01-02-2011, 02:51 PM
به دنبال بحث و تبادل نظر هاي پيش امده در مورد مسئله تناقض هاي دروني خداوند و مسائلي چون سنگ بلند نشدني ، خدا و تخم مرغ، خدا و رسم مثلث مربع و... و به كل مسائلي كه به دنبال نشان دادن تناقض ميان صفات خدا و در نتيجه منجر به ساخت استدلال هاي منطقي بر عليه وجود خدا مي شود.
هر كس هر برهان، فرنود،استدلال، اثبات و دليلي دارد كه خدا صفت يا صفات متناقضي دارد
بيان كند تا با هم بحث كنيم و ببينيم كه ايا خدا صفات متناقضي دارد يا خير.
در نهايت ليستي از تناقضات خدا تهيه كرده ، ان را براي خدا پست مي كنيم
تا ايرادات خود را برطرف نمايد و تكامل يابد!
براي شروع اول خودم برخي از استدلال هاي صفات متناقض را بيان مي كنم
برهان كمال در مقابل خلقت
هر خدايي بايد اين صفات دارا داشته باشد هم خالق جهان هم كامل بودن به نظر مي رسد اين دو با هم تناقض دارند به دو روش متفاوت يكي از روش ها به شرح زير است:
مدل يك
1 اگر خدا وجود داشته باشد، پس ، او کامل مطلق است
2 اگر خدا وجود داشته باشد، پس او خالق جهان است
3 یک وجود کامل مطلق، هیچ نیاز،علاقه و خواسته ای ندارد
4 هر وجودی که جهان را خلق کرده باشد، لزوما نیاز و خواسته ای داشته است
5 بنابراین، یک موجود مطلقا کامل نمی توانسته جهان را خلق کرده باشد.
نتيجه از (3و4)
6 بنابراين غير ممكن است كه خدا وجود داشته باشد(نتيجه از1 2 5)
شبهات
فرض برهان ممكن است به دلايل زير به چالش كشيده شود كه يك وجود كامل فياض است
ممكن است اين موجود تمايل به اشتراك گذاري فيض خود را با ديگران داشته باشد
فكر ميكنم تنها مشكلي كه وجود دارد اين است كه اگر به راستي
خواسته اي وجود دارد كه كمال مطلق ان را نداشته است، پس نمي تواند كمال مطلق باشد!
از اين گذشته فرض كنيم خدا همواره فياض است، اين خود ميشود برهاني عليه خدا!
1اگر خدا وجود داشته باشد، او فياض است
2اگر خدا وجود داشته باشد، او خالق جهان است
3يك وجود فياض همواره به مخلوقات فيض مي رساند
4زمان ممكني وجود ندارد كه در ان ، مخلوقات فيض نداشته باشند(نتيجه3)
5زمان ممكني وجود ندارد كه در ان مخلوقات ، وجود نداشته باشند(نتيجه4)
6بنابراين،زمان ممكني وجود ندارد كه در ان جهان(مخلوق) خلق شده باشد (نتيجه5)
7جهان خلق نشده است(نتيجه6)
8بنابراين خدا وجود ندارد(نتيجه،7،2)
بيشتر به شوخي ميماند اما حقيقت اين است كه هرچه بيشتر به صفات خدا اضافه كنيم
راحت تر انكار ميشود و تناقضات بيشتر مي شود!
ممكن است مدافعان كمال مطلق ، در مقام اعتراض بگويند كه خدا بيرون از زمان است و زمان يكي از ويژگي هاي جهان است و قبل از جهان معني ندارد، نيك است كه اين هم برهاني عليه خداست
اول اگر واقعا قبل از جهان وجود ندارد ، پس جهان نيازي به خالق ندارد
دوم اگر واقعا خدا بيرون از زمان است ، پس نميتواند هيچ چيزي را خلق كند
زيرا خلقت مفهوم زماني است x نمي تواند علت به وجود امدنy باشد مگر انكهx قبل از y موجود باشد.
اگر واقعا قبل از جهان معنا ندارد غير منطقي است فكر كنيم كه جهان خلق شده است
و اگر به راستي خدا بيرون از زمان است، پس نمي تواند قبل از چيزي وجود داشته باشد.
برگرديم به برهان قبلي ايراد ديگري كه كمتر از ان استفاده مي شود
و فرض4برهان كمال مطلق را به چالش مي كشد اين است كه، ممكن است خدا
جهان را تصادفي خلق كرده باشد! البته ما ميدانيم كه غير ممكن است خدا پرستان مذاهب ابراهيمي
اين را قبول كنند ولي شايد خداي بعضي مذاهب، با خلقت تصادفي جهان سازش كند
نظر من اين است اگر جهان اتفاقي و تصادفي خلق شده باشد خود اين مفهوم را ميرساند كه خدا ناقص است
(موجودات كامل مطلق كار تصادفي انجام نمي دهند)
اين نوع چالش بر فرض 4 به خودي خود به مشكلات بيشتري منجر مي شود!
---------- ارسال جدید اضافه شده در 05:21 PM ---------- ارسال قبلی در 05:15 PM ----------
برهان ناسازگاري كمال در برابر خلقت
مدل دو
1 اگر خدا وجود داشته باشد پس او كامل مطلق است
2 اگر خدا وجود داشته باشد، پس او خالق جهان است
3اگر او يك وجود كامل مطلق باشد پس هر چه او خلق مي كند بايد كامل باشد
4 اما جهان کامل نیست
5بنابراين غيرممكن است كه يك وجود كامل مطلق خالق جهان باشد(نتيجه از 3و4)
6از اين رو غيرممكن است خدا وجود داشته باشد(نتيجه از 1و2 و 5)
شبهات
پاسخ معمول به اين انديشه اين است كه هر عيب و نقصي كه در جهان است ممكن است تقصير انسان باشد
از جانب خدا نيست به همين دليل جهان واقعا كامل بوده زماني كه خدا براي اولين بار ان را افريده است
اما بخاطر اعمال انسان ناقص و معيوب گشت ، اين ممكن است حمله اي به فرض 3 باشد
اين تفسير اين مفهوم را مي رساند كه خدا جهان را در كمال نيافريده
زيرا انچه كه كامل است تا ابد و به طور نامحدود باقي مي ماند
من پيچيدگي زيادي را دنبال نمي كنم و چرخش اين مسئله ممكن است ما را به چيزي كه اصولا موسوم به برهان قياسي شر است ببرد كه اين موضوع فراتر از حد و استدلال بحث است.
برهان ناسازگاري تغيير ناپذيري در برابر افرينش
بياييد حالا ما دو صفت تغييرناپذيري وافرينش را در نظربگيريم، که باعث شده خدا هم تغییر ناپذیرباشد
(غیر قابل تغییر) وهم خالق جهان، خداباوران معمولا خيلي روي تغيير ناپذيري خدا مانور مي دهند
پرسش واقعي اين است اصلا يك وجود مطلقا تغييرناپذير،مي تواند چيزي را خلق كند؟
1 اگر خدا وجود داشته باسد پس او تغييرناپذير است
2 اگر خدا وجود داشته باشد، پس او خالق جهان است
3يك وجود تغيير ناپذير نمي تواند در يك زمان هدفي داشته باشد سپس در زماني ديگر(ان) هدف رانداشته باشد
4 هر وجودي براي افريدن چیزی ، قبل از آفرینش ان باید هدف افريدن ان داشته باشد
اما در زمان بعد ازافرينش، ، دیگر هدف افريدن ان را ندارد.
5 به این ترتیب ، این غیر ممکن است كه يك وجود تغيير ناپذير چيزي را بيافريند (3و4)
6بنابراین ، این غیر ممکن است که خدا وجود داشته باشد (1و2و5)
شبهات
زمان با جهان اغاز پيدا كرده و خدا بيرون از زمان است!قبل هم گفتم براي خلق جهان
خدا بايد قبل ازجهان باشد و خلقت يك مفهوم زماني است بنابراين اگر قبل از جهان هيچ زماني وجود ندارد وافرينش مفهومي زماني است پس غير منطقي و غير ممكن است كه جهان خلق شده باشد
علاوه بر اين اگر واقعا خدا در زمان نيست او نميتواند خالق جهان باشد
زيرا افريدگار بايد موقتا قبل از مخلوق وجود داشته باشد بنابراين اگر خدا بدون زمان باشد او نمي تواند موقتا قبل از هر چيزي وجود داشته باشد پس خداوند نمي تواند خالق جهان باشد.
ايراد ديگر كه فرض 3 را به چالش مي كشد اين است
كه از دست دادن هدف در صورتي كه از راه جلب رضايت باشد تغيير واقعي نيست
اگر خدا x را بخواهد وسپس اوx را بدست اورد
تا زماني كه خدا از x راضي هست و رضايت دارد تغيير واقعي در نگرش نسبت به ان روي نمي دهد.
اين خيلي خوب است و ممكن است درست باشد ولي چرا ادعا مي كنند تغيير واقعي فقط در تغيير نگرش است؟
چرا ادعا نمي كنند كه انواعي از تغيير واقعي وجود دارد، يكي از ان ها از دست دادن هدف از راه جلب رضايت ازx است؟ تا زماني كه جواب خوبي به اين پرسش داده نشود، فرض 3 همچنان معتبر است.
نظر دوستان چيست؟
هر كس هر برهان، فرنود،استدلال، اثبات و دليلي دارد كه خدا صفت يا صفات متناقضي دارد
بيان كند تا با هم بحث كنيم و ببينيم كه ايا خدا صفات متناقضي دارد يا خير.
در نهايت ليستي از تناقضات خدا تهيه كرده ، ان را براي خدا پست مي كنيم
تا ايرادات خود را برطرف نمايد و تكامل يابد!
براي شروع اول خودم برخي از استدلال هاي صفات متناقض را بيان مي كنم
برهان كمال در مقابل خلقت
هر خدايي بايد اين صفات دارا داشته باشد هم خالق جهان هم كامل بودن به نظر مي رسد اين دو با هم تناقض دارند به دو روش متفاوت يكي از روش ها به شرح زير است:
مدل يك
1 اگر خدا وجود داشته باشد، پس ، او کامل مطلق است
2 اگر خدا وجود داشته باشد، پس او خالق جهان است
3 یک وجود کامل مطلق، هیچ نیاز،علاقه و خواسته ای ندارد
4 هر وجودی که جهان را خلق کرده باشد، لزوما نیاز و خواسته ای داشته است
5 بنابراین، یک موجود مطلقا کامل نمی توانسته جهان را خلق کرده باشد.
نتيجه از (3و4)
6 بنابراين غير ممكن است كه خدا وجود داشته باشد(نتيجه از1 2 5)
شبهات
فرض برهان ممكن است به دلايل زير به چالش كشيده شود كه يك وجود كامل فياض است
ممكن است اين موجود تمايل به اشتراك گذاري فيض خود را با ديگران داشته باشد
فكر ميكنم تنها مشكلي كه وجود دارد اين است كه اگر به راستي
خواسته اي وجود دارد كه كمال مطلق ان را نداشته است، پس نمي تواند كمال مطلق باشد!
از اين گذشته فرض كنيم خدا همواره فياض است، اين خود ميشود برهاني عليه خدا!
1اگر خدا وجود داشته باشد، او فياض است
2اگر خدا وجود داشته باشد، او خالق جهان است
3يك وجود فياض همواره به مخلوقات فيض مي رساند
4زمان ممكني وجود ندارد كه در ان ، مخلوقات فيض نداشته باشند(نتيجه3)
5زمان ممكني وجود ندارد كه در ان مخلوقات ، وجود نداشته باشند(نتيجه4)
6بنابراين،زمان ممكني وجود ندارد كه در ان جهان(مخلوق) خلق شده باشد (نتيجه5)
7جهان خلق نشده است(نتيجه6)
8بنابراين خدا وجود ندارد(نتيجه،7،2)
بيشتر به شوخي ميماند اما حقيقت اين است كه هرچه بيشتر به صفات خدا اضافه كنيم
راحت تر انكار ميشود و تناقضات بيشتر مي شود!
ممكن است مدافعان كمال مطلق ، در مقام اعتراض بگويند كه خدا بيرون از زمان است و زمان يكي از ويژگي هاي جهان است و قبل از جهان معني ندارد، نيك است كه اين هم برهاني عليه خداست
اول اگر واقعا قبل از جهان وجود ندارد ، پس جهان نيازي به خالق ندارد
دوم اگر واقعا خدا بيرون از زمان است ، پس نميتواند هيچ چيزي را خلق كند
زيرا خلقت مفهوم زماني است x نمي تواند علت به وجود امدنy باشد مگر انكهx قبل از y موجود باشد.
اگر واقعا قبل از جهان معنا ندارد غير منطقي است فكر كنيم كه جهان خلق شده است
و اگر به راستي خدا بيرون از زمان است، پس نمي تواند قبل از چيزي وجود داشته باشد.
برگرديم به برهان قبلي ايراد ديگري كه كمتر از ان استفاده مي شود
و فرض4برهان كمال مطلق را به چالش مي كشد اين است كه، ممكن است خدا
جهان را تصادفي خلق كرده باشد! البته ما ميدانيم كه غير ممكن است خدا پرستان مذاهب ابراهيمي
اين را قبول كنند ولي شايد خداي بعضي مذاهب، با خلقت تصادفي جهان سازش كند
نظر من اين است اگر جهان اتفاقي و تصادفي خلق شده باشد خود اين مفهوم را ميرساند كه خدا ناقص است
(موجودات كامل مطلق كار تصادفي انجام نمي دهند)
اين نوع چالش بر فرض 4 به خودي خود به مشكلات بيشتري منجر مي شود!
---------- ارسال جدید اضافه شده در 05:21 PM ---------- ارسال قبلی در 05:15 PM ----------
برهان ناسازگاري كمال در برابر خلقت
مدل دو
1 اگر خدا وجود داشته باشد پس او كامل مطلق است
2 اگر خدا وجود داشته باشد، پس او خالق جهان است
3اگر او يك وجود كامل مطلق باشد پس هر چه او خلق مي كند بايد كامل باشد
4 اما جهان کامل نیست
5بنابراين غيرممكن است كه يك وجود كامل مطلق خالق جهان باشد(نتيجه از 3و4)
6از اين رو غيرممكن است خدا وجود داشته باشد(نتيجه از 1و2 و 5)
شبهات
پاسخ معمول به اين انديشه اين است كه هر عيب و نقصي كه در جهان است ممكن است تقصير انسان باشد
از جانب خدا نيست به همين دليل جهان واقعا كامل بوده زماني كه خدا براي اولين بار ان را افريده است
اما بخاطر اعمال انسان ناقص و معيوب گشت ، اين ممكن است حمله اي به فرض 3 باشد
اين تفسير اين مفهوم را مي رساند كه خدا جهان را در كمال نيافريده
زيرا انچه كه كامل است تا ابد و به طور نامحدود باقي مي ماند
من پيچيدگي زيادي را دنبال نمي كنم و چرخش اين مسئله ممكن است ما را به چيزي كه اصولا موسوم به برهان قياسي شر است ببرد كه اين موضوع فراتر از حد و استدلال بحث است.
برهان ناسازگاري تغيير ناپذيري در برابر افرينش
بياييد حالا ما دو صفت تغييرناپذيري وافرينش را در نظربگيريم، که باعث شده خدا هم تغییر ناپذیرباشد
(غیر قابل تغییر) وهم خالق جهان، خداباوران معمولا خيلي روي تغيير ناپذيري خدا مانور مي دهند
پرسش واقعي اين است اصلا يك وجود مطلقا تغييرناپذير،مي تواند چيزي را خلق كند؟
1 اگر خدا وجود داشته باسد پس او تغييرناپذير است
2 اگر خدا وجود داشته باشد، پس او خالق جهان است
3يك وجود تغيير ناپذير نمي تواند در يك زمان هدفي داشته باشد سپس در زماني ديگر(ان) هدف رانداشته باشد
4 هر وجودي براي افريدن چیزی ، قبل از آفرینش ان باید هدف افريدن ان داشته باشد
اما در زمان بعد ازافرينش، ، دیگر هدف افريدن ان را ندارد.
5 به این ترتیب ، این غیر ممکن است كه يك وجود تغيير ناپذير چيزي را بيافريند (3و4)
6بنابراین ، این غیر ممکن است که خدا وجود داشته باشد (1و2و5)
شبهات
زمان با جهان اغاز پيدا كرده و خدا بيرون از زمان است!قبل هم گفتم براي خلق جهان
خدا بايد قبل ازجهان باشد و خلقت يك مفهوم زماني است بنابراين اگر قبل از جهان هيچ زماني وجود ندارد وافرينش مفهومي زماني است پس غير منطقي و غير ممكن است كه جهان خلق شده باشد
علاوه بر اين اگر واقعا خدا در زمان نيست او نميتواند خالق جهان باشد
زيرا افريدگار بايد موقتا قبل از مخلوق وجود داشته باشد بنابراين اگر خدا بدون زمان باشد او نمي تواند موقتا قبل از هر چيزي وجود داشته باشد پس خداوند نمي تواند خالق جهان باشد.
ايراد ديگر كه فرض 3 را به چالش مي كشد اين است
كه از دست دادن هدف در صورتي كه از راه جلب رضايت باشد تغيير واقعي نيست
اگر خدا x را بخواهد وسپس اوx را بدست اورد
تا زماني كه خدا از x راضي هست و رضايت دارد تغيير واقعي در نگرش نسبت به ان روي نمي دهد.
اين خيلي خوب است و ممكن است درست باشد ولي چرا ادعا مي كنند تغيير واقعي فقط در تغيير نگرش است؟
چرا ادعا نمي كنند كه انواعي از تغيير واقعي وجود دارد، يكي از ان ها از دست دادن هدف از راه جلب رضايت ازx است؟ تا زماني كه جواب خوبي به اين پرسش داده نشود، فرض 3 همچنان معتبر است.
نظر دوستان چيست؟