11-24-2010, 11:28 PM
kourosh_bikhoda نوشته: خب پس بنابر اظهار نظر شما، هر شخصی میتونه بی توجه به باورش به این به قولتون ارزش حقیقی اخلاقی نایل بشه. ربطی به بیخدا یا باخدا بودن ندارهاتفاقاً، برعکس.
یک بیخدا میتواند بااخلاق باشد، امّا عقلاً، برای اخلاقیاتش نمیتواند ارزش واقعی دستوپا کند. یک متریالیست هرکاری را بنا به سودمندیاش (از لحاظِ مادّی) بایستی انجام دهد.
مثلاً، اگر در تماس جنسی با یک دختربچهیِ نابالغ سود مادّی دید، عقلاً، برایش، هیچچیزی نباید ممانعتی بر انجام آن باشد. چنین است خیانت به همسر و الا آخر. در صورتی که فرای مادّه، چیزی نباشد، سود و زیانی نیز بهغیر از انواع مادّی آن نباید باشد.
پس، یک متریالیست، برای انجام هر عملی، عقلاً تنها کافیست سودمندییِ آن، یا نبود زیانمندیی آن (از دیدگاهِ مادّی)، را برآورد کند.
kourosh_bikhoda نوشته: به قول خودتون دخول به دختر 9 ساله در باور شما و باور اسلامیون.به باور من، هر انسان واقعییی باید تأیید کند که تماس سکسی، با یک دختربچهی نابالغ، از-برایِ لذّتجویی یا منافع شخصی، عمل انسانییی نیست. کسی که تن به چنین کاری بدهد، یک موجود رذل است و باید بهسزای عملش برسد.
اینکه اسلامگرایان شاید چنین عملی را تأیید کنند، از کثیفی این عمل در بینشان نمیکاهد؛ بلکه فساد فکری و رذالت آنها را میرساند.
kourosh_bikhoda نوشته: من با شما هم نظر هستم که بیشتر انسان ها در شناخت این ارزش ها یکسان عمل می کنند (همونطور که در پست قبلی توضیح دادم) ولی مایل بودم نشون بدم که چطور ماها به این مرتبه میرسیم. به همین دلیل هم بحث رو به منشا و ژنتیک بردم. در واقع منظور من، استدلالات اخلاقی هست.من مخالفتی با بخشهایی از سخنان شما در این رابطه نداشتم. شخصاً (با توجّه به مطالعات محدودم در این زمینه)، بعید نمیبینم که جنبهای از رفتارها و گرایشات اخلاقی ما ذاتی باشند. امّا، گفتم این تأثیر سوئی بر حقانیت موضعم ندارد.
من خودم زمانی بود که نه به اسلام اعتقاد داشتم و نه به مسیحیت (و نه حتّی به وجود خدا). بر اساس دید و تمایلات و معقولاتی که داشتم و ... دریافتم که نمیتوان بهواقع اخلاقی بود و صرفاً متریالیست ماند.
kourosh_bikhoda نوشته: نخست اینکه با نتیجه ای که در چند خط بالاتر گرفتم، تقریبن همه انسان ها شامل این انسان واقعی می شند.به باور من، یک متریالیستِ واقعی (= بهتمام-معنا) نمیتواند انسان واقعی باشد. چون، او، اگر کار خوبی انجام دهد، فقط بایستی ناشی از برآیند سودِ مادّییی باشد که در آن دیده است. چنین انسانی طبیعتاً، اگر در انجام یک عمل بد (مانندِ دستدرازی به یک دختربچهی نابالغ) نیز، همان سودمندییِ مادّی را دید، باید به همان شکل جهت انجام آن اقدام کند.
چنین موجودی، به نظر من، موجود متوحش و خطرناکی هست؛ حتّی خطرناکتر از یک اسلامگرا.
kourosh_bikhoda نوشته: دوم اینکه اینجور استدلالات و گفته ها برای کارهایی که به سادگی میشه درباره ارزش اخلاقی اونها نتیجه گرفت آسونه.منظورتان را متوجّه نشدم.
kourosh_bikhoda نوشته: ولی اگر چنانچه پای داوری های بزرگتر اخلاقی به میون بیاد، رجوع به درون (یا نمیدونم چه - همون که به ما میگه چه چیزی اخلاقی است یا نیست) زیاد چاره کار نیست. مثلن اگر مریضی که امیدی به بهبودش نیست، خودش بخواد که دستگاه های حفظ حیات رو ازش جدا کنند، آیا این اخلاقی است که این کار بشه یا خیر؟ ده ها مثال اینگونه وجود داره.من دقیقاً نمیدانم چرا این کار غیراخلاقی هست. امّا، اگر یک انسانِ واقعی (= بهتمام -معنا) آن را (به دلایلی) غیراخلاقی دید، نباید آن را مرتکب شود.
kourosh_bikhoda نوشته: به همین دلیله که باید به دنبال یک پایه برای اخلاق بگردیم و اون رو به شکل استدلالی پیش ببریم.خب، به باور من، متریالیسم نمیتواند پایهی مستحکمی برای اخلاقیات ارائه دهد. به نظرم همین شروع خوبی است.
ببینید بهترین کار این هست که ابتدا بیاییم سر یک کار که انجام آن را هر دو اخلاقی/غیراخلاقی میدانیم، توافق کنیم. من سعی کردم زشتترین کارهایی را که به نظرم آمد (مثل تماس جنسی با یک بچهی نابالغ یا ...) را مثال بیاورم. خب، شما میگویید برخی از این کارها را غیراخلاقی نمیدانید. بالأخره، کاری باید باشد که شما آن را غیراخلاقی میدانید -- یعنی نیست؟
مثلاً، دستدرازی جنسی به یک کودک نابالغ را غیراخلاقی میدانید یا نه؟ اگر غیراخلاقی نمیدانید، بگویید که: آیا به نظر شما عموماً چنین است، یا تنها تحت شرایط خاصّی چنین است؟
kourosh_bikhoda نوشته: پرسش من این نبود که آیا این کار عقلانی هست یا خیر (من گفتم که «عقلانی به نظر نمیاد»). پرسیدم که آیا این کار عقلانی از واقعیت نیست؟ گفته شما این بود
ببینید من اینجا خودم یک ذرّه درگیری دارم. من شخصاً شکی ندارم که خداباوری، برای یک انسان اخلاقمدار، دیدگاهِ اساساً معقولتری از متریالیسم است. تنها چیزی که هست برای من، این است که آیا از این "معقولتر بودن" بایستی نتیجه بگیرم که خداباوری به حقیقت نزدیکتر است یا نه. این هنوز ته دلم برایم جا نیفتاده است.
برای همین بود که گفتم بر مبنای این فرض که "هرچه معقولتر بود به حقیقت نزدیکتر است"، چنین و چنان میشود و فلان و بهمان.
[INDENT]آنچه مقدّس است، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوکان میندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگردند و شما را بِدَرند. (متی ۷ : ۶)
فرزندان این عصر در مناسبات خود با همعصران خویش از فرزندان نور عاقلترند. (لوقا ۱۶ : ۹)
(ترجمهیِ هزارهیِ نو)
[/INDENT]وبلاگِ من: پژوهشهای شاهپور برنابا جوینده
فرزندان این عصر در مناسبات خود با همعصران خویش از فرزندان نور عاقلترند. (لوقا ۱۶ : ۹)
(ترجمهیِ هزارهیِ نو)