04-18-2015, 10:11 AM
برو بابا برو از این بحث های بیهوده دست بردار.
برو مثل من به کار و زندگیت برس.
اینا همش داستانهای کودکانه است در برابر واقعیت های زندگی!
آدم خودش میبینه خودش تجربه میکنه.
ملا، دین، نظام مقدس، اینا همه رو بذار درکوزه آبش رو بخور!
آدم باش، آدم باشن نباید کار به کارت داشته باشن، وگرنه خودشون آدم نیستن!
همین چند روز پیش شوهرخالهء من که سنش بالاست سکتهء مغزی ناقص زده بنده خدا توی بیمارستانه. اما دیشب خبر دادن حالش بهتر شده و دکترها بهش خیلی امیدوارن چون خوشبختانه آسیب مغزی کم بوده و از نظر جسمی هم طرف قوی و سالمه امید به بهبودی و کاهش عوارض زیاده.
حالا این خبر رو به من دادن خب مقداری ناراحت شدم اما اونقدر قوی هستم نترس هستم فهمیدم که این مسائل هیچ ربطی به دین نداره و بخواد بیفته میفته اگر دلیلی هم داره دلیلش نماز و روزه و اعتقاد داشتن و نداشتن به تنهایی نیست، که هیچ فشاری بهم نیامد. من اصولا یاد گرفتم خودم رو تمرین دادم اراده کردم تصمیم گرفتم که در زندگی شجاع باشم و از ترس دوری کنم، چون ترس آدم رو ضعیف میکنه، رنج میده، قدرت تفکر و عمل و تصمیم درست رو از آدم میگیره.
بگم این شوهرخالهء ما هم با اینکه میشه گفت آدم تقریبا بی دینی بود و اصلا اعتقادی به اسلام و دین و این حرفا نداشت خودش هم صراحتا گفته بود، مشروب هم میخورد مثلا، اما بقیهء ابعاد تاجاییکه ما دیده بودیم نسبت به ما و دیگران آدم خوبی بود خوبی کرده بود به همه که بدی نکرده بود. در زمینه های اصلی زندگی یه اعتقادات تربیت و مرام واقعا تحسین برانگیزی داشت واسه خودش (یه چند سالی ما با هم خیلی نزدیک و همراه بودیم مدتی هم نزدیک هم زندگی میکردیم). بخاطر همین واسه من عجیب نبود که بلایی سرش نیاد و خوب بشه و امید دارم که نهایت هم مرگ نسبتا خوبی داشته باشه. هرچند بهرحال هر آدمی اشتباهات و بدی هایی هم داره شکی نیست مثلا خود اعضای خانوادش بعضی وقتا باهاش مشکل و دعوا داشتن، ولی در کل آدم خوب و بامرامی بوده بنظر من شخصا. بالاخره هر آدمی ضعفها و اشتباهاتی درحد خودش داره شکی نیست، و شاید خیلی وقتا این بخاطر عدم درک ما هم باشه که درک نمیکنیم بابا طرف دیگه توانش ظرفیتش در اون حده ما فکر میکنیم مثلا خودخواهه! مثلا یکی از همکارهای من که ازم مدام توقع انجام یکسری کارها براش رو داشت و خورده فرمایش میکرد آخرش باهاش دعوا کردم حالش رو گرفتم، چون واقعا آزاردهنده بود آدم پررویی بود میگفت تو وظیفت هست و نمیدونم زکات علم و توانایی و این حرفا هم هست :e057: درصورتی که بنظر من هرکس حق داره راحتی خودش رو حفظ کنه و هرکس یه ظرفیتی داره یجوری فکر میکنه. حد نیکی کردن و جاش به اختیار و تشخیص و شعور افراد برمیگرده. همین که آدمی در حق دیگران ظلم نکنه بنظر من باید امنیت و آسایش داشته باشه، حتی از دست خدا!
برو مثل من به کار و زندگیت برس.
اینا همش داستانهای کودکانه است در برابر واقعیت های زندگی!
آدم خودش میبینه خودش تجربه میکنه.
ملا، دین، نظام مقدس، اینا همه رو بذار درکوزه آبش رو بخور!
آدم باش، آدم باشن نباید کار به کارت داشته باشن، وگرنه خودشون آدم نیستن!
همین چند روز پیش شوهرخالهء من که سنش بالاست سکتهء مغزی ناقص زده بنده خدا توی بیمارستانه. اما دیشب خبر دادن حالش بهتر شده و دکترها بهش خیلی امیدوارن چون خوشبختانه آسیب مغزی کم بوده و از نظر جسمی هم طرف قوی و سالمه امید به بهبودی و کاهش عوارض زیاده.
حالا این خبر رو به من دادن خب مقداری ناراحت شدم اما اونقدر قوی هستم نترس هستم فهمیدم که این مسائل هیچ ربطی به دین نداره و بخواد بیفته میفته اگر دلیلی هم داره دلیلش نماز و روزه و اعتقاد داشتن و نداشتن به تنهایی نیست، که هیچ فشاری بهم نیامد. من اصولا یاد گرفتم خودم رو تمرین دادم اراده کردم تصمیم گرفتم که در زندگی شجاع باشم و از ترس دوری کنم، چون ترس آدم رو ضعیف میکنه، رنج میده، قدرت تفکر و عمل و تصمیم درست رو از آدم میگیره.
بگم این شوهرخالهء ما هم با اینکه میشه گفت آدم تقریبا بی دینی بود و اصلا اعتقادی به اسلام و دین و این حرفا نداشت خودش هم صراحتا گفته بود، مشروب هم میخورد مثلا، اما بقیهء ابعاد تاجاییکه ما دیده بودیم نسبت به ما و دیگران آدم خوبی بود خوبی کرده بود به همه که بدی نکرده بود. در زمینه های اصلی زندگی یه اعتقادات تربیت و مرام واقعا تحسین برانگیزی داشت واسه خودش (یه چند سالی ما با هم خیلی نزدیک و همراه بودیم مدتی هم نزدیک هم زندگی میکردیم). بخاطر همین واسه من عجیب نبود که بلایی سرش نیاد و خوب بشه و امید دارم که نهایت هم مرگ نسبتا خوبی داشته باشه. هرچند بهرحال هر آدمی اشتباهات و بدی هایی هم داره شکی نیست مثلا خود اعضای خانوادش بعضی وقتا باهاش مشکل و دعوا داشتن، ولی در کل آدم خوب و بامرامی بوده بنظر من شخصا. بالاخره هر آدمی ضعفها و اشتباهاتی درحد خودش داره شکی نیست، و شاید خیلی وقتا این بخاطر عدم درک ما هم باشه که درک نمیکنیم بابا طرف دیگه توانش ظرفیتش در اون حده ما فکر میکنیم مثلا خودخواهه! مثلا یکی از همکارهای من که ازم مدام توقع انجام یکسری کارها براش رو داشت و خورده فرمایش میکرد آخرش باهاش دعوا کردم حالش رو گرفتم، چون واقعا آزاردهنده بود آدم پررویی بود میگفت تو وظیفت هست و نمیدونم زکات علم و توانایی و این حرفا هم هست :e057: درصورتی که بنظر من هرکس حق داره راحتی خودش رو حفظ کنه و هرکس یه ظرفیتی داره یجوری فکر میکنه. حد نیکی کردن و جاش به اختیار و تشخیص و شعور افراد برمیگرده. همین که آدمی در حق دیگران ظلم نکنه بنظر من باید امنیت و آسایش داشته باشه، حتی از دست خدا!