نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چطور میشه زندگی ای داشت که عالم و آدم به تخمت هم نباشه!؟
#11

بنظر من اگر انسان براستی روحی الهی داره، پس این روح باید قدرت خودش رو در همینجا همین زندگی متجلی کنه!
mbk میگه انسانها رو کوچک نبین، هرچند ضعیف باشتن، هرچند بدبخت باشن، هرچند لگدمال بشن.
اما من دلیلی برای این نمیبینم!
چطور خداوندی که ادعا میشه، خودش جهان و طبیعت رو اینطور آفریده که برای ضعیفان احترام و حقوقی قائل نیست؟
پس چرا ما چیز دیگری رو باور کنیم؟ چرا ما خلاف این فرض کنیم؟ دلیلش چیه؟ نشانه و اثباتش چیه؟

این روح در درون من اگر واقعا وجود داره، اگر واقعا الهی است، من قدرت اون رو میخوام، یعنی خواست من خواست اون روحه، و خواست من باید بر همه چیز مسلط بشه، باید ترس ها و رنج ها رو شکست بده، باید غلبه پیدا کنه، عرضه و قدرت و خاصیت خودش رو نشون بده.
پاسخ
#12

یک دلیلی که من ازدواج نکردم این بود که میخواستم سبک و قوی باشم و حداقل پایبند ها رو داشته باشم. چرا؟ چون اونقدر باهوش بودم اونقدر تجربه کافی از سن نوجوانی داشتم که فهمیدم این جهان چیه دیگران چی هستن واقعیت چیه. واقعیت این بود که زندگی یک نبرد بزرگ و بیرحمانه بود برای من، بعنوان یک موجود ضعیف و حقیر و ناتوان، و جایی که در اون ضعیفان تا آخر عمرشون شکنجه و استثمار و لگدمال میشن!

الان مثلا در برخورد با کارفرماها اینقدر قدرت عمل و مانور و انعطاف دارم چون زن و بچه ندارم چون هزینهء زندگیم خیلی کمه و حداقله که با کمترین کار هم میشه فراهمش کرد. چون خیالیم نیست اگر کارفرما عوضی بازی دربیاره منم تهدید به رفتن میکنم و این کار برام نسبتا راحت و بدون دغدغه است، درحالیکه این برای کارفرما ضربهء شدیدتر و هزینه بر تری است و میدونه که دیگه به سادگی نیروی کارآمد و قابل اعتمادی مثل من پیدا نمیکنه؛ بخصوص با حقوق کمی که من میگیرم! البته من حقوق کم میگیرم در مقابل کارم هم به همون نسبت کم و راحته. وقت و انرژی آزاد کافی برای خودم دارم که به اهداف شخصی خودم برسم مثلا ورزش کنم، دنبال علم و یادگیری و پیشرفت و ارتقای خودم و دانش و توانایی های تخصصی و غیره خودم برم، و در مسیر و هدف اصلی خودم که ابرانسان شدنه گام بردارم.

من این قدرت مانور و آزادی و کم بودن نگرانی و محدودیت و پایبند رو خیلی میپسندم و ضروری میدونم برای خودم. هر زمان اراده کنم میتونم با حداقل هزینه و نگرانی تمام عالم و آدم رو به تخم چپم دایورت کنم بقول رئیسم E415
با چندرغاز سه چهار میلیون تومن پول مثلا قرض کنم میتونم یک سال زندگی کنم! در این مدت هم میتونم چیزهایی رو که لازمه یاد بگیرم، که هوش و پایه و قدرت یادگیریم هم نسبت به گذشته و نسبت به اکثر آدمهای دیگر به نحو قابل توجهی بالاتر رفته بر اثر تلاشهای خودم در طول سالها، و خب یک کار جدیدی چیزی بالاخره گیر میارم دیگه چرا نگران باشم؟

حالا از حق نگذریم این رئیس ما آدم نسبتا خوب و خاکی هست و آدم باهاش راحته، ولی همینم اگر آدم خودش قوی نباشه و حقوق و راحتی خودش رو حفظ نکنه، مثل میکروب های معمولی و مفید که آدم ضعیف رو بیمار میکنن، دهنم رو سرویس میکنه! یعنی این پتانسیل در همه هست. یکیش بخاطر همین میگم که اساسا تمام انسانها موجودات بیشعور و مسخره ای هستن. بنظر من تعامل ما با همدیگر، بر اساس روابط قدرته. به هیچ شکل دیگری نمیشه، منجمله با ادعاها و داستانهای کودکانه دینی، تعادل و عدالت و آسایش رو برای خودت به شکل قابل قبول و بهینه ای فراهم کنی. تا خودت قوی نباشی، تا فعالانه عمل نکنی، نمیشه. این تجربهء من بوده! هیچ خدا و دینی هم این وسط هیچ خاصیت و وجودی هرگز نشان ندادن از خودشون، جز شاید اون خدا و دین/مرام درونی خودم، اون اصول بنیادین معنویت شاید، اون مشترکات میان ادیان شاید.

رابطهء رئیس و زیردست هم صرفا یک رابطهء سودرسانی و بر اساس صرفهء دو طرفه است، که هرچی قدرتت بیشتر باشه بیشتر میتونی امتیاز بگیری و اون رو به نفع حداکثری برای خودت تنظیم و کنترل کنی. قدرت های زیادی هست. هرچه بیشتر بهتر. از همهء قدرتهای اساسی باید داشت. باید هوش بالا داشته باشی، قدرت جسمی داشته باشی، قدرت روحی-روانی و جنگندگی داشته باشی، به موقع بتونی جدی و خشن باشی، باید توانایی های گسترده و قوی داشته باشی در زمینهء کار و تخصص خودت تا ارزشمند و کمیاب باشی و کسی نتونه به این سادگی ها برات جایگزین پیدا کنه. الان من مثلا از رقابت در زمینهء کاری تقریبا در امانم! تاحالا همچین مسئله ای نداشتم هیچکس به گرد پام هم نمیرسه در کل! تا شعاع 50 کیلومتر شاید یک نفر با قدرت و توانایی های کلی و گستردهء من وجود نداشته باشه!! هرجا رفتم و مدتی تجربه کردم این رو دیدم و حتی دیگران و کارفرماها بهش اقرار کردن. هیچ کجا نمیخواستن منو از دست بدن!

حالا من نمیدونم مثلا این بحث ادیان و خداشون و نماز و روزه و اینها در کجای زندگی من چه وقت چه معنی چه خاصیتی داشته و خواهد داشت که دلم بهشون خوش بشه باورشون کنم دنبالشون برم براشون هزینه کنم! دین باشه که مثلا اول اصرار داره که برو ازدواج کن، بعدم لابد به امید تصمیمات غیرقابل پیشبینی خدای دین باید باشیم لابد که آیا روزیمون رو گشاد بکنه یا تنگ بکنه و کسی هم نمیتونه ازش بازخواست کنه و دلیلش رو بفهمه! تازه این فقط یک بخش از مسائل و مشکلات و نیازهایی است که ممکنه پیش بیان.

صد رحمت به اون چینی ها که مثلا یه چیزی مثل کنگفو رو اختراع کردن که برای پاسخگویی به نیازهای واقعی این جهان و زندگی فعلی و واقعیه و نه مسائل تخیلی و نسیهء آینده! یه چیزی هست کاربردی و پربازده، نه مثل دین بی سر و ته و موکول به زمان و مکان نامعلوم و ثابت نشده!

من دنبال چیزهایی هستم که در این جهان در همین زندگی کاربرد واقعی و قابل لمس و استفاده و اثبات داشتن باشن. از نظر احتمال ماوراء هم بنظر من بارها هم گفتم و طبق وجدان و عقل و تجربهء خودم، همون اصول بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان کفایت میکنه و معقول و منطقی بنظر میرسه برای احتیاط. بقیش دیگه حشو و زواید و شاخ و برگ و داستانهای حجیم و پرهزینه و مبهم گویی و کلی گویی و مسائل ثابت نشده و کم بازده و پرهزینه است بنظر من.
پاسخ
#13

شما بیرون از اینجا هم انقده حرف می زنین؟

Catwoman: from here, Bane's men patrol the tunnels. And they're not your average brawlers
Batman: Neither am I
پاسخ
#14

Alice نوشته: شما بیرون از اینجا هم انقده حرف می زنین؟
اگر کسی پای بحث باشه و وقتش باشه چرا که نه! ولی خب خارج از نت به ندرت چنین شرایطی هست.
نت خوبیش اینه میتونی سرفرصت و بدون مزاحمت و محدودیت هرچی میخوای در هر مدت زمانی تایپ کنی ارسال کنی ویرایش کنی. ولی بحث زنده بین دو یا چند نفر شرایط و مکان و زمان خاص میخواد و محدودیت زمانی هم داره. ولی من اینجا یه پست میزنم قرار نیست همون موقع همه بخونن و همون موقع هم جواب بدن، و همینطور منم قرار نیست زود جواب سوالات و ایرادها رو بدم و میتونم سرفرصت و با تحقیق و تفکر بیشتری این کار رو بکنم.
من خیلی حرفا تجربیات برای گفتن دارم. بیان و تحلیل و بحث سر اینها برای خودم جذابه و یک نوع نبرد و تمرین فکری هم شاید محسوب میشه که میتونم نقاط ضعف و قوت افکار و اعمال خودم رو تشخیص بدم و برطرف کنم و از تفکر و روش زندگی و نقاط قوت و ضعف دیگر انسانها در این زمینه ها آگاه بشم. البته اگر کسی پایه باشه سر این مسائل بحث کنه و بریزه روی دایره! ولی معمولا اکثریت مردم حوصله و اهمیتی برای اینطور بحثهای پایه و روانکاوی و بیان تجربیات شخصی در این زمینه قائل نیستن. خیلی ها اساسا چنین ظرفیتی رو ندارن و تمام افکار و رفتار و زندگیشون با عجله و سطحی بودن میگذره، هیچوقت دربارهء مسائل بصورت مستقل و عمیق و گسترده و اساسی فکر نمیکنن و صرفا پیرو شرایط روزمره و سازگار با بقیهء اجتماع و جو حاکم هستن.
از طرفی بهرحال من این مسائل رو که مطرح میکنم حتی برای خودم هم یک یادآوری و تثبیت و جمع بندی خوبی میشه اکثر وقتا، حتی اگر دیگران در این بحث ها شرکت نکنن و نظر خوبی نسبت بهش نداشته باشن.

بنظر بنده همینطور نگاه نکنید فکر نکنید این مسائل خیلی ساده و پیش پا افتاده است. وقتی بری توش میبینی که از چیزی که فکر میکردی خیلی گسترده تر و متفاوت تر و عمیق تر و اساسی تر و تاثیرگذاره در سراسر زندگی و حتی تعیین سرنوشت آدم. یه وقتا به ندرت وقتی بحث جدی تری شده وقتی دیدگاهها و تجربیات و روش دیگران هم مطرح شده خیلی روشنتر شده برام که واقعا خودم کجا هستم و دیگران کجا هستن و چطور فکر و عمل میکنن و چقدر تفاوت های مهم و اساسی در این زمینه بین من و دیگران وجود داره. البته افراد پخته و عمیق و دارای اشتراک و شباهت با بنده هم وجود دارن، ولی کم. من به دلیل زندگی خاصی که داشتم و شاید بعلاوهء استعداد خاص، در این زمینه تا حد قابل توجهی متفاوت از اکثریت دیگر آدمها شدم و اهمیت زیادی به این مباحث دادم و بقولی فکور شدم! خب اینم واسه خودش یه نوع فلسفه هست شاید، که من اسمش رو گذاشتم فلسفهء عملی!! من شخصا به فلسفهء کلاسیک انتزاعی و تئوریک علاقهء زیادی ندارم و مطالعه و تخصص قابل توجهی هم درش ندارم، شاید چون آدمی عملگرا و واقعیت گرا هستم. ولی فلسفهء عملی بنظر من یک چیز کاملا واقعی و کاربردیه و اصلا بسیار مهم و اساسیه در زندگی.
پاسخ
#15

به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"قَالَ وَمَا عِلْمِی بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِینَ (114) إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (115) قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ یَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ (116) قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی كَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ فَتْحاً وَنَجِّنِی وَمَن مَّعِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (118) فَأَنجَیْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِی الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (119) ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِینَ (120) إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ (121) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (122)"
"گفت هم چیست دانشم به چه بودند انجام می دادند؟ 112 اگر رسیدگیشانست جز بر پروردگارم؟تا برای یا درمی یابید 113هم چیست من به واپس زدنِ باورمندانُ؟ 114 اگر منم جز خیلی اندرزدهی خیلی آشکار گشته ای؟ 115گفتند تا برای اگر نبوده دست بر می داری تا برای می شوی از سنگ خور گشته گان116 گفت پروردگارم چون همخویشانم دروغ پنداشتندم 117 باز بگشا میانم هم میانشان گشایشی هم درآورم هم کسیست بامن از باورمندگشته ها 118 باز درآوردیمش هم کسی باهاش در گردنده ای پر گشته 119 پس فروبردیم چندی ماندگانُ 120 چون در آن تا برای نشانه ایست هم چیست بود فراوانیشان باورمند گشته هایی ؟ 121 هم چون پروردگارت تا برای اوست شکست ناپذیرُ خیلی مهربان 122"
kourosh_iran نوشته: من مثلا قبلا مخلصانه متعهدانه کار میکردم برای کارفرماها، ولی به مرور بهم ثابت شد که اگر اینطور باشی ازت سوء استفاده میکنه قدر نمیدونن و حتی احترامی رو که باید هم بهت نمیذارن. بعدهم دیدم که ای بابا آدم درست و حسابی و توانمند و کار درست مثل خودم بسیار کمیابه و باید قدر خودم رو بدونم. نباید بذارم باهام اونطور رفتار کنن. از اونوقت فهمیدم که هیچکس هیچی نیست. و نباید هیچکس رو به تخمم حساب کنم! همهء کارفرماها رو نشوندم سرجاشون. حالیشون کردم. همه رو رام کردم. و خواهم کرد!
باید اینقدر قوی باشی که دیگران مادون تو قرار بگیرن، حتی اگر رئیست باشن.


از نظر خارجی ایرانی هم بنظر من لزوما تفاوت زیادی نمیکنه. همهء آدمها کم و بیش شبیه هم هستن. همشون از یه بته ان!
حالا بعضی جاها مقداری فرهنگ و ساختار اجتماعی و تاریخ و حکومت و اقتصاد مناسب تره، فکر نکنید که اونا چه تحفه هایی هستن حالا!
خداوند را پاس من همیشه همسو با گفتار خداوندم دوست ندارم زمانی که زیر دستم فرماندهی کنم
کارفرمایم را چه کنون چه پیشِ پنج شش تایی که بودم زمانی که می خواستم باهاشان گفتگو کنم نرم خو بودم نه که بترسم که جز از خداوند نمی ترسم تا کنون سودهای دیر فراهم آمده های فراوانی دیدم که خیلی جا به دردم خورد هر چند سود زودگذرش کم بود باز زمانی که زیر دست یکیشانم به برادر همکار کارفرمایانم هیچیکشان بهای آنچنانی نمی دهم دوست ندارم دو سر کارفرما بهم چیزی گویند فرمان ببرم هم آنها را فراوان سرجایشان نشاندم تازه به این نشانهء درست پروردگارم رسیدم
"ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکسون و رجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا الحمدلله بل اکثرهم لا یعلمون 29 زمر"
"زد خداوند نمونه ای مردی درش همبازانی چند تندخو گشته هایی هم مردی فرمانبرداری برای مردی اینجا یکسانند نمونه ای؟ پسند خداوندُ نه آره فراوانیشان نباشد می دانند 29دسته ای"

پاس خداوند که اندیشه ام به این نشانه رسید هم رویگردانان اندیشه شان بلند نیست که بدانند که دلی برای سوختن برایشان ندارم
پاسخ
#16

من از اینکه شهامت و قدرت و روحیه جنگ طلبانه‌ای داری واقعا از این خوشم می‌آید انسان با اراده آهنین میتونه به هر چیزی که میخواد برسه خود من هم زندگیمو بر این اساس میچرخونم هیچ وقت نمیگذارم روزگار از من سواری بکشه جرش میدم و گاهی مجازاتش میکنم نقطه ضعفی از خودم نشون نمیدم سعی میکنم قوی باشم اراده قوی از خودم نشون بدم گاهی هم به تخمم میگیرم. اما بنظر من نمیشود قید همه چی را زد مثلا احترام به هم‌نوع و بزرگتر و دوستان مگر اینکه بخوای به قول خودت بری تو در و دهات زندگی کنی یا بری غار نشین بشی که اونجا هم زندگی برای ما شهر نشینان سخته مثلا اگه نصف شب گرگی روباهی حیوون وحشی بهت حمله کنه هر چقدر هم رزمی کار و قوی هیکل باشی کونت رو پاره میکنه یا مثلا مار یا عقرب نیشت بزنه هر چقدر هم داد بزنی کمک بخوای و خودت رو جر بدی کسی نیست کمکت کنه به هر حال یجواریی ما انسان‌ها آخرش کارمون به همدیگه گیر میفته، اما در مورد گفته‌های دیگه‌ات موافقم ولی بنظر من یکسری حرف‌هایی که زدی رویا پردازی بود.

هر آدمی هم میتونه سروتمند باشه، همسر و بچه داشته باشه اینها مشکل اساسی نیست، البته هر کسی هر جور عشق کنه همون جوری زندگیشو میچرخونه یکی مثل خودت دوست داره عزب بمونه. باز هم میگم اینها راه حل درستی برای زندگی مرفح و رویایی نیست. هر جوری هم بخوای زندگی کنی آخرش چه بخوای چه نخوای کون هممون پاره‌ست.
پاسخ
#17

Moshref نوشته: بنظر من یکسری حرف‌هایی که زدی رویا پردازی بود.
مثلا؟
نقل قول:هر آدمی هم میتونه سروتمند باشه، همسر و بچه داشته باشه اینها مشکل اساسی نیست، البته هر کسی هر جور عشق کنه همون جوری زندگیشو میچرخونه یکی مثل خودت دوست داره عزب بمونه. باز هم میگم اینها راه حل درستی برای زندگی مرفح و رویایی نیست. هر جوری هم بخوای زندگی کنی آخرش چه بخوای چه نخوای کون هممون پاره‌ست.
هرچیزی هزینه و بهایی داره. ثروتمند شدن هم ممکنه ولی هزینه های خودش رو داره. اغلب کسانی که میرن دنبال پول دیگه به این زودیها و به این سادگیها از این هدف و راه رهایی ندارن. من دیدم که میگم. هم عقلم میگه و هم تجربه و هم نمونه هاش رو دیدم. معمولا باید بین چند شاخه و روش اصلی زندگی، یکی رو انتخاب کنی. نمیشه چندتا راه رو با هم رفت. البته این امر مطلق نیست گاهی هم شاید بشه، ولی معمولا و از نظر آماری نمیشه روش حساب کرد.

درمورد اینکه نمیشه به رفاه رسید هم که نمیدونم منظور و تعریفت از رفاه دقیقا چیه، ولی من چاره ای نداشتم یا اینطور بگم که بعنوان یک حداقل بهش نگاه کردم، نه اینکه بگم به رفاه رسیدم، ولی حداقلش گرفتار خیلی کون پارگی ها و تجربیات و اجبارهایی که در زندگیهای دیگران دیدم و میبینم نشدم تاحالا. یا باید کم بخوای و با حداقل ها قانع بشی و یا اینکه بزنی توی مسیر پول و رقابت و زندگی های کلیشه ای عامه و انتظار کون پارگی رو هم داشته باشی! البته قدرتهای اصیل و درونی تاحدی استثناء هستن که در این مورد قبلا صحبت کردم و تاپیک و مطلب دادم به همین خاطر. قدرتهای اصیل و درونی خوبیش اینه که خواص برتری دارن مثل عدم محدودیت و عدم نیاز به منابع خارجی و مالی خاص و گسترده، و تا هر حدی که خودت بخوای و اراده و همت و جدیت و استعدادش رو داشته باشی میتونی ازشون بهره بگیری. نمونش مثلا علم و فناوری. مثلا من سالهاست تقریبا روزی ازم نمیگذره که یک یا چند مقالهء ویکیپدیا رو نخوندم و چیزهای جالب و مفیدی یاد نگیرم. نه کسی میتونه جلوم رو بگیره نه پول و منابع زیادی میخواد که در دسترس بیشتر افراد نباشه و نه سرش دعوا و رقابت و درگیری خاصی هست. همینطور در زمینهء جسمی و تفریحی هم انسان میتونه از قدرتهای اصیل و درونی استفاده کنه که راحتی و لذتی رو که خیلی ها با توسل به منابع و قدرتهای برونی و دست دوم میبرن، صرفا با افزایش قدرتهای اصیل و درونی خودش بدست بیاره. خیلی هم راحتتر و در دسترس تره، ولی طبیعتا به درد آدمهای سطحی و عجول و کم اراده نمیخوره. یه مثال میزنم. مثلا شما اگر آدم ضعیفی باشی از نظر جسمی، باید رخت خوابت جات گرم و نرم و راحت باشه پرقو باشه دمای هوا تحت کنترل کامل و ایدئال باشه تا شب خواب خوبی داشته باشی و لذت ببری، ولی اگر آدم قوی ای باشی مثلا بخصوص رزمی کار و اینها باشی اینقدر نیازی نداری که شرایط محیطی ایدئال باشه تا خواب راحت و لذت بخشی داشته باشه و توی یه شرایط معمولی و حتی تاحدی نامطلوب هم میتونی خواب کم و بیش راحت و لذت بخشی داشته باشی، چون قوی هستی چون بخش بیشتری از قدرتت منابعت در درون خودته. اینا که میگم تئوری و شعار نیست بلکه خودم عملا تجربه و تست کردم و لمس کردم که میگم. ضمنا این فقط یه مثال ساده و روشن بود، و قدرتهای اصیل و درونی در کل اشکال مختلفی دارن و به شکلهای مختلف و مستقیم و غیرمستقیم میتونن در همهء ابعاد زندگی تاثیرگذار باشن. اتفاقا آدمهای ضعیف ولو هرچقدر هم ثروتمند باشن آسیب پذیرتر هستن و توی زندگی بیشتر رنج میکشن چون همیشه شرایط تحت کنترل کافی اونا نیست. مثلا زرتی ممکنه مریض بشه و چون بدنش ضعیفه کلی هم رنج بکشه از این بابت.
بنظر من قدرتهای اصیل و درونی برای داشتن یک زندگی با کیفیت اساسی هستن. ولی قدرتهای برونی و دست دوم مثل پول هم درسته نیاز هستن و بیشتر از حد معاش هم داشتن لزوما بد نیست که میتونه خوب هم باشه (بازم بسته به آدمش و بسته به اینکه چطور استفاده کنه که اونم باز به قدرتهای اصیل و درونی بستگی داره) ولی با یک مقدار حداقل هم میشه ساخت و چون معمولا برای بدست آوردن بیشترش هزینه ها و محدودیت ها و فشارهای زیادی لازمه که معمولا آدم رو از دنبال کردن راه قدرتهای اصیل و درونی دور میکنن، دنبال زیادش رفتن به هر بهایی بنظر من صرف نمیکنه. ولی درمقابل قدرتهای اصیل و درونی رو هرچی بیشتر بدست بیاری بهتره و نسبت به قدرتهای برونی و دست دوم دسترسی بیشتری هم بهشون هست و هزینهء جانبی کمتری دارن.
قدرتهای اصیل و درونی خودت رو قوی میکنن، و خودت بهترین ابزار و سرمایهء خودت هستی، ولی قدرتهای برونی و دست دوم شرایط محیطی رو تحت تاثیر قرار میدن و مستقیما خودت رو قوی نمیکنن.
پاسخ
#18

شما دنیایی ثروت داشته باش، من میگم با یک عقل و روان سالم و قوی، یک ارادهء قوی، یک جسم سالم و قوی برابری نمیکنه. همچنین با علم و دانش و هوش و توانایی های مربوطه.
البته پول هم یک میزان حداقلی ازش لازمه. ولی گفتم که بیشترش معمولا نیاز به هدف و مسیر خاص خودش داره و میتونم بگم تاحالا کسی رو ندیدم که به این راه بره و بتونه همزمان راه قدرتهای اصیل و درونی رو هم بصورت خوبی ادامه بده.
ثروت اگر ساده بدست میامد که خوب بود! ولی معمولا ساده بدست نمیاد و تاوان قابل توجهی داره!
ولی اگر قانع باشی، با حداقل ها بتونی راضی بشی سر کنی، اونوقت میتونی درجهء پاره شدن کون خودتو تحت کنترل دربیاری. البته تضمین شده نیست و نمیدونم دقیقا چقدر، ولی منکه خودم تاحالا تست کردم بد جواب نداده!
البته اینم بگم من یه پشتوانهء مالی حداقلی داشتم. یعنی ارث پدری بود :e057: در این حد که یه آپارتمان فسقلی دارم که توش زندگی میکنم نگران مسکن و اجاره خونه نیستم. ولی خب هرکس دیگه جای من بود مثلا تاحالا ازدواج کرده بود، و دنبال کار و درآمد و ثروت بیشتر میرفت، ولی من تشخیص دادم و تصمیم گرفتم فهمیدم که این فرصت تقریبا استثنایی رو هم دارم که یک راه دیگری رو انتخاب کنم که این فرصت رو خیلی های دیگه ندارن، بنابراین تصمیم گرفتم تحت تاثیر القاها و کلیشه های اجتماع و دیگران قرار نگیرم و راه و روش زندگی خودم رو برگزینم!
گرچه زندگی حداقلی دارم و درآمد ناچیز که بگم حتی پول کفش و پوشاک خودم رو هم به زور تامین میکنم، ولی در کل از هرکسی که دور و برم میشناسم راحتتر زندگی میکنم. از اونور هم راضی هستم چون تونستم روز به روز پیشرفت کنم از نظر قدرتهای اصیل و درونی و از خیلی جهات نسبت به افراد معمولی برتری پیدا کنم که اینا بعدا در صورت نیاز برای یک زندگی عادی تر و کار و درآمد هم احتمالا به دردم میخوره. خیلی چیزا بود دوست داشتم یاد بگیرم و بتونم، که الان در طول سالهایی که این فرصت رو داشتم و تلاش خودم رو کردم تونستم به خیلی از اون توانایی ها کم و بیش برسم. ولی خب بیشتر هم میخواستم و میخوام. یکیش هم مثلا هنرهای رزمی بود که نتوستم زیاد دنبالش برم و توش پیشرفت قابل توجهی بکنم، اما حداقل یک بکگراند و روحیه و آمادگی جسمی توش کسب کردم که اونم باز خیلی به دردم میخوره و خواهد خورد.
من میدونستم دیگه این دوران طلایی بعدها انتظارش رو داشتن واقع بینانه نیست و الانه که باید ازش استفاده کنم. و همین کار رو هم سعی کردم بکنم. اگر دنبال ازدواج و شغل و درآمد و پول میرفتم، عمرا اینقدر فرصت نداشتم که اینقدر خودم رو زیاد و سریع ارتقا بدم از خیلی جهات. هرچند شاید اون هم زندگی بدی نمیشد، ولی بازم من این مدل رو ترجیح دادم و از انتخاب خودم هم پشیمون نیستم. شایدم اگر به راه دیگری میرفتم همیشه یا برای مدت طولانی یک آدم ضعیف و زیردست و توی سری خور باقی میموندم! کم و بیش. من از این میترسیدم؛ نمیخواستم سرنوشتم این باشه! در اجتماع خیلی آدمها رو میبینم زندگی ظاهرا عادی دارن حالا یا قدر مکفی خودشون شغل و درآمد دارن یا کم و بیش ثروتمند هم هستن، اما من واقعا در اونها ضعف ها و بدبختی هایی میبینم و نسبت بهشون خیلی وقتا احساس برتری میکنم از خیلی جهات! میخوام بگم پول و صرفا موفقیت تجاری به آدم خیلی چیزها رو هم نمیده! تازه توی این راه از خودشون از دیگران که میشنوی پای حرفشون که مینشینی سفرهء دلشون رو کمی باز میکنن میبینی چه بلاهایی که به سرشون نیامده چقدر کونشون پاره شده چقدر بدبختی ها فشارها و رنج ها و تحقیرها و صدمات بهشون وارد نشده تا سرانجام به یک موفقیت نسبی و آرامش و راحتی بیشتری رسیدن که اونم میگم خیلی وقتا بنظر من اصلا ایدئال هم نیست و خیلی چیزها رو جبران یا تامین نمیکنه و جایگزین کمبود قدرتهای اصیل و درونی نمیشه. خیلی افراد هستن باوجود ثروتمند بودن دچار خیلی بدبختی ها و ناراحتی های روانی، افسردگی، بزه کاری، اعتیاد و غیره میشن، که فکر میکنم حداقل بخشی از اون بخاطر همین کمبود قدرتهای اصیل و درونیه. یعنی طرف ثروت داره ولی مثلا روح و روان سالمی نداره بر روان خودش کنترل نداره از ورزش و قدرت و مهارت جسم بهره نداره از علم و خرد و هوش بهرهء کافی نداره سرگرمی های سالم و مفید و کم هزینه و کم خطر رو خوب نمیشناسه و غیره.
پاسخ
#19

تا یه حدی با بعضی از حرفات موافقم هیچ چیزی نمیتونه جلوی علم رو بگیره علم حرف اول را میزنه مثل یک اقیانوس بی‌انتها میمونه حتی بزرگترین فیلسوف و دانشمند بزرگ نمیتونه بگه من خیلی حالیمه و خیلی بلدم چون اصلا تمومی نداره مثل یک سراب میمونه هر چی هم جلوتر بری بیشتر بهش نیاز داری و فکر میکنی سوادت باز هم کمه من که خودم به این نتیجه رسیدم.

یه برنامه روی کانال ماهواره‌ای نشنال جئوگرافیک میزاره کلی با برنامه‌های علمیش حال میکنم یه محقق داره که اسمشو یادم نیست میره تو دل طبیعت و با تمامی حیوانات و حشرات ماهیان جنگل و غار و کوه و دریا همه چی سر و کار داره کون خطرناکترین حیوانات رو پاره میکنه سر به سرشون میزاره و در موردشون تحقیق میکنه چند روز پیش در مورد خطرناکترین مار سیاه کبری تحقیق میکرد و تا شعاع یک متری کنارش ایستاده بود و بطور حرفه‌ای اونو میگرفت و بدنشو لمس میکرد چندش آورترین حشرات رو میگرفت و در مورد کارایشون ساعتها صحبت میکرد رفته بود تو یکی از کشورهای اروپایی یه مارمولکایی بود شبیه ملخ سطح شهر پُر شده بود از این مارمولکا روی ساختمان‌ها و آسمان خراشها او هم بدن ورزیده و ورزشکاری دارد مثل پلنگ است وحشی و نترس شروع کرد ادای این مارمولک را در بیارد و از آسمان خراشها بالا برود واقعا کار سختی بود از دیوار صاف بالا رفتن. چقدر زیبا بود ساختمان به این بلندی را فتح کردن، گاهی با خودم میگویم ای کاش این گرانی‌ها امان میداد یا انقدر سرمایه داشته باشم که نیازی به کار کردن نبود که بتوانم جهانگردی بکنم و به دل طبیعت بروم بیشتر ورزش کنم و خیلی چیزها یاد بگیرم، تحقیق بکنم و همه اینها را از نزدیک لمس کنم.

اما خیلی عذر میخوام این چیزی که میگویی شبیه زندگی آخوندی است این واعظان تمام فکر و ذکرشان این است که یک خانه هر چند کوچک در حد 40 متر یا 60 متر بخرند و دیگر فکر مادیات نباشند به قول خودشان هر چقدر خدا رسوند خدا برکت و تنها فکر و ذکر و دق دقه فکریشون شکم و زیر شکم بود اینها را از کودکی یادشان میدهند که دنباله گنج و اشیاء قیمتی در بیابانها و خرابه‌ها باشند و اگر پیدا کردن آن را خدا بخشیده است مثل همون داستانی که میگفت یه آخوندی توی نجف در راه مکتب بود یهو چشمش به یک سنگ زیبا میخورد آن را برمیدارد میبیند وسطش سوراخ است و از آن سوراخ یعنی به خیال خودش زندگی پس از مرگ را میبیند و یه چندتا خرافات بهش اضافه میکرد و بعد به جواهرات فروشی یهودی سطح بازار شهر میرود آن را به یهودی نشان میدهد و یهودیه به او میگوید آن صندوق پر از جواهرات و پول را بابت این سنگ به تو میدهم بعد آخونده با خودش طمع میکند و میگوید نکند ارزش سنگ بیشتر از اینها میباشد! سنگ را میگیرد و راهی مکتب میشود. بعد میبیند سنگ گم شده میگوید کار آن یهودی حرامزاده است E415 حساب کن این حرفهای ساختگی و توهم ذهن را به خورد دیگر شیعه‌ها میدن و میگن یهود فلان است و بهمان. اینها رو گفتم که کمی فضا عوض شه E105یادمه تو دوران کودکی که ما تو بین خانواده‌های مذهبی بزرگ شدیم میگفتن چه خوب میشد اگر ارث به ما میرسید مثلا فُلان شخص ارث زیادی بهش میرسید بین خودمان میگفتیم اگر این ارث برای ما بود چی میشد! میرفتیم بهترین خانه و ماشین و مغازه را میخریدیم! این حرفها از کون گشادی و بی‌عرضگی خودمان نشات میگرفت که خدا میرساند و نیازی به حرص خوردن به مال دنیا نیست.
پاسخ
#20

اما من میگم ثروت نیازه یعنی چی این حرف رو میزنی؟ E415 یکت به دو بنده؟ پول لباس و کفشت زورکی جور میشه؟ اما من مثل تو نیستم کار میکنم پول در میارم برای اینکه لباس خوب تنم کنم حتی به زندگی سلطنتی برسم بهترین خونه و ماشین رو داشته باشم به کسی هم نیاز نداشته باشم. از همان کودکی کار کردم تونستم یه خونه از خودم بخرم و یه مغازه هر چند اجاره‌ای اما پُر از جنس گرون قیمت. اما باز هم میخوام، کمه باید یه چندتا خونه و حتی مغازه بخرم باید خیلی پولدار شوم هنوز اول راه هستم باید بهترین امکانات و تکنولوژی روز را بخرم و استفاده کنم لذت ببرم از همه چی لذت ببرم خورد خوراک لباس امکانات خونه ماشین مسافرت‌های توریستی همه چی من تو یه خانواده فقیر بزرگ شدم پدرم از همان کودکی هیچی برام نمیخرید یعنی پول نداشت که بخره صبح تا شب کار میکرد و کون خودش رو پاره میکرد آخرش هم به هیچ جا نرسید چون خیلی حلال و حروم سرش میشد اهل بخشش بود من خیلی از دستش حرص میخوردم از ساده‌گیش بهش میگفتم تو عمری کون خودت و ما رو پاره کردی پس کی میخوای به جایی برسی و برای خودت زندگی ایده‌آل برای خودت بسازی کُس خول میگه آخرش 2 متر خاکه هممون میمیریم میخوایم چیکار!! اما من اینطوری فکر نمیکنم انسان 50 یا 60 یا در بهترین حال 70 سال عمر میکنه باید خوش بگذرونه باید تلاش کنه هم علمی و هم مادی، "در کنار هم" نمیشود یکیشو بیخیال شد انقدر باید داشته باشی که محتاج کسی نباشی.
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: