پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ -
undead_knight - 08-17-2013
Dariush نوشته: مهربد جایی به نقل از کازینسکی میگوید که پیشرفتِ تکنولوژی غیراخلاقی هم هست، چون افرادی که در آینده به دنیا میآیند شاید این همه تکنولوژی را نخواهند! گویی تکنولوژیها چیزی جدا از این جهان و زندگی هستند. مگر تا به حال کسی از نسلهای بعدی در موردِ شرایطِ ایدهآلِ زندگیشان پرسیده است؟ جهان چیزیست سراسر در موردِ آنانکه در آن زندگی میکنند و در هر لحظه دارای یک حالت (state) است که قابلِ توصیف است و در آن شما تنها به عنوانِ یک بازیگر شناخته میشوید که همه چیزش (تکنولوژی، زیستبوم و هتا انسانها) عناصرِ بازیای هستند که شما چه خود بخواهید و چه نخواهید اجبارا در آن وارد میشوید؛ شما حالت را تعریف و تعیین نمیکنید، آن شما را تعریف و تعیین میکند. شمارِ بسیار بسیار بیشتری از آنانکه تکنولوژی را برای زندگی نمیخواهند، اگر پیش از تولد ازشان در موردِ آمدن به این جهان پرسیده میشد، اصلا دلشان نمیخواست بدنیا بیایند، مثلِ من! هرگز از من کسی نپرسید که آیا مایلم در این زمانه، در این جغرافیا، در این شهر ، در این خانواده به دنیا آیم و اصلا آیا مایلم به دنیا آیم یا خیر.
well said
در واقع مسئله خود تولد بسیار حیاتی تر از محیط و شرایط زندگیه.
ما اگر واقعا به دنبال این هستیم که ببینیم آیا اخلاقی هست که تکنولوژی رو برای آیندگان گسترش بدیم باید ببینیم آیا اخلاقی هست که جمعیت کره زمین رو همینجور زیاد کنیم بدون نظرسنجی از متولدنشدگان!:))
خب این استدلال دو تا اشکال عمده داره اولیش اینه که ما نمیتونیم بفهمیم که آیا در آینده اشخاص متولد شده مایل به تکنولوژی هستند یا گریزان ازش.
دوم اینکه کسی که بدنیا نیومده موجودیت نداره و کسی که موجودیت نداره نمیشه در موردش مسئولیت اخلاقی هم داشت!در واقع از دید من ما حتی در برابر گذشته هم مسئولیت اخلاقی خاصی نداریم چون گذشتگان هم دیگه موجودیت ندارند.
البته این نوع استدلال ها به نظر من یک جورهایی متاثر از مفاهیم دینی مثل روح هست که استحاله شده به نام "آیندگان" مثل استحاله "مقدس بودن خدا" که در اوایل دموکراسی های جدید و تا حدی هم در دموکراسی های فعلی به شکل"مقدس بودن مردم"استحاله شده.
پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ -
Mehrbod - 08-18-2013
پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ -
Dariush - 08-18-2013
با سپاسِ فراوان از تو مهربد جان... من تصور میکنم به مطالعه و اندیشهی خیلی بیشتری در این مورد نیاز دارم...
پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ -
Mehrbod - 08-19-2013
Reactor نوشته: چرا مگه چی شده؟ من همه ی نوشته های مهربد رو دنبال میکردم. چند وقت گرفتاری مالی داشتم. بروزر تور هم اذیت میکرد. چند وقتی نبودم. الان رفع شده. اومدم دیدم خبری از مهربد نیست.
مهربد پسر خیلی عاقل و منطقی و باهوشی بود. یعنی چی امیدی نداشت؟
با درود بر تو ریاکتورِ نازنین, من هم مانند دیگر دوستان نگرانت بودم و از دیدن دوباره ات و اینکه زنده و تندرست هستی, بسیار شاد شدم گرامی
من پاسخ چرای ات دربارهیِ نامیدی از خردگرایی را با این داستان میدهم.
***
«کشتیِ کودنان»
روزی روزگاری, ناخدایی و نزدیکان اش چُنان خودشیفتهیِ دریانوردیِ خویش شده و به آنچنان گستاخی و خودبزرگیای دچار آمدند که پاک دیوانه شدند. آنها سرِ کشتی را بسوی شمال چرخانیده و آن اندازه پیش راندند که به کوهیخها و تختهیخهای شناورِ سهمگین برخوردند, ولی به کشتیرانی خود دنباله داده و هر چه بیشتر و بیشتر بسوی آبهایِ بیمناک راندند, تنها از این رویْ که بتوانند پیروزیهایِ هر چه بزرگتر و باشکوهتری از دریانوریِ اشان را بدست آورند.
همچُـنانکه کشتی به
وَروناهایِ[sup][aname=rpa9fec][[/aname][anchor=pa9fec]1][/anchor][/sup] بالا و بالاتری میرفت, مسافران و خدمهیِ کشتی ناآرامتر میشدند. میان خود اشان به پرخاش و ستیز افتاده و از شرایط
ناگواری[sup][aname=rpa42ff][[/aname][anchor=pa42ff]2][/anchor][/sup] که در آن میزیستند به گلایه
آغازیدند[sup][aname=rpabe51][[/aname][anchor=pabe51]3][/anchor][/sup].
بادبانگیر گفت: «بزنم به دریا, اگر که این بیخودترین سفری که تاکنون داشتهام نباشد. عرشه لیز از یخ است; زمانیکه نگهبانی میدهم بادْ لباسهایم را همچون کاردْ میشکافد; هر بار که بادبان را میپیچانم انگشتان ام یخ میزنند; و همه چیزی که برای این میگیرم پنج شیلینگ ناچیز در ماه است!»
یک بانوی مسافر گفت :«تو میاندیشی اینها بده! من نمیتوانم شبها از سرما بخوابم. بانوان این کشتی به اندازهیِ مردان پتو نمیگیرند. این انصاف نیست!»
دریانوردی مکزیکی همآوا گشته و گفت: «¡Chingado! من تنها نیمِ دستمزد ملوانهایِ آنگلو را میگیرم. ما به بسی خوراک نیاز داریم تا تن امان را در این آبوهوا گرم نگه داریم و من
سهم[sup][aname=rpa4183][[/aname][anchor=pa4183]4][/anchor][/sup] خودم را نمیگیرم; آنگلوها بیشتر دارند. بدترین بخشِ کار هم اینه که ملوانهایِ دیگر همیشه به من بجای اسپانیائی به انگلیسی دستور میدهند.»
یک ملوان آمریکایی-سرخپوست گفت: «من بیش از همه دلیل برای گلایه دارم, اگر این رنگپریدهها زمینهایِ نیاکانی ام را از من ندزدیده بودند, من هتا امروز در این کشتی, در میان این کوهیخها و بادهایِ شمالگان نبودم. اکنون روی یک بَلَم در
آبگیری[sup][aname=rpaffa1][[/aname][anchor=paffa1]5][/anchor][/sup] زیبا برای خود ام داشتم پارو میزدم. من سزاوار تاوان ام. دستِکمِ دستِکم, ناخدا باید بگذارد من پاسوربازی راه بیاندازم تا یک خردهای پول دست ام را بگیرد.»
لنگربان کشتی درآمد که: «دیروز یکی از ملوانها مرا 'میوه' خواند, تنها برای اینکه کیر میخورم. من دارای حق اینکه کیر بخورم بی اینکه کسی مرا ناسزا بگوید هستم!»
جانور-دوستی به میان پریده و با سدایی لرزان گفت: «این تنها آدمها نیستند که در این کشتی با ایشان بد برخورد میشود. چرا, همین
هفتهیِ[sup][aname=rpa3ffe][[/aname][anchor=pa3ffe]6][/anchor][/sup] پیش من ملوانی را دیدم که سگِ کشتی را دوبار با پا لگد زد!»
یکی از مسافران کشتی پروفسور دانشگاهی بود. او دستان اش را درهمفشرده و چنین بانگید: «همهیِ اینها بد است! نااخلاقی است! اینها نژادپرستی, زنستیزی, گونهپرستی, همجنسگراهراسی و بهرهکشیِ طبقهیِ کارگر است! اینها تبعیض است! ما باید عدالت اجتماعی داشته باشیم: دستمزد برابر برای ملوان مکزیکی, مزد بیشتر برای همهیِ ملوانها. تاوان برای سرخپوست, پتویِ یکسان برای زنان. یک حق گارانتی شده برای کیر خوردن, و دیگر سگ لگدزنی هم نباید باشد!»
مسافران هلهلهکنان فریاد زدند: «آری, آری!». ملوانان بانگ
برآوردند[sup][aname=rpa2102][[/aname][anchor=pa2102]7][/anchor][/sup]: «Aye-Aye!». «این تبعیض است! ما باید حق و حقوق امان را درخواست کنیم!»
پسرک کابین گلویش را صاف کرد.
«اِهم. همهیِ شما دلایل خوبی برای گلایه کردن دارید. ولی اینجور به نگرِ من میاید که آنچه همهیِ ما براستی میخواهیم اینه که این کشتی را سرچرخانیده و بسوی جنوب بازگردیم, چراکه اگر همینجور بسوی شمال برویم, بیگمان دیر یا زود کشتی خواهد درهمشکست, و آنگاه دستمزدهایِ شما, پتوهایِ شما و حق شما برای کیرخوری هیچ ارزشی نخواهند داشت, چراکه همگی غرق خواهیم شد.»
ولی کسی به او اهمیتی نداد, زیرا که او تنها پسرِک کابین بود.
ناخدا و نزدیکان اش, از ایستگاه خود اشان در عرشهیِ بالا داشتند مینگریستند و میشنیدند. دراینجا خندیدند و به یکدیگر چشمک زدند, و با یک اشارهیِ ناخدا, ملوانِ سوم از عرشه پایین آمده, پَرسان بسویی که مسافران و خدمه گردآمده بودند رفت و با شانه راه اش را به میان اشان گشود. او چهرهای بسیار جدی به خود گرفته و چنین گفت:
— «ما افسران این کشتی بایستی اذعان داشته باشیم که کارهایی
نابخشودنی[sup][aname=rpafa6c][[/aname][anchor=pafa6c]8][/anchor][/sup] بر روی این کشتی رخ دادهاند. ما تاکنون شرایط را درست ندریافته بودیم تا اینکه سدایِ گِلههایِ شما را به گوش شنیدیم. ما انسانهایی نیکخواه هستیم و میخواهیم کارِ درست را برای شما بکنیم. ولی — خوب, — ناخدا آدمِ کمی کهنهگرایی است و در شیوههایِ خودش خشک, و شاید باید تلنگری به وی زد تا تغییرهایِ درخوری هرگز رخ بدهند. نگرش شخصی من این است که اگر شما بسختی واخواست کنید — ولی صلحآمیز و بی شکستن هیچکدام از قانونهایِ کشتی — ناخدا را از
لختیِ[sup][aname=rpa8a5d][[/aname][anchor=pa8a5d]9][/anchor][/sup] درونی اش برتکانیده و او را به برداشتنِ دشواریهایی که بحق از آنها گلایه میکنید, وامیدارید».
این را که گفته, ملوان سوم گامزنان بسوی عرشهیِ بالا برگشت. همچنانکه میرفت, مسفران و خدمه پشت سر وی گفتند: «میانهرو! اصلاحطلب! لیبرالِ دوزاری! دستنشاندهیِ ناخدا!» ولی همان کردند که وی گفته بود. در تنهای روبروی عرشهیِ بالا گردآمدند و دشنامهایِ خود را روانهیِ افسران نموده و خواستار احقای حقوق خود شدند: «من دستمزدِ بالاتر و شرایط کاریِ بهتری میخواهم», بادبانگیر فریاد زد.
«پتوهایِ یکسان برای زنان», بانوی کشتی فریاد زد.
«من میخواهم دستورهایم را به اسپانیائی بگیرم», ملوان مکزیکی فریاد زد.
«من میخواهم پاسوربازی راه بیاندازم», ملوان سرخپوست فریاد زد.
«من نمیخواهم کسی مرا میوه بخواند», لنگربان فریاد زد.
«کسی دیگر سگ را نباید لگد بزند», جانور-دوست فریاد زد.
«انقلاب!» پرفسور فریاد زد.
ناخدا و دیگر نزدیکان اش یواشکی نشستی راه انداخته و برای دقایقی رایزنی کردند و در همه زمان, به یکدیگر چشمک زده و سرتکانیده و لبخند میزدند. سرانجام ناخدا بسوی لبهیِ عرشهیِ بالا خُرامید و با نمایشی از نیکخواهیِ خود, چنین
برگفت[sup][aname=rpa07b2][[/aname][anchor=pa07b2]10][/anchor][/sup] که دستمزد بادبانگیر به شش شیلینگ در ماه افزونی خواهد یافت; دستمزد ملوان مکزیکی به دو-سومِ همان ملوان آنگلو فزونی خواهد یافت, و زینپس دستورِ برافراشتن بادبان به اسپانیائی داده خواهد شد; زنان مسافر یک پتوی افزوده خواهند گرفت; ملوان سرخپوست یکشنبهها میتواند پاسوربازی راه بیاندازد; لنگربان تا زمانیکه کیرخوری خودش را پنهانی بکند دیگر میوه نامیده نخواهد شد; و سگ دیگر لگد نمیخورد مگر اینکه کارِ بسیار پلشتی کرده باشد, مانند خوراک دزدی از آشپزخانه.
مسافران و خدمه سور گرفتند و این امتیازها را پیروزیای بزرگ برشمردند, ولی فردای همانروز دوباره
ناخوشنود[sup][aname=rpa0c33][[/aname][anchor=pa0c33]11][/anchor][/sup] بودند.
بادبانگیر
لُندید[sup][aname=rpa104d][[/aname][anchor=pa104d]12][/anchor][/sup]: «شش شیلینگ در ماه چندرقازی هم نیست, هنوز انگشتان من بگاهِ برافراشتن بادبان یخ میزنند». ملوان مکزیکی گفت: «من هنوز مُزد و خوراکِ برابر با آنگلوها نمیگیرم». بانوی مسافر گفت: «ما زنها هنوز پتو به اندازه نمیگیریم». دیگر کارکنان و مسافران گلایههایِ
همانندی[sup][aname=rpaa331][[/aname][anchor=paa331]13][/anchor][/sup] کرده و پرفسور
میآغالید[sup][aname=rpa7253][[/aname][anchor=pa7253]14][/anchor][/sup] اشان.
هنگامیکه از ناله و گلایه خسته شدند, پسرک کابین دوباره — اینبار بلندتر تا دیگران بآسانی او را نادیده نگیرند — گفت: «این براستی
سهمناک[sup][aname=rpa5ff8][[/aname][anchor=pa5ff8]15][/anchor][/sup] است که سگ برای دزدیِ تکه
نانی[sup][aname=rpa1b6d][[/aname][anchor=pa1b6d]16][/anchor][/sup] از آشپزخانه لگد میخورد, و اینکه زنان پتوی یکاندازه نمیگیرند, و اینکه بادبانگیر انگشتان اش یخ میزنند; و من نمیبینم که چرا لنگربان نباید کیر بخورد اگر که میخواهد. ولی با نگرش به اینکه هماکنون چه اندازه کوهیخها کلفت شدهاند, و اینکه چه اندازه بادهای سخت و سختتری میوزند! ما باید که این کشتی را بسوی جنوب برگردانیم, چراکه اگر همینجور به شمال برویم بیگمان درهم شکسته و غرق خواهیم شد».
لنگربان گفت, «اوه آره, این براستی بده که ما همچنان داریم شمال میرویم. ولی چرا من باید کیرخوری ام را پنهانی بکنم؟ چرا باید مرا میوه بخوانند؟ مگر من به اندازهیِ دیگران خوب نیستم؟»
بانوی مسافر گفت: «به شمال راندن ترسناکه, ولی آیا نمیبینی؟ بدرستی برای همینه که زنها به پتویِ بیشتری برای گرم ماندن نیاز دارند. من هماکنون خواستار پتوی یکاندازه برای زنانام!»
پرفسور گفت: «سراسر درسته, که راندن بسوی شمال سختیهایِ شگرفی را بر همهیِ ما درون میآورد. ولی بازگشتن به جنوب ناواقعبینانه است. شما نمیتوانید ساعت را به عقب بازگردانید. ما باید راهی
شایسته[sup][aname=rpa363f][[/aname][anchor=pa363f]17][/anchor][/sup] برای رویارویی با این شرایط ویژه بیابیم.»
پسرک کابین گفت: «ببینید, اگر ما بگذاریم که این چهاردیوانهیِ عرشهیِ بالایی کار خود اشان را بکنند, همهیِ ما غرق خواهیم شد. اگر ما هرگز توانستیم کشتی را از نابودی برهانیم, آنگاه میتوانیم دربارهیِ شرایط کاری, پتوی زنان و حق کیرخوری نگران باشیم. ولی نخست ما باید سرِ این کشتی را بچرخانیم. اگر چندتایی از ما با هم شوند و یک نقشه بریزند و کمی دلاوری نشان دهند, میتوانیم خود امان را نجات دهیم. به شمار چندانی هم
نمینیازیم[sup][aname=rpa3435][[/aname][anchor=pa3435]18][/anchor][/sup], شش یا
هشت[sup][aname=rpafb31][[/aname][anchor=pafb31]19][/anchor][/sup] تایمان
میبسندد[sup][aname=rpa6777][[/aname][anchor=pa6777]20][/anchor][/sup]. ما میتوانیم عرشهیِ بالا را گرفته و آن ماهزدگان دیوانه را به دریا باندازیم و کشتی را بسوی جنوب بازگردانیم.»
پرفسور بینی خود را افراشته و اخمکنان گفت: «من به خشونت باور ندارم. نااخلاقی است.»
لنگربان گفت: «کاربرد خشونت هیچگاه درست نیست».
بانوی مسافر گفت: «من از خشونت میترسم».
در این میان ناخدا و نزدیکان اش داشتند مینگریستند و گوش فرامیدادند. با یک اشاره از ناخدا, ملوان سوم از عرشهیِ بالائین به عرشهیِ میانیک فرود آمد. نزد مسافران و خدمه رفته و به آنها گفت که هنوز چه مشکلاتی در کشتی دارند:
«ما پیشرفتهایِ بزرگی داشتهایم, ولی هنوز کار فراوانی برای انجام مانده است. شرایط کاری برای بادبانگیر هنوز سخت است, مکزیکی هنوز دستمزد برابری با آنگلوها نمیگیرد, زنان هنوز به اندازهیِ مردان پتو ندارند, پاسورِ یکشنبهشبهای سرخپوست تاوان ناچیزی بر سرزمینهایِ از دست رفتهیِ اوست, برای لنگربان هیچ منصفانه نیست که کیرخوری اش را پنهانی بیانجامد, و سگ هنوز دارد لگد میخورد.
من میاندیشم که ناخدا دوباره نیاز به تلنگر دارد. اینکه همهیِ شما دوباره اعتراض کنید کمک خواهد کرد — تا آن زمانیکه بی خشونت بماند.»
همچنانکه ملوان سوم از پلهها به بالا بازمیگشت, مسافران و خدمه فریادهایِ دشنامآمیز خود را روانهیِ وی میکردند, ولی با این همه کردند آنچه وی گفته بود و برای اعتراضی دیگر روبرویِ عرشهیِ بالا گردآمدند. آنها خروشیدند و غُرّیدند و مشتان خود را گره کردند, هـتّا یکی از آنها تخممرغی گندیده را بسوی ناخدا پرتابید (که او استادانه جاخالی داد).
پس از شنیدن گلایههایِ آنها, ناخدا و نزدیکان برای نهاننشستی دیگر گردِ هم آمدند, که در میانش پیوسته به یکدیگر چشمک زده و نیشباز میخندیدند. سپس ناخدا به نوک عرشه رفته و چنین برگفت[sup][aname=rpa1734][[/aname][anchor=pa07b2]10][/anchor][/sup] که بادبانگیر برای گرماندن انگشتان اش دستپوش خواهد گرفت, ملوان مکزیکی دستمزدی سه-چهارمِ همانِ ملوان آنگلو را خواهد گرفت, زنان همچنان یک پتوی افزوده خواهند داشت, ملوان سرخپوست میتواند شبهای شنبه و یکشنبه پاسوربازی کند, لنگربان اجازه دارد شبها پس از تاریکی در ملاء عام کیر بخورد, و هیچکس سگ را لگد نخواهد زد مگر به
پروانهیِ[sup][aname=rpa93df][[/aname][anchor=pa1734]21][/anchor][/sup] ویژهیِ ناخدا.
مسافران و خدمه از خوشی این پیروزی انقلابی بر پای خود بند نبودند, ولی فردای همان روز دوباره خود را ناخوشنود[sup][aname=rpa5a8e][[/aname][anchor=pa0c33]11][/anchor][/sup] یافته و دربارهیِ همان سختیها مینالیدند.
پسرک کابین اینبار دیگر داشت خشمگین میشد.
او خروشید: «ای کودنان! نمیبینید که ناخدا و نزدیکان اش دارند چه میکنند؟ دارند شما را با این مشکلات ناچیز اتان برای نمیدانم پتو و دستمزد و لگدخوریِ سگ مشغول نگه میدارند تا شما دربارهیِ آنچه از همه مهمتر است هیچ نیاندیشید —— اینکه کشتی دارد بیشتر و بیشتر به شمال
مینزدیکد[sup][aname=rpa7a8d][[/aname][anchor=pa93df]22][/anchor][/sup] و همهیِ ما میرویم که غرق شویم. اگر تنها چندتایی از شما به خود اتان بیایید, باهم شوید و عرشهیِ بالا را بگیریم, ما میتوانیم این کشتی را سرچرخانیده و خود امان را نجات دهیم. ولی همهیِ کاری که شما میکنید نالیدن برای مشکلات کوچک و ناچیزی همچون شرایط کاری و پاسوربازی و حق کیرخوردنه.»
مسافران و خدمه برآشفته بودند.
مکزیکی داد زد: «کوچک!!, تو میاندیشی این انصافه که من تنها سه-چهارم مزد ملوان آنگلو را میگیرم؟ این کوچکه؟»
لنگربان خروشید: «چجوری میتوانی مشکل مرا ناچیز بدانی؟ نمیبینی آیا چه اندازه تحقیرآمیز است که میوه خوانده شوی؟»
جانور-دوست جیغ کشید که: «لگد زدن سگ یک 'مشکل کوچک و ناچیز' نیست! ستمگرانه است! بیرحمانه و وحشیانه است!».
پسرک کابین پاسخید: «بسیار خوب, این مشکلات خُرد و ناچیز نیستند. لگد زدن سگ بیرحمانه و وحشیانه است و میوه خوانده شدن تحقیرآمیز است. ولی در
همسنجی[sup][aname=rpa5c23][[/aname][anchor=pa5a8e]23][/anchor][/sup] با مشکل راستین ما — در همسنجی با این واقعیت که کشتی هنوز به شمال میراند — مشکلات شما خُرد و ناچیز هستند. چراکه اگر ما این کشتی را بزودی سرنچرخانیم, همهیِ ما غرق خواهیم شد.
پرفسور گفت: «فاشیست!»
بانوی مسافر گفت: «ضّد انقلابی!» و همهیِ مسافران و خدمه همسدا شده و پسرک کابین را یک فاشیست و یک ضّد انقلابی نامیدند. او را به سویی هل[sup][aname=rpac2dc][[/aname][anchor=pafb31]19][/anchor][/sup] داده و به غرولند
پیرامون[sup][aname=rpafada][[/aname][anchor=pa7a8d]24][/anchor][/sup] دستمزد, پیرامون پتو برای زنان و پیرامون حق کیرخوری و اینکه چگونه با سگ
رفتار[sup][aname=rpa2102][[/aname][anchor=pa5c23]25][/anchor][/sup] شود پرداختند. کشتی همینجور بسوی شمال پیش رفته و پس از چندی, میان دو کوهیخ له شده و همگی غرق شدند.
— تِد کازینسکی, ١٩٩٩
----
[aname=pa9fec]1[/aname]. [anchor=rpa9fec]^[/anchor] varun+â::Varunâ || ورونا: عرض جغرافیایی ⚕Heydari, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ latitude
[aname=pa42ff]2[/aname]. [anchor=rpa42ff]^[/anchor] Govâštan || گواشتن: هضم کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to digest
[aname=pabe51]3[/aname]. [anchor=rpabe51]^[/anchor] Âqâxtan || آغاختن: آغازیدن Ϣiki-En, Ϣiki-De to begin beginnen
[aname=pa4183]4[/aname]. [anchor=rpa4183]^[/anchor] sah+istan::Sahistan <— Sehistan || سهیستن: به نظر رسیدن MacKenzie to seem erscheinen
[aname=paffa1]5[/aname]. [anchor=rpaffa1]^[/anchor] âb+gir::Âbgir || آبگیر: برکه Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ pond
[aname=pa3ffe]6[/aname]. [anchor=rpa3ffe]^[/anchor] Hoftan || هفتن: جرعه جرعه نوشیدن Ϣiki-En to sip schlürfen
[aname=pa2102]7[/aname]. [anchor=rpa2102]^[/anchor] bar+âvardan::Barâvardan || براوردن: تخمین زدن Ϣiki-En to estimate || براوردن: برطرف کردن to fullfill | || براوردن: بالا آوردن; بربردن Dehxodâ
[aname=pafa6c]8[/aname]. [anchor=rpafa6c]^[/anchor] baxš+udan::Baxšudan || بخشودن: عفو کردن Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Dehxodâ to forgive verzeihen
[aname=pa8a5d]9[/aname]. [anchor=rpa8a5d]^[/anchor] Laxt || لخت: بیخیال Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Ϣiki-Pâ cool || لخت: قطعه Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Ϣiki-Pâ, Dehxodâ piece Stück
[aname=pa07b2]10[/aname]. ^ [anchor=rpa07b2]آ[/anchor] [anchor=rpa1734]ب[/anchor] bar+goft::Bargoft || برگفت: Dehxodâ, Ϣiki-En statement
[aname=pa0c33]11[/aname]. ^ [anchor=rpa0c33]آ[/anchor] [anchor=rpa5a8e]ب[/anchor] Xušnudan || خوشنودن: راضی کردن to satisfy
[aname=pa104d]12[/aname]. [anchor=rpa104d]^[/anchor] lond+idan::Londidan || لندیدن: لُندلُند کردن; غرغر کردن Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Dehxodâ to nag
[aname=paa331]13[/aname]. [anchor=rpaa331]^[/anchor] Hamânandidan || همانندیدن: همانندی کردن; تشبیه کردن to make similar
[aname=pa7253]14[/aname]. [anchor=rpa7253]^[/anchor] âqâl+idan::Âqâlidan || آغالیدن: آشفتن و برانگیختن کسی به دشمنی و غال ϢDict-Pâ, Dehxodâ to instigate
[aname=pa5ff8]15[/aname]. [anchor=rpa5ff8]^[/anchor] sahm+nâk::Sahmnâk || سهمناک: هولناک; مهیب Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En terrible; ghastly
[aname=pa1b6d]16[/aname]. [anchor=rpa1b6d]^[/anchor] Ânidan || آنیدن: آوردن; رهبری کردن MacKenzie, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Dehxodâ to bring; to lead
[aname=pa363f]17[/aname]. [anchor=rpa363f]^[/anchor] šây+estan::Šâyestan || شایستن: ممکن بودن Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Dehxodâ to may
[aname=pa3435]18[/aname]. [anchor=rpa3435]^[/anchor] niyâx+tan::Niyâxtan || نیاختن: نیازیدن; نیاز داشتن Ϣiki-En to need
[aname=pafb31]19[/aname]. ^ [anchor=rpafb31]آ[/anchor] [anchor=rpac2dc]ب[/anchor] Heštan || هشتن: گذاشتن; نهادن Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En to pose; to put; to set || هشتن: ترک کردن MacKenzie to leave; to abandon verlassen
[aname=pa6777]20[/aname]. [anchor=rpa6777]^[/anchor] basand+idan::Basandidan || بسندیدن: بسنده کردن; کفایت کردن Ϣiki-En to suffice
[aname=pa1734]21[/aname]. [anchor=rpa93df]^[/anchor] parvâ+na::Parvâna || پروانه: اجازه; بی پروا Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ permission || پروانه: جواز Dehxodâ permit
[aname=pa93df]22[/aname]. [anchor=rpa7a8d]^[/anchor] Nazdikidan || نزدیکیدن: نزدیک کردن to bring close; to come close
[aname=pa5a8e]23[/aname]. [anchor=rpa5c23]^[/anchor] ham+sanjidan::Hamsanjidan || همسنجیدن: مقایسه کردن to compare
[aname=pa7a8d]24[/aname]. [anchor=rpafada]^[/anchor] pirâ+mun::Pirâmun || پیرامون: محیط Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ around
[aname=pa5c23]25[/aname]. [anchor=rpa2102]^[/anchor] raftâr+idan::Raftâridan || رفتاریدن: رفتار کردن Ϣiki-En to behave sich verhalten
پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ -
Mehrbod - 08-20-2013
Russell نوشته: چرا مهربد، بنظر من اصل مساله در برخورد با درد و زندگی و ... هست و تکنولوژی تنها یک مشکل که این بحث را زنده میکند.
به نگر ات نادرست میاید, برای روشنگری نمونهیِ ساده میزنم. بیاندیش من مسلمانی هستم که میباورم
محمد پیامبری نیککردار بوده و برای رستگاری آدمی به زمین آمده و الله نیز آفریدگار پاکِ هر دو جهان زمین و آسمان میباشد.
اکنون, آیا برای تو ارزشی دارد که احساس من به الله و محمد چیست و چگونه از اندیشیدن به حوریهایِ بهشت قند
در دلم آب میشود, یا راستای سخن ات با من در این است که آنچه من میباورم «راست» است یا «
دروغ[sup][aname=rpa6fe8][[/aname][anchor=pa6fe8]1][/anchor][/sup]» و باورهای ام بر پایهیِ «واقعیت» میباشند یا «داستان»؟
آیا میکوشی بجای آنکه به من بگویی «چرا خدا نیست» و «چرا محمد دروغگو» بوده, میایی دربارهیِ احساسِ من
به زندگی و الله و چگونه باید اینها را با نمیدانم "خوشی بردن از خردگرایی" و "احساس شعف کردن از کمک به همسایهها" و این چیزها جایگزینم سخن میگویی؟
اگر پاسخ ات نه بود — که میدانم نه میباشد — پس میبینی که بهمینسان, برای من هم کمابیش هیچ ارزشی ندارد شما یا دیگران پس از کنارگذاری فریبها و باورهای دل خوش کُنک از تکنولوژی
چه احساسی خواهید داشت, «واقعیت» این است و سرانجام آنچه میکنیم آن, اینکه شما چگونه اکنون با این واقعیتها رویارویی میکنید و پس از دریافت حقیقت قرص چه رنگی! بخورید به خود اتان وابسته است.
برداشت نابجا نشود, اینکه احساس ما چیست و چگونه میتوانیم با کنترل اندیشه و احساس زندگی بهتری برای خود امان
داشته باشیم گفتمانی
سراسر بی ارزش نیست, ولی ارزشی نزدیک به اینکه واقعیت چیست ندارد و بیگمان
شایستهیِ[sup][aname=rpa767a][[/aname][anchor=pa767a]2][/anchor][/sup] برابرگیری با آن نمیباشد.
Russell نوشته: حقیقتش نکته مهمتر و جالبتر برای من این است که خودت پیشتر چگونه طور دیگری میاندیشیدی و چگونه این مساله اینقدر در نظرت تغییر کرد.
مخصوصا با توجه به بحثهایی که درباره جاودانگی... داشتی در اینجا.من تنها پاسخ نکتههایی که بنظرم مهمتر میرسند را میدهم که بحث شلوغ بشود و بهتر پیش رود:
اینهم چیز پیچیدهای ندارد, شما هربار در هر جایی از من بپرسید, پاسخ من به پرسش «مُردن یا زیستن»
همیشه زیستن است. من در هر ریختی نیز همیشه «
نامیرایی[sup][aname=rpafb99][[/aname][anchor=pafb99]3][/anchor][/sup]» را میگزنیم و کوچکترین گرایشی به مرگ و میرایی ندارم.
ولی اینکه «من چه میخواهم» با اینکه «واقعیت چه میباشد» دو چیز سراسر
دگرسان[sup][aname=rpa4258][[/aname][anchor=pa4258]4][/anchor][/sup] میباشند.
Russell نوشته: 1-انسان احتمال بسیار زیاد نابود خواهد شد (احتمالی به مراتب بیشتر از نابودی ما بدست تکنولوژی با روند فعلی، چرا که اخری زیر مجموعه اولیست)، مهمترین گواهش هم قانون دوم ترمودینامیک.
این تنها گمانهزنی است.
درگاشت[sup][aname=rpa0f68][[/aname][anchor=pa0f68]5][/anchor][/sup] هم به سوی
بیشترینگی[sup][aname=rpa55a6][[/aname][anchor=pa55a6]6][/anchor][/sup] میگِراید, نه اینکه همیشه ١٠٠% بیافزاید.
در جایی از اینکه چگونه میتوان با همین «تکنولوژی» تا ابد (بدرستی تا ابد) زیست هم
نگرههایِ[sup][aname=rpa5ade][[/aname][anchor=pa5ade]7][/anchor][/sup] خوبی دیده بودم, ولی روشن است اینجا ما دربارهیِ آنها سخن نمیگوییم.
Russell نوشته: 2-میبینیم که اتفاقا مردم هم ورزش نمیکنند و هم سیگار میکشند و رفتارهای خودویرانگر بسیار دیگر هم انجام میدهند به تعداد زیاد و اساسا ماهیت بگوییم سیگار کشیدن و تکنولوژی از این جهت بسیار شبیه است، ولی تفاوت اهمیت به زندگی خود و زندگی بشریت در این است که اولی مال خودمان است دومی نه، هر روزه هزاران نفر از همین بشر در اثر دسترسی نداشتن به آب آشامیدنی سالم و سایر نیازهای اولیه زندگی جان خود را از دست میدهند، اینکه بحث بقای بشر، انسانهایی که احتمالا بسیاری از آنها هنوز بدنیا نیامدهاند و خطر نابودی ناگهانی آنها با بمب اتمی و سلاح بیولوژیکیست موضوع بحث ماست ولی مرگ نقد کودکان موضوع بحث ما نیست خود نشان میدهد که منشا نگرانی/عدم نگرانی درباره ایندو یکسان نیست، حداقل در لایههایِ اولیه (بحث من درباره ریشه نگرانی کلیست و نه درباره چرایی اندیشهیِ من و خودت و باقی دوستان).
بجای سیگار crack و ecstasy و «رولت روسی» میگذاریم, میبینید که هیچکس برای رسیدن به مرگ نمیشتابد, سیگار هم «ریسک» است و ریسک ١٠٠%ای هم نیست — بسیاری سیگار میکشند و
چنگار[sup][aname=rpa181f][[/aname][anchor=pa181f]8][/anchor][/sup] هم نمیگیرند —, هنگامیکه رولت روسی ریسک بس بزرگتری است (مرگ ١:٦) و میبینیم شمار بسیار بسیار اندکی از مردم هم به آن دست میورزند.
پس در هر ریختی, چه سرانجام نژاد بشر نابودی در دویست میلیون سال آینده باشد, چه از بیخ نابودی نباشد, اینکه ما بدست خود امان فرایند مرگ امان را بشتابانیم نابخردانه است و بجز این نمیتواند باشد.
----
[aname=pa6fe8]1[/aname]. [anchor=rpa6fe8]^[/anchor] doruq+idan::Doruqidan || دروغیدن: دروغ گفتن Ϣiki-En to lie lügen
[aname=pa767a]2[/aname]. [anchor=rpa767a]^[/anchor] šây+estan::Šâyestan || شایستن: ممکن بودن Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Dehxodâ to may
[aname=pafb99]3[/aname]. [anchor=rpafb99]^[/anchor] nâ+mir+ây+i::Nâmirâyi || نامیرایی: زیستن نامرزمند, ولی به این چم که تنها "مرگِ طبیعی" در کار نیست, امُرداد ندارید و باشنده میتواند با آسیب از پیرامون همچنان بمیرد. Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ immortality
[aname=pa4258]4[/aname]. [anchor=rpa4258]^[/anchor] digar+sân::Digarsân <— Degarsân || دیگرسان: متفاوت Ϣiki-En different
[aname=pa0f68]5[/aname]. [anchor=rpa0f68]^[/anchor] dar+gâšt::Dargâšt || درگاشت: آنتروپی Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ entropy
[aname=pa55a6]6[/aname]. [anchor=rpa55a6]^[/anchor] biš+tar+in+e::Bištarine <— Bištarinegi || بیشترینه: حداکثری Ϣiki-En, Dehxodâ maximum
[aname=pa5ade]7[/aname]. [anchor=rpa5ade]^[/anchor] negar+e::Negare || نگره: فرضیه Ϣiki-En theory
[aname=pa181f]8[/aname]. [anchor=rpa181f]^[/anchor] cang+âr::Cangâr || چنگار: سرطان Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Ϣiki-Pâ, Dehxodâ cancer
پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ -
onali - 08-20-2013
باتشکر حضور دوباره شما مهربد گرامی،من پست ها را مطالعه کردم.درحد توان خودم باید بگویم موضوعی که مطرح کردیدو نگرانیتان دراین باره را درک میکنم.و دراسرع وقت به مطالعه کتبی که قرار دادید میپردازم.تنها دو نکته میماند که مایلم مطرح کنم.
مطلب اول که جناب ارش هم مطرح کردند.درهمین تاپیک ها مطالبی میبینیم به این عنوان که انسان فردا لزوما مانند انسان امروزی نیست.چیزی که به نظر میرسدتنها یک مغز هوشمند دریک بدنه ی کاملا ماشینی باشد ویا در حد پیشرفته تر انتقال داده شده ی محتوای مغز انسان را به یک است. و در عوض میتوان این غشای طبیعی را دور انداخت.حتی اعلام شده که این پروژه میتواند در طی ده سال که به نظرم خوش باوری است اما مسلما کمتر از زمان درنظر گرفته شما برای زیر کنترل قرار گرفتن تکنولوژی،عملی شود.
درچنین شرایطی دقیقا تعریف شما از یک انسان چیست؟موجودی ماشینی که محتوای مغزی و خاطره ها و هیجانات و معیارهای اخلاقی یک انسان را دارد،تنها به جرم کنار گذاشتن ظاهرپیشین خود انسان نیست؟درنظر بگیرید اینهاحتی انسان های دیگر یا از جنس غیرمانیستند خود ماهستیم که تغییر یافته ایم.درانصورت بازهم باید نگران وضعیت نابودی انسان بود.ابتدا باید درنظر بگیریم مرز میان انسان و ماشنی که از ان سخن میرود تاچه حد است.الالخصوص که با مهندسی ژنتیکی که اشاره کردید دیگر میتوان انسان هایی به باهوشی ماشین های اینده داشت.
مطلب دوم اینکه اگر فرض بگیریم که نگرانی شما کاملا بجاست و درصد نابودی انسان ها تابه این اندازه از امکان های دیگر بیشتر است البته اینکه میگویم کمی خیال پردازی است اما به نظرم وقتی به نابودی اینده تااین درجه فکرکرده ایم چندان هم بی مورد نیست که به چنین امکاناتی فکر کنیم.
امکان اینکه ان عده را که شدت وخامت قضیه را درک میکنند و مایلنداز زیر بار فاجعه های بیرون بروند، از این سیاره جداکرد و در محل دیگری اسکان داد.
لزوما نباید دنبال یک سیاره دارای شرایط حیات گشت.همانطور که دربرنامه های هالیوودی میبینیم گاها صحبت از یک ماشین غول اسا وایجاد شرایط حیات در ان است.البته هزینه ان بالاست اما حتی ده سال هم میتواند کمک کند که یا راه حلی بیابیم،یا به مسیر تکنولوژی راستای جدیدی دهیم یا محل ثابتی برای زندگی پیدا کنیم.
میدانم که کمی خنده داراست چون مافعلا شرایط ان را نداریم اما زمانی که تابه این حد تصور نابودی امکان پذیر است به هرحال باید تمام شرایط پیش رو را بررسی کرد که ایده ساخت چنین ماشینی که ساختش امکان پذیر باشد به احتمال زیاد قبل از رسیدن به زمانی که تکنولوژی به حد مورد بحث برسد می تواند عملی شود.
پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ -
undead_knight - 08-20-2013
نقل قول:پس در هر ریختی, چه سرانجام نژاد بشر نابودی در دویست میلیون سال آینده باشد, چه از بیخ نابودی نباشد, اینکه ما بدست خود امان فرایند مرگ امان را بشتابانیم نابخردانه است و بجز این نمیتواند باشد.
مرگ
مان؟!
این جمع گرایی از خودشیفته ها بعیده:))
پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ -
onali - 08-22-2013
دوستان کسی اطلاع دارد کتبی که مهربد معرفی کردند یا مانیفست کازینسکی هیچ کدام ترجمه فارسیشان در دسترس هست یانه؟
من گشتم ولی پیدا نکردم.متن زبان انگلیسیو پیدا کردم.که سرعت و دقت مطالعه ام رو پایین میاره.
اگر کسی اطلاع دارد.ممنون میشوم لینک را دریافت کنم
پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ -
Mehrbod - 08-22-2013
undead_knight نوشته: اصلا بحث اصلی بحث فلسفیه راسل جان.یعنی به نظر من یکجور تفاوت دیدگاه در ارزش دادن به زندگی گذرا در مقابل چیزهای جاویدان هست.
من هم به مهربود گفتم سرنوشت ما در نهایت نابودیه،یعنی فناوری حتی اگر بدبینانه ترین دیدگاه رو هم داشته باشیم این سرنوشت رو عوض نکرده که.
نکته هم همینه که اگر مرگ ما مثلا در 50 یا 100 یا هزار سال دیگه دلیل ناامیدی ما نباشه چرا باید مثلا نابودی احتمالی بشریت در صده یا هزاره های آینده دلیل ناامیدی ما باشه؟! :)
درود به
آرش[sup][aname=rpa4ffd][[/aname][anchor=pa4ffd]1][/anchor][/sup] کوشا,
در پاسخ به بالا, "باید"ای ندارد. من این را برای کسانی مینویسم که ویژگیهایِ انسانی بیشتری به ارث بردهاند و در کنار زیستن, بدنبال اخلاقیات و انجامِ «کار درست» هم هستند.
انجامِ کار درست به ما میگوید که همانگونه که پیشینیان و گذشتگان شانس زندگی و
بنمایههایِ[sup][aname=rpa7e12][[/aname][anchor=pa7e12]2][/anchor][/sup] بسنده برای آن را به ما دادهاند, ما هم یا "باید" آن را به آیندگان برسانیم, یا اینکه خود امان براهِ
نامیرایی[sup][aname=rpa87a9][[/aname][anchor=pa87a9]3][/anchor][/sup] آیندگان نامبرده شویم, در هیچ ریختی ولی کارِ درست بیلاخ نشان دادن و گفتن «به ما چه, آیندگان, مشکلِ آیندگان!» نیست.
undead_knight نوشته: مرگ مان؟!
این جمع گرایی از خودشیفته ها بعیده:))
خودشیفتگی ≠ مردمستیزی
undead_knight نوشته: Russell نوشته: من بحث رو خوندم، نوشتارها درباره تکنولوژی رو سطحی دنبال کردم و باید بخونم، ولی بنظرم بیشتر از هر چیز بحث فلسفی درباره زندگی مطرح هست، تکنولوژی در اینجا حکم یک بمب ساعتی رو داره که ما براش راهکاری نداریم، جدا از درستی یا ندرستی این گزاره میشه درباره راهکار ما بهش بحث کرد، اینکه خیاموار باهاش بقول مهربد برخورد میکنیم یا چه؟
با توجه به اینکه احتمال دارد انفجار این بمب به عمر طبیعی ما قد ندهد راهکار فراموشی و Blue Pill چطور است؟!!
اصلا بحث اصلی بحث فلسفیه راسل جان.یعنی به نظر من یکجور تفاوت دیدگاه در ارزش دادن به زندگی گذرا در مقابل چیزهای جاویدان هست.
من هم به مهربود گفتم سرنوشت ما در نهایت نابودیه،یعنی فناوری حتی اگر بدبینانه ترین دیدگاه رو هم داشته باشیم این سرنوشت رو عوض نکرده که.
نکته هم همینه که اگر مرگ ما مثلا در 50 یا 100 یا هزار سال دیگه دلیل ناامیدی ما نباشه چرا باید مثلا نابودی احتمالی بشریت در صده یا هزاره های آینده دلیل ناامیدی ما باشه؟! :)
خیر, گفتمان مِهادین این نیست که شما پس از دانستن واقعیت چه احساسی میابید, زیرا همانگونه که خودِ شما یا راسل هنگام گفتمان با یک مسلمان نگران احساسات سوزناک و روحیهیِ شکنندهیِ وی هنگامیکه پی بُرد «خدایی نیست» یا «اسلام دینی است دروغین» نمیباشید و گفتمان
مِهادین[sup][aname=rpa6687][[/aname][anchor=pa6687]4][/anchor][/sup] را راستین یا دروغین بودنِ باورهایِ او میگیرید, در اینجا نیز بهمینسان بوده و سخن ما در راستای آیندهیِ تکنولوژی و پیامدهایِ آن میرود, نه روانشناسی و اینکه چگونه با درد و اندوه روبرو شویم.
undead_knight نوشته: some men aren't looking for anything logical, like money. They can't be bought, bullied, reasoned, or negotiated with. Some men just want to watch the world burn.
:))
ولی خب تا به حال که در تاریخ بشریت هیچ چیزی خطرناک از "حکومت" برای بشر نبوده وحکومت ها حتی بدترین نوعشون(توتالترین)یک ویژگی مهم دارند و اون خود نگه داری هست:)
اگر بخوایم انسان یا حتی گروهی رو پیدا کنیم که بتونه به اندازه حکومت ها "ویران گر"،"توانمند" و "خطرناک" باشه فعلا باید در فیلم های ابرقهرمانانه دنبالشون بگردیم در آینده هم نمیشه چندان به این دیستوپیا! هیجان انگیز:)) امید داشت:)
در اینباره روشنگری کردیم که شمار چنین دیوانگان/ماهزدگانی در مایههایِ یک در سدهزار میباشد و از آنجاییکه دیوانهیِ انگاشته
باید هم از تکنولوژی سر دربیاورد, هم در پیِ نابودی همهیِ بشریت باشد, پس
گرایندیِ[sup][aname=rpa1d7c][[/aname][anchor=pa1d7c]5][/anchor][/sup] آن باز هم به 0 نزدیکتر میشود; هر آینه, نزدیکی به 0 ≠ 0.
undead_knight نوشته: Dariush نوشته: در ثانی، مهربد جایی به نقل از کازینسکی میگوید که پیشرفتِ تکنولوژی غیراخلاقی هم هست، چون افرادی که در آینده به دنیا میآیند شاید این همه تکنولوژی را نخواهند! گویی تکنولوژیها چیزی جدا از این جهان و زندگی هستند. مگر تا به حال کسی از نسلهای بعدی در موردِ شرایطِ ایدهآلِ زندگیشان پرسیده است؟ جهان چیزیست سراسر در موردِ آنانکه در آن زندگی میکنند و در هر لحظه دارای یک حالت (state) است که قابلِ توصیف است و در آن شما تنها به عنوانِ یک بازیگر شناخته میشوید که همه چیزش (تکنولوژی، زیستبوم و هتا انسانها) عناصرِ بازیای هستند که شما چه خود بخواهید و چه نخواهید اجبارا در آن وارد میشوید؛ شما حالت را تعریف و تعیین نمیکنید، آن شما را تعریف و تعیین میکند. شمارِ بسیار بسیار بیشتری از آنانکه تکنولوژی را برای زندگی نمیخواهند، اگر پیش از تولد ازشان در موردِ آمدن به این جهان پرسیده میشد، اصلا دلشان نمیخواست بدنیا بیایند، مثلِ من! هرگز از من کسی نپرسید که آیا مایلم در این زمانه، در این جغرافیا، در این شهر ، در این خانواده به دنیا آیم و اصلا آیا مایلم به دنیا آیم یا خیر.
well said
در واقع مسئله خود تولد بسیار حیاتی تر از محیط و شرایط زندگیه.
ما اگر واقعا به دنبال این هستیم که ببینیم آیا اخلاقی هست که تکنولوژی رو برای آیندگان گسترش بدیم باید ببینیم آیا اخلاقی هست که جمعیت کره زمین رو همینجور زیاد کنیم بدون نظرسنجی از متولدنشدگان!:))
خب این استدلال دو تا اشکال عمده داره اولیش اینه که ما نمیتونیم بفهمیم که آیا در آینده اشخاص متولد شده مایل به تکنولوژی هستند یا گریزان ازش.
دوم اینکه کسی که بدنیا نیومده موجودیت نداره و کسی که موجودیت نداره نمیشه در موردش مسئولیت اخلاقی هم داشت!در واقع از دید من ما حتی در برابر گذشته هم مسئولیت اخلاقی خاصی نداریم چون گذشتگان هم دیگه موجودیت ندارند.
البته این نوع استدلال ها به نظر من یک جورهایی متاثر از مفاهیم دینی مثل روح هست که استحاله شده به نام "آیندگان" مثل استحاله "مقدس بودن خدا" که در اوایل دموکراسی های جدید و تا حدی هم در دموکراسی های فعلی به شکل"مقدس بودن مردم"استحاله شده.
پیش از هر چیز, این نگرش "طلبکارانه" به گذشتگان و نگاهِ بی اعتنا به آیندگان از شیوههایی است که سیستم تکنولوژیک بیشتر از همه میپسندد
و میبینیم که امروزه بنمونه زمانیکه دربارهیِ آسیبهای تکنولوژی سخن گفته میشود, همواره یک «آیندگان خودشان راهکاری خواهند اندیشید» به شما میدهند.
- گرمایش زمین؟ در آینده تکنولوژی آنرا درست خواهد کرد,.
- نابودی بنمایههایِ[sup][aname=rpab187][[/aname][anchor=pa7e12]2][/anchor][/sup] زیستیک؟ در آینده تکنولوژی آنها را جبران خواهد کرد.
- آلودگی زیستبوم؟ تکنولوژی همهیِ آلودگیها را در آینده خواهد زدود, promise!
- افزایش بیماریهایِ روانی و افسردگی و تنش (stress) و ...؟ تکنولوژی در آینده همه را شاد و خوشنود خواهد کرد.
...
سرانجام سخن اینکه, آنچه گفتم را هم نادرست دریافتید, ما از بیخ دربارهیِ گذشتگان نگفتیم, هّتا از آیندگان هم نگفتیم, از کسانیکه همین امروز زنده هستند — مانند کازینسکی — گفتیم:
Mehrbod نوشته: ...
رویکرد سوم تنها رویکرد اخلاقی است. من برای خود ام با نپذیرفتن آن دست به گزینشی نااخلاقی میزنم, زیرا تنها با سرنوشت خود ام نیست که بازی میکنم, با سرنوشت تک تکِ هموندان[sup][aname=rpa69bf][[/aname][anchor=pab187]6][/anchor][/sup] بشریت نیز هست. برای
اینکه به نااخلاقی بودن آن پی ببریم, به این بیاندیشید که آدمهایی آن بیرون هستند (همچون کازینسکی) که نمیخواهند در این پیشرفت بزرگ تکنولوژی با ما شریک باشند. اکنون, ما چه راه برونرفتی برای آنها بجا گذاشتهایم؟
زندگینامهیِ کازیسنکی را که بخوانید, میبینید کسی بوده که اگر او را به حال خود رها میکردید و میتوانسته در گوشهای به دور از این همه پیشرفت و ویرانگریهایِ زیستبومیک و آب و هوایی
تکنولوژی زندگی خود اش را بکند, هرگز کاری به دیگران نداشته و زندگی کوتاه خود را در آرامش و بتنهایی میگذرانده است. هر آینه, من, شما و هر کس دیگری که موافق با تکنولوژی است داریم "علاقهیِ
خودمان به تکنولوژی" را به کسانیکه آنرا نمیخواهند زور میکنیم. دامنهیِ پیامدهایِ علاقهیِ من و شما از من و شما فراتر میروند و دربر گیرندهیِ گویال[sup][aname=rpa8bec][[/aname][anchor=pa69bf]7][/anchor][/sup] زمین میشوند. تکنولوژی تنها آب و هوای
خانه, شهر یا کشور شما را نمیآلاید[sup][aname=rpab81a][[/aname][anchor=pa8bec]8][/anchor][/sup], سراسر زمین را میآلاید. جنگ اتمی تنها مایهیِ نابودی من و شما نیست, همه را نابود میکند. رسیدن به تکینگی[sup][aname=rpa2dd7][[/aname][anchor=pab81a]9][/anchor][/sup] و نابودی بشریت باز تنها به من و شما مرزمند نیست.
برای اینکه سخن را آسانتر دریافت کنید, بیانگارید من در جایگاه مهربد وارسته نمیخواهم در این پیشرفتهایِ بزرگ تکنولوژیک و ریسکهایِ آن با شما همراه باشم. چه راهِ برونرفتی برای من هست؟
اگر من نخواهم در جهانی زندگی کنم که کسی همچون رهبر کرهیِ شمالی با تهدید اتمی اش میتواند با زندگی و هستیِ من و نزدیکانِ من بازی کند, به کجا میتوانم بروم؟
از دیدگاه دیگری بنگریم. اگر شما ده هزار سال پیش زاده میشدید, نیازی به پیروی از قانون هیچ دولتی نداشتید و نیازی به پرداخت مالیات به کسی نداشتید و برای
برآوردن[sup][aname=rpa1188][[/aname][anchor=pa2dd7]10][/anchor][/sup] نیازهای فیزیکی خود اتان مانند خورد و خوراک میتوانستید از زیستبوم
پیرامون[sup][aname=rpa62c8][[/aname][anchor=pa1188]11][/anchor][/sup] اتان بهره گرفته و در آن به شکار و کشت و ... بپردازید.
این شیوهیِ زندگیِ "میلیونها سال"ِ آدمی بوده و چیزی است که ما میتوانیم طبیعیترین شیوهیِ زیست بنامیم. اکنون بگوییم کسیکه امروز زاده میشود, آیا میتواند این گزینهیِ ساده, زیستن بشیوهیِ گفته شده را هم داشته باشد؟
از خود ام نمونه میاورم, آیا من میتوانم همین امروز به گوشهای دنج رفته و زندگی ام را به دور از هیاهو, بشیوهیِ نیاکان ام بگذرانم؟
پاسخ از دیدگاه «نگرهای» آری است, ولی از دیدگاه «عملی» چیزی در
ترازِ[sup][aname=rpac9a1][[/aname][anchor=pa62c8]12][/anchor][/sup] «ناشدنی» است.
در زندگینامهیِ خودِ کازینسکی هم میخوانیم که برای جدا شدن از
شهرمندی[sup][aname=rpa90f0][[/aname][anchor=pac9a1]13][/anchor][/sup] و رفتن به کلبهای که دیرتر به دست خود اش میسازد,
نیاز به ٢ سال کار پیوسته در دانشگاه در جایگاهِ استاد برجستهیِ
مزدائیک[sup][aname=rpaa29f][[/aname][anchor=pa90f0]14][/anchor][/sup] (—> درآمد بالا) دارد تا بتواند با پولِ آن «تنها یک تکه زمین» را از آنِ خود کند.
شما برای اینکه همین امروز از شهرمندی زندگی خود اتان را
بگسلید[sup][aname=rpa297d][[/aname][anchor=paa29f]15][/anchor][/sup], نیاز به انجامِ تردستیها و پرداختِ هزینههایِ سنگین و جورواجوری دارید که در عمل آنرا ناشدنی میکنند.
پس به سخن کوتاهتر, من و هر
هومن[sup][aname=rpa72dd][[/aname][anchor=pa297d]16][/anchor][/sup] زندهیِ دیگری که تکنولوژی را نخواسته و نمیخواهدْ در آیندهای که تکنولوژی برای او در پی میاورد
سهیم[sup][aname=rpa1725][[/aname][anchor=pa72dd]17][/anchor][/sup] باشد:
١. نمیتواند بی پرداخت هزینههایِ سنگین زمانی و پولی راه خود را از همبود[sup][aname=rpa0984][[/aname][anchor=pa1725]18][/anchor][/sup] تکنولوژیک گسسته و زندگی خود اش را بکند.
٢. نمیتواند جایی را بیابد که تکنولوژی به آن دستدرازی نکرده است (همهیِ جنگلها, همهیِ دریاها, همهیِ نقطههایِ نزدیک و دورافتاده[sup][aname=rpa62df][[/aname][anchor=pa0984]19][/anchor][/sup] یا هماکنون زیر کنترل تکنولوژی میباشند, یا بزودی خواهند بود).
٣. نمیتواند از دامنهیِ آسیبهایِ تکنولوژی, بگوییم اگر یک جنگ اتمی رخداد یا مهندسی ژنتیک بلغزش رفت, دوری کند.
٤. نمیتواند به سیستم تکنولوژیک راستا بدهد: در بهترین و آزادترین و مردمسالارترین همبودها, توانایی یک آدم برای تاثیر[sup][aname=rpa6626][[/aname][anchor=pa62df]20][/anchor][/sup] گذاشتن از یک «رای ناچیز» فراتر نمیرود.
٥. ...
تنها کاری که چنین کسی میتواند کند پذیرش سیستم و ایفایِ نقش خود در جایگاه یکی از
یاختههایِ[sup][aname=rpa398a][[/aname][anchor=pa6626]21][/anchor][/sup] بی ارزشِ آن (= being a good citizen) است.
این پارهگفتار از
یادمانهایِ[sup][aname=rpaec12][[/aname][anchor=pa398a]22][/anchor][/sup] «کازینسکی» که او را سرانجام به ستیز با سیستمِ تکنولوژیک و واکنش به آنچه پیرامون[sup][aname=rpa6e0b][[/aname][anchor=pa1188]11][/anchor][/sup] وی میگذرد میرساند نیز خواندنی است:
Motivation for bombing
Letter to a Turkish anarchist (Ted Kaczynski) | The Anarchist Library
Kara: How/when did you decide to bomb?
— It would take too much time to give a complete answer to the last part of your ninth question, but I will give you a partial answer by quoting what I wrote for my journal on August 14, 1983:
The fifth of August I began a hike to the east. I got to my hidden camp that I have in a gulch beyond what I call “Diagonal Gulch.” I stayed there through the following day, August 6. I felt the peace of the forest there. But there are few huckleberries there, and though there are deer, there is very little small game. Furthermore, it had been a long time since I had seen the beautiful and isolated plateau where the various branches of Trout Creek originate. So I decided to take off for that area on the 7th of August. A little after crossing the roads in the neighborhood of Crater Mountain I began to hear chain saws; the sound seemed to be coming from the upper reaches of Roaster Bill Creek. I assumed they were cutting trees; I didn’t like it but I thought I would be able to avoid such things when I got onto the plateau. Walking across the hillsides on my way there, I saw down below me a new road that had not been there previously, and that appeared to cross one of the ridges that close in Stemple Creek. This made me feel a little sick. Nevertheless, I went on to the plateau. What I found there broke my heart. The plateau was criss-crossed with new roads, broad and well-made for roads of that kind. The plateau is ruined forever. The only thing that could save it now would be the collapse of the technological society. I couldn’t bear it. That was the best and most beautiful and isolated place around here and I have wonderful memories of it.
One road passed within a couple of hundred feet of a lovely spot where I camped for a long time a few years ago and passed many happy hours. Full of grief and rage I went back and camped by South Fork Humbug Creek.
The next day I started for my home cabin. My route took me past a beautiful spot, a favorite place of mine where there was a spring of pure water that could safely be drunk without boiling. I stopped and said a kind of prayer to the spirit of the spring. It was a prayer in which I swore that I would take revenge for what was being done to the forest.
----
[aname=pa4ffd]1[/aname]. [anchor=rpa4ffd]^[/anchor] Âreš || آرش: معنی Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ meaning; sense
[aname=pa7e12]2[/aname]. ^ [anchor=rpa7e12]آ[/anchor] [anchor=rpab187]ب[/anchor] bon+mâye::Bonmâye || بنمایه: منبع Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ resource || بنمایه: منبع زیستی biological resource
[aname=pa87a9]3[/aname]. [anchor=rpa87a9]^[/anchor] nâ+mir+ây+i::Nâmirâyi || نامیرایی: زیستن نامرزمند, ولی به این چم که تنها "مرگِ طبیعی" در کار نیست, امُرداد ندارید و باشنده میتواند با آسیب از پیرامون همچنان بمیرد. Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ immortality
[aname=pa6687]4[/aname]. [anchor=rpa6687]^[/anchor] meh+âd+in::Mehâdin || مهادین: اصلی Ϣiki-En, Ϣiki-En principal; main
[aname=pa1d7c]5[/aname]. [anchor=rpa1d7c]^[/anchor] ger+ây+and+i::Gerâyandi || گرایندی: احتمالمندی Ϣiki-En probability
[aname=pab187]6[/aname]. [anchor=rpa69bf]^[/anchor] ham+vand::Hamvand || هموند: عضو Ϣiki-En, Dehxodâ member
[aname=pa69bf]7[/aname]. [anchor=rpa8bec]^[/anchor] guy+âl::Guyâl || گویال: کره; گویال زمین Ϣiki-En planet
[aname=pa8bec]8[/aname]. [anchor=rpab81a]^[/anchor] Âludan || آلودن: آلوده کردن Ϣiki-En, loghatnaameh.com to pollute verunreinigen
[aname=pab81a]9[/aname]. [anchor=rpa2dd7]^[/anchor] tak+in+eg+i::Takinegi || تکینگی: نقطهیِ تکین Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ singularity
[aname=pa2dd7]10[/aname]. [anchor=rpa1188]^[/anchor] bar+âvardan::Barâvardan || براوردن: تخمین زدن Ϣiki-En to estimate || براوردن: برطرف کردن to fullfill | || براوردن: بالا آوردن; بربردن Dehxodâ
[aname=pa1188]11[/aname]. ^ [anchor=rpa62c8]آ[/anchor] [anchor=rpa6e0b]ب[/anchor] pirâ+mun::Pirâmun || پیرامون: محیط Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ around
[aname=pa62c8]12[/aname]. [anchor=rpac9a1]^[/anchor] tarâx+tan::Tarâxtan || تراختن: ترتیب دادن Dehxodâ, Ϣiki-En to arrange arrangieren
[aname=pac9a1]13[/aname]. [anchor=rpa90f0]^[/anchor] šahr+mand+i::Šahrmandi || شهرمندی: تمدن ( سیویلیزه) ، بر پاد بربر و بیابانی Ϣiki-En civilization
[aname=pa90f0]14[/aname]. [anchor=rpaa29f]^[/anchor] Mazdâik || مزدائیک: ریاضیات D4f mathematics
[aname=paa29f]15[/aname]. [anchor=rpa297d]^[/anchor] Gosixtan || گسیختن: فرستادن .روانه کردن Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Dehxodâ to emit
[aname=pa297d]16[/aname]. [anchor=rpa72dd]^[/anchor] hu+man::Human || هومن: آدم; هو+منش همچون دُژ+منش (دشمن), کسیکه کارکتر و منش والای دارد. human
[aname=pa72dd]17[/aname]. [anchor=rpa1725]^[/anchor] sah+istan::Sahistan <— Sehistan || سهیستن: به نظر رسیدن MacKenzie to seem erscheinen
[aname=pa1725]18[/aname]. [anchor=rpa0984]^[/anchor] ham+bud::Hambud || همبود: اجتماع Ϣiki-En society
[aname=pa0984]19[/aname]. [anchor=rpa62df]^[/anchor] Duroftâde || دورافتاده: مهجور ~remote
[aname=pa62df]20[/aname]. [anchor=rpa6626]^[/anchor] hanây+eš::Hanâyeš || تاثیر: تاثیر Ϣiki-En efficacy
[aname=pa6626]21[/aname]. [anchor=rpa398a]^[/anchor] Yâxte || یاخته: سلول Ϣiki-En cell
[aname=pa398a]22[/aname]. [anchor=rpaec12]^[/anchor] yâd+mânidan::Yâdmânidan || یادمانیدن: خاطره یادآوردن Ϣiki-En to recollect
پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ -
Mehrbod - 08-22-2013
onali نوشته: دوستان کسی اطلاع دارد کتبی که مهربد معرفی کردند یا مانیفست کازینسکی هیچ کدام ترجمه فارسیشان در دسترس هست یانه؟
من گشتم ولی پیدا نکردم.متن زبان انگلیسیو پیدا کردم.که سرعت و دقت مطالعه ام رو پایین میاره.
اگر کسی اطلاع دارد.ممنون میشوم لینک را دریافت کنم
درود onali گرامی!
من نگریستم, ولی چیزی نیافتم. کازینسکی هتا در ویکیپدیای پارسی هم برگی ندارد و کمتر کسی در ایران میداند unabomber که بوده و چه گفته.
شوربختانه مانیفست وی هم بیش از اندازه دراز است, هم اینکه به نگارشیست که هر
کسی از آن سر دربیاورد (ساده و برخی چیزها تا ٥ بار تکرار شدهاند) که هر دو مایهیِ بی انگیزگیِ
ترزبانیِ[sup][aname=rpab447][[/aname][anchor=pab447]1][/anchor][/sup] آن میشوند.
در آینده اگر انگیزهیِ آن آمد برای اتان خواهم ترزبانید, ولی تا آن زمان میتوانید بخشهایی که برای اتان گنگ/ناخواندنی هستند را همینجا بیاورید تا به آنها بپردازیم.
----
[aname=pab447]1[/aname]. [anchor=rpab447]^[/anchor] tar+zabânidan::Tarzabânidan <— Tarzabândan || ترزبانیدن: ترجمه کردن to translate