Theodor Herzl نوشته: ببینید سیستم کاپیتالیستی از نظر من یک سیستم دزدی است ، ولی بدی آن به اندازه برده داری نیست و من مثل جناب مزدک فکر نمیکنم ، کاپیتالیسم را میشود انسانی کرد.جامعه بی طبقه یک چرت محض است و نمیشود همه انسانها یک جور درامد داشته باشند
این گفته میرساند که نه سازوکار سرمایه داری را میشناسید و نه میدانید که رده (طبقه)
در جهان بینی مارکسیستی به چه میگویند. در مارکسیسم رده ها از روی
تراز بهره کشی/بهره دهی
بخش بندی و رده بندی میشوند و این پیوندی یکراست با "درآمد" ندارد.در سرمایه داری, چون
درآمد و بهره کشی و سود با هم همراستا هستند، هامه گمان میکنند که درآمد بالاتر، نشانگر
وابستگی به رده ی بالاتر بهره کشی است. در کمونیسم، از آنجاییکه بهره کشی دیگر نخواهد بود،
رده ها از میان خواهند رفت و اینجاست که میگویند بی رده خواهیم شد. درآمد ها هم تهی از
بهره کشی و سود ناروای بدست آمده از آن خواهد بود و نه اینکه یکدست و یکسان باشد.
+++
سازوکار سرمایه را هم درنیافته اید و آن ستیز درونی را میتوان با یک شمارگری سرانگشتی
نشان داد و آن اینکه:
ارزش همه مزد هایی که همه سرمایه داران به همه ی دیگران
[B]میپردازند، کمتر از ارزش
همه ی کالای فراورده شده است،
[/B]چرا که سرمایه دار سود خودش را هم از آن کاسته است. ولی سرمایه دار یک چیز را
فراموش کرده و آنهم اینکه خریداران کالا ها، سرانجام کسانی جز همین کارگران و کشاورزان
و کاریاران و .. نیستند. چگونه پس اینها میتوانند با سراسر مزدهایی که گرفته اند،
سراسر کالاهارا بخرند؟ اینجاست که همواره بخشی از کالا ها به فروش نرفته و یکی
باید قربانی شود ( سیستم برد و باخت گرگی ) . گرچه سرمایه داران میکوشند
با ترفند های گوناگون، این فرجام را پیشگیری کنند، برای نمونه با وام گرفتن از "آینده"
( به خریدار وام میدهند که امروز بخرید و در سالهای دیگر پس بدهید)، یا با جابجایی
فراورش به کشور هایی که هنوز نیروی کار ارزان دارند ( که آنها هم هی دیرتر گران تر
میشوند) ولی به تنها هوده ای که میرسند این است که این بادکنک بزرگتر شده و سیج
آن برای آیندگان بزرگتر میشود، درست مانند کرم دندانی که بجای درمان ، هی بخواهیم
با داروی آرامبخش دردش را آرام کنیم که سرانجام آن دندان بدتر و ناجور تر خواهد شکست!
بر این پایه سرمایه داری هرگز نمیتواند "خوب" بشود و اگر هم با فشار کمونیست ها و سوسیالیست
ها، بخشی از سود را به گونه بیمه های همبودین و بیمه های بیکاری و بهداشت و ... ناچار ویژگی
داده اند، و یا پروانه ی داشتن سندیکا و اصناف و ... همچون یک شمشیر دولبه، گرچه تنش را کاهش
میدهد ولی خودشان را هم میبرّد ، چرا که کارگران دیگر کشور ها هم همین را میخواهند که در سوئد و ..
هست و این دستاورد ها نهادینه شده و نه تنها بازپس گیری شان سخت میشود بساکه با آگاهی بیشتر
کارگران که از این کاریاری های همبودین بدست میاید، درخواست و نبرد کارگران بازهم بالا تر میگرد.
برای انیکه این شمشیر دولبه را بهتر دریابید، نمونه جمهوری اسلامی و "دمکراسی" را نگاه کنید:
اگر جمهوری اسلامی دمکراسی و آزادایی های ندهد، چون سوپاپ بسته است، گرفتاری دارند و اگر
یک خورده دمکراسی بدهند، با آزادی سخن بیشتر، مردم بیشتری آگاه تر شده و ترس شان میریزد
و خواهان آزادی ها و بهره وری های هرچه بیشتر و نهادینه تر خواهند شد.
سرمایه داری هم همین است، اگر ندهد باید با ریسک واژگشت و کاربرد ناپالم رودررو شود و اگر
یک بند انگشت بدهد، تا آرنجش را هم خواهند خورد. پس هرکاری بکند، دیر یا زود ناچار از
شکست است، شکستی که انها ازآن بخوبی آگاهند و میکوشند با همه ی ابزار ها و ترفند ها
آنرا به دیر بیندازند ، ناآگاه از اینکه هر چه دیرتر بشود، ویرانگر تر خواهد بود!
•
پارسیگر