دفترچه
کافه دومگو - نسخه قابل چاپ

+- دفترچه (https://daftarche.com)
+-- انجمن: تالارهای ویژه (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87)
+--- انجمن: فلسفه و منطق (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82)
+--- موضوع: کافه دومگو (/%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D9%81%D9%87-%D8%AF%D9%88%D9%85%DA%AF%D9%88)



کافه دومگو - Rationalist - 05-20-2014

Dariush نوشته: حالا که اینجا هستید، کم درباره‌ی امضاء‌تان توضیح بدهید؛ با این پرسشِ نیچه بیاغازید: مگر جهان عقلانی‌ست که می‌خواهیم با عقلِ خویش در آن زندگی کنیم؟
خیر عقلانی نیست... عقلانیت در جهان به زنجیر می باشد!
اما می توان زنجیر را شکسته و زندگی پوچ و جهان سیاه را، با معنا و روشن نمود.
چگونگی این رهایی و پیروزی در این مسیر را نیز، به مقتضای گفتمان های گوناگون در نوشتارهای پیشینم بیان داشته ام.


کافه دومگو - Rationalist - 05-20-2014

Nevermore نوشته: به نظر من این نبرد فراتر از مبارزه با غریزه ی جنسی و اینها است،چنانکه می دانیم هورمون های ما بر اکثر رفتار های ما و حتی نوع نگرش و طرز تفکر ما هم تاثیر گذار است،من این را به عینه تجربه کرده ام،پرسش من این است که در واقع "من" واقعی و راستین کدام است؟آنکه تحت فشار هورمون ها می اندیشد و عمل می کند یا آن دیگری؟
شهریار جان، به نکته ظریفی اشاره کردید!
در اینجا باید به طور شفاف به تشریح و بیان تمایز یک اندیشه و در پی آن، رفتار خردگرایانه؛ با یک اندیشه و رفتاری که حاصل آن فشار هورمون ها( از دید روان شناختی همان غریزه های ناخودآگاه) می باشد؛ بپردازیم.
چنانچه در گذشته نیز به چکیده ی تعریف خردگرایی پرداخته ام:
نقل قول:درک هر چه بیشتر از فربودهای جهان و چشیدن برترین لذت ها در گرو فربودها
می توان به گونه ای واضح تر تفاوتِ میان زیستن خردگرایانه و زیستنی متفاوت از آن را دریافت.
برای نمونه: شما در فرهود می دانید که زنان موجوداتی پست،دروغ ستا و احمق اند! و در این میان با دختر زیبا و جذابی آشنا می شوید.
هورمون های جنسی شما، افکار و رفتارهایتان را در گرو جلب نظر آن دختر و ارتباط با او سوق می دهند. اگر همچون بیشینه مردان، خردتان نیز در بردگی غرایزتان باشد، آن را نیز در جهت ارتباط بیشتر با آن دختر به کار می گیرد.
در حالیکه اگر بخواهید خردگرایانه عمل کنید و اجازه دهید خردتان به طور آزادانه و در بلند مدت، لذت و رنج حاصل از جلب نظر و ارتباط با آن دختر را بسنجد و آنچنان خردگرایی را بر وجود خود حاکم کرده باشید که رفتارهایتان هم، هم جهت با آن باشند؛ گمان نمی برم که چندان مایل به ستایش و ارتباط بی محابا با آن دختر باشید!
اشتباه می کنم؟!E402


کافه دومگو - Dariush - 05-20-2014

Rationalist نوشته: خیر عقلانی نیست... عقلانیت در جهان به زنجیر می باشد!
اما می توان زنجیر را شکسته و زندگی پوچ و جهان سیاه را، با معنا و روشن نمود.
چگونگی این رهایی و پیروزی در این مسیر را نیز، به مقتضای گفتمان های گوناگون در نوشتارهای پیشینم بیان داشته ام.
عقلِ مجرد و منفک از هستی هم آیا امکانِ وجود دارد؟ آیا چیزی جز یک توهم نیست؟ به بیانی دیگر آیا من می‌توانم با دستانِ خودم خودم را خفه کنم؟
من در یک لحظه و در موردِ یک پدیده‌ی خاص با بی‌شمار پرسش مواجه خواهم بود؛ بر خلافِ آنچه عموما اندیشه می‌شود، نه پاسخ‌های ما، بلکه این گزینشِ خودِ پرسش‌هاست که به اندیشه‌ی ما جهت می‌دهد؛ منشا این پرسشها چیست‌اند؟ جز طبیعت است؟


کافه دومگو - Rationalist - 05-21-2014

Dariush نوشته: عقلِ مجرد و منفک از هستی هم آیا امکانِ وجود دارد؟ آیا چیزی جز یک توهم نیست؟ به بیانی دیگر آیا من می‌توانم با دستانِ خودم خودم را خفه کنم؟
هستی و هر آنچه در آن است، همه به واسطه ی "خودآگاهی" ما ادراک می شوند. و خودآگاهی ریشه ی همه ی ادراکات ماست. از این رو، جهان هستی به واسطه ی هستی ماست که وجودش معنا می یابد.
حال با این دیدگاه فلسفی، "خودآگاهی" مفهومی اساسی،بدیهی و همان ذاتِ هستی است که آن را عقل ناب می نامم. هر نوع دریافت و تجربه ای که بر ما(خودآگاهی مان) وارد می شود،اعتبارش(توهم بودن یا نبودنش) با آن سنجیده می شود.

اگر به راستی مشکلی با توصیفات بالا ندارید؛ می توانم در ادامه، به پاسخ دیگر پرسشتان بر مبنای توصیفات بالا بپردازم.


کافه دومگو - undead_knight - 05-22-2014

Rationalist نوشته: هستی و هر آنچه در آن است، همه به واسطه ی "خودآگاهی" ما ادراک می شوند. و خودآگاهی ریشه ی همه ی ادراکات ماست. از این رو، جهان هستی به واسطه ی هستی ماست که وجودش معنا می یابد.
حال با این دیدگاه فلسفی، "خودآگاهی" مفهومی اساسی،بدیهی و همان ذاتِ هستی است که آن را عقل ناب می نامم. هر نوع دریافت و تجربه ای که بر ما(خودآگاهی مان) وارد می شود،اعتبارش(توهم بودن یا نبودنش) با آن سنجیده می شود.

اگر به راستی مشکلی با توصیفات بالا ندارید؛ می توانم در ادامه، به پاسخ دیگر پرسشتان بر مبنای توصیفات بالا بپردازم.
آیا این خودآگاهی خودش برخواسته از عوامل بیولوژیک و طبیعتا اجبارا تحت تاثیر اونها نیست؟!


کافه دومگو - Crusader - 05-23-2014

Rationalist نوشته: این سنجش و ارزشیابی بر اساس چه سنجه ای انجام می شود؟ و آن سنجه چه ارزش و اعتباری دارد؟
این رقم را دست بالا نوشتم که اعتراضی نباشد. اگر در جوانی و میانسالی چنین رقمی واقعیت داشته باشد شمار شرکای جنسی شما عدد حیرت‌آوری می‌شود. برای همین نیازی به تشکیک در موضوع نمی‌رود. مگر اینکه مخالف باشید فردی که شرکای جنسی سه رقمی دارد آلفایی هم‌طراز چنگیزخان بزرگ نیست؟


کافه دومگو - Crusader - 05-23-2014

Rationalist نوشته: هستی و هر آنچه در آن است، همه به واسطه ی "خودآگاهی" ما ادراک می شوند. و خودآگاهی ریشه ی همه ی ادراکات ماست. از این رو، جهان هستی به واسطه ی هستی ماست که وجودش معنا می یابد.
حال با این دیدگاه فلسفی، "خودآگاهی" مفهومی اساسی،بدیهی و همان ذاتِ هستی است که آن را عقل ناب می نامم. هر نوع دریافت و تجربه ای که بر ما(خودآگاهی مان) وارد می شود،اعتبارش(توهم بودن یا نبودنش) با آن سنجیده می شود.

اگر به راستی مشکلی با توصیفات بالا ندارید؛ می توانم در ادامه، به پاسخ دیگر پرسشتان بر مبنای توصیفات بالا بپردازم.
مقصود شما از «خودآگاهی» چیست که تمام هستی بر این اساس تجزیه و تحلیل می‌شود؟ چرا خودآگاهی اساسی‌ترین مفهوم ذات هستی است؟


کافه دومگو - Dariush - 05-24-2014

Rationalist نوشته: هستی و هر آنچه در آن است، همه به واسطه ی "خودآگاهی" ما ادراک می شوند. و خودآگاهی ریشه ی همه ی ادراکات ماست. از این رو، جهان هستی به واسطه ی هستی ماست که وجودش معنا می یابد.
حال با این دیدگاه فلسفی، "خودآگاهی" مفهومی اساسی،بدیهی و همان ذاتِ هستی است که آن را عقل ناب می نامم. هر نوع دریافت و تجربه ای که بر ما(خودآگاهی مان) وارد می شود،اعتبارش(توهم بودن یا نبودنش) با آن سنجیده می شود.

اگر به راستی مشکلی با توصیفات بالا ندارید؛ می توانم در ادامه، به پاسخ دیگر پرسشتان بر مبنای توصیفات بالا بپردازم.
اگرچه من با رئالیسمِ کلاسیک درگیری‌هایی دارم، اما از آنجا که در این نوشته‌های شما بخشی بدیهی از این تفکر نقض شده، ناچار به یادآوری هستم که خیر! آگاهی در نهایت تماما معنایی طبیعی می‌یابد؛ خودآگاهی، در واقع نوعی از آگاهی‌ست و از آنجا که آگاهی می‌تواند ناشی از اراده‌ی مدرک باشد یا آنکه بدونِ اختیارِ یا انگیزه قبلی او باشد (مثلا من برای آنکه بدانم حافظه دارم، تنها کاری که باید بکنم یادآوری نهاری‌ست که دیروز خورده‌ام یا به یادآوری ناخودآگاهِ اسمِ دوستم، وقتی که با او مواجه می‌شوم است و البته که این خود نوعی یا بخشی از خودآگاهی خواهد بود)، و از آنجا که درک هر پدیده‌ی طبیعی (شامل خودم) الزاما از فیلتر طبیعی می‌گذرد، نتیجتا من در نهایت چه راهی دارم جز آنکه به همین پرده‌ی طبیعی حاضر و عیان اعتماد کرده و بر اساس‌اش زندگی کنم؟ بر این اساس چرا من این حق را نداشته باشم که هر نوعِ دیگر نگاهِ غیر از این نگرشِ ابتدایی رئالیستی را خرافه و توهم بشمارم از جمله ایده‌آلیسم شما را؟ عقلِ نابِ شما آیا چیزی جز یک انتزاع ذهنی از خرده‌آگاهی‌هایی از جهانِ بسیط بیرونی‌ست که کاملا مختص به محیط اندیشه‌ی شماست؟

از این منظر همانطور که گفتم من با دستانِ خودم نمی‌توانم خودم را خفه کنم (یا در ضرب‌المثلی ساده‌تر، چاقو دسته‌اش را نمی‌برد) اگر قبول داریم که ما پدیده‌هایی طبیعی هستیم، اگر می‌پذیرید که کنشِ آگاهانه‌ی مطلق و ناب ابدا وجود ندارد (هر کنشی جنبه‌هایی از خودآگاهی و ناخودآگاهی را در نسبت‌های مختلف دارد) و اگر می‌پذیرید آگاهی نیز خود می‌تواند ناخودآگاهانه باشد، پس باید بپذیرید که آگاهی نیز پدیده‌ایست تماما طبیعی و با پذیرفتنِ این نتیجه، با این اصل که طبیعت هرگز ضدِ خوش عمل نمی‌کند، نتیجتا به این می‌رسیم که خودآگاهی و عقلِ ناب هرگز توانِ تبدیل شدن به یک پدیده‌ی ضدطبیعی (شامل خودمان و البته خودش، یعنی خودآگاهی) را ندارد. برای نمونه، آیا خودآگاهی می‌تواند با استدلالِ فرضا درستِ خویش، حکم به نابودیِ خود بدهد؟


کافه دومگو - Anarchy - 05-24-2014

دوستان کمی در مورد Euthyphro dilemma - WiKi و پاسخ هایی که بهش داده شده ، روشنگری میکنن E414 ؟


کافه دومگو - Crusader - 05-24-2014

رفقا یک جایی در این فاروم خوانده بودم که مردان فرانسوی بیشتر از نیمی از زندگی خود را در تنهایی عمر می‌کنند و از هر سه ازدواج یکی مختوم به طلاق می‌شود. کسی لینک این نوشته را به خاطر دارد؟ می‌خواهم ببینم قسمت اولی چه مقدار سندیت دارد.