نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فرهنگ و اخلاق نیک ایرانیان
#1

اخلاق ایرانیان در شاهنامه

( دکتر جلال خالقی مطلق)


بر خلاف هومر، كه ايلياد را با سرود خشم آغاز مي كند، فردوسي شاهنامه را، به نام خداوند جان و خرد مي گشايد، و با مصراعي، به نام جهان داور كردگار به پايان مي رساند، يعني شاهنامه را، با نام خدا آغاز مي كند و با نام خداوند به پايان مي برد،
به نام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه، بر نگذرد
پس از آن ، به ستايش خرد مي پردازد:
خرد رهنماي و خرد دلگشاي
خرد دست گيرد به هر دو سراي
ازو شادماني و زويت غميست
ازويت فزوني و هم زو كميست
چه گفت آن سخن گوي مرد از خرد
كه دانا ز گفتار او برخورد
كسي كاو ندارد خرد را ز پيش
دلش گردد از كرده ي خويش، ريش
هشيوار، ديوانه خواند ورا
همان خويش، بيگانه داند ورا
ازويي به هر دو سراي ارجمند
گسسته خرد، پاي دارد به بند

و يا در ستايش دانش، مي فرمايد؛ كه دانش، هيچ گاه به پايان نخواهد رسيد، بلكه هر چه ما بياموزيم، باز هم آموختني است
چو ديدار يابي به شاخ سخن
بداني كه دانش نيايد به بن
از اين رو بيچاره، آن دانشمند خودخواه و كوته بيني كه فريفته ي دانش خود شود و گمان كند كه همه چيز را مي داند، خرد از چنين كسي، روي گردان است.
چو بردانش خويش مهر آوري
خرد راز تو، بگسلد داوري


و يا در جايي ديگر، درباره هنرمندي كه شيفته ي هنر خود مي گردد، مي فرمايد:
هنرمند كز خويشتن در شگفت
بماند، هنر زو نشايد گرفت

و يا در ستايش خرسندي، مي فرمايد با توانگر كيست كه، به داده خرسنده بود، در پي حرص و آز نرود:
توانگر شد آن كس كه خرسند شد
ازو آز و تيمار، در بند شد

فردوسي از يك سو مردم را به كوشش تشويق مي كند و مي فرمايد:
تن آساني و كاهلي دور كن
بكوش و ز رنج تنت سود كن
كه اندر جهان سود بي رنج نيست
همان را كه كاهل بود، گنج نيست

ولي در عين حال، كوشش بيش از اندازه را، كه سر به آز مي كشد، نكوهش مي كند و مي فرمايد:
چو كوشش ز اندازه اندر گذشت
چنان دان كه كوشنده نوميد گشت
بخور آنچه داري و بيشي مجوي
كه از آز، كاهد همي آبروي

و اگر كسي با وجود كوشش، همه چنان تنگ دست ماند، بايد اميدواري را از دست ندهد:
هميشه، خردمند اميدوار
نبيند به جز شادي از روزگار

البته، وظيفه ي مردم اين است، كه از كسي كه با وجود كوشش، تنگ دست مانده است، دستگيري كنند:
همه گوش و دل سوي درويش دار
غم كار او، چون غم خويش دار
همه كار درويش، دارد دلم
نخواهم كه انديشه زو بگسلم
همي خواهم از پاك پروردگار
كه چندان مرا بر دهد روزگار
كه درويش را شاد دارم به گنج
نيارم دل پارسا را به رنج

و با اين حال، در هر كار، بايد اندازه و ميانه روي را نگه داشت، حتي در نيكي كردن به ديگران، به كس، بيش از اندازه نيكي مكن
و اين بسيار بسيار مهم است، كه فردوسي مي فرمايد؛ حتي در نيكي كردن، بايد اعتدال و ميانه روي را نگه داشت، و اين به خصوص امروز، بايد سرمشق ما باشد،كه در بسياري از جهات زندگي و امور زندگي ، زياده روي مي كنيم چه در دشمني ، چه در دوستي، بايد هميشه، اعتدال و ميانه روي را نگه داشت،

به كس بيش از اندازه نيكي مكن

هم چنين مي فرمايد؛ كه خرج را بايد با دخل، مطابقت داد؛ يعني نه، بايد ريخت و پاش كرد، نه، بايد خست ورزيد،
هزينه چنان كن كه بايست كرد
نه بايد نشاند و نه بايد فشرد
هزينه، به اندازه ي گنج كن
دل از بيشي گنج، بي رنج كن[color="silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:26 am ---------- ارسال قبلی در 12:26 am ----------

[/color][size="4"]ادامه ویژگیهای اخلاقی از دید شاهنامه
دکتر جلال خالقی مطلق[/size]


يكي از درسهاي اخلاقي شاهنامه، لزوم دفاع از ميهن است:
ز بهر بر و بوم و فرزند خويش
بكوشيد و از بهر پيوند خويش
سراسر، اگر تن به كشتن دهيم
از آن به، كه كشور به دشمن دهيم


فردوسي عزيز، حتي اين بيت را، از زبان دشمن مي گويد و يا، در لزوم آبادي و نگه داشتِ ايران، از دشمنان، از زبان انوشيروان مي فرمايد:
چنين كوه و اين دشتهاي فراخ
همه، از در و باغ و ميدان و كاخ
نمانيم كاين بوم، ويران كنند
همان غارت شهر ايران كنند
نخوانند برما، كسي آفرين
چون ويران بود، روي ايران زمين


و باز، از زبان خسرو پرويز، به شيرويه، مي فرمايد كه ايران، مانند باغ آبادي است، كه سپاه، چون ديوار آن است، كه با نيزه هاي خود، همچون خاري كه بر ديوار و پرچين باغ مي گذارند، از ابن باغ، محافظت مي كند و از اين رو، اگر اين سپاه را، نابود كني، ديوار اين باغ را شكسته اي و از آن پس، ايران و ايرانيان، مورد تجاوز بيگانگان، واقع خواهند شد:
كه ايران، چو باغي است خرم بهار
شكفته هميشه گل و كامكار
پر از نرگس و نار و سيب و بهي
چو پاليز گردد ز مردم تهي
يكايك، سيرغم ز بن بر كنند
همان شاخ نار و بهي بشكنند
سپاه و سليح است ، ديوار اوي
ز پرچينش بر، نيزه ها خار اوي
اگر بفكني، خيره ديوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دريا، چه راغ
نگر تا تو ديوار او نفكني
دل و پشت ايرانيان، نشكني
كز آن پس بود، غارت و تاختن
خروش سواران و كين آختن
زن و كودك و بوم ايرانيان
به انديشه بد، منه در ميان


به انديشه ي بد، در ميان نهادن، به انديشه ي بد چيزي را در ميان نهادن، يعني چيزي را، وجه المصالحه كردن، اين پيام فردوسي، براي تمام فرمانروايان پس از او و امروز و آينده است كه:
زن و كودك و بومِ ايرانيان
به انديشه بد، منه در ميان


با وجود تاكيدهاي فراوان در شاهنامه، در لزوم دفاع از ميهن، كه در واقع، سراسر شاهنامه، سرود مهر ايران است، ولي باز از سوي ديگر، رعايت انصاف با دشمن و احترام، به ناموس او و پرهيز از قتل و غارت را سفارش كرده است. در رعايت انصاف در حق دشمن مي فرمايد:
تو با دشمن، ار خوب گفتي رواست
از آزادگان، خوب گفتن سزاست


و اين آزادگان، همه چنان كه مي دانيد، فقط به معناي نجبا نيست، بلكه به معناي ايرانيان، اخص است چون خودِ واژه ي ايرانيان، يعني بزرگان، نجبا، نژادگان، چون در زبان پهلوي «اِر» يعني نژاد و «ائران» يعني نژادگان، كه به ايرانيان اطلاق مي شد و چون اين معنا، يواش يواش، نامفهوم شده بود، كلمه ي آزادگان، در واقع ترجمه ي فارسيِ فارسيِ ايرانيان است. هيچ تفاوتي در معنا ندارد و در شاهنامه نيز، واژه ي ايران در معناي ايرانيان به كار رفته يعني نه فقط به معني سرزمين ايران بلكه به معناي ايرانيان، كه متاسفانه از كتب و لغت افتاده و باز مي فرمايد؛ در رعايت انصاف با دشمن، مي فرمايد:
سپه دار ، كاو چاه پر شد به خار
بر او اسب تازد، به روز شكار
از آن به، كه برخيره روز نبرد
هنرهاي دشمن، كند زير گرد



و مي فرمايد چون بر دشمن چيره شدید، زن و كودك او را، زياني نرسانيد، هنگامي كه ايرانيان در جنگ بر افراسياب پيروز مي شوند از آسيبي كه به زن و كودك دشمن رسيده است متاثر مي گردند، و به ياد زن و فرزند خود مي افتند:
بپيچد دل، بخردان را ز درد
زفرزند و زن، هركسي ياد كرد


و از آن پس، پس از اين واقعه، كيخسرو فرمان مي دهد، كه سپاهيان دست از خون ريختن بردارند و با دشمن، به خوبي رفتار كنند؛
ز دلها همه، كينه بيرون كنيد
به مهر اندر اين كشور، افزون كنيد
يعني در يك كشور بيگانه:
زدلها همه كينه بيرون كنيد
به مهر اندر اين كشور، افزون كنيد
ز خون ريختن، دل ببايد كشيد
سر بي گناهان، نبايد بريد
نه مردي بود، خيره آشوفتن
به زير اندر آورده را كوفتن
نيايد جهان آفرين را پسند
كه جويند بر بي گناهان گزند


استاد بزرگوار توس، در كتاب خود، قدرتمندان را، مكرر از خون ريختن، بر حذر داشته است، چه به گفته ي مورخ و نويسنده ي چيره دست بيهقي كه خون ريختن، البته كار بازي نيست.
مبادا تو را پيشه، خون ريختن
تو خون سر بي گناهان مرند


در يك جا مي فرمايد: كه فرمانرواي عادل آن است، كه به زندان كردن گناهكار، بس كند، و بيهوده خون مردم را نريزد:
سپهبد كه با فر يزدان بود
همه خشم او، بند و زندان بود
چون خون ريز گردد، بماند نژند
مكافات يابد ز چرخ بلند


و باز در جايي ديگر مي فرمايد، كه خون ريختن، جنگ با خداوند است و نه خون ريختن، مهر با خداوند:
جهان خواستي، يافتي، خون مريز
مكن با جهاندار يزدان ستيز
چو چيره شدي، بي گنه خون مريز
مكن جنگ گردونِ گردنده تيز



چرا كه اين جان ما داده ي خداوند است، لذا اوست كه حق جان گرفتن دارد. جان دهنده و جان ستاننده، خداوند است كسي حق ندارد، به بهانه هاي واهي، خون مردم را بريزد، مگر آن كه، روز رستاخير را، باور نداشته باشد.
پسندي و هم داستاني كني
كه جان داري و جان ستاني كني؟
مكش موركي را كه روزي كش است
كه او نيز، جان دارد و جان خَوش ا ست


و همين بيت است كه شيخ سعدي بزرگوار ما را، به احساسات در آورده ودر ستايش فردوسي مي فرمايد:
چه خوش گفت فردوسي پاكزاد
كه رحمت بر آن تربت پاك باد
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است


شاهنامه، ستايشگر شاهان دادگر است، و نكوهش نامه ي شاهان بيدادگر:
ستم نامه ي ازل شاهان بود


در روزگاري كه فردوسي مي زيست، شاهان حكومت مي كردند، امروز شما مي توانيد به جاي شاهان، صدراعظم يا پرزيدنت، بگذاريد معنا همان معناست. حالا، خواهيد فرمود كه وزن شعر غلط مي شود، خوب يك واژه اي پيدا كنيد، كه وزن شعر با آن درست شود، اين انديشه هاي بزرگ و معنوي، در يك كتاب حماسه آمده است يعني، كتابي كه موضوع اصلي آن، وصف ميدانهاي كارزار است كه در واقع شاهنامه، يك حماسه ي معنوي است ازاين روست، كه همه ي شاعران و انديشمندان و عرفاي بزرگ ما، شاهنامه را خوانده و از آن متاثر شده اند يك چنين كتابي تا درجهان، فرهنگ و معنويتي هست، پايدار خواهد ماند:

[color="seagreen"][size="3"]بناهاي آباد گردد خراب
ز باران و از گردش آفتاب
پي افكندم از نظم كاخي بلند
كه از باد و باران نيابد گزند[/size]
[/color][COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:26 AM ---------- ارسال قبلی در 12:26 AM ----------

[/COLOR]اگر بخواهیم ادیبان ایران را پایه های فرهنگ ایرانی بدانیم. سعدی یکی از بزرگترین آنان است. سعدی را می توان استاد و آموزگار اخلاق ایرانی دانست. آثار او به نوعی مجموعه ای از پندهای اخلاقی است که آنها را در قالب شعر و داستان برای ما نقل می کند.

[color="darkgreen"]
هـر كــه در خردي ادب نكنند
در بزرگـي فلاح از او بـرخاست


چوب تر را چنان كه خواهي پيچ
نشود خشـك جز به آتش راست


* * *


پادشــاهــي پسر به مكتب داد
لــوح سيمينش بــر كنـار نهاد


بــر ســر لـوح او نبشته به زر
جــور استــاد بــه زمهـر پدر


* * *



پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است
تربيت نااهل را چون گردكان بر گنبد است

* * *


عاقبـت گرگ زاده گرگ شود
گــرچه بــا آدمي بزرگ شود


* * *


سـگ به درياي هفت‌گانه بشوي
كــه چـو تـر شـد پليدتر باشد


خــر عيسي گـرش به مكه برند
چــون بيايــد هنــوز خر باشد

[/color]


و زیباترین شاهکار سعدی:


[color="darkgreen"]بنی آدم اعضای یک‌پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار[/color]



دکتر دینانی در باب سعدی می گوید:

سعدي با حكمت عملي خود، يك مربي بزرگ است. به گونه اي كه سخن سعدي به ما دستور اخلاقي و تربيت مي دهد و نيز ما را در عمل توجيح مي كند.

همچنین در باب آگاهی سعدی به ایران باستان می گوید:
بر اساس مدارک موجود سعدی فارغ التحصیل دانشگاه نظامیه بغداد بوده است و از آن جا که در این نوع دانشگاهها محورهای تعلیم و تربیت در دو بخش کلام اشعری و فقه شافعی خلاصه می شده این شاعر فارسی به هر دو بخش مذکور احاطه کامل دارد. همچنین به رغم این که در دانشگاههای نظامیه اغلب به فرهنگ باستانی ایران توجه نمی شد اما سعدی در آثار خود توجه ویژه ای به فرهنگ باستان ایران زمین داشته است.[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:27 AM ---------- ارسال قبلی در 12:26 AM ----------

[/COLOR]سعدی در باب علم آموزان می گوید:

نه محقق بود نه دانشمند *** چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر *** که بر او هیزم است یا دفتر



سعدی به زیبایی در باره مسئولیت اجتماعی می گوید:

به ایثار، مردان سبق برده اند *** نه شب زنده داران دل مرده اند
همین دیدم از پاسبان تتار *** دل مرده و چشم شب زنده دار
کرامت جوان مردی و نان دهی است *** مقالات بیهوده، طبل تهی است
قیامت کسی بینی اندر بهشت *** که معنی طلب کرد و دعوی بهشت
بزرگی به ناموس و گفتار نیست *** بلندی به دعوی و پندار نیست
نخورد از عبادت بر آن بی خرد *** که با حق نکو بود و با خلق بد
طریقت به جز خدمت خلق نیست *** به تسبیح و سجاده و دلق نیست
چو مردان ببر رنج و راحت رسان *** مخنث خورد دست رنج کسان
بگیر ای جوان دست درویش پیر *** نه خود را بیفکن که دستم بگیر
خدا را بر آن بنده بخشایش است *** که خلق از وجودش در آسایش است
کسی نیک بیند به هر دو سرای *** که نیکی رساند به خلق خدای


در باب نیایش پروردگار :

کلید در دوزخ است آن نماز
که در چشم مردم گزاری دراز
اگر جز به حق می رود جاده ات
در آتش فشانند سجاده ات
«بوستان،باب5،ص330»
عبادت به اخلاص نیت نکوست
وگرنه چه آید ز بی مغز پوست
چه زنار و مغ در میانت چه دلق
که در پوشی از بهر پندار خلق
به اندازه ی بود باید نمود
خجالت نبرد آن که ننمود و بود
«بوستان،باب5،ص329»
عبادت به تقلید، گمراهی است
خنک رهروی را که آگاهی است
«بوستان،باب8،ص375»


انسان دوستی و خداپرستی:

خواهی که خدای بر تو بخشد
با خلق خدای کن نکویی
«گلستان،باب1،ص56»
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش درآسایش است
«بوستان،باب2،ص266»


جوانمردی:

به امید ما کلبه این جا گرفت
نه مردی بود نفع از او واگرفت
ره نیک مردان آزاده گیر
چو استاده ای دست افتاده گیر
«بوستان،باب2،ص259»


مردانگی:

سعدی! هنر نه پنجه ی مردم شکستن است
مردی درست باشی اگر نفس بشکنی
«غزلیات عرفانی»
مردی نه به قوت است و شمشیرزنی
آن است که جوری که توانی نکنی
«مفردات،ص860»
اگر خود بر درد پیشانی پیل
نه مرد است آن که در وی مردمی نیست
بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد آدمی نیست
«قطعات،ص816»
مراد و مطلب دنیا و آخرت نبرد
مگر کسی که جوان مرد باشد و بسام
تو نیک نام شوی در زمانه ورنه بس است
خدای عزوجل، رزق خلق را قسام
«قطعات،ص832»
نه آدمی است که در خرمی و مجموعی
به خستگان پراکنده بر نبخشاید
گلیم خویش برآرد سیه گلیم از آب
و گر گلیم رفیق آب می برد شاید
«قطعات،ص826»


انسان دوستی:

خنک آن که آسایش مرد و زن *** گزیند بر آسایش خویشتن
نکردند رغبت هنرپروران *** به شادی خویش از غم دیگران
«بوستان،باب1،ص224»


در بد دانستن خودپسندی:

بهی بایدت لطف کن کآن بهان *** ندیدندی از خود بتر در جهان
تو آن گه شوی پیش مردم عزیز *** که مر خویشتن را نگیری به چیز
«بوستان،باب4،ص321»


ز دعوی پری، زان تهی می رود *** تهی آی تا پر معانی شوی
ز هستی در آفاق، سعدی صفت *** تهی گرد و بازآی پر معرفت
«بوستان،باب4،ص312»


در باب خوش خویی:

به نرمی ز دشمن توان کرد دوست *** چو با دوست سختی کنی دشمن اوست
به اخلاق با هرکه خواهی بساز *** اگر زیردست است وگر سرفراز
«بوستان،باب4،ص305»


گذشت و تحمل نسبت به خطاکاران:

شنیدم که مردان راه خدا *** دل دشمنان هم نکردند تنگ
تو را کی میسر شود این مقام *** که با دوستانت خلاف است و جنگ؟
«بوستان،باب2،ص71»
عجب ناید از سیرت بخردان *** که نیکی کنند از کرم با بدان
یکی بربطی در بغل داشت مست *** به شب در سر پارسایی شکست
چو روز آمد آن نیک مرد سلیم *** بر سنگ دل برد یک مشت سیم
که دوشینه معذور بودی و مست *** تو را و مرا بربط و سر شکست
مرا به شد آن زخم و برخاست بیم *** تو را به نخواهد نشد الا به سیم
«بوستان،باب4،ص318»


تاکید بر رفتار خوب با مردم و زیردستان:

تو با خلق نیکی کن ای نیک بخت *** که فردا نگیرد خدا بر تو سخت
دل زیردستان نباید شکست *** مبادا که روزی شوی زیردست
«بوستان،باب2،ص262»
کسان برخورند از جوانی و بخت *** که با زیردستان نگیرند سخت
اگر زیردستی درآید زپای *** حذر کن ز نالیدنش بر خدای
«بوستان،باب1،ص222»
به احسانی آسوده کردن دلی *** به از الف رکعت به هر منزلی
«بوستان،باب2،ص260»
کسی خسبد آسوده در زیر گل *** که خسبند از او مردم آسوده دل
«بوستان،باب2،ص254»
چو بیند کسی زهر در کام خلق *** کی اش بگذرد آب نوشین به حلق؟
«بوستان،باب1،ص224»


صداقت در دوستی:

آیین برداری و شرط یاری *** آن نیست که عیب من هنر پنداری
آن است که گر خلاف شایسته روم *** از غایت دوستیم دشمن داری
«رباعیات، ص846»
دوستان سخت پیمان را ز دشمن باک نیست *** شرط یار آن است کز پیوند یارش نگسلد
صدهزاران خیط یکتو را نباشد قوتی *** چون به هم برتافتی اسفندیارش نگسلد
«قطعات، ص820»



پرهیز از عیب دیگران جستن:

با همه عیب خویشتن شب و روز *** در تکاپوی عیب اصحابی
گر همه علم عالمت باشد *** بی عمل مدعی و کذابی
«قصاید،ص750»


پرهیز از خودمحوری و توصیه به مشورت:

هر که بی مشورت کند تدبیر *** غالبش بر غرض نیاید تیر
بیخ بی مشورت که بنشانی *** برنیارد به جز پشیمانی
«مثنویات،ص850»


سپاسگذاری و وفاداری :

وفاداری کن و نعمت شناسی *** که بدفرجامی آرد ناسپاسی
جزای مردمی جز مردمی نیست *** هرآن کاو حق نداند آدمی نیست
وگردانی که بدخویی کند یار *** تو خوی خوب خویش از دست مگذار
«مثنویات،ص854»


برای بحث جامعتر بنگرید به این منبع[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:27 AM ---------- ارسال قبلی در 12:27 AM ----------

[/COLOR][SIZE="4"]عقاید و آداب و رسوم پارسیان به نقل نوشته های هرودوت[/SIZE]

به موجب نوشته های وی پارسها نیز چون امروز که برپاکردن جشن تولد معمول و مرسوم است، در انجام آن اهتمامی داشته و هر سال روز تولد خود را جشن می گرفته اند در این جشنها که اشراف و طبقه ی کارگر و کشاورز جملگی به حفظ آن می کوشیدند، فقرا و اغنیا هر کدام مطابق با فراخور حالشان به مدعوین خوراک و غذاهایی می داده اند. آنچه که موردنظر می تواند بود، رواج ذبح شتر، خر، اسب و گاو است و مصرف گوشت آنها - در مراسم قربانی و مراسم معمولی، خوراک گوشت این حیوانات به مصرف می رسیده است و در جشنها پس از ذبح، حیوان را یکپارچه کباب می کرده اند. پیش خوراک یا صرف خوراکهایی اشتهاانگیز در ضمن غذای اصلی و پس از آن نیز مرسوم بوده است. به شراب علاقه ی زیادی داشتند و از رسومی که رعایت اش بسیار شایسته بود، اینکه حق نداشتند در منظر عام و یا نزد کسی آروغ یا باد گلو کنند و هنگامی که بخواهند درباره ی مسئله ی مهمی تصمیم بگیرند، در حالی مستی در انجمنی مسئله را طرح و درباره ی آن تصمیمی اتخاذ می کنند، آن گاه فردای آن روز در حال هشیاری دگرباره همان مسئله را مطرح و درباره اش رأی می گیرند. هرگاه رأی شان در حال مستی و هشیاری مطابقت داشت، بدان عمل می کنند، ورنه از آن منصرف می شوند. همچنین است مصداق این نحوه عمل در مورد حالت عکس آن؛ یعنی گاه نیز نخست در حال هوشیاری در مورد مسئله ای تصمیم می گیرند، و هرگاه در حال مستی نیز به همان نتیجه رسیدند که به مورد عمل می گذارندش و در غیر این صورت مسکوت می ماند.


[SIZE="4"]مسئله ی اخذ تمدن خارجی [/SIZE]
آنچه که این زمان برای ایرانیان مسئله ای مهم شده است و درباره ی آن بسیار صحبت و بحث و تدقیق می گردد و مخالفان و موافقان دارد، مسئله ی اخذ تمدن خارجی است .هرودوت در حدود بیست و پنج قرن پیش این مسئله را تذکر داده است که ایرانیان استعداد بسیار بیشتری دارند از ملل دیگر در اخذ رسوم و عادات خارجیان. چون با مادها درآمیختند و لباس مادی را زیباتر و برازنده تر یافتند، روش مادی را در لباس اخذ نمودند. به هنگام برخورد با مصریان استعمال زره مصری را که سپری مطمئن در کارزار به شمار می رفت گرفتند. با هر ملت و قومی که برمی خوردند، روشهای آنان را در لذت طلبی و کام جویی اقتباس کردند. مثلا روابط جنسی با پسران نوخاسته و زیبا را از یونانیان آموختند و رسم تعدد زوجات و داشتن زنان به اصطلاح عقدی و رسمی و کنیزکانی به عنوان صیغه و بردگانی از برای تمتع و کامجویی نزدشان رایج و مرسوم بود.

آموزش فرزندان
و راستگویی
آنان تحت شرایطی تربیتی تا سن بیست سالگی تنها سه چیز به فرزندان خود می آموزند و آن سه چیز عبارت است از: اسب سواری، تیراندازی، راست گویی. پدران تا سن پنج سالگی فرزندان خود را ملاقات نمی کنند و نزد زنان بزرگ می شوند و در این روش فلسفه ای دارند و آن این است که هرگاه کودک در چنین سالهایی فوت کند، دل پدران به تأثیر و اندوه نگراید.

هرودوت می گوید که اینها رسومی هستند بسیار شایسته نزد پارسیان که من آنها را ستایش و تمجید می کنم، همچنین رسوم و عاداتی دیگر دارند که در زمره ی قوانین محسوب می شوند. مرعی داشتن قوانینی که به مرگ کسی منجر شود، سخت مورد تحریم و احتیاط می باشد. شاه بالشخصه هیچگاه جهت ارتکاب یک گناه و بزه کسی را به مرگ محکوم نمی نماید. همچنین هیچ فردی از پارسها حق ندارد تنها به موجب یک جرم کسی را به گونه ای مجازات نماید که جبران ناپذیر باشد. به هنگام کیفر و مجازات لازم است تا با دقت سنجشی میان اعمال نیک و بد مقصر به عمل آید، و هرگاه اعمال زشت و ناپسند مجرم زیاده از کارهای نیک و پسندیده اش بود، می تواند که به مجازات بزهکار اقدام نماید، و در غیر این صورت مجرم از امکانات بسیاری برخوردار شده و بخشوده می شود. پارسها برآنند که هیچگاه از آنان کسی مبادرت به قتل پدر و مادرش نکرده است و هرگاه در صورت ظاهر چنین اتفاقی میان پارسها رخ داده باشد، حاکی از آن است که یا از جانب فرزند خوانده چنین اتفاق و عملی انجام شده و یا از جانب اولاد حرامزاده، چون هیچگاه کسی پدر و مادر راستین خود را به قتل نمی رساند.

زشت ترین کارها دروغگویی است
معمولا رسم است میان پارسها از آنچه که نهی و منع شده است، حتی سخن نیز نمی گویند. در نظر آنان زشت ترین کارها دروغگویی است، و پس از آن وام گرفتن؛ و در این باره استدلال می کنند که آدم وامدار و قرضمند معمولا مجبور به دروغگویی می شود. برای آب احترام بسیاری قائل اند، در آبهای روانی که در شهر جریان دارد و در هرگونه مجاری و در آب ادرار نمی کنند، و حتی دست و صورت خود را در مجاری آب نمی شویند و در آنها آب دهان نمی افکنند و به کسی نیز اجازه ی چنین کاری را نمی دهند. در اینجا هرودوت اضافه می کند برخلاف ما، پارسها در پاکیزه نگاه داشتن مجاری و گذرگاههای آب اهتمای بلیغ مرعی می دارند.


منبع[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:27 AM ---------- ارسال قبلی در 12:27 AM ----------

[/COLOR][size="4"]اخلاق در آئین زرتشت [/size]

اخلاق زرتشتی که هم آهنگ با دوگرایی اخلاقی است در سطحی بسیار عالی قرار دارد و با تمام نیروی خود اندیشه ی نیک و گفتار نیک و رفتار نیک را تأکید می کند. مقدسات اخلاقی را هرگز نمی توان به صورتی موجزتر از این عرضه داشت و این بهترین چیز است که می توان درباره ی اخلاق زرتشتی گفت. هرگونه انحرافی که از لحاظ دینی و فلسفی در آیین زرتشت روی داده باشد، این نکته مسلم است که مؤبدان زرتشتی همواره اخلاق را در یک سطح عالی نگه داشته اند.

در نکوهش ریاضت دینی
یکی از خصوصیات این اخلاق درخور توجه است و آن این است که به هیچ وجه التفاتی به ریاضت کشی و عزلت گزینی نداشته است. در وندیداد آمده است «کسانی که نمی خورند نیرومند نیستند، نه توان نیکوکاری دارند نه برای کشاورزی آماده اند و نه برای فرزندآوری». در رساله ی سد در ذکر شده است «معنی روزه گرفتن همانا پرهیز از گناهان است و همه ی اعضای آدمی مانند چشم و زبان و گوش و دست و پا باید روزه دار باشند.» داریوش بزرگ در فرمانهای نوشته بر سنگ گفته است: «ای انسان این فرمان اهورا مزداست به تو، بد اندیش مباش، راه نیکی را رها مکن، و آلوده گناه مشو». جان بی ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان می نویسد: نفطه اصلى و پایه اساسى اخلاق در آئین زرتشت بر روى این قاعده است که نفس و ضمیر هر فرد آدمیزاد، یک میدان نبرد نزاع دائمى بین خیر و شر است و سینه آدمى تنورى است که آتش این جنگ همواره در آن مشتعل مى باشد. روزى که اهورامزدا آدم را بیافرید، او را آزادى عمل کرد که خود عمل خود را برگزیند، یعنى داراى نیروى اختیار گردید که ما بین دو راه خطا و صواب هر یک را بخواهد انتخاب نماید. هر چند اهورا مزدا به وسیله نیروى نیکى یعنى سپنتامئى نو و نیز به دستیارى وهومنه همیشه آدمى را به سوى راستى مى کشاند، ولى در همان حال نیروى زشتى و بدى انگرامئى نونیز در او ظهور یافته و در خاطره او همواره وسوسه مى کند، از این رو تکلیف و وظیفه هر فرد بشر آن است که در دل خود ما بین آن دو منادى یکى را اجابت کند. یعنى فرشته نیک را اطاعت کرده و خوبى را اختیار کند و یا آن که سخن دیو را شنیده و راه بدى را برگزیند. البته نیکان بدى را نمى پسندند.


[size="4"]اصول اخلاقی، اجتماعی زرتشتیان[/size]
رابرت هیوم می‎نویسد: یک زرتشتی ایده‎ال از نظر بنیان گذار این دین به این صورت تصویر گردیده است:[color="darkgreen"]
1- کسی که فقیری را نجات می‎دهد، اهورا را پادشاه می‎سازد.
2- رفتار خوب در مقابل افراد خوب، و رفتار بد در مقابل افراد بد و شرور مقرر گردیده است.
3- زندگی و همسرداری مطابق عقل و معاش کاربردی عملی و ضرورت دین است نه زهد و ریاضت کشی.
4- ضابطه‎ای که از کتاب مقدس زرتشتیان که در مکالمات پارسایان بیش از همه تکرار شده و به بهترین وجه اصول اخلاق ایشان را نشان می‎دهد فرمول زیر است: پندار نیک، گفتار نیک، رفتار نیک.
5- در مقابل دشمنان به طور برابر جنگ و در مقابل دوست نیز آنچه دوستان می‎پسندند انجام بده.
6- تجویز اعمال خشونت در مقابل افراد شرور.
[/color]


با آنکه گاتها عموما در بردارنده اصول اخلاقی است، بعضی از ضوابط خاص اخلاقی هم در آن ذکر شده است:
درستی (اشی ونگهوهی)،
ایفای به عهد (میترا)،
بخشش و دهشمندی (رتا)،
ترحم و بخشش (رژدیکا) از جمله رفتارهای خوبی است که سفارش شده و برعکس
نادرستی (درگا)،
دروغ (درچ)،
خشم (ااشما)، از جمله رفتارهایی است که منع شده است.


منبع دانشنامه طهور[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:27 AM ----------

[/COLOR][SIZE="4"]اخلاق و سیاست زرتشتی [/SIZE]
تساوی حقوق زن و مرد
در گاتها خشم و کینه توزی، دروغ و بیداد،پشتیبانی از فرمانروایان ستمگر، بی قانونی و تبعیض، در گاتها با بیانهایی مختلف، مردود شمرده شده است. تساوی جقوق زن و مرد شناخته شده است. در گاتها، هر جا اشوزرتشت مردم را برای شنیدن پیامش فرا می خواند، از زن (نایری) Nairi و مرد (نا Na) جداگانه نام می برد. همچنین او، زن و مرد را هنگام اختیار همسر در رده برابر قرار می دهد. او به دختران و پسران اندرز می دهد که، پیش از بستن پیمان زناشویی، با خرد خود رایزنی نمایند، به مهر دل گوش دهند و همسری را برگزینند که در پیش برد راستی و اشا با آنان همگام باشد. بنا به گفته هرودوت مورخ یونانی، کورش هخامنشی زیردست مادر خود می نشست. ضمنا نبودن واژه برده، در گاتها نشانه ای دیگر است که اشوزرتشت چنین بنیادی را قبول نداشته است. در گاتها، در بندهای گوناگون آمده است که، اشوان نباید از فرمانروای بیدادگر، و دروغکار پیروی کنند. در عین حال اشوان باید در راهنمایی و هدایت گمراهان بکوشند. در سرگذشت آمیخته با افسانه (اساطیر) ایرانی آمده است که جمشید، شاهنمونه، هنگامی که دستخوش غرور شد، خود را بی کمی و کاستی و جاودانی دانست، قانون را زیرپا گذاشت، کشتن دام و خوردن گوشت آنها را اجازه داد، فره ایزدی از او دور گشت و شاهشناهی خود را از دست داد و کشته شد. این اسطوره نشان می دهد که هیچ کس بالاتر از قانون نیست.

منبع دانشنامه طهور
[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:28 AM ----------

[/COLOR]ما ایرانیان عادت کرده ایم تنها کوروش را به حقوق بشر بشناسیم در حالیکه در آیین زرتشت این مساله وجود دارد. به همان صورت که در سراسر شاهنامه ما این نوع برخورد اخلاقی و انسانی را می توانیم ببینیم.

[size="4"]حقوق بشر و دین زرتشت [/size]
جان هینلز با اسناد به سنتهای مذهبی زرتشتی و شواهد تاریخی، می نویسد: دین زرتشت را باید نخستین دین حقوق بشر خواند. در گاتها آمده است که رهبران دنیایی ممکن است قوی و زورمند بنمایند ولی نیروی راستین را تنها آن رهبرانی دارند که «اشو» باشند و در کارها با خرد رایزنی کنند، و به راستی و داد بگروند. قدرت راستین در اشا است. «خشتراوئیریا» یا توان دربرگیرنده اهورامزدا تنها توان سازنده و دادگستر است. قدرت ویران کننده از دید و سنت زرتشتی، توان راستین نیست. بازتاب همین باورها بود که کورش هخامنشی درباره اسراء نیز انسانی برخورد کرد و بنابر گل نبشته ها، مزد آنان را به طور کامل می پرداخت. کورش، مردم کشورهای مفتوحه را در پرستش خدایان خود، آزاد می گذاشت، حتی به معابد آنان می رفت و خدایانشان را نیایش می کرد. بر روی استوانه ای که در آغاز سده اخیر در کندوکاوهای بابل (جنوب عراق) پیدا شد و وابسته به سال 539 پیش از مسیح است،

کوروش نوشته است:[color="darkred"]
«من به همه کس آزادی دین دادم که هر خدایی را می خواهند بپرستند
و هیچ کس حق مزاحمت و منع دیگری را در این کار ندادم.
من اجازه ندادم هیچ خانه ای خراب شود و دارایی هیچ کس از او گرفته شود.
خدای بزرگ همه این توفیقات را به من داد. از بابل گرفته تا آسور، شوش، آکاد و فرازفرات.
خواست من این بود که همه پرستشگاه های ادیان مختلف از نو رونق گیرد
و به آنها که خانه هایشان خراب شده بود کمک کردم که خانه هایشان را از نو بسازند.
من آشتی و آرامش را به همه ارمغان دادم.»[/color]


منبع همان[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:28 AM ----------

[/COLOR][size="4"]هویت فردی، دینی و اجتماعی در دین زرتشت [/size]
یکی از ویژگیهای زیستن طبق قانون اشا، کوشش پویا در راه پیشرفت و رسیدن به رسایی است. تنبلی، اهریمنی و ناپسند است. خرداهورایی، راستی و توان اخلاقی، از آن کسانی است که برای آبادانی جهان کار می کنند. در همه ی کوششها باید دلها را از دشمنی، خشم و دروغ به دور نگاهداشت و راستی و مهر را گسترش داد. گاتها سفارش می کنند که نیکان باید با هم یگانه شوند، و راهبرانی برگزینند که در اشا پایدار باشند، با دانایی کار کنند، و در راه تازه کردن جهان، گام بردارند.

منبع ترک دنیا و توصیه به شادی
دین زرتشت با رهبانیت و ترک دنیا، ازدواج نکردن و ریاضت، مخالف است. آرمان زندگی شادی و خوشبختی است که با کوشش در این جهان، با رسایی مینویی (کمال معنوی)، از راه سازندگی و دهشمندی به دست می آید. برای شادی باید کوشید تا برابر با قانون اشا، بین تن و روان از یک سو و بین فرد و اجتماع از سوی دیگر هم آهنگی به وجود آورد. دین زرتشت روی سه هویت فردی، هویت دینی، و هویت اجتماعی، تکیه دارد. هر زرتشتی، در نماز روزانه برای رئیس و افراد خانواده نمانا (nemana)؛ ده ویس (vis)؛ قبیله زنتو (zantu)؛ سرزمین یا کشور دهیو (dahyu)؛ و رهبران پاک و راست رتو (ratu)؛ و همه نیاکان اشوان دعا می کند. خوشبختی «اوستا» برای کسانی است که به گروه اشوان می پیوندند. زندگی جایگاه نبرد خوبی و بدی است و اشوان باید برای نیکویی و اشوایی کوشش و مبارزه کنند.


پرهیز از خشونت طلبی
دین زرتشت «مبارزه جویی اخلاقی» را سفارش و «مبارزه جویی بدنی» را محکوم می کند. در این مبارزه هیچ گاه نباید دین راستی را کتمان کرد حتی اگر، خطر نابودی وجود داشته باشد. مبارزه اخلاقی، نخست باید در درون انسان صورت گیرد. پس از پیروزی انسان بر نفس بدی، برای راهنمایی دیگران می توان اقدام کرد.

خودسازی مقدم بر جامعه سازی
خودسازی مقدم بر جامعه سازی است. وسواس ایرانیان زرتشتی در پاک نگاهداشتن آب، خاک، هوا و آتش، زبانزد یونانیان بوده است. هرودوت و گزنفون درباره آن قلمفرسایی کرده و نوشته اند که ایرانیان هیچ چیز آلوده و کثیفی را در آب نمی ریزند و در پاک نگاهداشتن خاک و زمین مراقبت می کنند.


منبع همان[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 12:28 AM ---------- ارسال قبلی در 12:28 AM ----------

[/COLOR]گرچه بخشهایی از متن زیر باب تبع انسان مدرن نیست اما همه متن را آوردم تا محکوم به تحریف کلام نشده باشم.


[size="4"]اخلاق زرتشتی از دیدگاه ویل دورانت [/size]

ویل دورانت می نویسد: چون پیروان دین زردشت جهان را به صورت میدان مبارزه ی میان خیر و شر تصور می کردند، با این طرز تصور خویش، در خیال، محرک نیرومندی بیرون از قوانین طبیعت مقرر می داشتند که فرد را به کار نیک تشویق می کرد و ضامن اجرای آن بود. نفس بشری را نیز، مانند صحنه ی جهان، نبردگاه ارواح پاک با ارواح پلید می دانستند؛ به این ترتیب، هر کس در نظر ایشان سربازی بود که خواه ناخواه در صف خدا یا در صف شیطان می جنگید، و هر کار که به آن برمی خاست یا از آن خودداری می کرد، خود به خود، به تقویت دستگاه اهورمزدا یا دستگاه اهریمن می انجامید. با این فرض که انسان برای رسیدن به اخلاق نیک محتاج به تکیه گاه فوق طبیعی باشد، باید گفت که جنبه ی اخلاقی دین زردشت عالی تر و شگفت انگیزتر از جنبه ی دینی والاهی آن است؛ این طرز تصور به زندگی روزانه ی آدمی شرافت و مفهومی می بخشد که از دید قرون وسطایی نسبت به انسان، که او را چون کرم ناتوانی تصور می کرد، یا از دید جاری در این ایام، که او را دستگاه مکانیکی متحرک خود به خود تصور می کند، هرگز چنان شرافت و مفهومی برای آدمی فراهم نمی شود. انسان، مطابق تعلیمات مذهب زردشت، همچون پیاده ی صحنه ی شطرنج نیست که در جنگ جهانگیر دائمی بدون اراده ی خود در حرکت باشد، بلکه آزادی اراده دارد، چه اهورمزدا چنان خواسته است که انسانها شخصیتهای مستقلی باشند و با فکر و اندیشه ی خودکار کنند، و با کمال آزادی در طریق روشنی، یا در طریق دروغ، گام نهند. چه اهریمن، خود، دروغ مجسم و جاندار، و هر دروغگو و فریبکار بنده و خدمتگزار وی به شمار می رفت .از این طرز تصور کلی قانون اخلاقی مفصل و در عین حال ساده ای به وجود آمد که بر این قاعده ی طلایی تکیه داشت که: «تنها کسی خوب است که آنچه را برخود روا نمی دارد، بر دیگران نیز روا ندارد.»

به گفته ی اوستا، انسان سه وظیفه دارد: «یکی اینکه دشمن خود را دوست کند؛ دیگر آنکه آدم پلید را پاکیزه سازد؛ و سوم آنکه نادان را دانا گرداند»، بزرگ ترین فضیلت تقواست، و بلافاصله پس از آن، شرف و درستی در کردار و گفتار است. در میان پارسیها رباخواری رایج نبوده، ولی باز پس دادن وام را امر واجب و مقدسی می شمردند.

در شریعت اوستا (مانند شریعت یهود) بدترین همه ی گناهان کفر و الحاد بود. از روی تنبیه های سختی که درباره ی ملحدان اجرا می شد، می توان حدس زد که شک در دین در میان پارسیان وجود داشته است؛ کسانی را که از دین باز می گشتند بدون درنگ اعدام می کردند. بخشندگی و مهربانی، که پروردگار همه را به آن فرمان داده بود، عملا شامل حال کفار، یعنی بیگانگان، نمی شد، چه آنان گروه پس افتاده ای از مردم تصور می شدند که اهورمزدا تنها محبت سرزمین خودشان را به دلشان انداخته بود تا از هجوم و حمله ی بر ایران زمین غافل بمانند. به گفته ی هرودوت، پارسیان «خود را از هر جهت بهتر و والاتر از همه ی مردم روی زمین می دانستند»؛ چنان باور داشتند که ملتهای دیگر به آن اندازه به کمال نزدیک ترند که مرز و بوم ایشان از لحاظ جغرافیایی به سرزمین پارس نزدیک تر باشد، و: «بدترین مردم کسانی هستند که از پارس دورترند». چون دینداری و تقوا بزرگ ترین فضیلت بود، نخستین وظیفه ی آدمی در زندگی آن بود که خدا را بپرستد و تطهیر و قربانی کند و نماز بگزارد. در دین زردشتی روا نبود که معبد بسازند یا بت بتراشند. باید قبول کنیم که علمای دین زردشتی در وضع قواعد و اصول دین خود مهارت فراوان داشته اند. به طور کلی، باید گفت که دین زردشتی دینی عالی بود که، نسبت به سایر دینهای معاصر، با خود کمتر جنبه ی جنگ طلبی و خونخواری و بت پرستی و خرافه جویی داشت، و به همین جهت روا نبود که به این زودی از جهان برافتد.

ویل دورانت در ادامه می فرماید: برخلاف آنچه از خواندن تاریخ آمیخته به خون و آهن این قوم به نظر می رسد، باید گفت که اخلاق و رفتارشان این اندازه سختی و خشونت نداشته است. پارسیها در سخن گفته صریح و در دوستی استوار و مهمان نواز و بخشنده بودند. و بر رعایت آداب معاشرت، مواظبت داشتند. چون دو نفر، که از حیث رتبه با یکدیگر برابر بودند، به هم می رسیدند، یکدیگر را می بوسیدند، و اگر کسی به شخصی بلند مرتبه تر از خود برمی خورد، پشت دوتا می کرد و به او احترام می گذاشت. در مقابل اشخاص کوچک تر گونه ی خود را برای بوسیدن پیش می آوردند؛ برای مردم متعارفی، تواضع مختصری کافی بود. چیز خوردن در کنار راه را سخت ناپسند داشتند، بینی گرفتن و آب دهن انداختن در مقابل دیگران را بد می دانستند. تا زمان خشیارشا، در خوردن و نوشیدن سادگی فراوان داشتند، و جز یک بار در روز خوراک نمی خوردند و جز آب خالص چیز دیگری نمی نوشیدند. پاکیزگی را، پس از زندگی، بزرگ ترین نعمت می دانستند، و چنان می پنداشتند که کار نیکو چون از دست ناپاک سرزند ارزشی ندارد، «چه انسان، اگر در برانداختن فساد (میکروبها؟) قیام نکند، فرشتگان در جسم او منزل نخواهند کرد.» کسانی را که سبب پراکنده شدن بیماریهای واگیردار می شدند سخت کیفر می دادند. در جشنها، همه ی مردم با لباسهای پاک سفیدی حاضر می شدند. در شریعت او، مانند دو شریعت بر همایی و موسوی، آداب و رسوم تطهیر و جلوگیری از پلیدی بسیار بود. در کتاب مقدس زردشت، فصلهای مطولی است که همه از قواعد مخصوص پاکی جسم و جان بحث می کند.در آن کتاب آمده است که چیدن ناخن و مو، و نفس کشیدن از دهان، همه، پلیدی است، و ایرانی فرزانه باید از آنها پرهیز کند. مگر اینکه قبلا آنها را پاک کرده باشند.

منبع همان
پاسخ
#2

توضیح در مورد این تاپیک:

می گویند مارگزیده از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود. در هم میهن تاپیکی وجود دارد به نام اخلاقهای گند ما ایرانیان که بیشترش چرندیات هست در جاهایی ها هم همان ادعاهای ضد ایرانی تکراری مورد بحث قرار گرفته. بنده تصمیم گرفتم به جای بحث و درگیری بیایم خوبیهای ایرانیان را در تاپیک جداگانه ای مورد بحث قرار دهم. مطالب فوق حاصل چند ساعت وقت بنده برای جمع آوری و گلچین و بولد کردن بود. تصور نمی کردم سطح خودسانسوزی آنجا اینقدر بالا باشد ولی هشداری به این مضمون از مدیر تالار دریافت کردم:

realworld_but نوشته: دوست گرانمایه

ضمن قدر دانی نسبت به تاپیکی که استارت کرده اید .

لازم دیدم که موردی را یاد اور باشم . و انهم اینکه سو و جهت مبحث تابیک را بگونه ای به پیش نرانید که استنباط دیگری از ان بشود .

خود میدانید که کشور ما کشوریست که پایه های اعتقادی ان بر اسلامی بودن ان است وقتی که شما جهت گفتگو را بگونه ای به پیش میرانید که از ان تبلیغ به اعتقادی دیگر میشود ناخواسته تاپیک را حساسیت زا میکنید که ما را مجبور میکند که نسبت به ان واکنش داشته باشیم تا در راستای قوانین جرایم قرار نگیریم .

لذا استعدا دارم که در همان سمت و سوی حرکت کنید که در پست نخستن نسبت به ان اشاره ای داشته اید . و از استفاده از اسامی و واژه های حساسیت زا بپرهیزید .

اکنون نحوه هدایت تاپیک بنوعی ترویج ایین دیگری را به ذهن القا میکند که در راستای تائید تاپیک قرار نمیگرد .
بسیار خوشحال خواهم شد نسبت به این موضوع توجه بخرج دهید .
و نیز اگر پستهای که نگاشته اید به ان اصلاحیه ای وارد کنید .

با سپاس و تشکر فراوان gol

بنده شدیدا به آزادی بیان اعتقاد دارم و حفظ آن را وظیفه تک تک انسانها می دانم.
ترجیح دادم قبل از آمدن دار و دسته ایران ستیزهای حرفه ای حداقل کپی مطالب نوشته شده را به اینجا بیاورم تا در صورت پاک شدن تاپیک و مسایل دیگر حداقل اینها حفظ شوند.
دوستان خوشحال می شوم این تاپیک را اینجا ادامه دهیم و عذرخواهی می کنم از این مساله.
نکته جالب اینکه منبع بیشتر مطالبی مورد حساسیت است که از سایتی اسلامی به نام طهور (که انصافا سایت خوب و پر محتوی است برداشت شده است)
پاسخ
#3

پس از این همه بدگویی از دشواری‌های فرهنگی - اجتماعی ما ایرانیان و ریشه‌یابی مشکلات فرهنگی و آسیب‌شناسی جامعه‌ی ایران و ... دیدن چنین جستاری براستی زنده‌‌ کننده است! 53

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#4

دانایی و خردورزی در فرهنگ ایران باستان

[copy]
«کسی که دانا و خردمند است، با منش‌نیک خود فرهود (حقیقت) را دریافت خواهد کرد. چنین کسانی با نیروی مینوی (معنوی) و گفتارنیک خود از آیین راستی پشتیبانی می‌کنند و به مزدااهورا وفادارند و شایسته‌ترین یار و یاور مردم به شمار می‌روند»
گاتها – یسنا 31 – بند 22
[/copy]

باورمندان به این سخنان مانتره در درازای تاریخ و سده‌های بسیار توانستند با بهره‌گیری از آموزه‌های اشوزرتشت و دیگر یاران و پیروان این پیام‌آور ایرانی، در گسترش فرهنگ دانایی و خردمندی کوشش کنند و آن را برای همگان و به ویژه حکمرانان و شاهان بایسته و شایسته دانستند. این باور و رفتار در ادبیات ایران کهن و به ویژه شاهنامه که خود نامه خرد و دانایی است، نمود و نشانه‌های بسیار دارد.

خردورزی رکن اصلی بینش و فرهنگ ایرانی است. برابر فرهنگ ایرانی انسان خردمند همواره کوشش بر یادگیری و پیشرفت و دانش‌اندوزی دارد و انسانی که دارای خرد و دانش باشد، درک بهتری از جهان پیرامون خود و آفرینش را خواهد داشت. چون کسانی که همواره و از دیرباز به جامعه انسانی و جهان آفرینش خدمت کرده و بر بالندگی آن افزوده‌اند، انسان‌هایی خردمند و دانا بوده‌اند که زندگی خود را صرف فراگیری دانش و معرفت ساخته‌اند. درک جهان هستی بدون دانش امکان‌پذیر نیست و ابزار این دانش خرد است که اورمزد آن را به آدمی بخشش کرده‌است. جای خوشبختی و بالیدن است که ایرانیان نخستین اقوامی بوده‌اند که براین مهم پی برده‌اند و بدان ارزش قایل شده و بر دیگر اقوام جهان آموخته‌اند.

در گذشته همواره یکی از مهم‌ترین و بهترین آموزه‌ها و پند و اندرزهای بزرگان و فرزانگان به مردمان به ویزه شاهان و پهلوانان، پیروی از خرد و دانش بوده‌است. این فرهنگ همچنان نیز در بین ایرانیان جاری است و همواره گفتار نخست بزرگان به کودکان و جوانان در جامعه ایرانی گرایش به خردورزی و دانش‌اندوزی است. در جای‌جای گفتار فردوسی در شاهنامه می‌خوانیم که وزیران خردمند و بزرگان ایران همواره شاهان و سرداران و دلاوران را به خردمندی رهنمون بوده‌اند و در هر شرایطی حتی در میدان نبرد و روبه‌رو شدن با دشمن، خردمندی و دانا بودن را از اهم صفات می‌دانستند.

در اندرز زال به کیکاووس پادشاه کیانی چنین آمده‌است:

خردمند پیروز و با هنگ و سنگ --- به نیک و بد خود شناسد درنگ
بهوش و باندیشه و هنگ و رای --- در آرد زمـــین و زمــان زیر پــای


در شاهنامه نه تنها خرد لازمه زندگی است، بلکه همچو زیوری آراسته برای مردمان به‌ویژه بزرگان دانسته شده‌است. در اصل این خردورزی و دانایی است که بزرگی و سروری را پدید می‌آورد. در بینش شاهنامه، حکومت برازنده کسی است که دارای خرد و دانایی باشد و کسی که فاقد این امتیاز باشد حق حکمرانی بر مردمان را ندارد. چون در آیین و فرهنگ ایرانیان شاه نماینده اورمزد در جهان خاکی است و بایسته است که شاه انسانی خردمند و اندیشمند و با تدبیر باشد. در ایران باستان چنان‌چه پادشاهی دارای دانایی و نیک‌اندیشی نبود، فر شاهی از او گسسته می‌گشت.

کسی را دهد تخــت شاهی خدای --- که با فر و برز است و باهوش و رای

در شاهنامه به دانایی و خردمندی شاهان بسیار اشاره گشته و همواره به شاهان یادآوری شده که در انجام کارها خردمند باشند. خردورزی و دانایی بود که موجب می‌گشت شاهان دارای دادگری و نیکی باشند و هر شاهی که رفتار و کردارش مغایر با خرد و هوش بود، در جهت مخالف رفتار جامعه و انسانیت گام بر می‌داشت. چون خردمندی شاهان موجب سازندگی و پیشرفت جامعه می‌شد. از امتیازات و ارزش‌های شاهان ایران در دوران باستان اهمیت دادن آنان به دانش و فراگیری آن برای مردم بود. هر پادشاهی که در این زمینه بیشتر گام بر می‌داشت در نظر مردمان گرامی‌تر بود.
کنون ایرج اندر خور نام اوی --- همه بهتـــری باد فرجام او
دبیر و خردمنـد و با رای بود --- بهر جایگه پـای بر جای بود
خرد پرورد جــــان دانندگان --- خرد ره نماید به خوانندگان
دل‌ای‌شاه‌مگسل ز‌راه خرد --- خرد نــام و فـرجام را پرورد


رونوشت از http://www.t-z-a.org/Aein/Danaei.htm

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#5

مجله کانون وکلا در سال 1350 این مقاله را به رشته تحریر در آورد که حاوی نقش تمدنی که کوروش بنیاد نهاد در فرهنگ و تمدن جهان است:

[size="4"]نقش ملت کوروش در فرهنگ و تمدن جهانی
[/size]


نخستین بار اصل تساوی بین اقوام و نژادها و پیروان مذاهب مختلف، توسط ایران هخامنشی اعلام و تبلیغ شد و«انسان»مفهومی یافت که تا آنزمان‏ در جهان شناخته نبود.

نخستین امپراطوری بزرگ جهانی مرکب از اقوام و طوایف و قبایل مختلف‏ و با سطح تمدنهای گوناگون و براساس همکاری و تشریک مساعی و حفظ خودمختاری‏ ملل بصورت یک«کامنولث»واقعی را،هخامنشیان بنیان گذاردنند.

نخستین سیستم پولی منظم و علمی را براساس واحد پول نقره و طلا،در جهان،ایران هخامنشی ابداع کرد و این ناشی از رواج مبادلات بین مناطق‏ بسیار وسیع با محصولات بسیار متنوع بود(حجاری‏های پلکان شرقی تخت جمشید نمونه‏ای از این فرآورده‏های گوناگون را بما نشان میدهد).در قلمرو حکومت‏ هخامنشی محصولات فلاحتی و فرآورده‏های صنایع یدی کشورهای حبشه، مصر،لیبی،سوریه،فلسطین بین النهرین،ایران،افغانستان،سند و ماوراء النهر با یکدیگر مبادله میشد و نیز ایران بر سر راه ترانزیتی بین چین و غرب و هندوستان و آفریقا قرار داشت.ایجاد سیستم پولی صحیح از یکطرف خود محصول رواج مبادلات و از سوی دیگر موجب تسهیل و توسعه آن مبادلات بود.

نخستین سیستم آبیاری علمی با استفاده از آبهای زیر زمینی،توسط هخامنشیان توسعه یافت اگرچه ابداع قنات مربوط به اواخر هزاره دوم قبل از میلاد است ولی هخامنشیان بودند که آنرا توسعه و رواج دادند و از مرزهای ایران‏ بخارج بردند.قنات یکی از مظاهر نبوغ ایرانیان است و خدمتی که از اینطریق‏ به توسعه اقتصادی جهان باستان شده،قابل ارزیابی نیست.

فن استخراج آبهای زیر زمینی،در دوره ساسانی و بعد در دوران اسلامی‏ به اوج کمال خود رسید و نخستین کتاب علمی درباره چگونگی استخراج این‏ آبها و کشف منابع زیر زمینی توسط ایرانیان نوشته شد.

نخستین سیستم علمی پست
و چاپار را ایران هخامنشی ابداع کرد که هنوز دنیا با اعجاب به آن مینگرد.چاپارخانه‏های هخامنشی،یونانیان آن‏ عصر را غرق در حیرت میساخت و مورخینی چون«هرودوت»را به تحسین‏ وامیداشت.

نخستین سیستم علمی و صحیح راهداری و ارتباطات و حفظ خطوط مواصلاتی‏ را هخامنشیان ایجاد کردند و این بسبب وسعت قلمرو حکومت و ضرورت تامین‏ ارتباط سریع بین قلمرو حکومتی بود که از آفریقا تا آنسوی ماوراء النهر گسترده بود.

نخستین سیستم علمی مدیریت و اداره امور مملکت را ایران هخامنشی‏ به جهان عرضه داشت.تقسیمات مملکتی و روابط بین حکومت مرکزی و ساتراپی‏ها و حدود اختیارات ساتراپ‏ها،براساس احتیاجات عملی و مبانی علمی‏ مدیریت و مملکتداری استوار بود.

نخستین مکتب معماری و حجاری براساس یک دید جدید در عصر هخامنشی، با استفاده از پیشرفتهائی که در آشور و بابل بدست آمده بود و براساس خصوصیات‏ روح ایرانی،بوسیله ایرانیان بوجود آند و بگفته پروفسور«پوپ»«حجاری‏ هخامنشی،مهمترین وسیله نمایش تفاوت عمیق روحیه ایرانی و روحیه ملل بین النهرین است.»

نخستین ایدئولوژی استوار و جهان‏بینی علمی و مبتنی بر اصول انسانی‏ کار و عدالت و پیکار با بدیها و زشتی‏ها را ایرانیان به جهانیان عرضه داشتند و اصولی را پی افکندند که نه تنها در کلیه مذاهب آریائی در اعصار و قرون متمادی‏ منعکس است،بلکه قدیم‏ترین مذهب،یکتاپرستی جهان نیز،در موارد بسیار متعدد،تحت‏تأثیر آن قرار گرفته است.

*** در دوران اشکانیان،پاسداری جهان تمدن و حفظ آن در برابر حملات‏ اقوام وحشی،در طول پنج قرن هنچون رسالتی تاریخی،برعهده ایرانیان بود، و نیز در این دوران ایران،همچون قرع و انبیق بزرگی بود که در آن فرهنگ‏ و تمدن یونانی را بتدریج در فرهنگ و تمدن ایرانی به تحلیل می‏برد،در حالیکه هنر یونانی را،ایرانیان از یک دست گرفته و بدست دیگر باقصی نقاط عالم‏ انتقال میدادند.در این دوران باوجود جنگهای مداوم و هجومهای پیاپی،تمدن‏ و اقتصاد و داد و ستد،شکوه جدیدی بدست آورد.در این عصر بگفته دکتر گیرشمن‏ «وسایل حمل ونقل بهتر گردید.هرگز جاده‏ها مانند زمان پارتیان خوب نگهداری نمیشد، زیرا پادشاهان پارتی به انتظام و مراقبت طرق و شوارع دقت بسیار مبذول میداشتند... اسنادی که در«دورا»کشف شده،وجود پلیس سواره بیابان را اثبات میکند.»بگفته همین‏ دانشمند ایرانشناس در دوران اشکانیان برای نخستین بار«نعل یا کفشک اسب‏ اختراع شد».

*** و اما در عصر ساسانی،«نخستین»های بسیار داریم که آنها را فهرست‏وار در زیر می‏آوریم:

نخستین بار«طاق»سازی توسط ایرانیان در عصر ساسانی در معماری رواج‏ یافت و این شیوه که انقلابی بزرگ در معماری بشمار می‏آید تا اقصی نقاط عالم‏ گسترش یافت و تحولی عمیق در شیوه‏های معماری رومی و گوتیک بوجود آورد.

نخستین تحول اساسی و عمیق در موسیقی در عصر ساسانی صورت گرفت و مکتب موسیقی ایرانی که بعدها اساس موسیقی عرب بر آن نهاده شد و تا اسپانیا گسترش یافت،در این دوره پایه گذاری شد.بنا بگفته«کریستن سن»(تمدن‏ ایرانی-چاپ پاریس 1942):

«هنر موسیقی عربها،از ایرانیان گرفته شده است،ملودیهای اندلس که منشأ عربی‏ آنها ناشناخته نیست،آهنگهای ایرانی و روح آنرا بیاد می‏آورد».

نخستین بار آلات و ادوات جدید موسیقی در ایران ساسانی اختراع شد که هنوز هم در زبان‏های اروپائی،با همان نامهای ایرانی و با اندک تعریف‏ بکار برده میشود.موسیقیدانان بزرگ ایرانی این دوره از قبیل«سرکش»و «باربد»و«نکیسا»با ابداعات خود،موسیقی ایران را بمرحله جدیدی از کمال‏ رساندند و برای تکامل بعدی موسیقی عربی،و بعدها موسیقی علمی غرب،راه‏ را هموار ساختند.

نخستین بار در عصر ساسانی بود که پارچه‏های رنگی و با نقاشی‏های‏ دلفریب بر روی ابریشم متداول گردید.بگفته«آندره گدار»(تمدن ایرانی‏ چاپ پاریس 1952»:«همین افتخار برای منسوجات ساسانی بس که چین که خود کشور ابریشم است،آنها را مورد تقلید قرار داد.یک قطعه پارچه در موزه توکیو،زمینه کار ایرانی،یعنی شکار شیر را به بهترین وجه نشان میدهد.این اثر توسط یک هنرمند چینی‏ تقلید شده است.»

و نیز در همان کتاب«اندره گدار»میگوید:

«میدانیم که دلفریب‏ترین زینت‏ها کلیساهای قدیم ما،منسوجات شرقی بود که‏ دیوارها و نیز آرامگاهها را با آن می‏پوشاندند.»

نخستین جهش بزرگ در هنر نقاشی،در عصر ساسانی تحقق پذیرفت و و هنوز هم مانی و شاگردان او،در نقاشی ضرب المثل هستند و از آثار آنها سخن‏ فراوان میرود.بعضی از آثار نقاشی مانی را به«معجزه»او تعبیر کرده‏اند.

نخستین دیانت عالمگیر(پس از میترائیسم)از ایران ساسانی نشأت یافت. مانویت در اندک مدتی موفق به فتح تقریبا سراسر عالم مسکون گردید،و از اسکاتلند تا فرانسه و اسپانیا و شمال آفریقا و اروپای مرکزی و جنوبی و شرقی‏ و داخله کشور وسیع روسیه و نیز سراسر ماوراء النهر و ترکستان و تا اقصی نقاط چین،بزیر سیطره آن درآمد.«مانویت»در یکدوره از زمان،دین جهانی بود و مدتها پس از استقرار قطعی دین مسیح،همچنان به حیات خود ادامه میداد.

نخستین نهضت بزرگ اجتماعی-سیاسی یعنی«مزدکیسم»در ایران عصر ساسانی پدید آمد و در مدتی بسیار کوتاه سراسر ایران زمین و نیز کشورهای‏ همجوار تحت الحمایه ایران را فرا گرفت و بعد از رواج اسلام در ایران نیز تا سالیان مدید،بصورت نهضتهای عظیم همچنان ادامه داشت و گاه دستگاه خلافت‏ عباسیان را تا لب پرتگاه سقوط سوق میداد.

نخستین دانشگاه معتبر و معظم جهان یعنی دانشگاه«کندی شاپور»که‏ سالیان مدید،مشعل فرهنگ و تمدن را فروزان نگهمیداشت،در ایران ساسانی‏ تأسیس یافت.«گندی شاپور»تنها یک مرکز علمی نبود،بلکه مکتب انسانیت و انساندوستی بود سخن شاپور اول بهنگام افتتاح این دانشگاه،ماهیت واقعی‏ و نقش این مرکز عظیم علمی را آشکار میسازد و آن سخن اینست:«شمشیرهای ما، سرحدات را میگشاید و دانش و فرهنگ ما،دلها و مغزها را تسخیر میکند.»

نخستین کتابخانه بزرگ جهان،بمعنی واقعی و امروزی کلمه،در ایران‏ ساسانی تأسیس شد.کتابخانه در ساختمانی عظیم که دارای 259 اطاق بزرگ‏ بود،جای داشت و در آن،هزاران کتاب بزبانهای زنده آن روزگار،از سریانی‏ هندی،پهلوی،یونانی و...در جاهای معین نگهدای میشد.«ادوارد براون» درباره این کتابخانه میگوید:«نظیر کتابخانه گندی شاپور،هیچگاه در تاریخ تمدن‏ دنیا دیده نشده است.»افسوس که این گنجینه بزرگ در حمله عرب بکلی‏ خاکستر شد.

نخستین بار در تاریخ جهان،در ایران ساسانی به نقل و ترجمه آثار پر ارزش ملل دیگر توجه شد و در ایندوره بود که کتابهائی نظیر«پانکاتانترا» (کلیله و دمنه)به پهلوی ترجمه شد.در هیچ عصری،از عهد باستان،مبادلات‏ فرهنگی به اندازه دوران ساسانیان،رواج و وسعت نداشته است.

نخستین پیشرفت واقعی در زمینهء طب و داروسازی در عصر ساسانی صورت‏ گرفت و زمینه‏های مساعد برای رشد آن در ادوار بعدی فراهم آمد.همین‏ جوانهء اولیه است که در چند قرن بعد در«طب سینائی»باوج کمال خود میرسد دانشگاه«گندی شاپور»در توسعه و رشد طب و دارو سازی،نقشی اساسی بر- عهده داشت.

نخستین سیستم مالیاتی عمومی و اصلاح مالیاتها و نحوه وصول آنها در عصر ساسانی صورت گرفت و اولین قواعد فن«مالیه»و«اصول مالیاتی»در این‏ زمان پدید آمد.

و این همه پیشرفتها در شرایطی صورت میگرفت که ایران از یکطرف‏ وظیفه پاسداری تمدن و حفظ فرهنگ جهان متمدن را در برابر مهاجمات اقوام‏ وحشی در شمال و شمالشرق برعهده داشت و از سوی دیگر گرفتار حملات پی‏درپی امپراطوری روم بود که قسمت اعظم اروپا و شمال آفریقا را در زیر سیطره خود داشت و لحظه‏ای ایران،این پاسدار تمدن را آسوده نمی‏گذاشت.

*** با آغاز دوران اسلامی،تمدن و فرهنگ ایران،بیک«رنسانس»جدید گام میگذارد و فضائی بس وسیع بدست می‏آورد.در این عصر،فرهنگ ایران‏ بر قسمت اعظم جهان مسکون پرتو افشانی میکند و قلمرو آن،از مناطق شمالی‏ چین تا اسپانیا و از نواحی شمال سیحون و بحر خزر و قفقاز تا اعماق جزیرة العرب‏ را فرا میگیرد.در این دوره،ایران از لحاظ رشد فرهنگ و شکوه تمدن، بچنان مقام شامخی دست می‏یابد که در تاریخ سراسر جهان بیسابقه است.شکوه‏ تمدن ایرانی در دوره بین قرن دوم تا قرن ششم هجری،در تاریخ هیچ ملتی تا کنون دیده نشده است و هیچ عصری از این لحاظ،قابل قیاس با ایران آن زمان‏ نیست و شاید فقط اروپای غربی در قرن هیجدهم و نوزدهم را بتوان با ایران آن‏ زمان قیاس کرد.تعداد«نخستین»ها در قلمروهای مختلف علمی،فنی و هنری، در ایندوره بحدی است که تنها برای احصاء آنها،به صفحات متعدد نیاز است. در این دوره کوتاه در رشته‏های مختلف حساب،هندسه،جبر و مقابله،فیزیک‏ شیمی،زمین‏شناسی،هیئت،نجوم،طب،داروسازی،نساجی،رنگرزی، نقاشی،شعر،موسیقی و نیز معماری،کاشی سازی،گچ‏بری،آینه کاری، و بطور کلی جمیع رشته‏های فعالیت‏های فکری و ذوقی،ایرانیان چنان نبوغی‏ از خود نشان میدهند و چنان آثاری از خود برجای میگذارند که هنوز هم در عصر تکنولوژی جدید و مسافرت به فضا،جهانیان با حیرت و تحسین،باین دوره‏ از تاریخ ایران مینگرند:در زیر،باختصار تعدادی از«نخستین»های ایندوران‏ را فهرست‏وار ذکر میکنیم.

در این دوره از تمدن ایران:

نخستین بار با کشف«اسید سولفوریک»و«الکل».علم شیمی جدید پایه- گذارش میشود. نخستین آزمایشگاهها(لابراتوار)بمعنی علمی و امروزی آن،در ایران‏ و توسط ایرانیان تأسیس میشود.

نخستین بار نصف النهار زمین،با یک روش ساده علمی اندازه گیری‏ میشود و با واحد طول آن زمان،عددی بدست می‏آید که نزدیک بعدد چهل‏ میلیون متر فعلی است.

نخستین مطالعه دقیق در حرکت انتقالب ماه و تضاریس مدار آن،در ایندوره انجام میگیرد و با روشی علمی ویژگیهای آن بررسی میشود.

نخستی بیمارستان بمعنی علمی و امروزی کلمه،تأسیس میشود.کلمه‏ «مارستان»(و جمع آن،مارستانات)در زبان عربی،از همین‏جا وارد میشود.

نخستین بار،تهیه«اوبسرواسیون»درباره بیماران و تنظیم تغییرات حال‏ بیماران،در جهان توسط ایرانیان متداول میشود و«رازی»در طب بیمارستانی، راهی جدید بروی بشریت میگشاید.

نخستین بار،تشریح حیوانات بلحاظ شباهت اندامهای داخلی آن‏ها با انسان،صورت میگیرد.

نخستین کتابداری علمی بصورت امروزی و با استفاده از قفسه و تقسیم‏ بندی موضوعی کتب،و مبتنی بر اصول صحیح در ایران،بوجود میآید.

نخستین بار،تلقیح بر ضد آبله با روشی کم‏وبیش شبیه آنچه امروز متداول است توسط«رازی»صورت میگیرد.کار«رازی»در واقع،نخستین‏ واکسیناسیون در تاریخ جهان محسوب میگردد.

نخستین دار الفنونها،با استادان و وسایل کافی،در نقاط مختلف تأسیس‏ می‏یابد.

نخستین تقویم علمی و دقیق‏ترین آنها(تقویم جلالی)با صحت و دقتی‏ که هنوز دنیا با اعجاب بآن مینگرد،توسط ریاضی‏دان بزرگ ایرانی«عمر خیام»بوجود می‏آید.

نخستین بار،عدد«پی»با دفت خارق العاده،در محاسبات بکار میرود.

نخستین بار،جبر و مقابله از حالت رکود خارج و با جهشی حیرت- انگیز پیشرفت میکند.

نخستین بار،فن استخراج آبهای زیر زمینی،بصورت یک رشته علمی‏ در می‏آید و نخستین تألیف در زمینه شناخت ذخایر زیر زمینی آب و طریقه‏ استخراج آنها بدست ایرانیان تصنیف میشود.

نخستین بار قوانین انتقال صوت،از طریق ارتعاش هوا،توسط ایرانیان‏ کشف میشود.

نخستین فرهنگ لغات عرب توسط ایرانیان تدوین میشود.

نخستین بار،قواعد صرف و نحو زبان عربی توسط ایرانیان مدون میشود.

نخستین تفسیر قرآن بدست ایرانیان نوشته میشود و علم تفسیر پدید می‏آید.

نخستین بار فلسفه ارسطو و افلاطون،توسط ایرانیان مجددا و با دید تحلیلی‏ و انتقادی بقلمرو بحث و فحص کشانیده میشود.

نخستین بار،قوانین انکسار نور مورد بررسی قرار میگیرد و علم«مناظر و مرایا»به پیشرفت شایانی نائل می‏آید.

نخستین بار بوجود گردش خون در بدن حیوانات توجه میشود و«ابو بکر محمد بن حسن جاسب کرجی»در کتاب3انباط المیاه الخفیه»(استخراج آبهای‏ پنهانی،ترجمه حسین خدیو جم)درباره حرکت آبهای زیر زمینی جمله‏ای‏ می‏آورد که انسان را درباره اینکه«هاروی»انگلیسی،کاشف گردش خون بوده‏ باشد،به شک می‏انداد.وی درباره حرکت آبهای زیر زمینی مینویسد: «...بسان گردش خون در بدن حیوانات،در جریان است».

نخستین بار،علم طب بر پایه‏های جدیدی استوار و«طب سینائی» عالمگیر میشود.

نخستین بار،داروشناسی و داروسازی بصورت یک رشته علمی در می‏آید. نخستین بار،به مقاومت هوا و اثر آن در مورد سقوط اجسام توجه‏ میشود.

نخستین رصدخانه‏های مجهز و براساس علمی را ایرانیان تأسیس و و اداره نمودند.

نخستین ادوات فنی و علمی برای رصد ستارگان را ایرانیان اختراع کردند.

نخستین بار«عرفان»بوسیله ایرانیان،باوج کمال خود رسید و بصورت‏ مکتب انساندوستی و حق پرستی و ایثار و فداکاری درآمد.

نخستین تاریخ عمومی را ایرانیان برشته تحریر درآوردند و علم جغرافی‏ را بر مبانی صحیح علمی بکمال توسعه رساندند.

در این میان،چه تعداد از«نخستین»ها از قلم افتاده است؟تنها با مراجعه‏ به کتابهای اختصاصی از قبیل«المعجم»و یا«دائرة المعارف اسلامی»میتوان‏ پاسخ این سئوال را دقیقا تعیین کرد و تعداد واقعی«نخستین»ها را بدست داد.

*** این بود بیان مختصری از سهم بزرگ ملت کوروش در بنیان گذاری و غنای تمدن جهانی و تحلیلی از فلسفه جشن‏های جهانی شاهنشاهی ایران.

***

در این مقاله در نهایت اختصار کوشش بعمل آمد که«علل و عوامل این عظمت»بازگو شود.تا هر ایرانی ورقی از کتاب زرین حماسهء افتخارات قوم‏ ایرانی را بخواند و بداند که تکیه بر افتخارات گذشته واقعا محملی داشته و هر ایرانی پاک سرشتی حق آن را دارد که بآن ببالد و افتخار کند،و در این میان‏ به مسئولیت و وظیفه‏ای که بسهم خود در حفظ این میراث گرانبها دارد پی ببرد تا شایستگی فرزندی چنان پدرانی را داشته باشد.
پاسخ
#6

موسیقی در دوران ساسانی

[ATTACH=CONFIG]493[/ATTACH]

در عهد ساسانی رامشگران و خنیاگران در بارگاه شاهان ساسانی مقام بالایی داشتند.

مسعودی نام آلات موسیقی ایرانیان را چنین آورده‌است، عود، نای، طنبور، مزمار و چنگ و گوید مردم خراسان بیشتر آلتی را در موسیقی بکار می بردند که هفت تار داشت و آنرا زنگ (رنج) می خواندند اما مردم ری و طبرستان و دیلم طنبور را دوست‌تر داشتند و این آلت نزد همه فرس مقدم بر سایر آلات بوده‌است.

شکارگاه خسرو پرویز در طاق بستان ظاهراً حاکی از این است که در آن عصر چنگ آلت درجه اول موسیقی ساسانی بوده است. دیگر آلات که مطابق آثار آن عصر مسلماً در عهد پرویز وجود داشته، عبارتند از: شیپور و طنبور و نای، روی بعضی از ظروف نقره تصویر نای زنانی بنظر می‌رسد.

نام عدهٔ کثیری از آلات موسیقی در رسالهٔ پهلوی خسرووغلامش مسطور است، از جمله عود عندی، موسوم به ون و عود متداول موسوم به دار، و بربط (بربوذ) و چنگ و تمبور و سنتور موسوم به کناره و نای و قره نی موسوم به مار و طبل کوچکی به دمبلگ بوده‌است.

معروفترین رامشگران و ترانه سازان در دربار خسرو پرویز سرکش و باربد بوده اند. آنچه از احوال این دو استاد به ما رسیده مأخوذ از خوذای نامگ نیست بلکه از بعضی کتب عامیانه اواخر ساسانی نقل شده است. گویند سرکش در آغاز حائز مقام اول بود و برای حفظ پایگاه خود پیوسته باربد را که رامشگری جوان و بنابر قول ثعالبی از مردم مرو بود از حضور شاهنشاه دور میداشت. باربد حیله کرد و آواز خویش بگوش خسرو رسانید و از آن پس مقرب شد.

روایت موجوده اختراع دستگاههای موسیقی ایران را به باربذ نسبت میدهند. در واقع این مقامات پیش از باربذ هم وجود داشته، ولی محل تردید نیست که این آهنگ ساز بزرگ تأثیر بسزایی در موسیقی ساسانی کرده است و این موسیقی را هم منبع عمده موسیقی عرب و ایران بعد از اسلام باید شمرد. میتوان گفت که در ممالک اسلامی مشرق هنوز آثاری از الحان باربذ باقی است زیرا شرقیان در این رشته از صنعت بسیار محافظه کار هستند.

در برهان قاطع نام سی لحن که باربد برای بزم خسرو پرویز ساخته مسطور است و با مختصر اختلافی نام آنها در خسرو و شیرین نظامی نیز ضبط است. ثعالبی اختراع خسروانیات را به باربذ نسبت داده و گوید «در این زمان هم مطربان در بزم ملوک و سایر مردمان مینوازند.» در واقع کلمه خسروانی بر یک دستان اطلاق نمی شده‌است.

اختراع خسروانی را به نگیسا که یکی از رامشگران عهد خسرو پرویز است و نظامی گنجوی و خواجه سلمان و بعضی نویسندگان دیگر ذکری از او کرده‌اند، هم نسبت داده‌اند.

عوفی از نوای خسروانی نام برده‌است و ظاهراً مرادش همان هفت دستگاه شاهانه است که مسعودی آن را الطرق الملوکیه نامیده‌است.

مطابق روایتی دیگر باربذ برای بزم خسرو ۳۶۰ دستان ساخته بود، چنانکه هر روز دستانی نو می‌نواخت و قول او برای استادان فن قانون مطلق بشمار میرفت و دیگران همه خوشه چین خرمن ذوق او بودند.

بنابر آنچه گذشت، دستگاه‌های موسیقی منسوب به باربذ مرکب از هفت خسروانی و سی لحن و ۳۶۰ دستان بوده که با ایام هفته و سی روز ماه و سیصد و شصت روز سال ساسانیان تناسب داشته است، خمسه مسترقه را بشمار نیاورده‌اند.

در دیوان منوچهری و بسی از نویسندگان ایران اسامی بسیاری از آوازهای موسیقی ر می‌بینیم .

تمدن و فرهنگ این دوره آخرین تجلی تمدن و صنعت و هنر كهن ایران و مكمل تمدن هخامنشی بود . بنابر مدارك موجود جشن های علمی و فرهنگی و هنری عهد ساسانیان به مراتب بیش از ادوار قبل بود ، از جمله جنبش علمی هنری كه از زمان انوشیروان به منتهای درجه خود رسید و هنر موسیقی كه از زمان اردشیر بابكان مورد حمایت و توجه قرار گرفته بود و در زمان بهرام گور و خسروپرویز رو به پیشرفت و ترقی نهاد.
برای اطلاع از چگونگی موسیقی در این دوره باید به ادبیات و ركن اساسی آن یعنی شعر پرداخت كه در قدیم شعر و موسیقی توام بوده است.
ازجمله آثار برجسته ادبی ساسانیان ، سرود ]كركوی[ با مزمون زیر بوده :

شاها ، خدا یگانا – به آفرین شاهی

افــروخـتـــه بادا روشنـــایی

عالمگیر باد هوش گرشاسب

همی پــــر است ازجـــــوش

نـــــوش كـــن ، مـــــی نوش

همیشه نیكی كن نیكوكارباش

كه دیـروز و دیشب گـــذشت

شاها ، خدا یگانا – به آفرین شاهی



از دیگر دلایلی كه می تواند غنای فرهنگ و موسیقی دوره ساسانیان را به اثبات رساند گوشه هایی از دستگاه های موسیقی بوده كه اكنون نیز نواخته می شود از جمله "خسروانی" ، "اورامن" و پهلوی .
و همچنین مانی دانشمند ایرانی را ازموسیقی دانان نوشته اند ؛ اعتبار و اهمیت موسیقی در عهد ساسانی از آئین مزدك نیز نمودار است.
مزدك در اصول دین خود چنین آورده است كه : خداوند آسمان ها مانند پادشاهی بر تخت نشسته و چهار قوه یعنی ( شعور – عقل – حافظه – شادی ) در پیش او ایستاده اند. قراردادن یكی از نیروهای معنوی چهارگانه ، كه قوه شادی و نماینده موسیقی است در ردیف سه قوه دیگر دلیل بر اهمیت موسیقی نزد ایرانیان آن دوره است .
هنر موسیقی در روزگار ساسانی تا آنجا رشد یافت كه علاوه بر آوازها كه دارای اسمی ویژه بودند ؛ ترانه های ضربی كه برای آنها شعر ساخته نشده بود نیز نامی داشتند، مانند پیش درآمد های امروزی.

دوره حکومت ساسانیان بالغ بر چهارصد سال بطول انجامید و این عصر را در میان اعصار تاریخ ایران پیش از اسلام، درخشانترین دوره موسیقی نام نهاده اند. در این دوره قدرت متمرکز به جای قدرتهای پراکنده در ایران حاکمیت یافت و با تمرکز قدرت و جذب تدریجی ارباب هنر به دربار، زمینه رشد، پیشرفت و پرورش هنرمندان، بویژه موسیقیدانان فراهم آمد.

بطوری که در تاریخ ایران آمده است این تنها نام مشاهیر هنری دوره ساسانی است که باقیمانده و از مشاهیر دوره های قبل، حتی نامی هم در بین نیست. تا جایی که عده ای به وجود نوابغ علوم و هنر در ایران تا پیش از این اعتقاد ندارند و ایرانیان قدیم را تنها افرادی که دارای استعداد نظامی و اقتصادی بودند، می شناسند.

با ظهور شخصیت هایی همچون مانی و مزدک، انواع ادبیات هنری (غیر شعری) و هنرهای ظریفه رشد پیدا کرده و طرفدارانی را به خود جلب کرد. در این میان می توان به نقاشی های مکتب مانی، کتابهایی نظیر کارنامه اردشیر بابکان، خداینامه (خواتای نامک) و دهها اثر دیگر که از آن دوره برجای مانده است اشاره کرد.

اردشیر بابکان طبقات مختلف موسیقیدانها را نیک می شناخت و برای هریک قانون مخصوصی وضع کرده بود. انوشیروان در رعایت قانون و حقوق هنرمندان سعی آشکار داشت و بهرام گور خود چکام سرایی چیره دست بود.

با تشویق و حمایت دربار ساسانی از موسیقیدانها، مردم نیز بتدریج علاقمند به موسیقی شدند، بطوریکه در این دوره موسیقیدانان از رفاه و احترام بسیاری برخوردار بودند. نام اولین موسیقیدان بزرگ ایرانی از قبیل باربد، نکیسا، بامشاد و رامتین نیز از همان زمان برای ما به یادگار مانده است. همچنین نام بسیاری از الحان سازنده موسیقی و سازهای آن زمان.


اردشیر بابکان
رواج موسیقی در عصر ساسانی با نام اردشیر بابکان تداعی می شود. اردشیر بابکان طی سلطنت خود که کمتر از بیست سال بود (241-226 میلادی) ، ایران را به مدارج بالایی از نظم و اعتبار جهانی رساند.

تعیین نظام طبقاتی مردم و همچنین موسیقیدانها از ابتکارهای او بود. در این زمان خنیاگران و رامشگران که از دیرباز جزو طبقات متوسط و گاهی حتی پست جامعه بودند، به سطح درباریان ترقی داده شدند. او درباریان را به هفت طبقه تقسیم کرده بود که موسیقیدانان در طبقه پنجم محسوب می شدند.

آرتور کریستین سن مستشرق اروپایی که در باره تمدن ایران در عهدد ساسانی تحقیقات زیادی انجام داده است با تحسین و تعجب می نویسد :

"در زمان حکومت ساسانیان و اردشی، خنیاگران (نوازندگان و سازندگان) در ردیف مامورین عالیربته دولت بودند."

علامه عباس اقبال آشتیانی می نویسد :

"موسیقی در ایران قدیم، رونق بالنسبه کامل داشته است. اردشیر بابکان موسس سلسله ساسانی در موقعی که درباریان و اعیان حضرت خود را به طبقات ممتاز تقسیم می نمود، مطربان و مغنیان را طبقه مخصوصی قرار داد و در میان طبقات ایشان را مقامی متوسط اعطا فرمود."


بهرام گور
بهرام گور پانزدهمین پادشاه ساسانی بود، او در نوجوانی با فرهنگ و ادب و هنر کشورهای دیگر آشنا شد و طبق رسم اشراف زادگان آن زمان، بعد از یادگیری علوم و فنون مختلف، موسیقی آموخت.

بهرام مردی جنگاور بود که بی اندازه به موسیقی علاقه داشت. بطوریکه بعد از نشستن به تخت پادشاهی اولین کاری که کرد رسیدگی به وضع موسیقیدانان و تامین رفاه آنها بود. او موسیقیدانها را از لحاظ مقام و رتبه بالاتر برد و گروهی از آنها را به طبقه اول برنشاند. جانشینان بهرام تا انوشیروان نیز این رسم را برپا داشتند.

علاقه بهرام گور به موسیقی به حدی بود که هنرمندان بزرگ را با مطربان برابر می نشاند و به دلخواه خود تعیین رتبه می کرد. تا جایی که اسباب ناخشنودی عده ای را فراهم می ساخت! او هرکس را که مایه خوشنودی خود می دید برتر می نشاند.

ابو منصور ثعالبی صاحب کتاب "غررالاخبار ملوک الفرس" آورده است که :

"بهرام گور چهارصد نوازنده را از هند به ایران خواند، و این هنرمندان را بر سایر طبقات مقدم شمرد. این هنرمندان به نام لولی یا سوری نامیده می شدند. آنان شوخ و ظریف بودند و در هر کوی و برزن، شهر و روستا برای مردم ساز می نواختند و می خواندند."

حمزه اصفهانی اضافه می کند : "اینان در ایران ماندند و زاد و ولد کردند که طایفه زط همین ها هستند."


رونوشت از http://www.facebook.com/photo.php?fbid=0...=1&theater


فایل‌های پیوست
.jpg 311847_193735627370631_88157136_n.jpg اندازه 44.81 KB  تعداد دانلود: 499

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#7

رونوشت از سرور مزدک:

مزدک نوشته:
bozorgmehr نوشته: ایرانیان اگر دانشمند پروز بودند صبر نمی کردند تا اعراب بیایند و بعد یکی یکی دانشمند شوند !
در آن زمان مسلمانان با علمای دینی معتبر مسیحی و یهودی تماس پیدا کرده بودند ، و اینان با استناد به براهینی که از منطق و فلسفه می گرفتند ، و مسلمانان نسبت به آن جاهل بودند ، از اصول عقاید دینی خود دفاع می کردند و گاه از همین طریق به اصول عقاید اسلامی حمله ور می شدند . چنانکه معروف است چنین مناظرات و احتجاجات در دمشق صورت می گرفت . بسیار محتمل است که برای مجهز کردن اصول عقاید اسلامی به سلاحی مشابه با سلاح مخالفان ، و در نتیجة آن محافظت از قدرت شریعت که تمام نیرومندی خلفا متکی بر آن بود ، این خلفا و بالخاصه مأمون کوشش فراوانی به خرج دادند تا آثار فلسفی و یونانی به عربی ترجمه شود ، یعنی باز این نهضت ترجمه و شکوفایی دانش با تعصب و غیرت اسلامی پیوند دارد نه با علم دوستی ایرانیان !


چه کسی گفته که صبر کرده اند!. در پیش از اسلام هم داشته اند!

نخستین کسی که در جهان برده داری را برانداخت ، کوروش و ایرانی بود:

(دیرتر اعراب دوباره برده داری را براه انداختند)

نخستین فیلسوف جهان زرتشت بود، که اندیشه ی پیکار نور وو تاریکی

را به میان کشید وپایه ی بسیاری از فلسفه ها مانند اشراق شد.

نخستین سوسیالیست جهان ، مزدک بامداد بود!

نخستین اندیشگری که کتاب نگاره مند ( مصور ) ساخت و فلسفه ی

مانوی را پایه نهاد، مانی ایرانی بود.

بزرگمهر، وزیر بزرگ و خردمند ایرانی بود که پندنامه های اورا کپی کرده

و به نام برخی عرب ها جا زده اند.( تخته نرد را هم او ساخت)

نخستین دانشگاهی که شایان نام دانشگاه بوده، همان گـُندی شاپور ما بوده !

برزویه ی پزشک برای در جستجوی دانش بیشتر همواره در راه بود!

سامانه ی پیام رسانی ( پست) و یکان پولی سراسری را ایرانیان پدید آوردند(داریوش)

...

[این ها همان جسته گریخته هایی هستند که از کتاب سوزان مانده !!]

بزرگترین کمان آجری جهان ( ۵۳ میتر) را ایرانیان در تاغ خسرو ( ایوان مدائن) ساخته بودند!

اعراب سالها از کاخ سفید ساسانیان در مدائن، برای خانه های مصالح و سنگ و اجر میدزدیدند!

هتّا سلمان پارسی دانشی بیشتر از جبرئیل داشت و ساختن منجنیق و خندق (کندک در زبان پارسی) .... را به اسلام یاد داد.

هتّا پیروز ابولؤلؤ که یک برده بیش نبود ، به چندین فند مانند درود گری و

مهرازی و آسیاب سازی و .. چیره بوده!

مامون هم مادرش ایرانی بود و در خراسان بدست ایرنیان پرورش یافته بود، مگر نمیدانید؟

عباسیان را ایرانیان سر کار آوردند ( ابومسلم خراسانی)

بیشتر بزرگان به اصطلاح اسلامی هم از قلمرو سامانیان و به کوشش آنها پدید امدند که ایرانی دوست بودند. اینکه دیگر به "احتمالاتی" که دادید، پیوندی ندارد!

تازه مگر خود محمد نگفته که اگر دانش در ستاره ها باشد، مردم ایران بدان دست می یابند؟ پس چرا عرب و یونان را نگفته؟

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#8

باور کنید رنگهای اصالتمان شاد است.

لباسهای محلی گیلان در جشنواره ایرانیان نیویورک:

[ATTACH=CONFIG]623[/ATTACH] [ATTACH=CONFIG]630[/ATTACH]


در گذشته ما شادترین مردم روی زمین بودیم. در هر ماه جشنهای مختلفی داشتیم بدون عزاداری.

نیاکان ما در ایران باستان سه روز بعد از مردن یک شخص برای وی جشنی با نام جشن سه روزه میگرفتند به مناسبت پیوستن روح شخص متوفی به اهورا مزدا.

در ایران باستان به حیوانات بینهایت احترام گذاشته میشد بخصوص سگ اسب و گاو و امروز همه چیز کاملا برعکس شده. در گذشته پوشش ما آمیخته با رنگهای شاد بوده و امروز بیشتر سیاه و سفید که البته نقش سیاهی در پوشش ما بسیار بیشتر است . با اندکی مطالعه در احوال نیاکان خود متوجه خواهید شد که چقدر از اصل خود دور افتاده ایم. باشد که به یاری اهورامزدا و به لطف آناهیتا بیش از پیش به یاد آوریم که بودیم و که میتوانیم باشیم . به امید آن روز ...




رونوشت از تاربرگ معبد آناهیتا


فایل‌های پیوست
.jpg 553864_163915283733287_58764254_n.jpg اندازه 102.02 KB  تعداد دانلود: 3,300
.jpg 521553_155899084534907_1355489201_n.jpg اندازه 92.67 KB  تعداد دانلود: 3,231

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#9

کاساندان

[ATTACH=CONFIG]624[/ATTACH]


کاساندان یا کاساندانه تنها همسر کوروش بزرگ، شهبانوی ایران (ملکه جهان) دختر فرناسپه از شاهدختان و دختر فرناسپه هخامنشی از دودمانی بود که از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر واجدادش در چند نسل شاه پارسیان بودند.
کاساندان ملکه ۲۸ کشور آسیائی بوده و همواره در کنار همسرش کوروش بزرگ پادشاهی میکرده و پس از او نخستین فرد قدرتمند و سیاستمدار دربار هخامنشیان بشمار می آمده است.
او ۵ فرزند با نام های کمبوجیه، بردیا، آتوسا، رکسانه و ارتیستونه داشت. هر یک از فرزندان کاساندان و کوروش بزرگ به نحوی در تاریخ هخامنشیان دارای نقش تعیین کننده بوده اند و از نشانه ها چنین بر می اید که آنها از تربیتی خاص برخوردار بودند.

به نقل از هرودوت: کاساندان در ۶ نوامبر ۵۳۹ پیش از میلاد فوت کرد و هنگام مرگ وی در بابل ۶ روز همه به سوگواری همگانی فراخوان شدند.

کاساندان پیش از کورش درگذشت و پس از او کورش در اندوهی فراوان ماند و برای همیشه و به احترام همسرش تنهایی را برگزید.

[ATTACH=CONFIG]633[/ATTACH]

کورش جدا از عدل و بزرگی و هوش و درایت و احترام به حقوق بشر یک عاشق واقعی نیز بود. او حتی در عشق ورزیدن هم کورش بزرگ بود.



مقبره شهبانو کاساندانه در پاسارگاد، در کنار آرامگاه کوروش بزرگ میباشد..


فایل‌های پیوست
.jpg 319823_364477670282149_246060370_n.jpg اندازه 50.68 KB  تعداد دانلود: 1,910
.jpg 292455_163849167073232_588147936_n.jpg اندازه 24.34 KB  تعداد دانلود: 419

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#10

جایگاه و مقام زن در ایران باستان


چهار هزار سال پیش حکومت ایلام توسط آریائیهای ایران بوجود آمد . مبنای این حکومت در آغاز مادرشاهی بود و توسط ملکه اداره میشد . مجسمه ی یکی از ملکه های ایلامی اکنون در موزه لوور پاریس نگهداری میشود.

همچنین در حفاریهای سیلک کاشان که تمدن آن متعلق به 3500 سال قبل میباشد تعداد زیادی زیورآلات و گردن بند و دست نبد بدست آمده که نشان میدهد زنان آریایی آن دوره زیبابودن برایشان بسیار مهم بوده .
پس از بوجود آمدن حکومتهای آشور و ماد دوران مادرشاهی به پدرشاهی تبدیل شد و دیگر زنان از مردان برتر نبودند بلکه دارای حقوق کاملا مساوی و برابر بودند .

[ATTACH=CONFIG]625[/ATTACH]

«دیاکونف» در تاریخ ماد می نویسد دوران مادرشاهی با انقراض سلسله ی ماد به پایان رسید و در حکومت هخامنشی زن و مرد از حقوقی برابر و یکسان برخوردار بودند. بنا به گفته ی دیاکونف؛ که او باز از قول کتزیاس؛ مورخ یونانی نقل می کند؛ دختر و داماد پادشاه در حکومت ماد می توانستند قانونا مانند پسر وارث سلطنت او باشند. در جامعه ی مادها هنگامی که پدرشاهی جانشین مادرشاهی گشت؛ مقام اجتماعی زن و حقوق او در خانواده همچنان محفوظ ماند؛ فقط تا حدی از اختیارات فوق العاده ی زن کاسته شد.

طبق تحقیقات باستان شناسان لباس زن مادی با اختلاف اندکی شبیه پوشاک مردان بوده است و حجاب نداشتند. همانطور که در بالا گفته شد؛ دختر و داماد پادشاه می توانستند وارث تاج و تخت او باشند. چون آستیاک فرزند پسر نداشت؛ قانونا سلطنت ماد حق شاهزاده ماندانا (مادر کورش ) بود؛ و این امر همانطور که گفته شد؛ در انتقال قدرت به کورش بزرگ موثر بود. ماندانا مدرسه و گروه های پارس را بنیان نهاد که در آن عده ی زیادی از پسران پارسی همسن و سال کورش؛ تیراندازی؛ اسب سواری و فنون نبرد را می آموختند. گذشته از این ماندانا به کورش آموخت که حق چیست و ناحق کدام است. شاید احترام فوق العاده ای را که کورش نسبت به مادرش ماندانا رعایت می کرد؛ به پاس داد و عدالت خواهی ای بود که از او آموخته بود.

بنا به معتقدات زرتشتی؛ در آغاز آفرینش به خواست اهورامزدا؛ در مهر روز مهرماه دو ساقه ی ریواس به هم پیچیده از زمین سربرآوردند و گیاه کم کم از صورت گیاهی به صورت دو انسان درآمد که در قامت و صورت شبیه هم بودند؛ یکی مذکر به نام «مشیه» و دیگری مونث به نام «مشیانه».
آنگاه اهورامزدا به آنان گفت :
شما پدر و مادر مردم جهان هستید. شما را پاک و کامل بیافریدم. هر دو اندیشه و گفتار و کردار نیک به کار بندید؛ و دیوان را پرستش مکنید. پس مشیه و مشیانه از جای خود به حرکت آمدند٬ و خود را شستشو کردند٬ و نخستین سخنی که بر زبان راندند این بود «اهورامزدا یگانه است.» او آفریننده ی ماه و خورشید و ستارگان و آسمان و آب و خاک وگیاهان جاندارنست ...»

[ATTACH=CONFIG]626[/ATTACH]

چنانچه ملاحظه می شود؛ در دین مزدیسنی که معتقدات زرتشتیان بر آن نهاده شده است زن و مرد هر دو از یک ریشه تکوین می یابند با هم از زمین سربرمی دارند و یکسان رشد می کنند و اهورامزدا با آنان بیکسان و با یک زبان سخن می راند و دستور واحدی برایشان مقرر می فرماید. آن دو پس از اقرار به یگانگی اهورامزدا نخستین سخنی که به زبان می رانند این است «هر یک از ما باید خشنودی و دلگرمی و محبت و دوستی دیگری را فراهم کند.»
از این گفتار برمی آید که در دین زرتشت هیچ یک از زن و مرد را به یکدیگر تفوق و امتیازی نیست٬ و آن دو از نظر آفرینش و خلقت یکسان و برابرند. شخصیت زن در دین زرتشت نه تنها در آغاز جهان با مرد برابر است بلکه در پایان نیز با مرد یکسان و برابر است. بنا به معتقدات دینی زرتشتیان هنگامی که «سوشیانت» - موعود نجات بخش آخرالزمان - از شرق ایران و حوالی دریاچه ی هامون ظهور می کند از هر گوشه ی ایران پاکان و دینداران به او می پیوندند. تعداد آنان سی هزار نفر است که نیمی از آن مرد و نیمی دیگر زن خواهند بود.

عظمت مقام زن را در آیین زرتشت از اینجا می توان دانست که بنا به معتقدات زرتشتی از شش امشاسپند دین زرتشت٬ سه امشاسپند ضمیر مذکر و سه امشاسپند ضمیر مونث دارند. سه امشاسپند مذکر عبارتند از :
۱- بهمن یا وهمن یا وهومن که به معنای خرد کامل است.
۲- اردیبهشت یا اشاوهیشتا که به معنی نظم و بهترین راستی و هنجار و قانون و سامان آفرینش است.
۳- شهریور یا خشتروییریه که به معنی حکومت بر خویش٬ خویشتن داری٬ و شهریاری آسمانی است.

و سه امشاسپند مونث این ها هستند :
1- اسفند یا سپندارمزد که مظهر مهر و محبت و عشق و باوری و موکل بر زمین است.
2- خرداد یا اروتات که نمودار کمال٬ رسایی؛ شادی و خرمی و موکل بر آبهاست.( زیر نظر آناهیتا )
3- امرداد یا امرتات که مظهر جاودانگی و بی مرگی است.

و از همه مهمتر آناهیتا الهه تمامی آبهای روی زمین عشق باروری و جاودانگی است که تقریبا در تمامی دوران ایران باستان ( ایلامیها مادها هخامنشیان اشکانیان و ساسانیان ) پرستش میشده و در اوستا و آئین میترائیسم نیز دارای مقام بسیار بالائیست .

از حفریات و کشفیات باستان شناسی که در تخت جمشید به عمل آمده٬ الواحی به دست آمد که نشان می دهد در ساختمان تخت جمشید عده ی زیادی از زنان مانند مردان مشارکت داشته و حقوق و مزایای جنسی از قبیل نان و شراب و غیره؛ مطابق مردان دریافت داشته اند. این الواح هم اکنون در موزه های جهان ضبط است
ایرانیان باستان نه مانند یونانیان زن را مظهر شهوت و نه مانند بعضی فرهنگها و ادیان جایگاه و حقوق زن را نصف مرد میدانستند . ایرانیان زن و مرد را دارای حقوق یکسان در هر زمینه ای و هر دو را لایق احترام و انجام کارهای بزرگ میدانستند.


فایل‌های پیوست
.jpg 581032_166582810133201_1968385899_n.jpg اندازه 107.36 KB  تعداد دانلود: 659
.jpg 555085_166656753459140_342096414_n.jpg اندازه 45.4 KB  تعداد دانلود: 639

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 10 مهمان