کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
undead_knight - 11-28-2013
Dariush نوشته: امیدوارم شعور جهانی و این چیزها منظورت نباشد؟ شعور کلی اگر چه Distributed است و حذف یک عنصر (Node) در آن تاثیری در کارکرد کلی سیستم ندارد،:
[ATTACH=CONFIG]3017[/ATTACH]
------------------->
[ATTACH=CONFIG]3018[/ATTACH]
اما این اساسا موضوع بحث در اینجا نیست. آگاهی شخصی اینجا مدنظر است و اینکه اساسا چه بر سر آگاهی من به عنوان داریوش پس از مرگ میآید؟ پاسخ به گمانم روشن باشد و بحثی رویش نباشد: هیچ میشود. هیچ به معنای نبود درد و رنج هم نیست، چرا که آگاهیای هم نیست که نبودن درد و رنج را درک کند. پرسش دیگر این است خب اساسا بودن یا نبودنِ این آگاهی چه ارزشی است؟ مخصوصا تو به عنوان یک نیهیلیست عجیب است که بودن آکاهی را اینچنین ارزش میشماری.
نه بابا از این کس و شعرها نیست:))
ببین منظور من
وضعیت هست،مسئله تقابل آگاهی و جهان فاقد این اگاهی هست.هرچی میخوام توضیح بدم میبینم باید حسابی چند مورد دیگه رو هم توضیح بدم پس عذر این ناتوانی من رو فعلا بپذیر تا موقعی که در آینده خیلی زود! مطلب رو کامل تشریح کنم;)
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Rationalist - 11-28-2013
demeter نوشته: تاریخ فلسفه به تعبیری "گایست" است و منظور من تاریخ فلسفه کاپلستون ، راسل یا راتلج نیست .
دکارت هم از درخت پدرش فلسفه خودش را که نچیده است ، قبل تر خودش به مطالعه پرداخته و در
جامعه ای زندگی کرده و خودش را در آینه روح زبان و مکان و مردم یک ملت دیده و زیسته ، اگر از بچگی
دکارت را می انداختید وسط جنگل هیچ پخی نمی شده .
demeter نوشته: در خلوت خود فلسفیدن هم چیزی در نمی آید که شما همان اول باید می رفتید ارسطو می خواندید .
خیر؛
در معرفت شناسی خردگرایانه، بدیهیاتی عقلی و مطلق برای انسان ادراک می شوند که درک آن بدیهیات مستقل از تجربیات، اجتماع، مکان و ... صورت می پذیرند.
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Rationalist - 11-28-2013
demeter نوشته: شما دکارت هم بد فهمیده اید دکارت نه شکاک بود نه دوست داشت که به همه چیز شک کند بلکه
شک را هدف قرار داده بود تا subjectivity را اثبات کند . الان هم می دانیم که ایرادات زیادی دارد این"
cogito ergo sum " پس حرف بیخود هم زده اما ما که در عصر حاضر هستیم می فهمیم ، اما میخوانیم
که بدانیم و این مساله هم مهم است .
demeter نوشته: دکارت می گوید می اندیشم ، همین جا من را پیش فرض گرفته و خودش را اثبات کرده است که البته کیرکگارد به این مساله اشاره کرد .
و همچنین مشخص نمی کند این اندیشه از کجا می آید و چطور می فهمد که این "من " اندیشیده است .
"شک" اصل روش فلسفه دکارت بوده است! شما به خطا گمان برده اید که دکارت قصد داشته subjectivity را اثبات کند! در حالیکه او از شک کردن زنجیره وار به ادراکات خود، به
گونه ای ظریف به "من شک کننده" رسیده است. اگر اصول فلسفه او را خوانده باشید، در می یابید که چگونه از شاخه و برگ های داراکات آدمی، شک را آغاز می نماید تا به خواب و
خدای فریب کار و... می رسد.
پس نباید چنین بیانگارید که او ابتدا "من" را پیش فرض گرفته است. بلکه در شک کردن زنجیره وار به طور جبری به "من شک کننده" رسیده است.
منظورتان چیست که دکارت شکاک نبوده؟!!! او پدر فلسفه شکاکیت می باشد و شک کردن ابزاری و هدفمند را در فلسفه بنیان نهاده است.
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Mehrbod - 11-28-2013
Alice نوشته: نه به داره و نه به بار! "میدانیم" نامیرایی شدنی است، هرگاه شد بمن هم آگاهی بدهید.
تا آن زمان ما هم میکوشیم با پوچی برآمده از "جبر طبیعت" زمان بگساریم و وقت بکشیم.
چه بامزه, پس اگر شما بگوییم چند دههیِ دیگر که نامیرایی
فراگیر شده بود زاده میشدید, زندگی اتان ناگهان آماجمند میشد؟
پارسیگر
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Rationalist - 11-28-2013
undead_knight نوشته: هم باهات موافقم و هم مخالف،مثلا کسی که خودسوزی میکنه برای یک هدف سیاسی،از دید آبزورد این مرگ مشکلی نداره(چون مرگ در راستای هدفی هست که میشه براش زندگی کرد،برای خلاصی از آبزورد نیست).ولی مثلا کسی که خودکشی میکنه چون "از زندگی به تنگ اومده،از این موقعیت و از این جهان خسته شده"این نوع مرگ چون هیچ کمکی به حل مسئله تقابل جهان و انسان نمیکنه،این نوع مرگ فرار هست.
بنابراین خود مرگ به تنهایی نمیتونه هدف باشه مگر اینکه در راستای هدفی دیگه باشه،احتمالا هنوز هم مخالفی بنابراین دوست دارم بدونم در چه مدلی مرگیک هدف یا معنا میتونه باشه؟
پرسش اصلی را پاسخ ندادید:
نقل قول:چطور برای این فرد، صرفا "زندگی کردن" ارزشمند می باشد؟
اساس نقد من به زاویه پرداختن شما به موضوع می باشد. آنجاییکه به باور من مکتب فلسفی مناسب، باید کاملا از دید انسان به جهان بنگرد، نه اینکه اساس آن فلسفه تقابل میان شعور انسان با جهان بدون شعور باشد.
برای درک بهتر سخنم:
ما به واسطه خود آگاهی،خرد و هوش خود، تقابل میان شعور انسان با جهان بی معنا و بی هدف را در می یابیم و همچنان
ما برای خود در جهانی که
خودمان در می یابیم؛ معنا و هدفی تعیین می کنیم. با این دیدگاه در هر دو حالتی که مثال زدید،تفاوتی
در اساس با یکدیگر ندارند و در هر دو " خودکشی" هدفمند و با معنا بوده است.
زیرا کسی هم که به خاطر خستگی از زندگی و یا پوچ گرایی خودکشی می کند؛ همچنان هدفی برای خود داشته و به آن اقدام کرده است.
به این معنی که ما به زندگی ادامه دهیم(آنچه شما آن را در آبزوردیسم ارزش خواندید) و یا خود کشی کنیم، در هر دو صورت در جبر هستی گرفتار بوده ایم.
و در هر حال جهان را به واسطه
وجود خود ادراک می نماییم.
من این نگاه فلسفی را از آبزوردیسمی که شما تاکنون ارایه داده اید، بنیادگرایانه تر و کامل تر می دانم.
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
demeter - 11-28-2013
Rationalist نوشته: خیر؛<br>
در معرفت شناسی خردگرایانه، بدیهیاتی عقلی و مطلق برای انسان ادراک می شوند که درک آن بدیهیات مستقل از تجربیات، اجتماع، مکان و ... صورت می پذیرند.
<br>
<br> اصالت عقل حداقل حق مطلب را ادا می کند که پروژه ی دکارتی است و از استنتاج عقلی که یگانه پایه شناخت می شناسد استدلال می کند .<br>که البته من حدس می زنم منظور شما هم همین بوده است که برای شما البته به صورت عقیده است تا فلسفه اینطور که نشان می دهید تا تعریفی درستی ارائه ندهید .<br>اگر هم شما دکارت را مثال این موضوع قرار دهید باز هم به بیراهه رفتید چونکه اصالت عقل دکارت هم اینطور که شما تعریفی ساده می کنید نیست .<br><br><br>
Rationalist نوشته: "شک" اصل روش فلسفه دکارت بوده است! شما به خطا گمان برده اید که دکارت قصد داشته subjectivity را اثبات کند! در حالیکه او از شک کردن زنجیره وار به ادراکات خود، به <br>
گونه ای ظریف به "من شک کننده" رسیده است. اگر اصول فلسفه او را خوانده باشید، در می یابید که چگونه از شاخه و برگ های داراکات آدمی، شک را آغاز می نماید تا به خواب و <br>
خدای فریب کار و... می رسد. <br>
پس نباید چنین بیانگارید که او ابتدا "من" را پیش فرض گرفته است. بلکه در شک کردن زنجیره وار به طور جبری به "من شک کننده" رسیده است. <br>
<br>
منظورتان چیست که دکارت شکاک نبوده؟!!! او پدر فلسفه شکاکیت می باشد و شک کردن ابزاری و هدفمند را در فلسفه بنیان نهاده است.
<br>
<br>نخیر "شک " موضوع اصلی زمان دکارت بوده که شما توجه نمی کنید به این مساله <br>دکارت ریاضی دان بود و خیلی علاقه داشت که بتواند از این شکاکیت فلسفی خودش <br>را برهاند که تصمیم گرفت قواعدی برای این کار تنظیم کند که نتیجه اش مشخص است .<br>و میخواست به عبارتی به فرمولی دست پیدا کند که در آن نتوان شک کرد .<br>که البته ابزاری که می گویید شکاکیت نیست و اپوخه است که در رساله فلسفه اولی<br>برای استادان دانشکده الهیات پاریس هم توضیح می دهد در مقدمات کتاب که بحث او<br>قیاسی است و با سلسله براهین به قول خودش وجود باری را ثابت می کند و قبل از <br>آن از با این ها به یک به عنوان آجر اول بدیهی که سوبژکتویتی است برسد .<br>و دست آخر این که چیزی که از دکارت عایدمان می شود نه می اندیشم پس هستم<br>است و نه اینکه "نظام فلسفی شکاکیت ! " است بلکه تعلیق بدیهیات است .<br><br><br>
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Alice - 11-28-2013
Mehrbod نوشته: چه بامزه, پس اگر شما بگوییم چند دههیِ دیگر که نامیرایی[١]
فراگیر شده بود زاده میشدید, زندگی اتان ناگهان آماجمند میشد؟
من آن بخشی که پیرامون آماجمندی سخن گفتید را در پیک پیشین گفتاورد نکردم. چون نمیتوانستم با
آن ناسازگار باشم؛ سوی سخنم یکسره به «مرگ» بود و همان چیزی که ایستار روانشناختی آبزوردیسم
را پدید میاورد.
نون راهی هم برای مبارزه با چنین ایستاری که آبزورد و دردآور است باشنده نیست، یگانه راهگشا
میتواند از بیخ زدودن پرسمان باشد = خودویرانگری.
پارسیگر
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Rationalist - 11-29-2013
demeter نوشته: ;اصالت عقل حداقل حق مطلب را ادا می کند که پروژه ی دکارتی است و از استنتاج عقلی که یگانه پایه شناخت می شناسد استدلال می کند .<br>که البته من حدس می زنم منظور شما هم همین بوده است که برای شما البته به صورت عقیده است تا فلسفه اینطور که نشان می دهید تا تعریفی درستی ارائه ندهید .<br>اگر هم شما دکارت را مثال این موضوع قرار دهید باز هم به بیراهه رفتید چونکه اصالت عقل دکارت هم اینطور که شما تعریفی ساده می کنید نیست .
در آن جستار که پیش تر معرفی نمودم پیرامون "اصالت عقل" نیز بحث شده است. اینکه گویا به خودتان زحمت نداده اید تا آن را بخوانید؛ موجب شد چنین بیهوده سخن برانید!
demeter نوشته: نخیر "شک " موضوع اصلی زمان دکارت بوده که شما توجه نمی کنید به این مساله <br>دکارت ریاضی دان بود و خیلی علاقه داشت که بتواند از این شکاکیت فلسفی خودش <br>را برهاند که تصمیم گرفت قواعدی برای این کار تنظیم کند که نتیجه اش مشخص است .<br>و میخواست به عبارتی به فرمولی دست پیدا کند که در آن نتوان شک کرد .<br>که البته ابزاری که می گویید شکاکیت نیست و اپوخه است که در رساله فلسفه اولی<br>برای استادان دانشکده الهیات پاریس هم توضیح می دهد در مقدمات کتاب که بحث او<br>قیاسی است و با سلسله براهین به قول خودش وجود باری را ثابت می کند و قبل از <br>آن از با این ها به یک به عنوان آجر اول بدیهی که سوبژکتویتی است برسد .<br>و دست آخر این که چیزی که از دکارت عایدمان می شود نه می اندیشم پس هستم<br>است و نه اینکه "نظام فلسفی شکاکیت ! " است بلکه تعلیق بدیهیات است .
شک کردن در فلسفه دکارت متفاوت است با شکاکیت فلاسفه پیش از او. من از روی شکم ننوشته ام که دکارت "شک روشمند" را در فلسفه به کار بسته است؛ در تبیین فلسفه او کاملا آشکار است
که او چگونه با سود بردن از " شک" ابزاری به "من" رسیده است. استخراج آن اصل اساسی فلسفه اش نیز با بی معنا شدن "شک کردن" بدست می آید.
تعلیق ادراکات نیز در "شک" امکان پذیر است. حال اینکه دکارت خواسته به بدیهیات برسد و در ریاضیات آسوده باشد؛ دلیل بر این نمی شود که بخواهیم چگونگی تبیین نظام فلسفی او را به اشتباه
برداشت کنیم.
همچنین منظورتان از " تعلیق بدیهیات" را نیکو تر می نماید که روشن تر توضیح دهید.
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Russell - 12-01-2013
درود و با پوزش برای تاخیر در پاسخ
Rationalist نوشته: اگر امکان دارد؛ بیشتر و دقیق تر توضیح دهید.
منظور من نگرش پویا به اخلاق، شروع با شک و بچالش طلبیدن تعریف رایج و مدعیان دانش اخلاق، پژوهش اخلاق از طریق سلبی، Via Negativa
و بیان اینکه رسیدن به جامعه ی عادلانه روندی پایان ناپذیر است و پرداختن به آن ارزشمند، البته این یک نگاه است به "سقراط" که لزوما تاریخی نیست و البته همراه است با فراموش کردن سعی او در تبیین اخلاق در جاهای دیگر !!
آیرونی و دیالکتیک سقراطی هم منظور من معنای رایج آنها باشد که بگمانم محل پرسش همان بخش ابتدایی بوده.اگر لازم است برداشت من از آنها را هم بگشایم.
Rationalist نوشته: من هم هنوز خود را دچار فقر فلسفی می یابم
امیدوارم بتوانید دستگاه فلسفی خودتان را به گونه ای کامل تر و شامل تر از فیلسوفان گذشته بنا نمایید.
سپاس، با کمک دوستانی چون شما من هم امیدوارم
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Rationalist - 12-01-2013
Russell نوشته: منظور من نگرش پویا به اخلاق، شروع با شک و بچالش طلبیدن تعریف رایج و مدعیان دانش اخلاق، پژوهش اخلاق از طریق سلبی، Via Negativa
و بیان اینکه رسیدن به جامعه ی عادلانه روندی پایان ناپذیر است و پرداختن به آن ارزشمند، البته این یک نگاه است به "سقراط" که لزوما تاریخی نیست و البته همراه است با فراموش کردن سعی او در تبیین اخلاق در جاهای دیگر !!
به نگرتان سقراط ، نظام اخلاقی خاصی را در فلسفه اش داشته است؟ اگر پاسختان مثبت است؛ به مهر توضیح دهید و بن مایه های لازم را نیز در این راستا ذکر کنید. البته منظورم بن مایه های
تاریخی نیست؛ منظورم بن مایه های فلسفی می باشد.
Russell نوشته: آیرونی و دیالکتیک سقراطی هم منظور من معنای رایج آنها باشد که بگمانم محل پرسش همان بخش ابتدایی بوده.اگر لازم است برداشت من از آنها را هم بگشایم.
مایلم دقیق تر بدانم که برداشتتان از "دیالکتیک" سقراط چه می باشد و کاربرد آن را چگونه در می یابید؟
سقراط یکی از شگفت آور ترین فیلسوفانی است که من پرسش های مهندی نسبت به فلسفه و زندگی او در ذهن دارم! امروز در کتابی می خواندم که چطور دیوژن او را به تمسخر گرفته و فلسفه را در گدایی و ژنده پوشی درمی یافته .
نقل قول:سپاس، با کمک دوستانی چون شما من هم امیدوارم
:e303: