03-13-2013, 07:05 PM
من اصلاً نهوشیدم كه منظور جناب بهمنیار از اینكه فرمودند خدای بزرگ در ادیان مسیحیت و اسلام نیاز به معجزه ندارد چیست؛ می شود یكی توضیح دهد؟!
-ظاهراً شما معجزه را كه از عجز و ناتوانی آمده و یك نوع خَرْق ِعادت است را با مسئله ی جبر و اختیار اشتباه گرفته اید!
-و باز تفاوت شفا گرفتن از عكس مادر ترسا را با شفا گرفتن از درخت سدر حسین بن علی و گنبد علی پسر كاظم را هم من نهوشیدم كه چرا شما این دو را از هم متمایز و تفاوتی در دین مسیحیت و مذهب تشیّع می دانید!
-----------------------------------------------------
ببینید مقوله ی معجزه با مقوله ی مضحك جبر و اختیار فرق دارد در معجزه ما می گوییم خلاف قوانیین طبیعت كه ما همیشه آن ها را تجربه كرده ایم اتفاقی رُخ می دهد؛و در فلسفه ی اسلامی(كه متأثّر از فلسفه یونان باستان است) هم می گویند چون خدا مُسبب الاسباب است پس خودش هم می تواند این اسباب را تغییر دهد؛ برای نمونه آن آقایی كه نیش زدن عقرب ها اصلاً بر روی او تاثیر نداشت و چندی پیش در شبكه من و تو 1 نشان داده شد یك معجزه است چون خلاف تجربیات همیشگی ما كه یك عقرب می تواند یك انسان را از پا درآورد او را 50 عقرب یك جا نیش می زدند اما پروفسور های پزشكی حتی افزایش ضربان قلب را هم در این آقا مشاهده نمی كردند اگر ما تعریف اینگونه ای از معجزه داشته باشیم آن گاه بهتر می شود درباره آن سخن گفت؛هرچند همه می دانیم كه برای محمد اصلاً معجزه ای صورت نگرفته و فقط به عرب ها گفته اگر معجزه كنم باور نمی كنید (آیات متعددی در این باره در قرآن آمده آیه شق القمر را هم كه می دانیم درباره قیامت است كه هنوز نیامده نه زمان محمد) اما درباره این جور معجزه ها فیلسوف مورد علاقه و دوست داشتنی من «دیوید هیوم» عزیز پیرو مكتب تجربه گرایی نظر زیبایی در این باره دارند ایشان اتفاق افتادن معجزه را انكار نمی كنند برای نمونه ایشان می گویند ما قوانین گرانش را بارها تجربه كرده ایم كه وقتی ماشینی از پرتگاه پرت می شود باید زمین بیفتد و خُرد و خاكشیر شود اما چون رابطه علِیّت(رابطه بین علت و معلول) را تجربه نكرده ایم پس ممكن است (در اینجا برای مثال من) ماشین از لبه ی پرتگاه پرت شود و در هوا معلق بماند؛ ظاهرا اسپینوزا هم همچین اندیشه ای را داشته است!
-ظاهراً شما معجزه را كه از عجز و ناتوانی آمده و یك نوع خَرْق ِعادت است را با مسئله ی جبر و اختیار اشتباه گرفته اید!
-و باز تفاوت شفا گرفتن از عكس مادر ترسا را با شفا گرفتن از درخت سدر حسین بن علی و گنبد علی پسر كاظم را هم من نهوشیدم كه چرا شما این دو را از هم متمایز و تفاوتی در دین مسیحیت و مذهب تشیّع می دانید!
-----------------------------------------------------
ببینید مقوله ی معجزه با مقوله ی مضحك جبر و اختیار فرق دارد در معجزه ما می گوییم خلاف قوانیین طبیعت كه ما همیشه آن ها را تجربه كرده ایم اتفاقی رُخ می دهد؛و در فلسفه ی اسلامی(كه متأثّر از فلسفه یونان باستان است) هم می گویند چون خدا مُسبب الاسباب است پس خودش هم می تواند این اسباب را تغییر دهد؛ برای نمونه آن آقایی كه نیش زدن عقرب ها اصلاً بر روی او تاثیر نداشت و چندی پیش در شبكه من و تو 1 نشان داده شد یك معجزه است چون خلاف تجربیات همیشگی ما كه یك عقرب می تواند یك انسان را از پا درآورد او را 50 عقرب یك جا نیش می زدند اما پروفسور های پزشكی حتی افزایش ضربان قلب را هم در این آقا مشاهده نمی كردند اگر ما تعریف اینگونه ای از معجزه داشته باشیم آن گاه بهتر می شود درباره آن سخن گفت؛هرچند همه می دانیم كه برای محمد اصلاً معجزه ای صورت نگرفته و فقط به عرب ها گفته اگر معجزه كنم باور نمی كنید (آیات متعددی در این باره در قرآن آمده آیه شق القمر را هم كه می دانیم درباره قیامت است كه هنوز نیامده نه زمان محمد) اما درباره این جور معجزه ها فیلسوف مورد علاقه و دوست داشتنی من «دیوید هیوم» عزیز پیرو مكتب تجربه گرایی نظر زیبایی در این باره دارند ایشان اتفاق افتادن معجزه را انكار نمی كنند برای نمونه ایشان می گویند ما قوانین گرانش را بارها تجربه كرده ایم كه وقتی ماشینی از پرتگاه پرت می شود باید زمین بیفتد و خُرد و خاكشیر شود اما چون رابطه علِیّت(رابطه بین علت و معلول) را تجربه نكرده ایم پس ممكن است (در اینجا برای مثال من) ماشین از لبه ی پرتگاه پرت شود و در هوا معلق بماند؛ ظاهرا اسپینوزا هم همچین اندیشه ای را داشته است!
نقل قول:[SIZE=2]کسی از دیوید هیوم تصور یک عقلگرا را ندارد. او نوشته است که "چنین است و می بایست که چنین نیز باشد که عقل برده عواطف است." نظر اسپینوزا چنین بود که "آدمی ضرورتاً همیشه مطیع احساسات مثبت است ... او دستور عام طبیعت را دنبال میکند، از آن اطاعت میکند و تا جایی که نهاد اشیاء طلب میکنند خودش را با آنان وفق میدهد." پروژه رواقی هدایت عواطف توسط عقل هیچوقت عملی نگشت و نخواهد شد. هیوم استدلال میکرد که عقل هیچگاه نمی تواند در جهان فیزیکی وقوع اتفاقی را پیش بینی کند. اسپینوزا، هفتاد سال قبل از او با این نظر موافق بود. [اسپینوزا می نویسد] "ما بطور مسلم هیچ اطلاعی از هماهنگی عملی و بستگی اشیاء به یکدیگر نداریم – بدین معنی که، از مسیری که همه چیز در آن نظم میگیرد و ارتباطات منسجمی شکل میگیرند ناآگاهیم." پس "برای عملی شدن اهداف بهتر است، همچنین، ضروری است که وقوع هر چیز را یک تصادف تصور کنیم." و بدین طریق پیشگویی میکند که: ما نمی توانیم از روی موجودیت فعلی هر یک از اشیاء نتیجه بگیریم "که در آینده نیز موجود خواهند بود یا نه و یا اینکه در گذشته وجود داشته اند یا خیر."[/SIZE]امیدوارم در متن بالا خطایی از من سر نزده باشد!