واقعا مرتکب نشدم. چون من هیچوقت باور کامل/قطعی به این چیزها نیاوردم، و بنابراین هیچوقت ادعای قاطع و صریحی در این مورد نکردم.
همین الانش هم من میگم باز با وجود اینها همه چیز ممکنه. ممکنه، ولو یک در میلیون، که افسانهء هارپ واقعیت داشته باشه. و در عین حال قبول دارم که نباید این چیزهایی رو که میگن باور کنیم، چون دلیل و سند بقدر کافی روشن و محکم براش نیست، ولی مشکلی نداره آدم توی ذهنش باشه این موارد و یک احتمالی هرچند خیلی کم براش قائل باشه. چون واقعا در دلایل و اسناد مخالف هم قطعیت مطلق وجود نداره. همیشه هزار و یک جور احتمال دیگر هم هست یا میتونه باشه که حتی ما به ذهنمون نرسیده. من میگم حتی اگر یک چیزی رو جلوی چشمم ببینم و همه جوره مستقیما زیر دست خودم باشه بازم میگم قطعیت نداره، چه برسه به اینطور چیزها.
درمورد خدا و دین هم من همینطور فکر میکنم.
شاید غیرممکن بدونید، اما برای من مشکل زیادی نداره که این همه مذاهب مختلف رو دارای منشاء مشترک و در اساس و بنیاد سازگاری پذیر با همدیگر بدونم. و البته اینکه اصولا فرعیات و شاخ و برگ ها و چیزهای غیراساسی اونقدرها هم مهم نیستن برای کسی که نه به دنبال بهانه، بلکه به دنبال واقعیت و انصاف است.
ضمنا بنده کلا حرف زدنم خیلی وقتا به حالت احتمالاتیه و کلی و بنیادین. زیاد توی جزییات نمیرم. بنظر من جزییات همونقدر که دچار تناقض و تضاد هستن، کم اعتبار و غیراساسی و کم اهمیت هم هستن.
من نه فقط اینجا و در اینطور بحثها بلکه کلا زیاد احتمالاتی صحبت میکنم.
مثلا حتی بارها در بحثهای فنی و تخصصی و برنامه نویسی که داشتم کسانی گفتن چقدر توی حرفات «بنظرم» و «احتمالا» و «شاید» و «ممکنه» و اینها هست!
خب من طرز صحبت کردنم اینطوریه. چون اینقدر احتمالات و موارد گسترده و پیچیده در خیلی چیزها بنظرم میرسه و اینقدر جای تردید و تحقیق و عدم قطعیت میبینم که نمیتونم به همین راحتی و بدون استفاده از این کلمات خیلی چیزها رو بگم. باید راه رو باز بذارم، چون میدونم باز هم هست.
حالا اون طرف مقابل اکثرا بقدر من در اون زمینه اطلاعات نداره و عمیق و گسترده فکر نکرده و اون همه احتمالات و امکانهای ظریف و پیچیده رو همزمان در ذهنش ندیده، بنابراین اصلا درک نمیکنه که چرا من اون کلمات رو در اون جاها گذاشتم و اونطور صحبت کردم. منم که وقت و انگیزهء تحقیق و توضیح و اثبات این همه احتمالات و مسائل رو نداشتم، ولی بازم گفتار خودم رو بقدر کافی غنی و لازم دونستم که بیان کردم؛ یعنی درصورت استفاده از کلماتی که بقدر کافی جای مانور توی گفته ها میذارن، و بنوعی اشاره هستن به اینکه احتمالات و موارد دیگر و پیچیدگی های بیشتری هم هست که حداقل فعلا واردشون نشدیم. اون کسی که آدمش باشه خودش میفهمه و میتونه سوال و تحقیق کنه. آدم اگر توی یه کاری وارد باشه اکثرا بهش اشاره کنی زود میگیره و خودش میتونه پیگیری کنه. میفهمه که اون بنظرم اونجا به دلیلی هست و قضیه پیچیده تر و گسترده تر و ظریف تره و شاید استثناهایی داره و غیره.
ولی شما تمام ساختار جملات و کلمات خاص استفاده شده توسط بنده رو یکسره نادیده میگیرید و میگید من ادعای خاصی کردم. نه من ادعای خاصی نکردم. نهایت شک کردم یا کمی بیشتر به سمت باور کردن پیش رفتم، اما بازم ادعا نکردم، و همیشه ذهنم برای پذیرفتن چیزهای جدید و مخالف باز و آماده است و تغییر نظر برام کار خیلی راحت و سریعیه.
ولی شما همهء اینا رو بصورت معکوس تفسیر/ادعا کردید.
بخاطر اینکه ذهن خودتون محدوده و میگید فقط همین حالته که ما میگیم و لاغیر.
عنوان تاپیک سواله، پستش سواله، بحثش هم احتمالاتیه، ایرادهام لزوما در ارتباط مستقیم با نظر کلی طرفین نیست بلکه به ضعف و مشکلات استدلالها و اسناد استفاده شده است، ... بعد شما همهء اینا رو طوری که خودتون تصور میکنید تفسیر میکنید و میگید همینه! نه عزیزم همین نیست فقط. میتونه چیزهای دیگری هم باشه. یخورده ذهنت رو باز کن.
من نمیگم مثلا هارپ رو کمی باور نکردم. چرا یک مقدار واقعا بیشتر باورش کردم. البته اگر بشه اسمش رو باور گذاشت؛ چون باور قطعی و نهایی و کاملی نبوده. شاید بیشتر یک ظن شدید بوده. اگر کامل باور کرده بودم که عنوان و پست اول تاپیک رو سوالی و با بیان دو گزینهء افسانه و واقعیت درج نمیکردم. خب با استدلالها و اسنادی که دیگران مطرح کردن من بعدش باز مقداری از این ظن دور شدم و بیشتر به صحتش شک کردم. ولی انتظار نداشته باشید بیام به چیزی اعتراف کنم که واقعا مرتکب نشدم. چون من هیچوقت باور کامل/قطعی به این چیزها نیاوردم، و بنابراین هیچوقت ادعای قاطع و صریحی در این مورد نکردم.
همین الانش هم من میگم باز با وجود اینها همه چیز ممکنه. ممکنه، ولو یک در میلیون، که افسانهء هارپ واقعیت داشته باشه. و در عین حال قبول دارم که نباید این چیزهایی رو که میگن باور کنیم، چون دلیل و سند بقدر کافی روشن و محکم براش نیست، ولی مشکلی نداره آدم توی ذهنش باشه این موارد و یک احتمالی هرچند خیلی کم براش قائل باشه. چون واقعا در دلایل و اسناد مخالف هم قطعیت مطلق وجود نداره. همیشه هزار و یک جور احتمال دیگر هم هست یا میتونه باشه که حتی ما به ذهنمون نرسیده. من میگم حتی اگر یک چیزی رو جلوی چشمم ببینم و همه جوره مستقیما زیر دست خودم باشه بازم میگم قطعیت نداره، چه برسه به اینطور چیزها.
درمورد خدا و دین هم من همینطور فکر میکنم.
شاید غیرممکن بدونید، اما برای من مشکل زیادی نداره که این همه مذاهب مختلف رو دارای منشاء مشترک و در اساس و بنیاد سازگاری پذیر با همدیگر بدونم. و البته اینکه اصولا فرعیات و شاخ و برگ ها و چیزهای غیراساسی اونقدرها هم مهم نیستن برای کسی که نه به دنبال بهانه، بلکه به دنبال واقعیت و انصاف است.