09-07-2015, 08:56 PM
Rationalist نوشته: پس بر اساس توضیحاتی که در بالا بیان داشتم، مساله فقط لذت بردن شخصی از فلان شاعر نیست! بلکه کنکاش حساس و دقیق تر در اشعار آن شاعر جهت ارزیابی بهتر و درک بهتر آن است.خوب همه ی این حرفهای شما درست است ولی شما هنوز جواب سوالم را ندادید که اگر قرار باشد یک شعر معنای سر راستی داشته باشد و براحتی قابل درک باشد اصلا چه نیازی است به سرایش آن؟!
اصلا چه وقت و کی و در چه حالتی باید از نثر به سمت شعر برویم؟
Rationalist نوشته: من افراد زیادی را می شناسم که اشعار حافظ را مقدس می دانند و او را فردی آسمانی(!) حتی برخی بر اساس رجوع به اشعار او، سرنوشت خویش را می خوانند و به شکلی عجیب از حافظ و اشعارش یاد می کنند. پس در اینجا من بر خود می دانم، تمجیدهایی که از حافظ می شود را بررسی کرده و در جهت درک بهتر او و اشعارش تلاش کنم.
و اما در راستای پاسخ به سخنتان، باید ابتدا ببینیم هدف از سراییدن شعر چیست؟آیا بیشتر سرگرمی و چیدن واژگان در کنار یکدیگر همراه با صنایع ادبی پیچیده با وزنی موزون مورد نظر است؟چنانچه ممکن است از آن شعر برداشت هایی بسیار متفاوت صورت گیرد؛ و یا حتی اصلا قابل فهم و برداشت نباشد!
و یا اینکه هدف اساسی بیانِ قابل درک و فهمِ یکسان از سخنی مهند و جدی با استفاده از ابزاری هنری همچون شعر، جهت بیان پرحرارت و برانگیزاننده ی آن است؟
یکی از همانها که مفتون ِ حافظ شده بود گوته نام داشت که برحسب اتفاق از دوستان صمیمی شوپنهاور هم بوده است!!
ببینید دوست عزیز فعلا حافظ و کلا اشعار عارفانه و از این سبک را بگذاریم کنار و ببینیم شعر چیست؟ شما ابتدا اگر لطف کنید و یک تعریفی حتی فلسفی (!) از شعر ارائه دهید تا بحث را با آگاهی بیشتری ادامه دهیم!
در ضمن یک مشکلی که همه ی ما در آن روبرو هستیم این است که پیش از آنکه به "معنا" برسیم به "کلمات" رسیده ایم!! یعنی هر متن آهنگینی را شعر نامیدیم هرکس را دیدیم که دارد کارِ خیر می کند خَیر نامیدیم و هر کسی که نعمتی داشت منعم!! و هر که تاری نواخت هنرمند!!! ولی آیا آنها واقعا ماهیتاً همانچیزی بودند که ما با کلمات نشانشان دادیم؟
بهتر از بنده این موضوع را حضرت حافظ سروده است:
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
اول بیایید به یک معنای درست و یک تعریف جامع از شعر برسیم بعد به حافظ و مولانا و سنایی هم خواهیم پرداخت!
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند