ساختارشناسی زبان پارسیک -
Mehrbod - 11-24-2013
mosafer نوشته: چرا دوست ا مان؟(این "ا" چیست ؟)
این زیبایی پارسیگه که پسوندهایِ دارندگی بسادگی چندینه میشوند:
دوست ام = دوست ام
دوست ام+ان = دوست امان
یاری اش = یاری اش
یاری اش+ان = یاری اشان
am amân
at atân
aš ašân
ساختارشناسی زبان پارسیک -
Mehrbod - 11-24-2013
homayoun نوشته: مهربد داری وسوسه ام میکنی به زبان پهلوی اشکانی بنویسم
پارسیگر
نه هنوز جای کار فراوان داری!
بُندهشن را ایدون گیر خوان که بسی خوشیآورد:
هان! زَندآگاهی, نخست, دربارهیِ آفرینش آغازینِ هرمزد و پتیارگیِ اهریمن; سپس, دربارهیِ چگونگی
آفریدگانِ مادی از آغاز آفرینش تا فرجام است, همانگونه که از دین مَزدیسَنان پیدا است;
سپس دربارهیِ آنچه که جهان دارا است با گزارش چئی و چگونگی (آن).
به بِهدین آنگونه پیدا است (که) هرمزد فرازپایه, با همه-آگاهی و بِهی, زمانی بیکرانه در روشنی میبود ...
ساختارشناسی زبان پارسیک -
Mehrbod - 12-25-2013
٭٭٭ گوشهای از توانایی زبان پارسی در واژه سازی -- mm
ساختارشناسی زبان پارسیک -
homayoun - 12-25-2013
از کجا دریابیم که کدام واژگان ازبرای تازش تازیان دگرسانیده اند؟
مانند اسفناج که شاید اسپناج بوده....
شاید مهرپد هم درستتر از مهربد است
یا پاپک که بابک شده.
این دگرش های زیاد پ را چه کنیم؟
پارسیگر
ساختارشناسی زبان پارسیک -
Spehr - 12-25-2013
homayoun نوشته: از کجا دریابیم که کدام واژگان ازبرای تازش تازیان دگرسانیده اند؟
مانند اسفناج که شاید اسپناج بوده....
شاید مهرپد هم درستتر از مهربد است یا پاپک که بابک شده.
این دگرش های زیاد پ را چه کنیم؟
پارسیگر
بدرود هم در شاهنامه و ویس و رامین، پدرود نوشته شده است.
ولی اینکه آیا باید ب بکار ببریم یا پ، یک چیز پسندی(سلیقه ای) است.
و هرکس فقط برای خودش می تواند فرگزیند نه برای دیگران.
خوبی زبان این است که شما هرگونه خواستی می توانی آن را بچرخانی!
و بدی اش این است که نمی توانی این چرخانیدن را به دیگران بسپوزی.
من بیشتر جاها از همان پدرود، پادافراه و... بهره میبرم.
پارسیگر
ساختارشناسی زبان پارسیک -
یه نفر - 12-26-2013
[ATTACH=CONFIG]3183[/ATTACH]
من که از این پیج فیسبوک بـَن شدم و نمیتونم لیک و کامنت بدم. ولی واقعا عالی بود... دست نویسنده و طراحش درد نکنه
ساختارشناسی زبان پارسیک -
Mehrbod - 12-26-2013
یه نفر نوشته: من که از این پیج فیسبوک بـَن شدم و نمیتونم لیک و کامنت بدم. ولی واقعا عالی بود... دست نویسنده و طراحش درد نکنه
برگ = page
تاربرگ = webpage
تارگردان = webmaster
پسندیدن = to like
نگر, دیدگاه = comment
براستی = واقعا = really
دیسآور = designer
برجسته, بَرین = عالی
پ.ن.
پیشنهادِ من به تارگردان همین تاربرگ — آهـ... راستی خود ام هم هستم — این است که هر که شما
را بازداشت کار خوبی کرد, همان بازداشت بمانید زیرا بجای آنکه دنبال یادگیری باشید, دنبال spam و ترول هستید.
پارسیگر
ساختارشناسی زبان پارسیک -
یه نفر - 12-26-2013
Mehrbod نوشته: پیشنهادِ[٤] من به تارگردان همین تاربرگ — آهـ... راستی خود ام هم هستم — این است که هر که شما
را بازداشت[٥] کار خوبی کرد, همان بازداشت بمانید زیرا بجای آنکه دنبال یادگیری باشید, دنبال spam و ترول[٦] هستید.
کار خوبی کرده هرکی اینکارو کرده !
ساختارشناسی زبان پارسیک -
homayoun - 01-06-2014
راست میگن دیوث در پارسی کهن چم دیگری داشته؟
اکنون هم دسیسه دشمنان بوده که برای ما ناسزا شود؟
ساختارشناسی زبان پارسیک -
homayoun - 01-06-2014
این درسته؟
***********************
ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯽ ﺭﺣﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺁﻧﺎﻥ ؛ ﺑﯿﻼﺧﻮﺧﺎﻥ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﻟﯿﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺎﻣﺸﺎﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﺍﺩﮔﺎﻥ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﻮﻣﭙﻪ ﺩﯾﻮﺙ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺿﺪ ﺍﻭ ﻗﯿﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻃﯽ ﻧﺒﺮﺩﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ بالاﺧﺮﻩ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪ و 4 ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﮔﯿﺮﯼ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ, ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ 4 ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺘﺶ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺠﻬﯿﺰ ﻗﻮﺍﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﯿﻼﺧﻮ ﺧﺎﻥ ﺭﻓﺖ, ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﺸﺴﺖ . ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﻭ 4 ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﺑﯽ ﻻﺥ ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﯽ ﻻﺥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﺑﻪ ﺑﻼﺩ ﮐﻔﺮ ﻧﯿﺰ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻼﺥ ﺑﻪ ﺑﯿﻼﯾﮏ ﻭﺳﭙﺲ ﻻﯾﮏ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺮﺩﯾﺪ.ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺑﺪﯼ ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﺐ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﻐﻮﻻﻥ ﺗﺎ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺗﺎﺏ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﯾﻦﺣﺮﮐﺖﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻻﺥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.ﺍﺯ اﯾﻦ ﺭﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻣﻐﻮﻝ ﺑﯽ ﻻﺥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺪ ﮐه اﯾﻦ ﺭﺳﻢ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺷﮑﻞ ﺑﺪﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮔﺮﻓﺖ