پارسیکیدن نوشتههای درخواستی -
Mehrbod - 04-12-2013
mosafer نوشته: اخه منتظر یک حرف عجیب و غریبم میگم شاید این نباشه:e405:
از گزافهگویی خوددارید (:
سرشت زبان پارسیک با سادهگویی و گزیدهگویی همخوانی دارد:
ساختارشناسی زبان پارسیک - برگ 7
٭٭٭٭٭ سادهگویی و سادهنویسی
ساده گویی و ساده نویسی رهگشای زبان پارسی است.
در گذشته به ما یاد میدادند كه غلنبه سلمبه بنویسیم كه نشانگر "سواد" مان باشد. برای نمونه میگفتند: "واضح و مبرهن و هویداست كه گاو حیوان مفید فایده و سودمندی است"!! كه همان چم را میرساند كه گزاره ی زیبای ساده: "روشن است كه گاو جانور سودمندی است".
آوردن چند واژه با همان چم، یكی از بدبختی های زبان پارسی شده است كه شما زادمان نوین ( نسل جدید) باید از ان بپرهیزید. در انگلیسی و آلمانی هم كه زبان های دانش و فلسفه هستند هم چنین كاری نمیكنند!. به این گزاره نگاه كنید:
"معرف حضور انورتان هست كه حاج حسن اقا به مرگ مفاجات بدرود حیات گفته و از دنیای فانی بسوی دار باقی شتافته و روی در نقاب خاك كشید!!".
خوب اگر این گزاره را به رایانه ی آگاهی پرداز بدهند،
تنها آگاهی درونی سودمندی كه پیدا میكند این است كه:
"حسن مرد"!.
خوب هرآینه ما رایانه نیستیم و میتوانیم و باید اندكی ادبی تر
بنویسیم و برای همین بسنده هست كه برای نمونه بنویسیم:
" آگهی دارید كه حسن اقا ناگهان درگذشت".
این یكی دیگر از فند های پارسی نویسی است كه زبان ما را آگاهی رسان تر و استوار تر و بی پیرایه تر و آسانتر برای یادگیری، و برای دانشیك شدن، آماده تر میكند. سپاسگزارم.
AS
Pinnwand-Fotos | Facebook
پارسیکیدن نوشتههای درخواستی -
mosafer - 04-12-2013
Mehrbod نوشته: از گزافهگویی خوددارید (:
سرشت زبان پارسیک با سادهگویی و گزیدهگویی همخوانی دارد:
ساختارشناسی زبان پارسیک - برگ 7
٭٭٭٭٭ سادهگویی و سادهنویسی
ساده گویی و ساده نویسی رهگشای زبان پارسی است.
در گذشته به ما یاد میدادند كه غلنبه سلمبه بنویسیم كه نشانگر "سواد" مان باشد. برای نمونه میگفتند: "واضح و مبرهن و هویداست كه گاو حیوان مفید فایده و سودمندی است"!! كه همان چم را میرساند كه گزاره ی زیبای ساده: "روشن است كه گاو جانور سودمندی است".
آوردن چند واژه با همان چم، یكی از بدبختی های زبان پارسی شده است كه شما زادمان نوین ( نسل جدید) باید از ان بپرهیزید. در انگلیسی و آلمانی هم كه زبان های دانش و فلسفه هستند هم چنین كاری نمیكنند!. به این گزاره نگاه كنید:"معرف حضور انورتان هست كه حاج حسن اقا به مرگ مفاجات بدرود حیات گفته و از دنیای فانی بسوی دار باقی شتافته و روی در نقاب خاك كشید!!".
خوب اگر این گزاره را به رایانه ی آگاهی پرداز بدهند،
تنها آگاهی درونی سودمندی كه پیدا میكند این است كه: "حسن مرد"!.
خوب هرآینه ما رایانه نیستیم و میتوانیم و باید اندكی ادبی تر
بنویسیم و برای همین بسنده هست كه برای نمونه بنویسیم:" آگهی دارید كه حسن اقا ناگهان درگذشت".
این یكی دیگر از فند های پارسی نویسی است كه زبان ما را آگاهی رسان تر و استوار تر و بی پیرایه تر و آسانتر برای یادگیری، و برای دانشیك شدن، آماده تر میكند. سپاسگزارم.
AS
Pinnwand-Fotos | Facebook
اون پیک رو جدی گفتم گزافش کجا بود؟
از مدتی که بیشتر دقت میکنم به پارسی نوشتن و خواندن واقعا برام جای تعجبه که برخی الفاظ هتا(یا حتا؟) به گوشم هم نخورده
این چند روز اخیر شک میکنم به تمام لغاتی که آموختم چون یکی یکی رد میشن از نظر پارسی
پرسشی که مطرح میکنم بخاطر همین هست اگر نه این جستار تنها جستاری هست که واقعا دوستش دارم و لذت میبرم از خواندن اش (درسته؟)پس گزافه ای نخواهم گفت
میبینید که گاهی مابین صحبت معمولی هم سوال ام رو میپرسم چون سعی میکنم عمیقا در ذهنم بمونه
+
این نوع حرف ها که ظاهرا زیباتر میکند متن را، بیشتر مناسب قطعات ادبی هست نه خبر مرگ و زاد روز
گاهی تفسیر موضوعی کوتاه در چندین خط بر زیبایی اش میافزاید
یا نه، کلا ساده گفتن بهتر هست؟
پارسیکیدن نوشتههای درخواستی -
Mehrbod - 04-12-2013
mosafer نوشته: اون پیک رو جدی گفتم گزافش کجا بود؟
از مدتی که بیشتر دقت میکنم به پارسی نوشتن و خواندن واقعا برام جای تعجبه که برخی الفاظ هتا(یا حتا؟) به گوشم هم نخورده
این چند روز اخیر شک میکنم به تمام لغاتی که آموختم چون یکی یکی رد میشن از نظر پارسی
پرسشی که مطرح میکنم بخاطر همین هست اگر نه این جستار تنها جستاری هست که واقعا دوستش دارم و لذت میبرم از خواندن اش (درسته؟)پس گزافه ای نخواهم گفت
میبینید که گاهی مابین صحبت معمولی هم سوال ام رو میپرسم چون سعی میکنم عمیقا در ذهنم بمونه
+
این نوع حرف ها که ظاهرا زیباتر میکند متن را، بیشتر مناسب قطعات ادبی هست نه خبر مرگ و زاد روز
خواهش میکنم, آموزاندن دانستههایِ خودم از پارسیک برای من هم خوشیآوره (:
همچنین:
هتّـا درسته, هتا واژهای[sup][aname="rpa40317c70d04e4e6699eb012ce476c5f5"][[/aname][anchor="pa40317c70d04e4e6699eb012ce476c5f5"]1][/anchor][/sup] است پارسیک و از هاتای اوستایی میاید.
لغات همان لغت است که خود تازیکیدهیِ[sup][aname="rpa74df25f0370543da95553023ed37eb3c"][[/aname][anchor="pa74df25f0370543da95553023ed37eb3c"]2][/anchor][/sup] logos یونانی است, بجای آن ما «واژه» داریم که چندینهیِ آن میشود واژهها یا واژگان.
نظر = نگر, دید, چشم
از نظر من = به دید, من, از چشم من, به نگر من, از نگر من
چند روز اخیر = بتازگی, چند روزِ پیشین, چند روز کنونی, چند روز پاینی
متن = نوشته; مقاله = نوشتار
مناسب = درخور, فراخور, شایسته
بخاطر = برای, از اینرو, از روی, ...
واقعا = براستی
لذت = خوشی
مابین = میان! اندر (:
حرف = صحبت = سخن, گفتگو, گپ
همینجور از چندینه بستن واژگان به شیوهیِ
تازیک[sup][aname="rpaf66491e8008b49e99028c35ba4db1ac6"][[/aname][anchor="paf66491e8008b49e99028c35ba4db1ac6"]3][/anchor][/sup] باید خودداشت.
همهیِ واژگان, چه عربی, چه انگلیسی, چه دیگر را باید بشیوهیِ پارسیک چندینه بست:
قطعات = قطعهها
در پارسیک ما دو شیوهیِ چندینه بستن داریم, یکی بیشتر و تنها برای جانداران به کار میرود, دیگری برای هر چیزی که خواستید:
پرندگ (پرنده) —> پرندگان, پرندگها
هومن[sup][aname="rpa383501ea0fc44e238e7b0d07eca65303"][[/aname][anchor="pa383501ea0fc44e238e7b0d07eca65303"]4][/anchor][/sup] —> هومنان
هموند[sup][aname="rpa94fba5e4dfd641bc97133386974887cc"][[/aname][anchor="pa94fba5e4dfd641bc97133386974887cc"]5][/anchor][/sup] —> هموندان, هموندها
درخت —>درختان
...
در فرهنگ زبان پارسی همیشه یک
دگرسانی[sup][aname="rpadc288b82ec3c4780b0afa2102b03146c"][[/aname][anchor="padc288b82ec3c4780b0afa2102b03146c"]6][/anchor][/sup] میان جاندار و بیجان داده میشده که از نگرش نیاکان ما و ارزش دهی
والا به زندگی سرچشمه میگیرد, بنمونه پسوند "گر" تنها برای جانداران به کار میرفته (و امروز کمابیش میرود):
آسیابگر
کوزهگر
رایانه (بجای رایانگر)
...
در انگلیسی ولی بنمونه که زبان همریشهای با پارسیک است, پسوند "گر" یا "er" برای همه چیز به کار میرود: computer (رایانه) و ...
mosafer نوشته: گاهی تفسیر موضوعی کوتاه در چندین خط بر زیبایی اش میافزاید
یا نه، کلا ساده گفتن بهتر هست؟
اینها دیگر پیوندی به زبان ندارند و هر کس خود بهتر میداند چگونه بنویسید که فراخور و زیبنده باشد (:
من خودم سادهگویی را میپسندم.
----
[aname="pa40317c70d04e4e6699eb012ce476c5f5"]1[/aname]. [anchor=rpa40317c70d04e4e6699eb012ce476c5f5]^[/anchor] Vâžidan || واژیدن: سخن گفتن Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En to speak; to tell; to say
[aname="pa74df25f0370543da95553023ed37eb3c"]2[/aname]. [anchor=rpa74df25f0370543da95553023ed37eb3c]^[/anchor] Tâzikidan || تازیکیدن: عربی کردن; معرب کردن to arabicize
[aname="paf66491e8008b49e99028c35ba4db1ac6"]3[/aname]. [anchor=rpaf66491e8008b49e99028c35ba4db1ac6]^[/anchor] tâz+ik::Tâzik || تازیک: عربی Ϣiki-En, Dehxodâ, en.wiktionary.org arabic
[aname="pa383501ea0fc44e238e7b0d07eca65303"]4[/aname]. [anchor=rpa383501ea0fc44e238e7b0d07eca65303]^[/anchor] hu+man::Human || هومن: آدم; هو+منش همچون دُژ+منش (دشمن), کسیکه کارکتر و منش والای دارد. human
[aname="pa94fba5e4dfd641bc97133386974887cc"]5[/aname]. [anchor=rpa94fba5e4dfd641bc97133386974887cc]^[/anchor] ham+vand::Hamvand || هموند: عضو Ϣiki-En, Dehxodâ member
[aname="padc288b82ec3c4780b0afa2102b03146c"]6[/aname]. [anchor=rpadc288b82ec3c4780b0afa2102b03146c]^[/anchor] digar+sân+i{pasvand}::Digarsâni <— Degarsâni || دیگرسانی: تفاوت difference
پارسیکیدن نوشتههای درخواستی -
mosafer - 04-12-2013
سپاس
+
آموزاندن میتواند به معنای آموزش دادن هم باشد؟
یکجا برساختن رو آموزش دادن معنا کردید
پارسیکیدن نوشتههای درخواستی -
Mehrbod - 04-12-2013
mosafer نوشته: سپاس
+
آموزاندن میتواند به معنای آموزش دادن هم باشد؟
بانو اینها چیزهای پیش پا افتادهای هستند ها؟ (:
هرچند براستی خودم هم به یاد ندارم اینها را در مدرسهای جایی آموخته باشیم, هر آینه من یک روشنگری کوتاه میکنم. در پارسیک
کارواژگان[sup][aname="rpa6d7b138f5496436fa26878cb67d836d6"][[/aname][anchor="pa6d7b138f5496436fa26878cb67d836d6"]1][/anchor][/sup] به دو دسته میبخشند:
١. ناگذرا[sup][aname="rpaa46f123eb0784e6980e8cac5d707ac25"][[/aname][anchor="paa46f123eb0784e6980e8cac5d707ac25"]2][/anchor][/sup]
٢. گذرا[sup][aname="rpa0023c41c0d7d47998aa19046dfcac8dd"][[/aname][anchor="pa0023c41c0d7d47998aa19046dfcac8dd"]3][/anchor][/sup]
بیشتر کارواژگان از دستهیِ ناگذرا هستند:
کردن
رفتن
گفتن
شنفتن
...
ویژگی این کارواژگان اینه که برای کاربرد اشان نیاز به
کارگیر[sup][aname="rpa411115bf7b6e4f938c1bcda619c67bcf"][[/aname][anchor="pa411115bf7b6e4f938c1bcda619c67bcf"]4][/anchor][/sup] ندارند. برای دریافت این کوتاهترین گزارهای که میتوانید را با یک کارواژه بسازید:
کردم.
رفتم.
گفتی.
شنفت.
هر
سهیِ[sup][aname="rpaa716a510b36c40a3bbaeb35f653fd7d0"][[/aname][anchor="paa716a510b36c40a3bbaeb35f653fd7d0"]5][/anchor][/sup] اینها در پارسیک یک گزارهیِ قانونی هستند و معنی هم میدهند, هر آینه چهرهیِ گذرای همین کارواژگان اینگونه نیست:
کردن —> کُناندن[sup][aname="rpa8c69483d80e74bc3a9b847c9c3c6c9cb"][[/aname][anchor="pa8c69483d80e74bc3a9b847c9c3c6c9cb"]6][/anchor][/sup]
رفتن —> رواندن
گفتن —> گویاندن
شنفتن —> شنواندن
کنانیدن[sup][aname="rpa2011b8e1c19e4c45b8e87d520c32a79a"][[/aname][anchor="pa2011b8e1c19e4c45b8e87d520c32a79a"]7][/anchor][/sup] | لغت نامه دهخدا
نقل قول:به کردن واداشتن . به کردن داشتن دیگری را. به کاری داشتن . واداشتن به کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
و گزارههایِ آنها:
کناندم
رواندم
گویاندم
شنواندم
اینها بیمعنی هستند زیرا نیاز به کارگیر دارند و هنگام گفتن «کناندم» پرسشِ «چه را کناندی؟» پیشمیاید, پس باید گفت:
او را به خواندن کتاب کناندم = او را به خواندن کتاب واداشتم.
رواندم اش = اجرا کردم اش.
او را سرانجام گویاندم = او را سرانجم به گفتن واداشتم.
سرانجام نکته را به مردم شنواندیم = سرانجام نکته را به گوش مردم رساندیم.
شیوهیِ گرفتن کارواژهیِ گذرا اینه: بن کنون + انیدن:
گفتن —> گوی+انیدن = گویانیدن
کردن —> کُن+انیدن = کنانیدن (کناندن)
mosafer نوشته: یکجا برساختن رو آموزش دادن معنا کردید
آموزش دادن همان آموزاندن ئه, "دادن" بیخوده آنجا.
برساختن[sup][aname="rpa6bab44ecf723435cb8d9d7614aa52655"][[/aname][anchor="pa6bab44ecf723435cb8d9d7614aa52655"]8][/anchor][/sup] در آن
آِرِش[sup][aname="rpa6557cfe1672c446a8af31e6641dd2cf5"][[/aname][anchor="pa6557cfe1672c446a8af31e6641dd2cf5"]9][/anchor][/sup] میشود "تعلیم دادن".
تعلیم دادن و آموزاندن و درس دادن و .. یکی نیستند.
----
[aname="pa6d7b138f5496436fa26878cb67d836d6"]1[/aname]. [anchor=rpa6d7b138f5496436fa26878cb67d836d6]^[/anchor] kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
[aname="paa46f123eb0784e6980e8cac5d707ac25"]2[/aname]. [anchor=rpaa46f123eb0784e6980e8cac5d707ac25]^[/anchor] nâ+gozar+â{pasvand}::Nâgozarâ || ناگذرا: لازم; ردنشدنی Ϣiki-En intransitive
[aname="pa0023c41c0d7d47998aa19046dfcac8dd"]3[/aname]. [anchor=rpa0023c41c0d7d47998aa19046dfcac8dd]^[/anchor] gozar+â{pasvand}::Gozarâ || گذرا: متعدی; موقتی Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ transitive
[aname="pa411115bf7b6e4f938c1bcda619c67bcf"]4[/aname]. [anchor=rpa411115bf7b6e4f938c1bcda619c67bcf]^[/anchor] kâr+gir::Kârgir || کارگیر: مفعول Ϣiki-En object
[aname="paa716a510b36c40a3bbaeb35f653fd7d0"]5[/aname]. [anchor=rpaa716a510b36c40a3bbaeb35f653fd7d0]^[/anchor] Sohidan || سهیدن: حس کردن MacKenzie to sense
[aname="pa8c69483d80e74bc3a9b847c9c3c6c9cb"]6[/aname]. [anchor=rpa8c69483d80e74bc3a9b847c9c3c6c9cb]^[/anchor] Konânidan <— Konândan || کنانیدن: کارواژهیِ گذرا از کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to actuate || کنانیدن: کسی را به کاری واداشتن Dehxodâ to persuade; to force into
[aname="pa2011b8e1c19e4c45b8e87d520c32a79a"]7[/aname]. [anchor=rpa2011b8e1c19e4c45b8e87d520c32a79a]^[/anchor] Konânidan || کنانیدن: کارواژهیِ گذرا از کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to actuate || کنانیدن: کسی را به کاری واداشتن Dehxodâ to persuade; to force into
[aname="pa6bab44ecf723435cb8d9d7614aa52655"]8[/aname]. [anchor=rpa6bab44ecf723435cb8d9d7614aa52655]^[/anchor] bar+sâxtan::Barsâxtan || برساختن: جعل کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to coin || برساختن: به انجام رسانیدن to develop | || برساختن: آموزش دادن; تعلیم دادن to instruct; to construct
[aname="pa6557cfe1672c446a8af31e6641dd2cf5"]9[/aname]. [anchor=rpa6557cfe1672c446a8af31e6641dd2cf5]^[/anchor] Âreš || آرش: معنی Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ meaning; sense
پارسیکیدن نوشتههای درخواستی -
Mehrbod - 04-12-2013
ساختارشناسی زبان پارسیک - برگ 4
٭٭٭٭ کارواژگان گذرا (متعدی)/ناگذرا (لازم)
گذرا = transitive = متعدی
ناگذرا = intransitive = لازم
کارواژه = verb = فعل
کارور = subject = فاعل
کارگیر = object = مفعول
گزاره ≈ phrase = جمله
آموده = ترکیب شده
در پارسی و زبانهای هندواروپایی کارواژه را میتوان به دو ریخت بکار گرفت، گذرا و ناگذرا، برخی کارواژگان نیز دوگذرا بوده و به هر دو شیوه کار میکنند.
کارواژگان ناگذرا
این دسته کارواژگانی هستند که نیاز به کارگیر ندارند، برای نمونه میتوان گفت:
مازیار خوابید -> خوابید.
در گزاره بالا نیازی به کارگیر نیست، نیازی نیست بپرسیم چه کسی خوابید، از همینرو کارواژه "گذری" دیگر ندارد.
کارواژگان گذرا
در دست دیگر، کارواژگانی که نیاز به کارگیر دارند را گذرا مینامیم. برای کارواژه "خوابیدن" در بالا ما میتوانییم بگوییم:
مازیار بچه را خواباند -> خواباند؟
همچنانکه میتوان دید، گفتن "خواباند" بتنهایی پرسشیک شده و نیاز به پاسخ به «چه کسی را خواباند؟» پیش میاید، از همینرو این دسته را گذرا مینامیم: با گذر از کارگیر به کارواژه میرسیم (پارسی) / با گذر از کارواژه به کارگیر میرسیم (انگلیسی).
از ساخت و کاربرد کارواژگان گذرا نترسیم.
در زبان پارسی دو چیز بس پسندیده و خواستنی است، نخست بکار نبردن کارواژگان آموده:
آبمیوه را خرید کردم -> آبمیوه را خریدم.
نوشته را ویرایش کردم -> نوشته را ویراستم.
و همچنین، بکارگیری کارواژه گذرا بجای آموده آن:
با دست خمیر را نرم کرد -> با دست خمیر را نرماند.
با زبان بازی او را به فریب دادن دوستش وادار کرد -> با زبان بازی او را به فریباندن دوستش واداشت.
بر این رویکرد، کارواژه آموده میتواند خود چَم سراسر دگرسانی نیز داشته باشد:
مازیار بچه را خواباند = به خواب رفتن.
دخترک زیبا مازیار را خواب کرد = دل بردن.
با زبانش او را نرم کرد = فریباندن.
برخی کارواژگان گذرا
فریبیدن (فریفتن) / فریباندن
خندیدن / خنداندن
گریستن / گریاندن
فریادیدن / فریاداندن
اندیشیدن / اندیشاندن = به اندیشه واداشتن
رامیدن / راماندن
تنزیدن (رقصیدن) / تنزاندن = به رقص واداشتن!
زیستن / زیواندن = زنده کردن
بیمیدن / بیماندن = ترساندن
امیدیدن / امیداندن = امید دادن
اندرزیدن / اندرزاندن = اندرز دادن
مرگیدن = مردن / مرگاندن = کشتن
راییدن (راهبری کردن) / رایانیدن
نیرنگیدن / نیرنگانیدن = به نیرنگ واداشتن
نیازیدن / نیازانیدن = نیازمند کردن
زوریدن / زورانیدن = اجبار و زور کردن
زیانیدن = زیان دیدن / زیاناندن = زیان رساندن
سودیدن = سود بردن / سودانیدن = سود رساندن
روزیدن (روشندن -> روز) / روشناندن / روزاندن = روز کردن؛ او همه چیز را برای من مانند روز روشناند = او همه چیز را بر برای من مانند روز روشن کرد!
پ.ن.
بیشترین زمان نگارش این نوشتار هزینه درآوردن این شد که آیا سرانجام "لازم" میشود transitive و "متعدی" intransitive، یا اینکه وارونه! :e405:
پارسیکیدن نوشتههای درخواستی -
mosafer - 04-12-2013
سپاس جناب مهربد بخاطر زحماتتان:e303:
پارسیکیدن نوشتههای درخواستی -
mosafer - 04-16-2013
من دیوانه ی سحری هستم که مست باشی بی شراب
و در آغوشم کشی
غرق بوسه ام کنی و بر لبانم بدوزی شهوت عشق را
و من رها در کسی شوم که از من است...
هتا در این متن کوتاه نتوانستم پارسی ترش کنم
+
من دیوانه ی بامدادی هستم که مست باشی بی مِی
و در آغوشم کشی
غرق بوسه ام کنی و بر لبانم بدوزی خوشی ِ دلدادگی را
و من رها در کسی شوم که از من است
پارسیکیدن نوشتههای درخواستی -
Mehrbod - 04-18-2013
mosafer نوشته: من دیوانه ی سحری هستم که مست باشی بی شراب
و در آغوشم کشی
غرق بوسه ام کنی و بر لبانم بدوزی شهوت عشق را
و من رها در کسی شوم که از من است...
هتا در این متن کوتاه نتوانستم پارسی ترش کنم
+
من دیوانه ی بامدادی هستم که مست باشی بی مِی
و در آغوشم کشی
غرق بوسه ام کنی و بر لبانم بدوزی خوشی ِ دلدادگی را
و من رها در کسی شوم که از من است
بسیار خـوب! (:
این هم ١٠٠%*
پارسیکیدهیِ[sup][aname=rpab45e][[/aname][anchor=pab45e]1][/anchor][/sup] آن:
من دیوانهیِ پگاهی[sup][aname=rpa53e1][[/aname][anchor=pa53e1]2][/anchor][/sup] هستم که مست باشی بی باده
و در آغوشم کِشی
تکابیده[sup][aname=rpa5e1b][[/aname][anchor=pa5e1b]3][/anchor][/sup] در بوسه ام کنی و بر لبان ام بدوزی وَرَنیِ[sup][aname=rpa1d32][[/aname][anchor=pa1d32]4][/anchor][/sup] دلباختگی را
و من در رها در کسی شوم که از من است.
صبح = بامداد, پگاه, سپیدهدم, ...
غرق شدن = تکابیدن; میتوانیم بجای "غرق در بوسه", «بوسه باران» هم بگوییم.
عشق = دلباختگی, شیفتگی, دلدادگی
شراب = مِی, بادِه
*
خود «و» هنوز
تازیکه[sup][aname=rpa0660][[/aname][anchor=pa0660]5][/anchor][/sup], در پارسیک
بندواژهیِ[sup][aname=rpa71e7][[/aname][anchor=pa71e7]6][/anchor][/sup] o را داریم, ولی در آغاز گزاره میتوان "اود" نیز گفت: «اود در آغوشم کشی», بمانند und یا and انگلیسی.
----
[aname=pab45e]1[/aname]. [anchor=rpab45e]^[/anchor] pârs+ik+idan::Pârsikidan || پارسیکیدن: پارسیک کردن; ترزبان به پارسیک Ϣiki-En to persianize
[aname=pa53e1]2[/aname]. [anchor=rpa53e1]^[/anchor] Pegâh || پگاه: بامداد; صبح زود; سحر; سپیده دم Dehxodâ, Ϣiki-En daybreak
[aname=pa5e1b]3[/aname]. [anchor=rpa5e1b]^[/anchor] tak+âbidan::Takâbidan || تکابیدن: کارواژه تکابیدن به چم غرق شدن است.تک+آب+یدن.می دانیم که تک همان ته است.در گذشته تک به چم ته کاربرد داشت مانند این چامه ناصر خسرو:بر اوج فلک چون بپرم از نظر تیز/می بینم اگر ذره ای اندر تک دریاست/غرق شدن =ته آب رفتن٬از همین روی تکابیدن(غرق شدن)همان تهِ آب رفتن است.بهمن Ϣiki-En, Ϣiki-En to sink; to drown
[aname=pa1d32]4[/aname]. [anchor=rpa1d32]^[/anchor] varan+idan::Varanidan || ورنیدن: داشتن شهوت; وَرَن از «فرهنگ پهلوی» Ϣiki-En to lust
[aname=pa0660]5[/aname]. [anchor=rpa0660]^[/anchor] tâz+ik::Tâzik || تازیک: عربی Ϣiki-En, Dehxodâ, en.wiktionary.org arabic
[aname=pa71e7]6[/aname]. [anchor=rpa71e7]^[/anchor] band+vâže::Bandvâže || بندواژه: حرف ربط Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ conjunction
پارسیکیدن نوشتههای درخواستی -
mosafer - 04-20-2013
Nâxodâ_Mehrbod نوشته: بسیار خـوب! (:
این هم ١٠٠%* پارسیکیدهیِ[SUP][aname=rpab45e][[/aname][anchor=pab45e]1][/anchor][/SUP] آن:
من دیوانهیِ پگاهی[SUP][aname=rpa53e1][[/aname][anchor=pa53e1]2][/anchor][/SUP] هستم که مست باشی بی باده
و در آغوشم کِشی
تکابیده[SUP][aname=rpa5e1b][[/aname][anchor=pa5e1b]3][/anchor][/SUP] در بوسه ام کنی و بر لبان ام بدوزی وَرَنیِ[SUP][aname=rpa1d32][[/aname][anchor=pa1d32]4][/anchor][/SUP] دلباختگی را
و من در رها در کسی شوم که از من است.
سپاس
+
و من
در رها
در کسی شوم که از من است.
یکجوری نیست این جمله؟
+
میدونستم تکابیدن میشه غرق شدن ولی حس میکردم همخوانی نداره در این جمله استفاده کردنش
+
نمیشه بجای
وَرَنیِ کلمه ی دیگه گذاشت؟