مزدك بامداد نوشته: اینهم تا اندازه ای نادرست است:
حق = هوده
باطل = بی هوده
Truth = حقیقت = (فرهود = فر + هوده) چیزی که درون ویر ما از جهان بیرونی نگاشته میشود، مانند رنگ سرخ یک سیب، که همچه چیزی در جهان بیرونی نیست و این سرخی، سفرنگ (تفسیر) مغز ما از فوتون هایی است که از سیب به ما میرسد.
پس فرهود این است که سیب سرخ است، ولی سرخی این رنگ وابسته به مغز ماست: ١۰۰% روشن نیست که شما سرخی را همانگونه در می یابید که من در می یابم.[SUP]۱[/SUP]
Reality= واقعیت = (فربود = فر + بوده ) چیزی که بیرون از ویر ما و ناوابسته به برداشت ما هستی دارد، مانند فوتون هایی ( ریزگان نور) با بسامد ( فرکانس) ویژه که رنگ سرخ را در ویر ما پدید میاورند.
پس فربود این است که چیزی بنام سیب هست که از ان فوتون هایی به چشم ما میرسد و هستی او به دریافت ما وابسته نیست
in fact ~ de facto = (در شـُـد/ در کردار) = عملا ً ( فی الواقع)
fact = واقعیت عملی = (رُخکرد/ شـُـده) کاری که به واقعیت پیوسته است، کار انجام شده. یا همان واقعیت های روشن و سخت، برای نمونه فاکت این است که ژاپن بمب اتمی خورده ( واقعیتی که در چند سال پیش بوده و کسی نمیتواند بگوید که نخورده) ولی نمیگویند که فاکت این است که همه گرسنه شان میشود، این یک واقعیت است ولی چون در چهره ی یک رویداد نیست، نام فاکت برایش درخور نیست.
ضمن ابراز خرسندی از حضور شما در این جستار؛ به بررسی نگرشتان می پردازم!
آنچه پیرامون تعاریف واژگان مورد اختلاف بیان داشتید؛ در فلسفه نیز، میان فلاسفه گوناگون مورد
اختلاف بوده و من تلاش نموده ام که بهترین معانی را بر طبق فلسفه خردگرایانی(همچون دکارت) برگزینم.
به باور من در چنین شرایطی که معنای این واژگان در گفتمان های فلسفی و حتی دانشیک؛ نقش
کلیدی را به عهده دارند؛ نیکو تر می نماید که به طور تحلیلی و تعریف مدار؛ به گفتگو بنشینیم.
از این رو من تعریف مورد نگرم را از واژگان "حقیقت" و "واقعیت" برای دوستان بیان نمودم تا
گفتمانی شفاف تر داشته باشیم؛ ولی گویا حساسیتی شگفت بر این معانی وجود دارد که حتی شما نیز
تعاریف خودتان را ارجح تر دانسته و برخی دوستان نیز همچون شاگردانی کوشا(!)، به مرور درس معانی
واژگان پرداختند!
همچنان که پیشتر نیز نگاشته ام؛ من سر اختلاف میان معنای واژگان، وقت خود را هدر نخواهم داد؛
از این رو این گفتمان را با تعاریفی که شما بیان نمودید(برای فرهود،فربود و...) به پیش خواهم برد و
بیش از پیش، سپاس گزارتان خواهم بود اگر با بیان بن مایه هایی؛ پنج فیلسوف خردگرا را
را نام ببرید که همچون شما، چنین تعاریفی را در فلسفه خود برای این واژگان در نگر گرفته بودند.
تا زین پس؛ من نیز در گفتمان های فلسفی/دانشیک؛ با چنین تعاریفی حاضر شوم.
و اکنون چنین پرسشی برایم مطرح است؛ که مزدک دانشمند، "فلسفه" را چگونه تعریف می نمایند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. جناب
sonixax به بخش قرمز رنگ توجه بیشتری نمایند؛ شاید مقصود مرا در بیان مزدک دانشمند، بهتر
درک کنند.