دفترچه
چامه‌سرایان گمنام - نسخه قابل چاپ

+- دفترچه (https://daftarche.com)
+-- انجمن: تالارهای ویژه (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87)
+--- انجمن: ادبسار (https://daftarche.com/%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D8%B3%D8%A7%D8%B1)
+--- موضوع: چامه‌سرایان گمنام (/%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%DA%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85)

صفحات 1 2 3 4


چامه‌سرایان گمنام - Dariush - 08-17-2013

من هادیِ خرسندی را بسیار دوست می‌دارم(به نقل از وبلاگِ نقدِ قرآن):

[h=5]خر همان خر، رهبری بر آن سوار

هادی خرسندی

هموطن علاف روحانی مشو
زینب این تعزیه خوانی مشو

از پس آن یاوه گوی بددهن
محو استاد سخنرانی مشو

با مواعیدش خودارضایی مکن
همچنین در خواب، شیطانی مشو

در عروسی و عزای این رژیم
مثل مرغ و جوجه قربانی مشو

خر همان خر، رهبری بر آن سوار
خوشدل از تعویض پالانی مشو

بگذر از سبز و بنفش و سرخ و زرد
در حصار رنگ، زندانی مشو

خانه ات روشن ز دزد با چراغ
بیخودی شاد از چراغانی مشو

تا کلید خانه دست سارق است
در شکایت از نگهبانی مشو

گول بی.بی.سی و وی.او.ای مخور
خام حرف مفت و مجانی مشو

توی رودرواسی امت نمان
وامدار جهل و نادانی مشو

راه خود را زود پیدا میکنی
منکر ادراک ایرانی مشو

از کنار گود لنگش کن مگو
هادی خرسندی ثانی مشو

برگرفته از تارنمای هادی خرسندی
Asgharagha.com :: Hadi Khorsandi


[/h][ATTACH=CONFIG]2272[/ATTACH]


چامه‌سرایان گمنام - یه نفر - 08-22-2013

به نامِ تو، امروز، آواز داده ام سحر را
به نامِ تو خواندم
درخت و
پل و باد و
نیلوفرِ صبحدم را.
تو را باغ نامیدم و صبح در کوچه بالید
تو را در نفس های خود
آشیان دادم ای آذرخشِ مقدّس!
میان دل خویش و دریا
برای تو جایی دگر بایدم ساخت
در ایجاز باران و جایی
که نشنفته باشد
صدای قدم ها و هیهای غم را...



چامه‌سرایان گمنام - یه نفر - 08-22-2013

فقط یه نفر تو ایران که میتونست منو دیونم کنه
ولی خسته از گیرام بود اون پایه بد ق[SIZE=3]ِلِقیام بود
[/SIZE]
فقط یه نفر تو ایران که میتونست منو آروم کنه
وقتی حالم خراب بود نَفَس ندارم خدا؛ هوام کو پایه بچه بازیام کو

ساسی مانکن پروداکشن :)




چامه‌سرایان گمنام - undead_knight - 08-31-2013

نمیدونم به اندازه کافی گمنام هست که مناسب تاپیک باشه یا نه:))


دل ز تن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز
آشکارا سینه را بشکافتی
همچنان در سینه پنهانی هنوز
ملک دل کردی خراب از تیغ ناز
اندران ویرانه سلطانی هنوز
هر دو عالم قیمت خود گفته ای
نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
پیری و شاهد پرستی ناخوش است
خسروا تا کی پریشانی هنوز


-امیر خسرو دهلوی


چامه‌سرایان گمنام - یه نفر - 10-11-2013

به جهت حفظ امانت، واژه های زشت نیز درونش استفاده شده. دوس ندارید نخونید
.
.
.
.
.
.
.
.
بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی

ولیکن بدیدم به پایان ِ کار
بسی کسخلی کرده ام بی شمار

شما پارسی را که وا داده اید
زبان ِ عرب هم به گا داده اید

چو من فینگلیش ِ شما دیده ام
به ریش ِ خود و پارسی ریده ام

یکی گوز ارسال کردم به خشم
به زیر ِ کامنت ِ همان خوب چشم

چو گفتا به من داف ِ دل آهنی
تو عجق ِ منی تو عجیج ِ منی



چامه‌سرایان گمنام - یه نفر - 10-12-2013

[h=5]گفتم مادر! ... گفت: جانم
گفتم درد دارم! ... گفت: بجانم
گفتم خسته ام! ... گفت: پریشانم
گفتم گرسنه ام! ... گفت : بخور از سهمِ نانم
گفتم کجا بخوابم! ... گفت: روی چشمانم
...
اما یک بار نگفتم:
مادر من خوبم
شادم...!

همیشه از درد گفتم
و از رنج.....!

... مادر دوستت دارم♥
[/h]


چامه‌سرایان گمنام - mosafer - 11-18-2013

دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر
راز این حلقه که در چهره او
اینهمه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت :
حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است
همه گفتند : مبارک باشد
دخترک گفت : دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سالها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه زر
دید در نقش فروزنده او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته هدر
زن پریشان شد و نالید که وای
وای این حلقه که در چهره او
باز هم تابش و رخشندگی است
حلقه بردگی و بندگی است



چامه‌سرایان گمنام - یه نفر - 01-23-2014

حال عجیبی دارم این روزا؛
ابری شدم نزدیک بارونم!
چندتا بهارو بر نمی گردی؟
چن ساله درگیر زمستونم..
این زمستونم به یاد تو میمونم
برف و بارونم به یاد تو میمونم
هرچی میتونی نیا و تلافی کن
من تا میتونم به یاد تو میمونم...


این شعر حس بینهایت زیبایی داره ....


چامه‌سرایان گمنام - khayyam - 01-23-2014

وقتـی که سیــم حکــم کـند، زر خــدا شـود

وقتــــی دروغ داور هـــــر مــــاجــــــرا شـــود

وقتـــی هـوا، هـوای تنفس، هــوای زیست،

سرپوش مـرگ، بــر ســر صــدها صــدا شود

وقتـــی در انتــظار یکـــی پـــاره اســتـخـوان

هـنگـــامـــه‌ای زجــنبـش دُم هـا بپـــا شـود

وقتی به بوی سفره‌ی همسایه، مغز و عقل

بــی اختـیـار معــــده شــود، اشـــتها شــود

وقتــی کـه سوسـمار صـفـت پیـش ِ آفتــاب

یک رنگ، رنگ ها شود و رنگ ها شود. . .

وقتـی کــه دامـن شرف و نطفه گیـــرِ شرم

رجّــالــه خــیـــز گــــردد و پـتـیـاره زا شــود،

بـگـذار در بــزرگـی‌ ِ ایــــن منـجـلاب یـــأس

دنـیــــای مـــن بـه کـوچـکــی‌ انـــزوا شـود!

سیمین بهبهانی



چامه‌سرایان گمنام - یه نفر - 01-23-2014

khayyam نوشته: وقتـی کــه دامـن شرف و نطفه گیـــرِ شرم

رجّــالــه خــیـــز گــــردد و پـتـیـاره زا شــود،

این روزا هرچی شعر از خانم بهبهانی میخونم در مورد پتیاره و هوسبازی و عفت پاره پاره شده و دخترک ..... و .. هست.
بنظر من روش اشتباهی رو در پیش گرفته..



حالا من کی هستم که نظر میدم :-)