نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شاهنامه خوانی
#1

پیشگفتار
با درود خدمت تمامی دوستان و همراهان.
نمی دانم شما تا چه حد به ادبیات و زبان پارسی علاقمندید و یا نسبت به آینده ی آن نگرانید. بنظر من زبانِ ما شایسته ی اینی نیست که اکنون هست. زبان ما می بایست اگر نه اولین، که جزو 5 زبان زنده ی دنیا محسوب میگردید.
اما همانطور که به خوبی می دانیم، چنین نیست. اگر فردوسی نبود، قطعا زبان پارسی در زبان عربی حل می شد و همین توانمندیِ امروزیِ خود را هم نمی داشت.
ولی ما چه قدر فردوسی را می شناسیم و چه قدر شاهنامه می خوانیم؟
بنظر من که آمارها و بررسی های شخصی نگران کننده هستند. بخش بزرگی از نسل جوان، با ادبیات کشورش همدم و همداستان نیست.
من همیشه دوست داشته ام که به بررسیِ این متون بپردازم. اما هر بار مشکلی سر راهم قرار می گرفت. بعد از چندی دریافتم که اگر این کار، گروهی باشد شور و شوق بیشتری خواهم یافت. متاسفانه چند وقتی با یکسری از دوستان غیر مجازی میرفتیم در مساجد(!) مثنوی خوانی میکردیم ( گاهی هم به خانه ی هم می رفتیم) اما همانطور که میتوان حدس زد چنین برنامه ای هم چندان پایدار نماند. البته می توانم با افتخار بگویم که بنده هیچگاه در پیگیری این روند کم نگذاشتم؛ و بخش بزرگ کم کاری از جانب دوستان بود. حالا دلایلش بماند.
گفتم حالا که دوستان واقعی و سه بعدی (!) جوابگوی نیازم نیستند، روی بیاورم به این دنیای مجازی. ابتدا در وبلاگم این کار را می کردم که هر چند یکی دو دوست پیگیر داشتم، اما محیط آنجا بگونه ای است که نمی توان هر حرفی را زد و خطر فیلتر شدن همواره در کمین است.
در سایت "بیشه" هم چنین پیشنهادی را دادم که بیاییم و گروهی شاهنامه بخوانیم، ابتدا چندین نفر اعلامِ "پایه بودن" کردند! اما متاسفانه در همین حد بودند که بگویند : آفرین! ادامه بده! دمت گرم!
از زیادگویی خوشم نمی آید. سرانجام تصمیم دارم اینجا هم بختم را بیازمایم. امیدست که دوستان همراهی کنند.
تنها چند نکته را برای آغاز خاطر نشان کنم:

  1. من بهیچوجه مدرک زبان و ادبیات پارسی ندارم، و ممکنست جای جای نوشته ام اشکال علمی و ادبی و دستوری و ... یافت شود. پس خواهشا با دید یک منتقد بخوانید، نه یک "آموزنده"
  2. در ابتدای کار سخت است که خط کاری مشخص شود. بخاطر همین اگر بی نظمی ای در سبک نوشتار یافتید بگذارید به پای کم تجربگیِ من.
  3. هدف من از شرح و بیان واژگان، علم به بی اطلاعی شما نیست. برای آنکه موضوع برای خودم هم روشنتر شوم می کوشم معنای واژگان را از فرهنگهای معتبر برایتان بنویسم.
  4. اگر مایل هستید که خودتان به جای بنده ابیات را نقل و شرح کنید، من مشکلی ندارم. فقط هماهنگ کنید تا من هم بدانم.
  5. لزومی ندارد دوستدار شاهنامه یا زبان پارسی باشید. خوشحال خواهم شد حتی نظرات دوستانی را بشنوم که مخالف ادبیات اند .
  6. بنظر من مهمترین رویکرد در برخورد با متن ادبی، "فهم" ِ آن و بازگوییِ واژگان و عبارات آن برای همگان است. مرحله ی تفسیر بعد از آن قرار دارد. همچنین نگاه "داستانی" به شاهنامه کردن بنظر من کاملا اشتباه است. اگر قرارست که صرفا از داستانهای شاهنامه لذت ببریم، به شما اطمینان می دهم کتابهایی چون "هری پاتر" و "شرلوک هلمز" بس جذاب ترند (که البته آنها هم در جای خود ارزشمندند). ضمنا من عادت دارم در شرح و تفسیر به جزئیات بسیار توجه کنم. حتی اگر بی ربط باشد. اگر دوستان چنین شیوه ای را نمیپسندند گوشزد کنند تا شرح ها را کمتر کرده به خود داستان بپردازم
  7. اگر دوستان چندان نظر انتقادی نداشته باشند و بنده را همراهی نکنند، ناگفته پیداست که خود نیز دلسرد شده و کار را پی نخواهم گرفت. امیدوارم چنین نشود و این بار هم بمانند بارهای پیشین ناکام نمانم.
اما میرسیم به مهمترین مشکل و آن نسخه ی مناسبی از تصحیح شاهنامه است.
همانطور که می دانید شاهنامه های موجود چندان مورد اعتماد نیستند و نمی توان گفت که بیش از 90 درصد مطابق با کلام فردوسی اند. زیرا قدیمی ترین نسخه ی خطی ای که از شاهنامه در دست هست به حدود 200 سال پس از تاریخ مرگ فردوسی باز می گردد و خدا میداند که در طول 200 سال چقدر میتوان یک متن را دستکاری کرد.
اما در چند سال اخیر نسخه ی نسبتا خوبی بنام نسخه ی استاد "خالقی مطلق" بیرون آمده که متاسفانه من هنوز آنرا تهیه نکرده ام. اگر دوستی این نسخه را دارد خوشحال می شوم از دانسته های او هم استفاده کنم.
من به ناچار از نسخه ی "چاپ مسکو" و یکی دو شرحی که دارم استفاده می کنم (ضمنا این را هم بگویم که ناگزیرم بسیاری از ابیات را در دور نخست حذف کنم تا سرعت کار بیشتر شود )... ببینیم که چه میشود.
این را هم بگویم که بیشترین استفاده را از شرح استاد کزازی در کتابی با عنوان "تندبادی از کُنج" برده ام. انتشارات آیدین آنرا جاپ کرده و به همۀ شاهنامه دوستان خواندنش را توصیه می کنم.
به یاری دوستان (اگر آتئیست نیستید: به یاری یزدان J ) داستان "رستم و سهراب" را آغاز می کینم...
=-=-=-=-=-=
داستان با این ابیات آغاز میشود. در ابیات به اینگونه آغاز "براعت استهلال" (یا : "نیک آغازی") می گویند. به این معناست که سراینده یا نویسنده، آمادگیِ ذهنی و شناختی را در خواننده ایجاد می کند که پایان داستان چگونه است. غم انگیز است یا شاد، رزمی است یا بزمی و ...
« اگر تندبادی برآید ز کُنج / به خاک افگند نارسیده ترُنج،
ستمکاره خوانیمش، ار دادگر؟! / هنرمند گوییمش، ار بی هنر؟!»
ترنج را بنا به ضرورت وزنی و قافیه ای باید "Toronj" خواند. این میوه، میوه ایست از گونۀ مرکبات که نام دیگرِ آن "بادرنگ" است. در زبانِ عربی به آن "اُترُج" می گویند. استاد کزازی گمان میبرند خاستگاه این میوه از ایران بوده باشد. زیرا در زبان لاتین هم به آن "سیتروس مدیکا Citrus-Medica" میگویند که بازگردانش می شود: «لیموی مادی»
"اَر" یا همان "اگر" در شاهنامه گاه در معنایِ "یا" بکار رفته است. مفهوم کلی آنست که : آن تندبادی را که از گوشه ای وزیده و ترنجی نارسیده را بر خاک افکنده (مجازا یعنی"کُشته")، ما باید آنرا ستمکار بخوانیم یا عادل؟
مشخصا پیداست که چنین آغازی اشاره به ماجرای مرگِ سهراب دارد.
خود فردوسی پاسخ می دهد که :
« از این راز، جانِ تو آگاه نیست / بدین پرده اندر، تو را راه نیست
همه تا درِ آز رفته فراز؛ / به کس بر، نشد این درِ راز باز »
"بدین پرده اندر" و " به کس بر" جزو ویژگی های سبکیِ خراسانی اند. وقتی اسمی میانِ دو حرفِ اضافه قرار بگیرد، میگوییم حالتِ "حرف اضافه ی تأکیدی" رخ نموده است. در این موقع باید یکی از حروف اضافه را نادیده گرفت (اصولا اولی را نادیدی می گیرند) و حرف اضافه ی دوم را پیش از اسم خواند: "بدین پرده اندر = اندر این پرده" (به را حذف کردیم) یا " به کس بر = بر کس"
من اگر جای فردوسی بودم، بیت دوم را بدین گونه مینوشتم: "همه تا درِ آز رفته دراز " یعنی راه درازی را می پیماید تا به درِ "آز" (یعنی محل ورود به "آز") برسد. ( "درِآز" با "دراز" خیلی از نظر نوشتاری بهم نزدیکند ) البته چه بسا فردوسی هم در اصل همین را نوشته باشد! کسی چه می داند!
برای من این نکته خیلی جالب است که فردوسی می گوید کسی این راز را نمی تواند دریابد. معنای بیت که واضح است. اما اگر ابیاتِ بعدی را بخوانید میبینید که اظهار نظر های متفاوتی شده. مثلا در بیت 8 چاپ مسکو گفته می شود: « چنان دان که داد است و بیداد نیست»
بنظر من اگر بخواهیم این مسائل را بشکافیم (آن هم در دور اول) بسیار دشوار خواهد بود. بهتر آنست که اصل داستان را پی بگیریم.

بهتر است نظر دوستان را بدانم و هم آنگاه به اصل داستان بپردازیم.
پاسخ
#2

نیکوتر بود گفتارتان را از واژگان عربی پالوده می ساختید تا گامی هرچند خُرد در راستای آماج این چامه سُرای بزرگ بردارید !
چون گفتارتان نیمه عربی-پارسی یا همان فارسی بود ؛
پاسخ
#3

airani74 نوشته: پیشگفتار
با درود خدمت تمامی دوستان و همراهان.
نمی دانم شما تا چه حد به ادبیات و زبان پارسی علاقمندید و یا نسبت به آینده ی آن نگرانید. بنظر من زبانِ ما شایسته ی اینی نیست که اکنون هست. زبان ما می بایست اگر نه اولین، که جزو 5 زبان زنده ی دنیا محسوب میگردید.
اما همانطور که به خوبی می دانیم، چنین نیست. اگر فردوسی نبود، قطعا زبان پارسی در زبان عربی حل می شد و همین توانمندیِ امروزیِ خود را هم نمی داشت.

آفرین، سراسر درست است :e303:



airani74 نوشته: ولی ما چه قدر فردوسی را می شناسیم و چه قدر شاهنامه می خوانیم؟
بنظر من که آمارها و بررسی های شخصی نگران کننده هستند. بخش بزرگی از نسل جوان، با ادبیات کشورش همدم و همداستان نیست.
من همیشه دوست داشته ام که به بررسیِ این متون بپردازم. اما هر بار مشکلی سر راهم قرار می گرفت. بعد از چندی دریافتم که اگر این کار، گروهی باشد شور و شوق بیشتری خواهم یافت. متاسفانه چند وقتی با یکسری از دوستان غیر مجازی میرفتیم در مساجد(!) مثنوی خوانی میکردیم ( گاهی هم به خانه ی هم می رفتیم) اما همانطور که میتوان حدس زد چنین برنامه ای هم چندان پایدار نماند. البته می توانم با افتخار بگویم که بنده هیچگاه در پیگیری این روند کم نگذاشتم؛ و بخش بزرگ کم کاری از جانب دوستان بود. حالا دلایلش بماند.
گفتم حالا که دوستان واقعی و سه بعدی (!) جوابگوی نیازم نیستند، روی بیاورم به این دنیای مجازی. ابتدا در وبلاگم این کار را می کردم که هر چند یکی دو دوست پیگیر داشتم، اما محیط آنجا بگونه ای است که نمی توان هر حرفی را زد و خطر فیلتر شدن همواره در کمین است.

شوربختانه خود من با همه انگیزه‌ای که برای پارسی دارم، آتاوی (استعداد) چندانی در چکامه ندارم و همیشه هم دوست داشتم شاهنامه را بتوانم بدرستی بخوانم و بفهمم، که به نگر میاید این جستار در همین راستا باشد، پس ما هم "پایه‌ایم".

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#4

Alice نوشته: نیکوتر بود گفتارتان را از واژگان عربی پالوده می ساختید تا گامی هرچند خُرد در راستای آماج این چامه سُرای بزرگ بردارید !
چون گفتارتان نیمه عربی-پارسی یا همان فارسی بود ؛

نخست سپاس ببابت توجهتان.
باید بگویم که بنده طرفدار "سره نویسی" نیستم. هر چند آنرا نیکو می دانم ولی همانطور که در بخش "ساختارشناسی زبان پارسیک" اشاره کردم فرایند اصلاح زبان را فرایندی آهسته و پیوسته می دانم. بنظر من باید بگونه ای نوشت که خواننده زیاد در فهم متن دچار مشکل نشود. هر بار باید واژگان فارسی را بمرور جایگزین کرد.
این را هم در نظر بگیریم که بخشی از داد و ستاد های فرهنگی، مشمول واژه و زبان هم می شود. اما اگر ورود واژگان بیگانه به اندازه ای باشد که "اصالت" و " اینهمانی"ِ زبانی را بر هم بزند، باید با آن مقابله کرد. نثر ما در حدود پنجاه شصت سال پیش اینگونه بوده، اما خوشبختانه اکنون کمتر شده.
ابتدا که نوشته تان را خواندم فکر کردم کار دوست پارسی گوی و نغزگویمان "مهربد" است. اما نبود.
بنظر من ایشان در این زمینه روش بهتری در پیش گرفته اند و حتی دربارۀ کتاب "ارزش و خوبی..." متذکر شده بودند که متن سراسر پارسی خواننده را دچار مشکل می کند.
ضمنا، آماج فردوسی تنها سره ساختن زبانِ ما نبود. بلکه حفظ تاریخ و هویت ما بود. در شاهنامه هم واژگان عربی به ندرت یافت می شود.
پاسخ
#5

مهربُد گرامی هرچه کوشیدم نتوانستم متنتان را برای نقل قول Drag کنم (!).
از همین جا سپاسگزاری خودم را اعلام می کنم.
بله من می کوشم با مراجعه به واژه نامه ها و فرهنگهای گوناگون، مشکل "فهم ابیات" را بر شما آسان کنم. اما در این راه به دلگرمی شما هم نیاز مندم. پیروز باشید.
پاسخ
#6

ادامه:
« کنون رزمِ سهراب رانم نخست، / از آن کین که او با پدر چون بجست.
ز گفتارِ دهقان، یکی داستان / بپیوندم از گفتۀ باستان
ز موبد براین گونه برداشت یاد، / که رستم یکی روز از بامداد،
غمی بُد دلش؛ سازِ نخچیر کرد / کمر بست و ترکش پر از تیر کرد »
در بیت نخست بجای "گفتن" ، "راندن" بکار رفته. میتوان اینگونه برداشت کرد که فردوسی بزرگ، همچون شهسوارِ عرصه ی سخن، واژگان و ترکیبات را همچون یک "اسپ"ِ سرکش در مهار گرفته و میراند و می تازد.
منظور از "کین " در لَخت (لَخت = مصرااع) دوم بیت نخست، همان "جنگ" است. از آنجا که "کینه" همواره "دلیل و سبب"ِ جنگ می شود، "مجازِ سبب و مسبّب" در اینجا تشکیل شده.
"پیوستن" به معنایِ "به نظم و شعر در آوردن" بکار رفته ( شاید به این دلیل که بر خلافِ "نوشته"، "سروده" ساختار پیوسته و منسجم تری دارد. در عربی به "نوشته" "نثر" می گویند که بمعنای "سخن پراکنده" است). یکی از دلایلی که همواره از جانب شاهنامه پژوهان مطرح میشود، برای اثبات این نکته که « فردوسی خود شاهنامه را نساخته، بلکه مدوّن کرده و به نظم درآورده » همین اشارات مکرر خود فردوسی است. در بیت دوم می گوید که اینها را از زبانِ دهقانی شنیده و به نظم درآورده. "دهقان" در شاهنامه معانیِ متفاوتی دارد. گاهی به معنای "ایرانی" به کار رفته است ( از ایران و از ترک وز تازیان / نژادی پدید آید اندر میان / نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود / سخن ها به کردار بازی بود )، گاهی هم به معنای موبد. هر چه باشد به این معناست که فردوسی شاهنامه را از ذهن خود نساخته. هر چند این احتمال را می توان پذیرفت که در آن تغییراتی وارد آورده.
"سازِ چیزی کردن" یعنی " خود را آماده ی انجامِ آن کردن" و به عبارت دیگر "قصدِ آن چیز را کردن".
از بیتِ پایانی در می یابیم که شکار کردن وسیله ای برای "غم زدایی" و "تفریح" بود. زیرا رستم به آن دلیل سازِ نخچیر می کند که " غمی بُد دلش".
« همی راند، تا مرزِ توران رسید / بیابان، سراسر پر از گور دید.
برافروخت، چون گل، رخِ تاجبخش / بخندید؛ وز جای، بَر کَند رخش
به تیر و کمان و به گرز و کمند، / بیفگند بر دشت نخچیر چند.
ز خاشاک و از خار و شاخِ درخت / یکی آتشی برفروزید، سخت. »
بنظر می رسد منظور فردوسی از "بیابان" با آنچه ما امروزه مُراد میکنیم، در معنای "مکانِ بی آب و علف" متفاوت باشد. زیرا جایی پر از شکار و درخت توصیف شده.
در بیت دوم، رستم با لقبِ "تاجبخش" شناسانیده شده است. این لقب را از این رو به پهلوانان و در صدرِ آنان، رستم، داده اند که قدرت پادشاهان در گروِ کارهای آنهاست. بر طبق این دیدگاه ارزش پهلوان از پادشاه هم بیشتر است، تا آنجا که به وی "تاجبخش" گفته اند و به پادشاه، "تاجدار"!
"گور" هم که پیداست در معنای "گورخر" بکار رفته. همه با این بیتِ مشهورِ خیام آشنا هستیم که با استفاده از معانیِ دوگانۀ گور (1. گور خر 2. قبر) آنرا سروده : «بهرام که گور می گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟!»
به هر روی، رستم چند گورخر شکار کرده و از خار و خاشاک درختان، هیزم فراهم آورده و آتشی سخت، تشکیل می دهد.
« چو آتش پراکنده شد، پیلتن / درختی بجُست از درِ بابزَن
یکی نرّه گوری بزد بر درخت / که در چنگِ او پرِّ مرغی نَسَخت.
چو بریان شد، از هم بکَند و بِخُوَرد / زِ مغزاستخوانَش برآورد گرد.
بخفت و برآسود از روزگار / چمان و چران رَخش، در مرغزار.
سوارانِ ترکان، تنی هفت و هشت / بر آن دشتِ نخچیرگان برگذشت . »
"بابزِن" به معنایِ "سیخِ کباب" است. رستم آنقدر قوی و سهمگین توصیف شده که از تنه ی یک درختِ کامل بعنوان سیخِ کبابش استفاده می کند و یک گورخر را درسته به آن سیخ می کشد و گرم می کند.
" که در چنگِ او پرِّ مرغی نسخت" یعنی در دستان او به اندازه ی یک پرِ مرغ هم سنگینی و "سختی" نکرد. اسدیِ طوسی هم در گرشاسپنامه، بیتی دارد که مضمونش بسیار مشابه همین دوبیتِ نخستِ بالاست:
« بر آن آهنی نیزۀ یل­فگن، / زد آن گور، چون مرغ، بر بابزن »
دربارۀ واژۀ "بخورد" در بیت سوم باید دقت کنید که آنرا بصورت Bekhoward بخوانید بهتر است. اما باید آنرا بویژه Oward را آنقدر سریع تلفظ کنید که وزنِ شعر بر هم نخورد. اگر دشوار است می توانید بصورت Bekhard بخوانید که آسان تر است.
"مغزاستخوان" در لخت دوم بیت سوم در اصل یک ترکیبِ اضافی است و بصورت "مغزِ استخوان" خوانده می شود. اما اینجا بنا به ضرورت وزنی و هم چنین بر اثر کثرتِ استعمال بصورت چسبیده و بدون کسرۀ اضافه باید خوانده شود.
رستم به مغزِ استخوانِ آن گور هم رحم نمی کند و هر چه می تواند می خورد. این صحنه را می توان در ذهن تجسم نمود. پهلوانِ زورمند و پیلتنی چون رستم قطعا باید "پرخور" هم باشد. و گرنه این همه نیرو از چه راهی تأمین شود؟!
به هر روی رستم آنقدر می خورد تا شکمش سنگین شده به خواب فرو می رود. رخش هم خوش و خُرّم، "خرامان" و "چمان" که قیدِ حالت اند (یعنی با حالتِ آسودگی و ناز ) در دشت به گردش می پردازد.
"تنی هفت و هشت" یعنی " هفت و هشت تن". جالب اینجاست که "ترکان" به پیروی از "سواران" و احتمالا بدلیل ضرورتِ وزنی جمع بسته شده. و گرنه در زبان فارسی صفت و موصوف از نظر نوع و عدد با هم مطابقت نمی کنند. (" سوار ترک ، سوارانِ ترک " "درختِ سبز، درختانِ سبز") فعل پایانی هم باید بصورت جمع می آمد که مفرد آمده. البته این ها هیچکدام "عیب" نیستند. بلکه تنها برای یادآوری گفته آمد.
پاسخ
#7

براستی مایه‌ی افسوس است که خواندن شاهنامه این اندازه سخت است.

یک ایرانی گرامی نگرتان چیست همینگونه که پیش میروید اینها را به دبیره UniPers بازنویسی کنیم؟

برای نمونه:


« همی راند، تا مرزِ توران رسید / بیابان، سراسر پر از گور دید.
برافروخت، چون گل، رخِ تاجبخش / بخندید؛ وز جای، بَر کَند رخش
به تیر و کمان و به گرز و کمند، / بیفگند بر دشت نخچیر چند.
ز خاشاک و از خار و شاخِ درخت / یکی آتشی برفروزید، سخت. »


->

Hami rând, tâ marz e turân resid - Biyâbân, sarâsar por az gur did
Barafruxt, con gol, rox e tâjbaxš? - Bexandid; vaz jây, bar kand raxš
Be tir o kamân o be gorz o kamand - Biyafgand bar dašt e naxcir cand
Ze xašâk o az xâr o šax e deraxt - Yek i ataš i barforuzid, saxt


.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#8

airani74 نوشته: « چو آتش پراکنده شد، پیلتن / درختی بجُست از درِ بابزَن
یکی نرّه گوری بزد بر درخت / که در چنگِ او پرِّ مرغی نَسَخت.
چو بریان شد، از هم بکَند و بِخُوَرد / زِ مغزاستخوانَش برآورد گرد.
بخفت و برآسود از روزگار / چمان و چران رَخش، در مرغزار.
سوارانِ ترکان، تنی هفت و هشت / بر آن دشتِ نخچیرگان برگذشت . »
"بابزِن" به معنایِ "سیخِ کباب" است. رستم آنقدر قوی و سهمگین توصیف شده که از تنه ی یک درختِ کامل بعنوان سیخِ کبابش استفاده می کند و یک گورخر را درسته به آن سیخ می کشد و گرم می کند.
" که در چنگِ او پرِّ مرغی نسخت" یعنی در دستان او به اندازه ی یک پرِ مرغ هم سنگینی و "سختی" نکرد. اسدیِ طوسی هم در گرشاسپنامه، بیتی دارد که مضمونش بسیار مشابه همین دوبیتِ نخستِ بالاست:
« بر آن آهنی نیزۀ یل­فگن، / زد آن گور، چون مرغ، بر بابزن »
دربارۀ واژۀ "بخورد" در بیت سوم باید دقت کنید که آنرا بصورت Bekhoward بخوانید بهتر است. اما باید آنرا بویژه Oward را آنقدر سریع تلفظ کنید که وزنِ شعر بر هم نخورد. اگر دشوار است می توانید بصورت Bekhard بخوانید که آسان تر است.

Co âtaš parâkande šod, piltan - Deraxti bejost az dar e bâbzan
Yeki narre gur i bezad bar deraxt - Ke dar cange u parre morq i nasaxt
Co boryân/beryân? šod, az ham bekand o boxowrd - Ze maqze ostexavân aš barâvard gerd/gard?
Bexoft o barâsud az ruzegâr - Camân o carân e raxš, dar morqzâr/dar e morqzâr?
Savârân e Torkân, tani haft o hašt - Bar ân dašt e naxciregân bargozašt


چنانکه میتوان همین چهار بیت را من نمیتوانم با دل استواری بخوانم و بگویم چگونه خوانده میشود، ولی روی این دبیره کار همه ما آسانتر است و نوشته سراسر گنگی‌زدایی میشود.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#9

درود.
ابتدا بگویم که بنده با دبیره ی کنونی چندان مشکلی ندارم (هرچند که خستوان هستم ناکارآمد است و کاستی هایی دارد). اما اگر شما چنین عقیده ای دارید، اگر مایلید خودتان زحمتش را بکشید و من به نوشته ها میافزایمش. مایلید؟
دیگر دوستان چه نظری دارند؟

اما درباره ی چند واژه ای که تلفظشان گویا برایتان جای سوال داشت. (البته بنظر م با اعراب گذاری "عربی" هم میتوان این مشکل را حل نمود. نمی توان؟)
Mehrbod نوشته: Co âtaš parâkande šod, piltan - Deraxti bejost az dar e bâbzan
Yeki narre gur i bezad bar deraxt - Ke dar cange u parre morq i nasaxt
Co boryân/beryân? šod, az ham bekand o boxowrd - Ze maqze ostexavân aš barâvard gerd/gard?
Bexoft o barâsud az ruzegâr - Camân o carân e raxš, dar morqzâr/dar e morqzâr?
Savârân e Torkân, tani haft o hašt - Bar ân dašt e naxciregân bargozašt

"بِریان" است. گمان نکنم "بُریان" باشد. مگر اینکه شما معتقد باشید جور دیگریست. گوشت را بِریان می کنند دیگر؟!
"گَرد" درست است و نه "گِرد"زیرا "گِرد" به معنای دور و پیرامون است، حال آنکه اینجا یعنی "گرد و غبار".
" چمان و چران رخش، در مرغزار" شما "کسرۀ اضافه نهاده اید e که وزن را بر هم می زند. ( درِ مرغزار بنظر شما وزن را بر هم نمی زند؟)
ضمنا "مَرغزار Marqzar" بمعنای مکان خوش آب و هواست. واژه ی "مُرغ" شما را به اشتباه انداخته گویا (من هم ابتدا فکر میکردم بمعنای جاییست که مُرغ و جوجه دارد و بنابراین غلط می خواندم )

بنظر من اگر تمام دوستان با شما هم عقیده هستند، unipers هم بیفزاییم. راستی من نمیدانم چگونه صفحه کلید را رویِ آن تنظیم کنم.خود ویندوز دارد این فونت را؟ (در فونت های اینسایت که Unipers ندیدم!)
پاسخ
#10

airani74 نوشته: درود.
ابتدا بگویم که بنده با دبیره ی کنونی چندان مشکلی ندارم (هرچند که خستوان هستم ناکارآمد است و کاستی هایی دارد). اما اگر شما چنین عقیده ای دارید، اگر مایلید خودتان زحمتش را بکشید و من به نوشته ها میافزایمش. مایلید؟
دیگر دوستان چه نظری دارند؟

اما درباره ی چند واژه ای که تلفظشان گویا برایتان جای سوال داشت. (البته بنظر م با اعراب گذاری "عربی" هم میتوان این مشکل را حل نمود. نمی توان؟)


"بِریان" است. گمان نکنم "بُریان" باشد. مگر اینکه شما معتقد باشید جور دیگریست. گوشت را بِریان می کنند دیگر؟!
"گَرد" درست است و نه "گِرد"زیرا "گِرد" به معنای دور و پیرامون است، حال آنکه اینجا یعنی "گرد و غبار".
" چمان و چران رخش، در مرغزار" شما "کسرۀ اضافه نهاده اید e که وزن را بر هم می زند. ( درِ مرغزار بنظر شما وزن را بر هم نمی زند؟)
ضمنا "مَرغزار Marqzar" بمعنای مکان خوش آب و هواست. واژه ی "مُرغ" شما را به اشتباه انداخته گویا (من هم ابتدا فکر میکردم بمعنای جاییست که مُرغ و جوجه دارد و بنابراین غلط می خواندم )

بفرمایید، آفتاب آمد آوند آفتاب! همین پنج خط سه تا ایرنگ (غلط) بود! :e405:



airani74 نوشته: اما درباره ی چند واژه ای که تلفظشان گویا برایتان جای سوال داشت. (البته بنظر م با اعراب گذاری "عربی" هم میتوان این مشکل را حل نمود. نمی توان؟)

چنانکه میتوان دید، دشواری در این نیست که زیروزبر بگذاریم یا نه؛ اگر بخواهید این هم میشود ولی باید همه واژگان را زیروزبر نویسی کرد چرا که هرگز از پیش
نمیدانید که کدام واژه نادرست خوانده میشود کدام درست، چنانکه ترانویسی خود من در بالا نشان داد واژه‌ای مانند مَرغ‌زار که من هر دو چَم مَرغ و مُرغ آن را در
گذشته میدانستم را باز بنادرستی مُرغزار نوشتم، چرا که کمابیش هرگز بجز در همین شاهنامه و چند کتاب دیگر به آن دوبار برنخورده بودم و در یادم دَم دست نبود!



airani74 نوشته: بنظر من اگر تمام دوستان با شما هم عقیده هستند، unipers هم بیفزاییم. راستی من نمیدانم چگونه صفحه کلید را رویِ آن تنظیم کنم.خود ویندوز دارد این فونت را؟ (در فونت های اینسایت که Unipers ندیدم!)

میتوانید تخته‌کلید آنرا از اینجا بگیرید: UniPers Keyboard Layouts
اگرهمچنان دشواری داشتید بگویید تا یک راهکار دیگر بیاورم. هر آینه خود من نیز همراهی کرده و میکوشم پابه‌پا آنها را ترانویسم.

نیاز به فونت ویژه‌ای نیست، نویسه‌های بکار رفته همگی در دسته نویسه‌های استاندارد همه فونت‌ها (ascii) هستند و هتا نیازی به UTF-8 هم نیست.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: