کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
undead_knight - 11-27-2013
Rationalist نوشته: صرفا " زندگی کردن" جدا از کیفیت،انگیزه ها و اهداف آن چگونه می تواند برای "انسان روشنفکر " ارزشمند و با معنا باشد؟! در حالیکه در حالت عادی، زندگی بسیار غم انگیز و مسخره است.
اووم مسئله یخورده پیچیدست،زندگی به خاطر وضعیتی که بوجود میاره ارزشمنده و خب البته اینجا مسئله انسان روشنفکر نیست،مسئله انسان هست،هر انسانی.
در فسلفه آبزورد این وضعیت انسانی مشترک هست که روش پافشاری میشه،اینکه همه ما در برابر مرگ، در برابر ابدیت و در برابر جهان آسیب پذیریم،جهان فاقد فهم هست ولی ما دارای فهم هستیم و این وضعیت آبزورده،مردن فایده ای نداره چون این معادله رو حل نمیکنه،نه انسان تغییر میکنه و نه جهان.
آه البته زندگی دردآور هست،گاهی هم مسخره هست و غم انگیز ولی در عوض مقداری آزادی موجوده که در این جهنم انسان امپراطوری خودش رو برپا کنه(منظورم حکومت نیست،منظورم اهدافو علایق شخصیه)
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Rationalist - 11-27-2013
محمد نوشته: ما فلاسفه بزرگی داشتیم واقعن. چه تو دوران معاصر و چه توی فلاسفه قدیمی مثل ابوعلی سینا و بیرونی.
توی معاصر واقعن مطهری خیلی کار درسته و من خیلی بهش ارادت دارم. واقعن درود به روحش. پیشنهاد میکنم حتمن کتاباشو بخونید
هنگامی که شما گزینه آخر را انتخاب می کنید؛ یعنی اساسا فلسفه را بیخود می پندارید.
پس چرا دم از فلاسفه بزرگ(!) می زنید؟
کتاب های مطهری را هم سال ها پیش خوانده ام. نه تنها کارش درست نیست؛ بلکه اندیشه های فلسفی(اسلامی اش) سراسر ابهام و تناقض می باشد.
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Rationalist - 11-27-2013
demeter نوشته: معنای این موضوع این نیست که همه برای یک فلسفه خدمت می کنند . بطور مثال فکر سیاسی یا مکتب های سیاسی از روی آسمان که نازل نشده مثلا برای لاک و ..
قبل تر ماکیاوللی سیاست دنیای جدید را توضیح داده و به همین صورت ادامه پیدا کرده . یا اینکه دکارت چطور یک پارادایم فکری معرفت شناسی که آن هم به نوع فکر قدیم نیز وصل است معرفی می کند
اینکه مطالعه تاریخ فلسفه می تواند برای ما در فلسفیدن بسیار مهند باشد؛ فرنودی بر این نیست که بخواهید آن را برابر با خود فلسفه بپندارید!
دکارت روش شک ابزاری را
خودش در فلسفه پایه گذاری کرد و از آن بنیادی ترین اصل فلسفه خود یعنی "من شک کننده" را استخراج نمود.
در سیر فلسفی خودم نیز، در گذشته با فلسفیدن در تنهایی خود، به بسیاری از اصول اساسی فلسفی رسیده بودم و بعد تر آگاه شده ام که برای مثال ارسطو ، دکارت یا فیشته همان
اندیشه های فلسفی مرا سال ها پیش بیان داشته اند.
demeter نوشته: چنانکه درقرن جدید با گسترش فلسفه شاخه های گسترده ای شده که از شاخه های بزرگ تر به وجود آمده .
منظورتان کدام شاخه های فلسفه است که در قرن جدید، شاخه های گسترده تری شده اند؟!
demeter نوشته: به هر حال من فلسفه را هگلی می بینم و فکر فلسفی مستقل را باید تعریف کنید تا ببینیم منظور شما چیست چون من فکر می کنم در معنای تاریخ فلسفه به توافق نرسیدیم .
به گمانم نیکو تر می نماید، مطالب
این جستار را کامل مطالعه کنید.
demeter نوشته: من خودم را تا حدودی هگلی می دانم و در کل فیلسوفان آلمانی قرائت های جذابی برای من دارند .
نیک تر بود، فرنودتان را هم در انتخاب هگل توضیح می دادید.
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Rationalist - 11-27-2013
undead_knight نوشته: اووم مسئله یخورده پیچیدست،زندگی به خاطر وضعیتی که بوجود میاره ارزشمنده و خب البته اینجا مسئله انسان روشنفکر نیست،مسئله انسان هست،هر انسانی.
در فسلفه آبزورد این وضعیت انسانی مشترک هست که روش پافشاری میشه،اینکه همه ما در برابر مرگ، در برابر ابدیت و در برابر جهان آسیب پذیریم،جهان فاقد فهم هست ولی ما دارای فهم هستیم و این وضعیت آبزورده،مردن فایده ای نداره چون این معادله رو حل نمیکنه،نه انسان تغییر میکنه و نه جهان.
آه البته زندگی دردآور هست،گاهی هم مسخره هست و غم انگیز ولی در عوض مقداری آزادی موجوده که در این جهنم انسان امپراطوری خودش رو برپا کنه(منظورم حکومت نیست،منظورم اهدافو علایق شخصیه)
من از این زاویه تمایل دارم که به فلسفه آبزورد بپردازم! از زاویه دید فردی نقاد و پرسش گر که زندگی را در شکل روزمره آن غم انگیز و مسخره درمی یابد! چطور برای این فرد، صرفا "زندگی کردن" ارزشمند
می باشد؟
هنگامی هم که انسان در جهان بی معنا، خودش برای زندگی و جهان معنایی بیافریند؛ "مرگ" هم می تواند برای او معنا و یا هدف باشد.
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
demeter - 11-27-2013
Rationalist نوشته: اینکه مطالعه تاریخ فلسفه می تواند برای ما در فلسفیدن بسیار مهند باشد؛ فرنودی بر این نیست که بخواهید آن را برابر با خود فلسفه بپندارید!
دکارت روش شک ابزاری را خودش در فلسفه پایه گذاری کرد و از آن بنیادی ترین اصل فلسفه خود یعنی "من شک کننده" را استخراج نمود.
در سیر فلسفی خودم نیز، در گذشته با فلسفیدن در تنهایی خود، به بسیاری از اصول اساسی فلسفی رسیده بودم و بعد تر آگاه شده ام که برای مثال ارسطو ، دکارت یا فیشته همان
اندیشه های فلسفی مرا سال ها پیش بیان داشته اند.
منظورتان کدام شاخه های فلسفه است که در قرن جدید، شاخه های گسترده تری شده اند؟!
به گمانم نیکو تر می نماید، مطالب این جستار را کامل مطالعه کنید.
نیک تر بود، فرنودتان را هم در انتخاب هگل توضیح می دادید.
تاریخ فلسفه به تعبیری "گایست" است و منظور من تاریخ فلسفه کاپلستون ، راسل یا راتلج نیست .
دکارت هم از درخت پدرش فلسفه خودش را که نچیده است ، قبل تر خودش به مطالعه پرداخته و در
جامعه ای زندگی کرده و خودش را در آینه روح زبان و مکان و مردم یک ملت دیده و زیسته ، اگر از بچگی
دکارت را می انداختید وسط جنگل هیچ پخی نمی شده .
شما دکارت هم بد فهمیده اید دکارت نه شکاک بود نه دوست داشت که به همه چیز شک کند بلکه
شک را هدف قرار داده بود تا subjectivity را اثبات کند . الان هم می دانیم که ایرادات زیادی دارد این"
cogito ergo sum " پس حرف بیخود هم زده اما ما که در عصر حاضر هستیم می فهمیم ، اما میخوانیم
که بدانیم و این مساله هم مهم است .
البته لازم به ذکر نیست که بعد از اون فیلسوفان بعدی آمدند و راه دکارت را ادامه و اصلاح کرده و کانت
و هگل و ... که ما در حال حاضر فلسفه علم ، اخلاق , تحلیلی و گستره فلسفه هم گسترش پیدا
کرده .
در خلوت خود فلسفیدن هم چیزی در نمی آید که شما همان اول باید می رفتید ارسطو می خواندید .
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Mehrbod - 11-27-2013
demeter نوشته: الان هم می دانیم که ایرادات زیادی دارد این"
cogito ergo sum " پس حرف بیخود هم زده اما ما که
درود,
"میاندیشم پس هستم", این چه ایرادی دارد؟
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
demeter - 11-27-2013
Mehrbod نوشته: درود,
"میاندیشم پس هستم", این چه ایرادی دارد؟
به طور خلاصه
دکارت می گوید می اندیشم ، همین جا من را پیش فرض گرفته و خودش را اثبات کرده است که البته کیرکگارد به این مساله اشاره کرد .
و همچنین مشخص نمی کند این اندیشه از کجا می آید و چطور می فهمد که این "من " اندیشیده است .
حالا به طور مثال هوسرل می آید از این "روش" دکارتی استفاده می کند که همان "معلق کردن" ἐποχή
است و نه اینکه حرف دکارت را تکرار کند .
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Anarchy - 11-27-2013
Mehrbod نوشته: درود,
"میاندیشم پس هستم", این چه ایرادی دارد؟
Cogito ergo sum - Wikipedia, the free encyclopedia
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Alice - 11-27-2013
demeter نوشته: دکارت می گوید می اندیشم ، همین جا من را پیش فرض گرفته...
دورود
اصولا راهی برای فرار از شک رادیکال وجود ندارد؛ سرانجام ما ناگزیریم که اصولی را در
جایگاه واقعیت یقینی و بدیهی بپذیریم و فلسفهی خود را بر مبنای آن پی ریزی کنیم.
آیا راهی برای اثبات اصل کوژیتو و بطور کلی جهان خارج وجود دارد؟! بنظر من نه. :e058:
کدام فیلسوف؟ نگر شما چیست؟ -
Mehrbod - 11-27-2013
demeter نوشته: به طور خلاصه
دکارت می گوید می اندیشم ، همین جا من را پیش فرض گرفته و خودش را اثبات کرده است که البته کیرکگارد به این مساله اشاره کرد .
و همچنین مشخص نمی کند این اندیشه از کجا می آید و چطور می فهمد که این "من " اندیشیده است .
گزارهیِ فرزام آن هست: «میگمانم, پس میاندیشم, پس هستم», که به یاد دارم مزدک گرامی
آنرا به گزارهیِ کوتاهتر «میگمانم, پس هستم», یا Dubito, ergo sum بهترانده بودند.
این میشود نخستین خشت ما در فرنودسار و نخستین چیزی که ما بُنمیداریم و روشنه, هر چیز خودآشکاری در
پایهایترین و خُردترین تراز خود سرانجام از باور میاید, نکته این است این باورش (فرایند باور کردن) را از کجا بیاغازیم, که از این
دیدگاه هیچ خُردهای به دکارت نمیشود گرفت, مگر همین بند افزودهیِ "میاندیشم", چه که گمانیدن خود برای هستیدن میبسندد.
پارسیگر