نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 3 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

#91

بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی مردم به سه دسته تقسیم شدند:
1-اشکانیان
انان که در مراسم عزاداری شرکت میکنندو اشک میریزند
2-سامانیان
انان که میلیاردی بردند و سر و سامان گرفتند
3-صفویان
مثل من و شما که همیشه درصف هستیم و صدامون درنمیاد
پاسخ
#92

یه روزه آفتابی یه خانمه انگلیسی روی عرشه کشتی

در سواحل مکزیک به دریا نگاه میکرد که ناگهان انگشتر الماس

گرانبهایش از انگشتش سر خورد و افتاد تو آب و زن با ناراحتی

این سفر را سپری کرد ..
پس 15 سال که به شهره مکزیکو سیتی رفته بود

در یک رستوران در کنار ساحل سفارش خوراک ماهی داد

وقتی داشت ماهی رو میخورد یه جسم سفت و سخت زیر
دندانش

حس کرد .......

و وقتی در آورد دید

.
.
.
.
.
استخوان ماهیست ......

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نکنه فکر کردی انگشتره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟بابا تو دیگه خیلی تخیلت قویه
میخواین تو افق هم ناپدید بشه؟ مث فانتزیام :)))

آمد شدن تو اندرین گیتی چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد!
پاسخ
#93

موز کیلو ۴۰۰۰ تومان !!!
فقط به میمون حسودیمون نشده بود که شد …

آمد شدن تو اندرین گیتی چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد!
پاسخ
#94

نقل قول: رفته بودم فروشگاه ..
یکی از این فروشگاه بزرگا , اسمشو نمیبرم که تبلیغ نشه !
یه پیرمرد با نوه اش اومده بود خرید، پسره هی زِر زٍر می کرد. پیرمرد می گفت: آروم باش فرهاد، آروم باش عزیزم!
جلوی قفسه ی خوراکی ها، پسره خودشو زد زمین و داد و بیداد ..
پیر مرده گفت: آروم فرهاد جان، دیگه چیزی نمونده خرید تموم بشه.
... دَم صندوق پسره چرخ دستی رو کشید چندتا از بسته های خرید افتاد زمین، پیرمرده باز گفت: فرهاد آروم! تموم شد، دیگه داریم میریم بیرون!
من کف بُر شده بودم.
بیرون رفتم بهش گفتم آقا شما خیلی کارت درسته این همه اذیتت کرد فقط بهش گفتی فرهاد آروم باش!
پیرمرده با یه قیافه ای منو نگاه کرد و گفت:
عزیزم، فرهاد اسم مَنه! اون تُخم سگ اسمش سیامکه !!
من عاشق این جوکم :))

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#95

گوشیمو تو ماشین بابام جا گذاشتم از خونه زنگ زدم بهش میگم :

من : گوشیم تو ماشینت جا مونده
+ میدونم
من : زنگ خورد جواب ندیاااا
+ اخه مگه من بیکارم جواب زنگ گوشی تورو بدم

من : خب حالا چرا عصبانی میشی ، کسی زنگ نزد ؟؟
+ نه فقط نازی اس داد گفت غروب میاد دنبالت برین بیرون گفتم وقت نداری سرت شلوغه

من :O
واسه چی اینو گفتی ؟
+ چون قبلش به نسترن قول دادم برین خرید..!

من :|






چندتا آدم گردن كلفت اجیر كردم نزدیك افق
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
كه هر کی خواست توی فانتزیش تو افق محو بشه
طوری بزننش که حافظه اش پاک شه فانتزیاش از یادش بره 24






یارو زن میگیره،
فردای روز ازدواجش رفیقش میبینه با اعصاب خورد نشسته یک گوشه داره سیگار میکشه.
میره جلو، میگه: بیخیال بابا!
ملت که زن میگیرن لااقل دو سه ماهی سرحالن،
تو چرا از همین روز اول حالت خرابه؟
... پسره میگه: اگه تو هم دیشب جای من بودی، الان حالت اینجوری بود.
رفیقش میپرسه: مگه چه خبر بود دیشب؟
میگه: والله من دیشب کارم که با خانوم تموم شد به عادت لعنتیِ همیشه دست کردم تو جیبم یه ایران چک پنجاهی دادم بهش!
رفیقش یک ربع میخنده، بعد به زور جلو خودشو میگیره،
میگه: بیخیال بابا، حالا خانوم که نفهمیده جریان چیه.
یارو میگه: بابا حالم که سر این جریان خراب نیست...
بدبختی اینه که وقتی پول رو دادم، خانوم هم فوری ده تومن بقیه پولم رو پس داد :D
.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#96

یه روز چهار تا راهبه میرن پیش پدر روحانی كه توبه كنن. اولی میره تو میگه: پدر! من اغفال شدم و برای یكی جلق زدم! پدر میگه: اشكال نداره بیا دستت رو تو آب توبه بشور، تا گناهانت پاك بشه. دومی میره تو میگه: پدر من هم اغفال شدم و یكی به سینه من دست زد! پدر هم میگه: بیا سینت رو تو آب مقدس بشور و برو. بعد نفر سوم كه میاد بره تو،

چهارمی بهش میگه: خواهر ماری، كونت رو تو آب نشوری‌ها! من میخوام قرقره كنم!



سلامتی خانم هایی که میخوان پارک دوبل کنن
روسری لیز میخوره ،
شال میوفته از سرشون ،
دکمه مانتو باز میشه ،
دستشون میخوره به برف پاک کن ،
اشتباهی میزنن تو 4 به جای دنده عقب
آخر سر هم خاموش میکنن :)))))))))))))))))))))))))

21




گوگل: من صاحب همه چیم !
ویکی پدیا: من همه چیو می‌دونم !
فیسبوک: من همه رو میشناسم !
اینترنت: من نباشم شماها هیچین !
برق: گهِ اضافی نخورید ...!
.



جنتی خطاب به خدا
:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
چرا بهم نمیگی بابای من کیه ؟
خدا : نمی خواستم این رو بهت بگم و ناراحتت کنم اما وقتی من اومدم تو رو گذاشته بودن سر راه و رفته بودن :))))
▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬● hesam ● ۩

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#97

قانون یکم شیرازی:
اگه چیزی که به آن نیاز دارید دورایش با شما بیشتر از سه متر است آن چیز ضروری نیست 21




استدلال از گونه شیرازی

اگه پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری برای تندرستی سودمده، پس پستچی باید همیشه زنده باشه!
یه نهنگ همه روز رو شنا می‌کنه، ماهی و آب می‌خوره ولی چاقه!
یه خرگوش بیشتر وقتا در حال دویدنه و جنب و جوش داره و گیاهخواره ولی تنها یك سال و نیم عمر می‌کنه!
ولی یه لاک‌پشت جنب و جوش نداره، به‌آرامی میجبنه و هیچ کاری نمی‌کنه ولی 450 سال عمر می‌کنه!

21

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#98

وقتی خداوند به محمد گفت بخوان و او گفت خواندن نمیدانم چیزی حدود ۱۲۰۰ سال بود که کورش منشور حقوق بشر را نوشته بود !

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ
#99

شهروندهای جورواجور هنگام غرق شدن

- شهروند سودجو: از آب جمع شده در کشتی ماهی می گیرد. 21

- شهروند خیلی معمولی: داخل کابینی که پر از آب شده روی کاناپه دراز کشیده و سریال تلویزیونی می بیند.

- شهروند معمولی: برای گرفتن جلیقه نجات به انتهای صف می رود و از آخرین نفری که توی صف ایستاده می پرسد: «ببخشید آخرین نفر کیه؟»

- شهروند دهه پنجاه: با کسانی که می خواهند خودشان را توی صف جا بزنند، بحث می کنند و با نشان دادن انتهای صف، فردِ خاطی را به رعایت حقوق بشر تشویق می کنند.

- شهروند دهه شصت: با پیرمردی که پشت سرش ایستاده در مورد شکاف نسل ها و تفاوت میزان و محل سوختگی بحث می کند. 24

- شهروند دهه هفتاد: مادرش توی صف ایستاده، خودش هنوز توی رختخواب است و بیدار نشده. 21

- شهروند عَزب: به دنبال کِیس مناسبی برای نجات دادن می گردد.

- شهروند مُعذب: قبل از پریدن به داخل آب، لباس هایش را در می آورد و مایو می پوشد.

- شهروند مودب: مایو نمی پوشد. 21

- شهروند مدیر: کت و شلوار خود را اتو می کند تا بعد از نجات پیدا کردن، بتواند با ظاهری آراسته جلوی دوربین های تلویزیونی ظاهر شود.

- شهروند مسئولیت پذیر: برای حلِ مشکل با آتش نشانی تماس می گیرد.

- شهروند خبرنگار: با یکی از ملوانان کشتی به عنوان «جوان موفق» مصاحبه ای انجام می دهد.

- شهروند ملوان: به خبرنگار می گوید که از کودکی عاشق ملوان زبل بوده و این کار را به صورت حرفه ای از قایق پدالی هایِ قو شکل، شروع کرده است.

- یک مقام مسئول: وعده می دهد در عرض دو ماه سوراخِ کشتی را تعمیر کند.

- دومین مقام مسئول: قایق های نجات را تفکیک جنسیتی می کند.

- مسئول مربوطه: سوراخ شدن کشتی را تکذیب می کند.

- مسئول عملگرا: سعی می کند آب جمع شده در کشتی را با قاشق چایخوری خالی کند.

- دولت: چه کسی گفته که کشتی با سوراخ شدن غرق می شود؟

- شهرداری: در مراسم انداختن اولین قایق نجات در آب شرکت می کند و پس از یک سخنرانی دو ساعته، روبان افتتاح را قیچی می کند.

- مجلس: برای پرسیدن سوال از کاپیتان کشتی، امضاء جمع می کند اما تعداد امضاها ورتنده است و امکان شمارش آن وجود ندارد.

- شهروند روسی: یک تماس مشکوک می گیرد. نیم ساعت بعد یک زیردریایی برای نجاتش به روی آب می آید و فقط شهروند روسی را با خود می برد.

- شهروند کویتی: نوبت نفر اولِ صفِ جلیقه نجات را به قیمت یک دینار می خرد.

- شهروند آمریکایی: به خاطر انتخاب مجدد اوباما و ناامیدی از بهبود شاخص های زندگی در آمریکا، جیب هایش را پر از سنگ می کند تا زودتر غرق شود!

- شهروند انگلیسی: از داخل جیبش یک فندک بیرون می آورد و با زدن یک دکمه، فندک تبدیل به یک قایق موتوری می شود. بعدها یکی از مسئولین اعلام می کند که او یک جاسوس معروف به اسم جیمز باند بوده است. 21

- شهروند روشنفکر: بیانیه ای با عنوان «پارادایم های پوزیتیویسم برای عبور از شرایط گذارِ غرق شدگی به ساحل امن ثبات» را به دو زبان آلمانی و فرانسوی می نویسد و آن را با صدای بلند برای مردم می خواند. 21

- شهروند دانشجو: با نشان دادن کارت دانشجویی می تواند جلیقه نجات را به نصف قیمت بخرد.

- مهشید روز بخیر: قیمت فروش جلیقه های نجات را به صورت لحظه ای اعلام می کند.

- دوربین صدا و سیما: مناظر زیبایی از دریا و غروب خورشید را نشان می دهد.

- شهروند خانه دار: مشغول پختن کتلت است. سپس کتلت ها را با گوجه و سبزی خوردن به صورت ساندویچی، لقمه می کند و به شوهرش می دهد تا در هنگام نجات پیدا کردن گرسنه نماند!

- شهروند سادیسمی: به دروغ میگوید در کابینش تعداد زیادی جلیقه نجات دارد و می خواهد آنها را بفروشد. جماعت زیادی برای خرید جلیقه نجات جلوی کابینش صف می بندند. 24

- شهروند تازه همسرگزیده: چندتا از عکس های آتلیه ای عروسی اش را با میخ طویله به دیوار کابینش می کوبد که باعث سوراخ شدن دیواره کشتی و غرق شدن آن می شود. 24 24

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ

این دوست پسرت با اون دوست پسرت دوست نباشه صلوات:))
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 3 مهمان