نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چیستان
#91

کاروانی در سده ی بیستم، میانه بیابان بی اب و گیاهی، لاشه ی لخت
مردی را می بینند که یک چوب کبریت شکسته در دست گرفته است.
رویدادی را که به این فرجام انجامیده است، با نگرش به فرنودسار و شدنی ها ، بازگو کنید.

پارسیگر

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#92

مزدك بامداد نوشته: کاروانی در سده ی بیستم، میانه بیابان بی اب و گیاهی، لاشه ی لُخت
مردی را می بینند که یک چوب کبریت شکسته در دست گرفته است.

[video=youtube;kr4WxEQHiCE]https://www.youtube.com/watch?v=kr4WxEQHiCE[/video]
پاسخ
#93

مزدك بامداد نوشته: کاروانی در سده ی بیستم، میانه بیابان بی اب و گیاهی، لاشه ی لخت[١]
مردی را می بینند که یک چوب کبریت شکسته در دست گرفته است.
+
هیچگونه راه و رد پایی هم در نزدیک آن نیست!

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#94

مزدك بامداد نوشته: کاروانی در سده ی بیستم، میانه بیابان بی اب و گیاهی، لاشه ی لخت[١]
مردی را می بینند که یک چوب کبریت شکسته در دست گرفته است.

گروهی میخواستند او را به زور بکنند,گفته خودم را آتش میزنم؟ سپس رها شده و همانجا مرده؟

زمانی که مردم نادان برای اُستوانش خدایانشان همدیگر را تکه پاره می کردند من با چهار سیم و یک تکه چوب اوای خدا را روی کاغذ می نگاشتم!
انتونیو ویوالدی
پاسخ
#95

مزدك بامداد نوشته: کاروانی در سده ی بیستم، میانه بیابان بی اب و گیاهی، لاشه ی لخت[١]
مردی را می بینند که یک چوب کبریت شکسته در دست گرفته است.
رویدادی را که به این فرجام[٢] انجامیده است، با نگرش به فرنودسار[٣] و شدنی ها ، بازگو کنید.

مردک بیچاره به خاطر فرار از سرما میخواسته لباسهای خود را بسوزاند تا کمی برایش گرما و نور بیاورد تا هم گرم شود و هم بتواند در تاریکی شب راهش را پیدا کند ولی تنها کبریتی که داشته شکسته و لباسهای از تن درآورده اش را هم طوفان بیابان با خود برده.

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ
#96

homayoun نوشته: گروهی میخواستند او را به زور بکنند,گفته خودم را آتش میزنم؟ سپس رها شده و همانجا مرده؟
E40d
برهنه بودن همواره با کردوکار جنسی سروکار ندارد
تازه ، کسی نمیتواند با کبریت تنها خودش را آتش
بزند، بنزین و دم و دستگاه نیاز است!
+
->
مزدك بامداد نوشته: هیچگونه راه و رد پایی هم در نزدیک آن نیست!

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#97

sonixax نوشته: مردک بیچاره به خاطر فرار از سرما میخواسته لباسهای خود را بسوزاند تا کمی برایش گرما و نور بیاورد تا هم گرم شود و هم بتواند در تاریکی شب راهش را پیدا کند ولی تنها کبریتی که داشته شکسته و لباسهای از تن درآورده اش را هم طوفان بیابان با خود برده.
:e303:
بد نبود ولی پاسخ چیستان این نیست.
Nicht schlecht, aber es fehlt an Logik:
او سراپا برهنه بوده و هتا کفش و زیرجامه هم نداشته.
خب کسی که از سرما میخواهد چیزی را آتش بزند، نخست
از یک دو بخش جامه هایش آغاز میکند و اگر آتش گرفت
و هنوز سردش بود، تا بیخ شاید همه را بسوزاند، نه انیکه
در آن سرما ١۰۰% برهنه شود و سپس دست بکار آتش؟!
تازه کفش ها، برای نمونه سوختنی هم نیستند.
چوب کبریت هم شکسته بوده، چنانکه گفتیم، نه سوخته!
دیگر اینکه اگر چوب کبریت شکسته و آتش درست نشده،
دستکم میتوانست برخی جامه هایش را باز بپوشد
نه اینکه دست روی دست بگذارد که توفان جامه هارا ببرد.
( ما جایی نگفتیم که یارو کودن هم بوده)

Also, fantasiere und überlege mal weiter, Du Teufelchen!
Hilfestellung:
Die Bemerkung von @pulsar, war ein Teil der Geschichte!

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#98

sonixax نوشته: مردک بیچاره به خاطر فرار از سرما میخواسته لباسهای خود را بسوزاند تا کمی برایش گرما و نور بیاورد تا هم گرم شود و هم بتواند در تاریکی شب راهش را پیدا کند ولی تنها کبریتی که داشته شکسته و لباسهای از تن درآورده اش را هم طوفان بیابان با خود برده.

تو خودت بودی اینکار را میکردی؟

توی آفریکا که مردم جامه به تن نمیکنند و لخت مادرزاد هستد.
یارو گم شده یه چوب کبریت هم پیدا کرده بوده. همونجا به هر سببی از گرسنگی یا .. مرده دیگه
شاید برده بوده
شاید بهش یه چوب کبریت دادن بره واسه آزمون زندگی لخت و با یه چوب کبریت زندگی کنه ولی نتونسته
و همونجا مرده دیگه...
خوب 100000راه هست برای چنین چیزی E107

زمانی که مردم نادان برای اُستوانش خدایانشان همدیگر را تکه پاره می کردند من با چهار سیم و یک تکه چوب اوای خدا را روی کاغذ می نگاشتم!
انتونیو ویوالدی
پاسخ
#99

homayoun نوشته: توی آفریکا که مردم جامه به تن نمیکنند و لخت مادرزاد هستد.
ما جایی نگفتیم که آفریکا بوده، گفتیم بیابانی بوده
شاید بیابان حضرموت ! در آبخستگون عربستان بوده!

پارسیگر

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ

homayoun نوشته: تو خودت بودی اینکار را میکردی؟

توی آفریکا که مردم جامه به تن نمیکنند و لخت مادرزاد هستد.
یارو گم شده یه چوب کبریت هم پیدا کرده بوده. همونجا به هر سببی از گرسنگی یا .. مرده دیگه
شاید برده بوده
شاید بهش یه چوب کبریت دادن بره واسه آزمون زندگی لخت و با یه چوب کبریت زندگی کنه ولی نتونسته
و همونجا مرده دیگه...
خوب 100000راه هست برای چنین چیزی

شبهای بیابان خیلی سرد است.

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان