04-10-2013, 07:30 AM
mosafer نوشته: این روزها بی دلیل بغض میکنم بخاطر هیچ
مرا هیچکس نمیتواند آنی ببیند که هستم
پس گفتن و ندیدن چه سود؟
گاهی شاعر میشوم و مستانه باد را در آغوش میکشم
و گاه از هر چه دنیاست بیزارم
میبینی دستانم بوی پونه های وحشی را میدهد که از سر راه زمانه برداشته ام
چه میشود گفت؟
گاهی باید سکوت کنی
گاه باید بیاندیشی
و من این روزها خدای سکوتم...
بیدلیل = بیفرنود[sup][aname="rpa83c90a9f55024b3297ea034e88b7501a"][[/aname][anchor="pa83c90a9f55024b3297ea034e88b7501a"]1][/anchor][/sup], بیخود
به خاطر = از روی, برای
شاعر = چامهسرا
وحشی = سرکش, نارام, بیابانی, درنده, دَد
سکوت کردن = خموشیدن
به خاطر = از روی, برای
شاعر = چامهسرا
وحشی = سرکش, نارام, بیابانی, درنده, دَد
سکوت کردن = خموشیدن
نقل قول:خموشیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) سکوت داشتن . خاموش بودن . ساکت شدن . حرف نزدن . || فرومردن چراغ . (ناظم الاطباء).
----
[aname="pa83c90a9f55024b3297ea034e88b7501a"]1[/aname]. [anchor=rpa83c90a9f55024b3297ea034e88b7501a]^[/anchor] far+nudan::Farnudan || فرنودن: استدلال کردن Ϣiki-En to argue
.Unexpected places give you unexpected returns