12-07-2012, 05:12 AM
درود بر مهربُد گرامی.
تنها بخش­هایی را که بازنویسی نکرده بودی، یا علامتِ سؤال نهاده بود، برمی­رسم. البته توجه داشته باش که ممکن­است بنده هم در اشتباه باشم (ضمنا، من بصورت انگلیسیِ عادی می­نویسم،زحمت بازنویسی­اش با شما . حرف A هنگامی که دُرُشت نوشته شد، نمادِ "آ" است):
قرآن که مهین کلم خوانند آن را - گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم - کاندر همه جا مدام خوانند آن را
qorAn ke mehin kalAm xAnand AnrA / gahgAh na bar davAm xanand AnrA
bar gerde piyale Ayati hast moqim / kandar hame jA modAm xAnand AnrA
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا - بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری - صد لقمه خوری که می غلم ست آنرا
Gar mey naxory ta’ene mazan mastAn rA / bonyAd makon to hile o dastAn rA
To Qarre bedAn masho ke mey mi naxory / sad loqme xory ke mey qolAm ast AnrA
(مِی می­نخوری = مِی نِمی­خوری ) ضمنا، غَره با فتحه _َ در اینجا دُرُست­تر می­نماید، زیرا غُرّه به معنایِ صدای رعد و برق است. غَرّه در اینجا یعنی "مغرور و فریفته"
Tarkibe piyâleyi ke darham peyvast - Beškastane ân ravâ nemidârad mast
Candin saro pâye nâzanin az saro dast - Az mehr ke peyvasto be kin ke šekast?
لخت (مصراع)ِ آخر این­گونه است: Az mehre ke peyvasto be kine ke shekast? یعنی « از روی مهر و علاقه به چه­کسی، این آثارِ هنری (انسان­ها) را به­هم پیوست (آفرید)، و بر اثر کین­جویی با چه کسی دوباره آنها را شکست؟! » (البته شاید علامتِ سؤال را بر مبنایِ بافتارِ شعری نهاده باشی، با این­حال، یک کسرۀ اضافه کم دارد)
Ey âmade az âlame rohâniye? taft? - Heyrân šode dar panjo câhâro šešo haft
Mey nuš nadâni ze kojâ âmadeyi - Xoš bâš nadâni be kojâ xâhi raft
راست­اش در اینباره، خود-ام مطمئن نیست­ام. اما هر چه باشد، "تفت" باید "قید" باشد و نه نامِ مکانی (که البته شاید این گمان هم نادرست باشد). در رباعیِ دیگری منسوب به خیام آمده:
ای آنکه نتیجه ٔ چهار و هفتی
وز هفت و چهار دائماً در تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی .
در اینجا، "تفت" به معنایِ گرما و داغی است. معنایِ دیگرش می­تواند "چابُک" باشد. توصیه می­کنم e را (یعنی کسرۀ اضافه را) بستُری.
I[B]n bahr vojud âmade birun ze nehoft - Kas nist ke in gohare tahqiq naseft?
Har kas soxani az sare sodâ goftand - Ze ânruzi ke hast kas nemidânad goft[/B]
لختِ نخست به کسرۀ اضافه نیاز دارد. (این بحرِ وجود)bahre vojud. زیرا به گمانِ من "وجود" را به دریایی تشبیه کرده که آشکار شده است (از نهفت بیرون آمده است)
واژه­ی قافیه هم باید nasOft باشد. "سُفتن" واژه­ای است که ریشه­ی پهلوی دارد و در معنایِ "سوراخیدن" است. بنِ مضارع­اش هم "سُنب" است. واژه­ی "سنبه" هم معروف است.
فعلا تا همین جا کافی­است. بقیه را بعدا ادامه خواهم داد به­شرطی که بدانم چه­میزان راضی بودی؟!
خواهش را، برای اینکه اشتباه نشود، اگر علامتِ پرسش را برای مشکوک بودن در درستیِ خوانش­ات می­گذاری، درونِ کمانک () یا کروشه [] قرارده که به اشتباه نیفتم. با سپاس.
تنها بخش­هایی را که بازنویسی نکرده بودی، یا علامتِ سؤال نهاده بود، برمی­رسم. البته توجه داشته باش که ممکن­است بنده هم در اشتباه باشم (ضمنا، من بصورت انگلیسیِ عادی می­نویسم،زحمت بازنویسی­اش با شما . حرف A هنگامی که دُرُشت نوشته شد، نمادِ "آ" است):
قرآن که مهین کلم خوانند آن را - گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم - کاندر همه جا مدام خوانند آن را
qorAn ke mehin kalAm xAnand AnrA / gahgAh na bar davAm xanand AnrA
bar gerde piyale Ayati hast moqim / kandar hame jA modAm xAnand AnrA
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا - بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری - صد لقمه خوری که می غلم ست آنرا
Gar mey naxory ta’ene mazan mastAn rA / bonyAd makon to hile o dastAn rA
To Qarre bedAn masho ke mey mi naxory / sad loqme xory ke mey qolAm ast AnrA
(مِی می­نخوری = مِی نِمی­خوری ) ضمنا، غَره با فتحه _َ در اینجا دُرُست­تر می­نماید، زیرا غُرّه به معنایِ صدای رعد و برق است. غَرّه در اینجا یعنی "مغرور و فریفته"
Tarkibe piyâleyi ke darham peyvast - Beškastane ân ravâ nemidârad mast
Candin saro pâye nâzanin az saro dast - Az mehr ke peyvasto be kin ke šekast?
لخت (مصراع)ِ آخر این­گونه است: Az mehre ke peyvasto be kine ke shekast? یعنی « از روی مهر و علاقه به چه­کسی، این آثارِ هنری (انسان­ها) را به­هم پیوست (آفرید)، و بر اثر کین­جویی با چه کسی دوباره آنها را شکست؟! » (البته شاید علامتِ سؤال را بر مبنایِ بافتارِ شعری نهاده باشی، با این­حال، یک کسرۀ اضافه کم دارد)
Ey âmade az âlame rohâniye? taft? - Heyrân šode dar panjo câhâro šešo haft
Mey nuš nadâni ze kojâ âmadeyi - Xoš bâš nadâni be kojâ xâhi raft
راست­اش در اینباره، خود-ام مطمئن نیست­ام. اما هر چه باشد، "تفت" باید "قید" باشد و نه نامِ مکانی (که البته شاید این گمان هم نادرست باشد). در رباعیِ دیگری منسوب به خیام آمده:
ای آنکه نتیجه ٔ چهار و هفتی
وز هفت و چهار دائماً در تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی .
در اینجا، "تفت" به معنایِ گرما و داغی است. معنایِ دیگرش می­تواند "چابُک" باشد. توصیه می­کنم e را (یعنی کسرۀ اضافه را) بستُری.
I[B]n bahr vojud âmade birun ze nehoft - Kas nist ke in gohare tahqiq naseft?
Har kas soxani az sare sodâ goftand - Ze ânruzi ke hast kas nemidânad goft[/B]
لختِ نخست به کسرۀ اضافه نیاز دارد. (این بحرِ وجود)bahre vojud. زیرا به گمانِ من "وجود" را به دریایی تشبیه کرده که آشکار شده است (از نهفت بیرون آمده است)
واژه­ی قافیه هم باید nasOft باشد. "سُفتن" واژه­ای است که ریشه­ی پهلوی دارد و در معنایِ "سوراخیدن" است. بنِ مضارع­اش هم "سُنب" است. واژه­ی "سنبه" هم معروف است.
فعلا تا همین جا کافی­است. بقیه را بعدا ادامه خواهم داد به­شرطی که بدانم چه­میزان راضی بودی؟!
خواهش را، برای اینکه اشتباه نشود، اگر علامتِ پرسش را برای مشکوک بودن در درستیِ خوانش­ات می­گذاری، درونِ کمانک () یا کروشه [] قرارده که به اشتباه نیفتم. با سپاس.