11-17-2010, 04:16 PM
kourosh_bikhoda نوشته: فرض کنید عده ای هستند که ذاتن آدم کش هستند (این مساله دور از ذهن نیست با توجه به اینکه بسیاری از گرایش های قانون شکنان ریشه در سرشت و طبیعت و ساختار مغزی اونها داره) و این مساله رو بشه اثبات کرد.
دستهای از کسانی که آدمکش هستند و مثلاً به دام میافتند، اینها مغز یا روانشان مشکل دارد. با این افراد آن رفتاری نمیشود که با یک قاتلی که در سلامت مغزی و روانی بوده، رفتار میشود. منظورم این است که حکمی که صادر میشود، در هر مورد، بایستی متفاوت باشد.
کسی هم که مغزش چنین مشکلی دارد، تا موقعی که آدم نکشته است، قاتل نیست؛ و نباید بهچشم یک قاتل به او نگریست.
kourosh_bikhoda نوشته: مثلن عده ای که نازیسم جدید رو در آینده پدید می آورند و دنیا رو به خاک و خون می کشند. آیا اگر کسی قدرت از بین بردن اونها رو داشته باشه و این کار رو نکنه مرتکب کار خلاف اخلاق شده یا برعکسش؟
نازی بودن فی-نفسها یک وضعیت مجرمانه است. این که کسی معتقد باشد افرادی را برپایه مذهب یا نژادشان باید کشت یا مورد تبعیض قرار داد، اگر این مرام را در حوزهی عمومی مطرح کند، مرتکب جرم شده و باید مجازات شود.
پس، مبارزه با چنین فرد/افرادی/احزاب/دولت/دولتهایی طبیعتاً اخلاقمدارانه است.
kourosh_bikhoda نوشته: البته حکم مطلق یا دستور مطلق لزومن بر گرفته از متون الهی (یا خدایی) نیست. استنباط و برداشت دینیون هم میتونه در همین زمینه قرار بگیره.
مخالفتی ندارم.
[INDENT]آنچه مقدّس است، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوکان میندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگردند و شما را بِدَرند. (متی ۷ : ۶)
فرزندان این عصر در مناسبات خود با همعصران خویش از فرزندان نور عاقلترند. (لوقا ۱۶ : ۹)
(ترجمهیِ هزارهیِ نو)
[/INDENT]وبلاگِ من: پژوهشهای شاهپور برنابا جوینده
فرزندان این عصر در مناسبات خود با همعصران خویش از فرزندان نور عاقلترند. (لوقا ۱۶ : ۹)
(ترجمهیِ هزارهیِ نو)