صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران -
kourosh_bikhoda - 05-17-2014
مثل اینکه مخالفت با هر حرکتی هرچند کوچک در راستای آزادی در ایران، اینجا تبدیل شده به نماد روشنفکری. یه عده روشنفکر هستید دور هم جمع شدید و ماها که کوته فکریم نمیفهمیم اگه سیاهان در امریکا روزهای اول درِگوشی به هم نمیگفتند به سفیدها در اتوبوس جا ندیم و اتفاقن عدهای از روشنفکران مانند بعضیا مابین همونها این حرکت اونا رو به مسخره نمیگرفتند و لوس جلوه نمیدادند، امروز یکیشون رئیس جمهوری ایالات متحده نمیشد.
این جماعت امروز دارند در کوچه و خیابان عکس میگیرند از هم. مشکلش چیه؟ بعد از 35 سال حالا مساله حجاب در ایران شده نقل محافل داخل و خارج و انتظار میره این حرکت هی گسترده بشه. البته اگه اسهال طلب های پفیوض و
البته روشنفکران اپوزوسیون چوب لای چرخ این حرکت نکنند. شماها که لالایی بلدید چرا خوابتون نمیبره؟ یه کمپینی بزنید که به نظر خودتون اشکال فلسفی، عملی، اخلاقی، سیاسی، روشنفکری، خاموش فکری، نافرمانی مدنییی، قابلامه ای، قاشقی، چنگالی و غیره نداشته باشه و جایگزین خوبی برای این قبیل حرکت های بیهوده و بی ثمر باشه. چطوره؟ بابا بس کنید این مخالفت های چندش آور رو. تا یکی یه حرکتی در جهت راهپیمایی روی آرمان ها و مقدسات حکومت میکنه یا بهش انگ سبزالهی میچسبونید یا انگ فلان و فلان.
صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران -
Dariush - 05-17-2014
kourosh_bikhoda نوشته: مثل اینکه مخالفت با هر حرکتی هرچند کوچک در راستای آزادی در ایران، اینجا تبدیل شده به نماد روشنفکری. یه عده روشنفکر هستید دور هم جمع شدید و ماها که کوته فکریم نمیفهمیم اگه سیاهان در امریکا روزهای اول درِگوشی به هم نمیگفتند به سفیدها در اتوبوس جا ندیم و اتفاقن عدهای از روشنفکران مانند بعضیا مابین همونها این حرکت اونا رو به مسخره نمیگرفتند و لوس جلوه نمیدادند، امروز یکیشون رئیس جمهوری ایالات متحده نمیشد.
این جماعت امروز دارند در کوچه و خیابان عکس میگیرند از هم. مشکلش چیه؟ بعد از 35 سال حالا مساله حجاب در ایران شده نقل محافل داخل و خارج و انتظار میره این حرکت هی گسترده بشه. البته اگه اسهال طلب های پفیوض و البته روشنفکران اپوزوسیون چوب لای چرخ این حرکت نکنند. شماها که لالایی بلدید چرا خوابتون نمیبره؟ یه کمپینی بزنید که به نظر خودتون اشکال فلسفی، عملی، اخلاقی، سیاسی، روشنفکری، خاموش فکری، نافرمانی مدنییی، قابلامه ای، قاشقی، چنگالی و غیره نداشته باشه و جایگزین خوبی برای این قبیل حرکت های بیهوده و بی ثمر باشه. چطوره؟ بابا بس کنید این مخالفت های چندش آور رو. تا یکی یه حرکتی در جهت راهپیمایی روی آرمان ها و مقدسات حکومت میکنه یا بهش انگ سبزالهی میچسبونید یا انگ فلان و فلان.
کسی اینجا و هیچ جای دیگر مخالفتی با این حرکت نداشته و ندارد؛ انتقادِ ما را موضوعاتی دگر تشکیل میدهند که گویا از دیدِ شما پنهان بودهاند. بله، به نظر من هم هر حرکتی که به گونهای تعدادِ زیادی از مردم را با هم همدل و همراه کند، خوب و مثبت است؛ بله، هتا همین حرکتهای کوچک و ساده و گاها احمقانه نیز به سببِ خاصیتِ غیرقابلِ پیشبینی بودنشان، میتوانند موج ایجاد کنند. تمامِ اینها خوب است اما به شرطی که مرحلهای باشد برای گذار از اینها و حرکتهای عملیتر و زبانم لال اندکی رادیکالتر نه اینکه همچون بچه دبستانیای شویم که 30 سال است پایهی اول ابتدایی درس میخواند و همچنان دلش خوش است که «درس میخواند و بیفعل نمانده». باید یک نقطهی پایانی برای این «فاز» وجود داشته باشد. اما میدانید چیست؟ این بازیها بجای آنکه وسیله باشند، خودشان تبدیل به «هدف» و «سرگرمی» شدهاند.
باید جایی باشد برای اینکه بتوانیم روزنههایی از روشنبینی و آزاداندیشی در چنین حرکتهایی ببینیم. بله؛ اگر من به ازای آن همه نامهای که پیرو موضوعاتِ فمنیسیتی موجود در اینجا به شاید دهها نفر از کسانِ سرشناس، همانهایی که گزارشهای متعدد از همین «کمپینِ آزادیهای یواشکی» میسازند یا حداقل به طور رسمی از آن حمایت میکنند، از رویا کریمی مجد در رادیو فردا تا کامبیز حسینی در پولتیک و خبرنگارانِ بیبیسی و نویسندگانِ خودنویس و ... فرستادم، یکی، فقط و فقط یک مورد پاسخ میگرفتم(پاسخی نه در سطح گزارش یا مطلب نوشتن یا یک حمایت آبکی، بلکه هر نوع پاسخی، هتا مخالفت)، روزنههایی از امید در من پدید میآمد. من هیچ ادعایی در مورد درستی مواضع خودم در این موضوعات ندارم؛ اما در تمامِ نامههایی که به اینها دادم دعوت کردم به خواندن و دیدن و اندیشیدن. با خود میگفتم شاید اینها اصلا دنبالِ این موضوعات نیستند، یا به آن فکر نمیکنند (مثل خود شما)، اما وقتی تمامِ آنها بلااستثناء از این کمپین «آزادیهای یواشکی» و دیگر حرکتهای فمنیستی حمایت کردند و در هر رسانهای آنها را بازتاب دادند با خود فکر کردم مگر ممکن است چنین چیزی؟ یعنی این یکی از عجیبترین چیزهایی بود که این چند وقته برایم پیش آمده و اصلا قابل درک نیست. من از شما میپرسم، آیا مواضع و سخنانِ ما در اینجا پیرامونِ موضوعاتِ زنامرد، خیلی غیرعقلانیتر و غیرمنطقیتر از کارهای دیگران است؟ چطور است که این کمپین از سراسر جهان حمایت میگیرند و من در پی آن همه نامهای که فعالان دادم یک پاسخ هم نگرفتم؟
پس ما در اینجا گویا فرآیند گسترش عقلانیت ماکس وبری را کاملا برعکس میپیماییم و میبینیم که رفتار گوسفندی خیلی روشن هر روز فراگیرتر میشود. رفتار گوسفندی به این معنا که پیرو جمع بودن تبدیل به یک نرم «عقلانی» شده است. پس میبینیم که حداقلهای روشنبینی هم در ما همهگیر نیست و گوسفند بودن را خیلی ساده دوست میداریم؛ چرا؟ چون زحمت فکر کردن ندارد، چون رنج مطالعه با خود ندارد؛ چون مسئولت نمیآفریند و ... . به من بفرمائید در نبودِ کمترین میزان از عقلانیتِ همهگیر و با وجودِ این همه سطحینگری اپیدمیک، به درستی سرانجامِ چنین حرکتهایی و برآیندِ کلی آنها چه امیدی میتوان داشت؟ به من بفرمائید ضریبِ بازیخوردنِ چنین حرکتهای فلهای با این سطح از سطحینگری عادمانه چقدر است؟ من از شما دعوت میکنم برای اینکه به میزانِ جدیتِ انگیزههای افرادِ حاضر در این کمپین پی ببرید، به این پرسش فکر کنید که اگر فردا جمهوری اسلامی شایعه کند که 3 نفر، و نه بیشتر از کسانی که عکسهای خودشان را به این صفحه فرستادهاند را دستگیر کرده و به طور صوری هر کدام را به 5 سال زندان محکوم میکند، آیا بازهم هیچکدام از این «مبارزان ملی» تخم میکنند عکس خودشان را بفرستند؟ من حدس میزنم که این کمپین در یک لحظه به طور کامل خاموش خواهد شد و اثری از آن باقی نخواهد ماند. میدانید چرا؟ چون ما به عافیت عادت کردهایم. چون ما به بازیهای کودکانه و سرگرمیهای روزمره به هر بهانهای هتا بهانههای سیاسی عشق میورزیم و هیچ چیزی آنقدر برایمان جدی نیست که بخواهیم میزانی هرچند ناچیز از هزینه دادن بابتاش را بپذیریم. اصلا جدیت خودش تبدیل به یک نوع شوخی شده! چون هنوز پیرو گله و چوپان هستیم. تا زمانی که چنین است، بله ممکن است گاهی هم تصادفا به نتایج مطلوب و خوبی هم برسیم، اما کلیتِ این جریان چیزی جز یک «بازی» آمیخته با احتمال و دسیسه و حماقت و... نیست؛ همه چیز غیر از عقلانیت و روشنبینی در آن دیده میشود.
شما میگویید مبارزه با حجاب؛ من اما میگویم آخرین چیزی که به کسان انگیزه میدهد برای لایک کردن، شیر کردن و ... حجاب است؛ اصلیترین موارد کسلیسی، زنپرستی، فمنیسم، سرگرمی و دورِ هم بودن و... است.
پس از آنجا که ما «روشنفکران» نه حمایتمان و نه چوب لای چرخکردنمان پشم کسی هم حساب نمیشود و هیچ محلی از اعراب ندارد و ملتِ همیشه در صحنه کار خودشان را به بهترین نحو انجام خواهند داد، اجازه دهید ما همچنان به عنوانِ «سخنگوی کمپینِ گوزیدنهای یواشکی» به فعالیتهای خود در راستای احقاقِ حقوقِ حقهی جوانانِ این مرز و بوم ادامه دهیم؛ باشد که رستگار شویم.
صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران -
undead_knight - 05-17-2014
Dariush نوشته: شما میگویید مبارزه با حجاب؛ من اما میگویم آخرین چیزی که به کسان انگیزه میدهد برای لایک کردن، شیر کردن و ... حجاب است؛ اصلیترین موارد کسلیسی، زنپرستی، فمنیسم، سرگرمی و دورِ هم بودن و... است.
.
شما در اینقدر در این جمع کوچیک به گفتگو با همدیگه پرداختید که گویا یادتون رفته در دنیای بیرون بعضی وازه ها چه معنایی دارند و معنای مورد نظر شما رو نمیدند!
یکی از خواسته های فمنیستی قطعا مقابله با حجاب اجباری هست.
+طبیعی هست که رسانه ها چیزی رو بازتاب بدند که طرفدار زیادی داشته باشه یا توجه زیادی بهش جلب بشه،نه منحصر به ایران هست و نه مرتبط با فمنیسم.
صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران -
Dariush - 05-17-2014
undead_knight نوشته: شما در اینقدر در این جمع کوچیک به گفتگو با همدیگه پرداختید که گویا یادتون رفته در دنیای بیرون بعضی وازه ها چه معنایی دارند و معنای مورد نظر شما رو نمیدند!
یکی از خواسته های فمنیستی قطعا مقابله با حجاب اجباری هست.
گاهی اوقات که اینچنین در پستهای ما به دنبالِ قطعیت و جامعیتِ معانی و تعاریف واژگان مورد استفاده میگردی و بعد از هوشمندی خودت سخن میگویی مرا به خنده میاندازی. فمنیسم که من از آن در اینجا استفاده کردم الزاما جامع جمیع مفاد موجود در تعاریفاش نیست، عوام یک تصوری از فمنیسم دارند که مطمئنا تفاوتهای زیادی با تعاریف سرراستِ آن که توسط افرادی چون خودت ارائه میشود دارد. تصوری که واحد نیست و گاهی در حد همان واژهی فمنیسم یا مفهوم و ایدهی ذهنی اقتباسی «زنپرستی» باقی میماند.
صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران -
Dariush - 05-17-2014
undead_knight نوشته: +طبیعی هست که رسانه ها چیزی رو بازتاب بدند که طرفدار زیادی داشته باشه یا توجه زیادی بهش جلب بشه،نه منحصر به ایران هست و نه مرتبط با فمنیسم.
صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران -
Dariush - 05-17-2014
undead_knight نوشته: +طبیعی هست که رسانه ها چیزی رو بازتاب بدند که طرفدار زیادی داشته باشه یا توجه زیادی بهش جلب بشه،نه منحصر به ایران هست و نه مرتبط با فمنیسم.
الزاما اینطور نیست و خیلی اوقات خودِ همین رسانهها هستند که یک پدیده را پرطرفدار و همهگیر میکنند. در اینجا هم دقیقا همین اتفاق افتاده.
یک مقایسه برای آنکه ابعادِ جوگیر بودنِ ما بیشتر روشن شود:
کمپین «
نه به سربازی اجباری» فکر میکنم حداقل شش ماهی هست که براه افتاده. چند نفر محدود از افرادِ سرشناس هم از آن حمایت کردهاند. پس از شش ماه تعدادِ اعضای آن 14 هزار نفر است و رو به موت است.
کمپین «آزادیهای یواشکی زنان در ایران» هنوز به یک ماه هم نرسیده است و به مرزِ 300 هزار عضو رسیده و هر روز از سراسر جهان حمایت و پشتیبانی معنوی به او میرسد و احتمالا تا یکی دو ماه دیگر بیشک به بیش از 1 میلیون عضو خواهد رسید.
موضوع چیست؟ سربازی اجباری دوسالهی جوانان اهمیت کمتری در مبارزات با دیکتاتوری دارد؟ یعنی قاعدتا اگر کسانی که خواستار درستی و عدالت و آزادی هستند در کمترین حالت باید به هر دو موضوع به اندازهی یکسانی توجه داشته باشند. پس چه شد؟ کجاست آن حداقل عقلانیت جمعی ما؟
این یکی از پستهای صفحهی نه به سربازی اجباریست:
نقل قول:[ATTACH=CONFIG]4102[/ATTACH]
سرباز غایب 33ساله و کارگری که فریادرسی ندارد
در روز کارگر در خبرگزاری ایسنا خبری منتشر نمود با تیتر "وقتی یک کارگر فریادرسی ندارد..." که در مورد زندگی یک کارگر ساده ساختمانی که یک مشمول غایب ۳۳ ساله است.
در متن این مصاحبه آمده است: ابراهیم ۳۳ساله ساکن مشهد، سال ها به عنوان کارگر ساختمانی فعالیت داشته است. وی در سال ۱۳۸۰ هنگام کار از طبقه چهارم ساختمان سقوط کرد، به طوری که زیر آوار ساختمانی دفن شد. ابراهیم در اثر ضربهای که به سرش وارد شد دچار اختلالات اعصاب و روان شد و از ناحیه زانوی هر دو پا آسیب جدی دید. حالا پای چپ او دچار از کار افتادگی شده و پای راستش ۴۵ درصد معلولیت دارد. ابراهیم در هنگام کار توسط کارفرما بیمه نبوده و به دلیل معلولیت زیر ۶۰ درصد از خدمت سربازی نیز معاف نشده و حتی بیمه نیز شامل حال او نمیشود. او دارای دو فرزند است. پسر پنج ساله او دچار ناراحتی کلیه است و ابراهیم به دلیل فقر مالی مدت ۲سال است که او را نزد پزشک نبرده است. همسر ابراهیم به کار منجوق دوزی مشغول است تا بخشی از هزینههای خانواده را پوشش دهد...
تعدادِ لایکها :123، شیرها 11 و کامنتها :10
این هم یکی از پستها صفحهی «آزادیها یواشکی زنان در ایران»:
نقل قول:[ATTACH=CONFIG]4103[/ATTACH]
من هم اوایل می ترسدیم، خیلی می ترسیدم
تعداد لایکها: یازدههزار و هشتصد و بیست و هشت. تعدادِ شیرها : 588 و تعدادِ کامنتها: 590 .
یا این یکی پست را ببینید :
نقل قول:[ATTACH=CONFIG]4104[/ATTACH]
بر فراز سمبل شهرم که نمادی از مردانگی را یدک می کشد، در قفس میلاد، کاش آزادی معنایی فراتر از بازی باد با موی آفتاب ندیده ی من می داشت...
من فقط دلم میخواهد از آن یازدههزار نفری که این را لایک کردهاند بپرسم چه چیز را لایک کردهاند دقیقا؟ برج میلاد چه نمادی از مردانگی در خود دارد جز اینکه شبیه آلت جنسی مردان است؟
این هم یکی از کامنتهای خواندنی:
نقل قول:این یک نامه معمولی نیست، یک شرم نامه است.
لعنت به تربیتی که به من آموخت که مرد برترست، چرا وقتی بچه بودم و میخواندم" پسرا شیرن مثل شمشیرن، دخترا موشن مثل خرگوشن" هیشکی بهم نگفت نه اینطور نیست،
چرا وقتی به خواهرم گفتم که " لباست رو عوض کن یا آرایشت رو کم کن!! " مادرم نگفت تو کار خواهرت دخالت نکن، به تو ربطی نداره!!! چرا وقتی به خواهرم گیر دادیم که با کی داری حرف میزنی؟ پدرم نگفت پاشو برو گمشو و به کار خودت برس و در عوض حمایتم کرد!!
چرا مادرم به خواهرم گفت تا این وقت شب کجا بودی در حالیکه ساعت ۸ شب بود ولی وقتی من ساعت ۲ صبح میومدم هیچی نمیگفت؟
چرا وقتی با خواهرم بحثم میشد مادرم به خواهرم میگفت با داداشت بحث نکن !!
چرا وقتی یک زنی که از شوهرش کتک خورده بود به مادرم یا ... پناه آورده بود، مادرم، خالهام یا عمهام میگفتند: حالا شوهرت یه سیلی هم زد، مرد دیگه!! و من آموختم که میتوانم بزنم چون مردم دیگر !!
چرا همیشه خواهرم باید حتی در خانه مواظب لباس پوشیدنش میبود تا مبادا من تحریک نشوم!! لباس تنگ نپوشد تا مبادا که بر آمادگی رانهایش مرا تحریک نکند!! و چرا مادرم همیشه کیف خواهرم را میگشت آنهم در مقابل چشمان من، به راستی دنبال چه بود؟ حرفهای عاشقانه، حرفهایی که حتی خودش(مادرم) هم نتوانسته بود بزند و نمیخواست که دخترش نیز از آن حرفها بزند؟!
چرا به من میگفت که دنبالش بروم و من آموختم که باید مواظبش باشم، باید شکاک باشم!! چرا مادرم شده بود عامل اجرای دیکتاتوریهای پدرم و چرا آنگونه مسخ شده بود؟! مگر فراموش کرده بود که روزی خودش هم دختر بود، شاید حسودی میکرد که مبادا دخترش آزادی هرگز نداشته خودش(مادرم) را به دست آورد !! و من هر آنچه از بر خورد با یک زن آموختم از پدر و مادرم آموختم، یاد گرفتم که میتوانم زور بگویم، کتک بزنم، میتونم بگویم چگونه باش یا چگونه نباش، میتوانم برایش تصمیم بگیرم.
شنیدم که مادرم در اعتراض خواهرم به اینکه چرا "او" یعنی (من -مرد) میتواند انجام دهد، گفت : "اون مرده و هر کاری هم که بکنه کسی براش حرف در نمیاره ولی این توئی که حرف پشت سرت زده میشه" و من یاد گرفتم که میتوانم در مورد دختران حرف بزنم.
من یاد گرفتم که کلا یک زن چیزی شبیه شیطان است و حتی نقشی دیدم از صورت زنی،نصف زن و نصف گربه !!
و من در کتاب خدا خواندم(قران) که ۲ زن میتوانند در مقابل قاضی شهادت بدهند در حالیکه برای مرد "یکی" کافی است !! و من آموختم که زن عقلش نصف مرد است!! حتی فهمیدم که دیه اش برابر بیضه چپ مرد است!!
من یاد گرفتم که دختر باید باکره باشد ولی من میتوانم هر کاری که دلم خواست بکنم و کردم!! من یاد گرفتم که میتوانم تجاوز کنم و "او" از ترس آبروی پدر و برادر و خانواده حتی نمیتواند شکایت کند و شنیدم که قاضی به دختری میگفت : چرا به گونهای لباس پوشیدی که مردان را تحریک کنی؟
در مدرسه آموختم که موی زن اشعهای دارد برای تحریک من !! در مدرسه آموختم که آغاز تمام گناهان از زن است، در مذهب آموختم که "حوّا، آدم را گول زد در خوردن میوه ممنوعه" و من از بهشت رانده شدم بخاطر "او".
و تو ای "زنی" که تمام اینها را میخوانی، ٔبر من زیاد خورده مگیر که من خود نیز قربانی ام، قربانی جهل و نادانی که گریبان سرزمین من و تو را گرفته است.
خواهرم مرا ببخش که ندیدمت، دختری که در خیابان راه میرفتی و زشتترین حرفها را در قالب متلک از من شنیدی مرا ببخش، زنی که قضاوتت کردم مرا ببخش. نگاه هیز و دریده مرا ببخش. مرا ببخش که اجازه ندادم که باد از لای موهایت عبور کند که مبادا ایمان من ٔبر باد رود . مرا ببخش که در تابستان گرم و سوزان با آستین کوتاه و تی شرت، بدون هیچ شرمی از کنارت رد شدم، آری تنها رد شدم و هرگز نیندیشیدیم به اینکه "تو" چگونه تحمل میکنی این گرما را. مرا ببخش. به خاطر تمام مظالمی که از جانب من بر تو "ای زن" رفته است مرا ببخش.
من نماینده مردان سرزمینم نیستم اما میدانم که بسیارند کسانی که اینگونه فکر میکنند و ما دست در دستان شما، کنار شما، "شریک آزادیهای یواشکی شما" برای تبدیل آن به "آزادی همیشگی شما" به امید آزادی و ریشه کن شدن جهل و نادانی و سنتهای غلط ( ارادتمند همگی شما - مازیار بنی اسدی)
صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران -
Russell - 05-17-2014
Dariush نوشته: شما میگویید مبارزه با حجاب؛ من اما میگویم آخرین چیزی که به کسان انگیزه میدهد برای لایک کردن، شیر کردن و ... حجاب است؛ اصلیترین موارد کسلیسی، زنپرستی، فمنیسم، سرگرمی و دورِ هم بودن و... است.
داریوش جان برای من جالب است که اکثر مطالب پستت چیزهاییست را من میخواستم پیشتر بنویسم، از عکس العمل من هنگام خواندن اینکه برج میلاد نشان مردانگیست و آنهمه لایک داده شده به آن !! تا اینکه چند روز پیش به صفحهیِ نه به سربازی اجباری (که حمایت و تبلیغ نسبتا خوب رسانهای هم برای آن شده بود) و دیدن اینکه تنها 14000 لایک دارد و رو به موت است. تا همین مطلب بالا، حتی من گمان نمیکنم این داستان حقیقتا در راستای اعتراضی فمینیستی باشد، به اسپاگتی قسم اکثرش بر میگردد به اینکه زنان عکس خود را در آن قرار دهند و لایک بگیرند :e407:
صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران -
Russell - 05-17-2014
kourosh_bikhoda نوشته: مثل اینکه مخالفت با هر حرکتی هرچند کوچک در راستای آزادی در ایران، اینجا تبدیل شده به نماد روشنفکری. یه عده روشنفکر هستید دور هم جمع شدید و ماها که کوته فکریم نمیفهمیم اگه سیاهان در امریکا روزهای اول درِگوشی به هم نمیگفتند به سفیدها در اتوبوس جا ندیم و اتفاقن عدهای از روشنفکران مانند بعضیا مابین همونها این حرکت اونا رو به مسخره نمیگرفتند و لوس جلوه نمیدادند، امروز یکیشون رئیس جمهوری ایالات متحده نمیشد.
یک عده هم هستند که دور هم جمع میشوند و دربارهیِ دستآوردهای لیبرالیسم مرتب لاف میزنند و حاصل اعمال دیگران و تصادف و... را بنام خود جعل میکنند.
kourosh_bikhoda نوشته: حالا که مخالفان حجاب میخوان گهی بخورن نباید بخورن؟
چه کسی گفت نخورند، ما که همصدا میگوییم بخورند که !!
صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران -
Dariush - 05-17-2014
Russell نوشته: داریوش جان برای من جالب است که اکثر مطالب پستت چیزهاییست را من میخواستم پیشتر بنویسم، از عکس العمل من هنگام خواندن اینکه برج میلاد نشان مردانگیست و آنهمه لایک داده شده به آن !! تا اینکه چند روز پیش به صفحهیِ نه به سربازی اجباری (که حمایت و تبلیغ نسبتا خوب رسانهای هم برای آن شده بود) و دیدن اینکه تنها 14000 لایک دارد و رو به موت است. تا همین مطلب بالا، حتی من گمان نمیکنم این داستان حقیقتا در راستای اعتراضی فمینیستی باشد، به اسپاگتی قسم اکثرش بر میگردد به اینکه زنان عکس خود را در آن قرار دهند و لایک بگیرند
من در اینجا نه تحلیلگر هستم و نه جامعهشناس که با خونسردی بنشینم و اینها را برای خودم موشکافی کنم؛ که در آنصورت این اتفاقات هیچ چیز نویی با خود ندارند و در یک بستر روانشناسی اجتماعی کاملا قابل بازشناسی هستند. موضوع این است که من آرمانها و رسالتهایی برای خودم دارم (داشتم البته) و این است که این چیزها مرا به فکر میاندازد. این شوپنهاور بیپدر درست میگفت که بیش از هر چیز دیگر روی حماقتِ جمعی سرمایهگزاری و شرطبندی کنید.
آپدیت:
نقل قول:بر فراز سمبل شهرم که نمادی از مردانگی را یدک می کشد، در قفس میلاد، کاش آزادی معنایی فراتر از بازی باد با موی آفتاب ندیده ی من می داشت...
On top of my city, each single corner of which symbolises manhood. Standing up there in Milad Cage (Here she ironically refers to Milad tower in Tehran) , I wished freedom had a broader meaning to us than just wind’s dancing through the hair who has never seen the light
.
ironically
ironically
ironically
صفحه فیس بوک در مورد آزادی های یواشکی زنان در ایران -
Russell - 05-17-2014
من میگویم بجای بحث حجاب و زنان، کامل روی بخش آزادی یواشکی !! اندکی دقت کنیم بهتر است، «یه نفر» دربارهیِ گسترش این به عرقخوری و... گفت، بنظر من جالب هست و میشه امتحانش کرد.
من چند وقت پیش یک مطلب از هیچنز آوردم (
پست شمارهیِ پنج) دربارهیِ سفرش به ایران، او به همین رفتاز ایرانیان پرداخته بود و اون رو بجای آزادی یواشکی (!!) گذاشته بود “As if” society . اینکه وانمود کنی آزادیهایی روداری که در واقع نداری (بجای مبارزه برای بدست آوردنش). بگمانم توصیف او درستتر بود !!
Russell نوشته: The country is an “as if” society. People live as if they were free, as if they were in the West, as if they had the right to an opinion, or a private life. And they don’t do too badly at it