04-09-2013, 08:14 PM
این روزها بی دلیل بغض میکنم بخاطر هیچ
مرا هیچکس نمیتواند آنی ببیند که هستم
پس گفتن و ندیدن چه سود؟
گاهی شاعر میشوم و مستانه باد را در آغوش میکشم
و گاه از هر چه دنیاست بیزارم
میبینی دستانم بوی پونه های وحشی را میدهد که از سر راه زمانه برداشته ام
چه میشود گفت؟
گاهی باید سکوت کنی
گاه باید بیاندیشی
و من این روزها خدای سکوتم...
مرا هیچکس نمیتواند آنی ببیند که هستم
پس گفتن و ندیدن چه سود؟
گاهی شاعر میشوم و مستانه باد را در آغوش میکشم
و گاه از هر چه دنیاست بیزارم
میبینی دستانم بوی پونه های وحشی را میدهد که از سر راه زمانه برداشته ام
چه میشود گفت؟
گاهی باید سکوت کنی
گاه باید بیاندیشی
و من این روزها خدای سکوتم...