زمان -
Mehrbod - 09-29-2012
Nocturne نوشته: زمان چیزی نیست جز تغییر همه چیز که همان افزایش انتروپی و بی نظمی در کائنات باشد، و این زمان چیزی نیست که همیشه ادامه داشته باشد بلکه وقتی انتروپی در جهان انقدر افزایش پیدا کرد که قابلیت افزایش بیشتر را نداشت خود زمان هم متوقف میشود چون انتروپی دیگر بیشتر از این نمیتواند افزایش پیدا کند و هیچ مارکری برای اینکه فرق گذشته را با آینده مسخص کند وجود ندارد.
یک نکته افزوده درباره این که من خواندهام، ماده هرگز هم از جنبش باز نمیایستد.
در سرمایش پایانی جهان (آنتروپی
بیشیده[sup][aname="rpac467f907699a4dcba266c4af53ead4e2"][[/aname][anchor="pac467f907699a4dcba266c4af53ead4e2"]1][/anchor][/sup]) باز هم ماده در جنبش است و تنها جنبش آن رو به کند و کندتر شدن میرود.
Nocturne نوشته: دلیلی که فکر میکنم برگشت به گذشته امکان پذیر نیست این است که احتمال اینکه جهان به طریقی به سوی نظم سوق پیدا کند و انتروپی کاهش پیدا کند بسیار بسیار کم است، فرض کنید من اگر بخواهم به گذشته برگردم این تنها اتفاقی نیست که افتاده بلکه وقتی من به گذشته بر میگردم ستاره ای که همین چند لحظه پیش سوپر نوا شده هم باید ذرات تشکیل دهنده اش دوباره به هم بچسبند و منظم بشوند، البته چیزهایی که گفتم تعریف های مستدل علمی شاید نباشند بلکه بیشتر برداشت ساده ی خودم از این مفاهیم است.
نکتهای باریک اینجا هست:
بسیار کم ≠ صفر
از همینرو با اینکه کاهش آنتروپی بسیار کم
گِرایند[sup][aname="rpa964b003275904fd9b1a37758aa304639"][[/aname][anchor="pa964b003275904fd9b1a37758aa304639"]2][/anchor][/sup] (احتمال) است، ولی چون ماده جاودانه و نامیرا است اگر زمان بسنده بدهیم دوباره چینشش میتواند بریخت امروزین برگردد.
به گفته دیگر، همه ما و منی که اینها را اکنون مینویسم، پیشتر بارها بار اینجا بوده و همه این چیزها را نیز گفتهایم و در آینده باز هم خواهیم گفت!
----
[aname="pac467f907699a4dcba266c4af53ead4e2"]1[/aname]. [anchor=rpac467f907699a4dcba266c4af53ead4e2]^[/anchor] Bišidan || بیشیدن: به بیشترین رسانیدن Ϣiki-En to maximize
[aname="pa964b003275904fd9b1a37758aa304639"]2[/aname]. [anchor=rpa964b003275904fd9b1a37758aa304639]^[/anchor] ger+ây+and::Gerâyand || گرایند: احتمال, اگرآیند probability
زمان -
Nocturne - 09-29-2012
Mehrbod نوشته: از همینرو با اینکه کاهش آنتروپی بسیار کم گِرایند (احتمال) است، ولی چون ماده جاودانه و نامیرا است اگر زمان بسنده بدهیم دوباره چینشش میتواند بریخت امروزین برگردد.
به گفته دیگر، همه ما و منی که اینها را اکنون مینویسم، پیشتر بارها بار اینجا بوده و همه این چیزها را نیز گفتهایم و در آینده باز هم خواهیم گفت!
خوب اگر قرار بر این خوش خیالی ها باشد تئوری هست به نام
کوانتم فیلد تئوری که بر پایه ی این تئوری دانشمند ها این نظریه رو مطرح میکنند که یک رشته افت و خیر کوانتمی (Quantum fluctuation) میتواند باعث جدا شدن یک قطعه از فضای موجود شود و آن فضا مانند جهان کنونی انبساط پیدا کند و قوانین فیزیک خاص خود را هم تشکیل دهد، آیا در مورد این تئوری اطلاعاتی دارید؟ چون من نتوانستم این تئوری را درست درک کنم.
زمان -
Russell - 09-29-2012
Nocturne نوشته: خوب اگر قرار بر این خوش خیالی ها باشد تئوری هست به نام کوانتم فیلد تئوری که بر پایه ی این تئوری دانشمند ها این نظریه رو مطرح میکنند که یک رشته افت و خیر کوانتمی (Quantum fluctuation) میتواند باعث جدا شدن یک قطعه از فضای موجود شود و آن فضا مانند جهان کنونی انبساط پیدا کند و قوانین فیزیک خاص خود را هم تشکیل دهد، آیا در مورد این تئوری اطلاعاتی دارید؟ چون من نتوانستم این تئوری را درست درک کنم.
بگمونم یکچیزی تو مایه همون حرفهای لورنس (کراوس) خودمان باشه
زمان -
Mehrbod - 09-29-2012
Nocturne نوشته: خوب اگر قرار بر این خوش خیالی ها باشد تئوری هست به نام کوانتم فیلد تئوری که بر پایه ی این تئوری دانشمند ها این نظریه رو مطرح میکنند که یک رشته افت و خیر کوانتمی (Quantum fluctuation) میتواند باعث جدا شدن یک قطعه از فضای موجود شود و آن فضا مانند جهان کنونی انبساط پیدا کند و قوانین فیزیک خاص خود را هم تشکیل دهد، آیا در مورد این تئوری اطلاعاتی دارید؟ چون من نتوانستم این تئوری را درست درک کنم.
اری در همان اندازهای که از کتاب و اینها میشود در آورد
این نگره در راستای همان جهانهای همراستا! میرود.
لرزشهای کوانتومی (quantum fluctuations) همواره رخ میدهند و ریزگانِ مجازی (virtual particles) را میسازند:
http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/#post8633
Mazdak نوشته: برای دریافت چگونگی كار كرد ذرات مجازی و مفهوم آنها، بهتر است از یك همانندسازی
سود ببرم كه در جایی گویا خوانده بودم. میدانیم كه فضا كاملا ً تهی نیست و انرژی خلاء
هم كاملا ً صفر نیست، بلكه دارای یك مقدار مینیموم است كه نمیتواند از ان كمتر باشد.
مانند یك حساب بانكی كه زمانی موجود است كه در آن یك دستكمی از پول، ثبت شده باشد.
هر گره شبكه ی فضا، در یك فضای كوانتیزه، میتواند همانند یك حساب بانكی تصور شود
كه در آن باید دستكم یك انرژی دستكمی ( مینیموم) باشد. رایانه ی بانك، هر ساعت، سر
ساعت، همه حساب ها را كنترل میكند و هر حسابی كه كمتر از این موجودی داشته باشد،
پوچ و بسته میشود. این زمان و پریود " كنترل" در فیزیك، همان زمان پلانك است.
حال تصور كنید كه كسی یك میلیارد حساب دارد كه در هر كدام هم ١۰ دلار ( مینیموم)
دارد و اجازه هم ندارد كه حساب هایش را ببندد. چنین سخصی هم میلیاردر است و هم
اینكه بینواست! چرا؟ چون اگر از حساب خود برداشت كند و سرساعت جایش را پر
نكند، از قانون سرپیچی كرده و حسابش پوچ میشود. امّا این شخص میتواند برای راه
انداختن كار خود یا كسی كه یك ساعت كمتر بدرازا بكشد، پول كلانی فراهم كند.مثلا ً
یك دقیقه پس از سرساعت ( پس از كنترل) از ۵۰۰ حساب خود، هركدام یك دلار
برداشته و ۵۰۰ دلار داده و یك سكه ی طلا بخرد و كمی مانده به كنترل بعدی، دوباره
آنرا بفروشد و به ۵۰۰ حساب خود هركدام یك دلار را بیفزایدتا به مینموم برسند.
بر این پایه به نگر میاید كه این شخص در این چند دقیقه، دارای یك سكه ی طلا از
هیچ بوده است. در فیزیك هم بنگر میاید كه در زمان پلانك، ذره ای از "هیچ" پدید
میاید كه اینگونه نیست، بلكه این انرژی را از اَبَردریای انرژی كه در فضاست، وام
كوتاه پاینده و گذرا گرفته است یا یك واكنش را ممكن سازد و دوباره این وام به
فضا پرداخت میشود. بزبان دیگر، زمان پلانك یك حالت ویژه و استثنایی دارد كهدر آن " كنترل" بالای سر ذرات بسیار ریز ماده انجام نمیشود. •
اکنون نگره بالا میگوید که برخی از این لرزشها (بسیار کمگِرایند) میتوانند به پیدایش جهانهایی همچون جهان
خودمان بیانجامند یا به گفته دیگر، جهان خودمان در پس یکی از همین لرزشهای کوانتومی در یک جهان دیگر باز شده.
در این ریخت ما دیگر نه یک جهان، که بیشمار جهان (baby universe) داریم و هر کدام میتوانند دوباره یک جهان دیگر "بزایند".
زمان -
Mehrbod - 10-01-2012
Russell نوشته: بگمونم یکچیزی تو مایه همون حرفهای لورنس (کراوس) خودمان باشه
سخن لورنس درباره تاریکی جهان باید همین بشود، خود اِسپاش (space) آن اندازه تند میگسترد
که شید (نور) یا هیچ تکه (particle) آگاهیرسان دیگر هرگز نمیتواند از کهکشانهای دوردست به ما برسد:
زمان -
Mehrbod - 10-06-2012
برای آنکه اندکی شور داده باشیم به گفتمان این زمان-خدای!
در اینکه بدانیم سفر به زمان شدنی است یا نه، باید به پیوند تنگانگی که میان اِسپاش (space) و زمان است بپردازیم.
در نگرههای کنونی فیزیک زمان به دو ریخت کمابیش برابر میتواند پذیرفته شود:
A. در جایگاه پندارهای آهنجیده (abstracted concept): جنبش ماده بریخت گذر زمان سُهیده (حس) میشود و چیزی به نام زمان هستش ندارد.
B. در جایگاه یک گُسترای (dimension) چهارم که در کنار سه گسترای جهان باز میشود.
اگر B باشد، آنگاه اِسپاشزمان (spacetime) را میتوان به مانند یک تَنجِره (network, شبکه) چهار گسترایی از پیشپردازیده
(preprocessed) را انگاشت که از راه رفتن زمان در این تنجره، ساختار جهان به نِهشهای (position) های گوناگون میرود.
اگر A باشد، آنگاه ما چیزی نداریم به جز خُردگان (particles) جهان که با دگرش به نهشهای گوناگون رفته و سُهش گذر زمان پدید میاید.
اسپاش نیز میتواند به دو ریخت باشد:
پیوسته
گسسته: پُرگرایند (با احتمال بالا)
چرایی گسستگی آن:
تفکر فازی - فلسفه و منطق - هم میهن
Mehrbod نوشته: چرا اِسپاش گسسته است؟ با یک آزمایش اندیشیک میشود این را نیز دریافت. اگر اِسپاش پیوسته باشد، پس میتوان یک جا را
را به جاهای ریزتر بخش نمود، پس راه رسیدن از A به B را میتوان دو نیم و سپس هر کدام را دوباره به دو نیم و چهار نیم و .. بخش کرد.
در این ریخت برای رسیدن از A به B نیاز به پیمودن "بیشمار" جا میباشد، از آنجاییکه
بیشمار جا بیکران (بینهایت) زمان میبرد، پس ما نباید هیچگاه از A به B برسیم؛ ولی از آنجاییکه
در واقعیت بسادگی از A به B میرسیم، پس اثبات میشود که دورای میان A و B پیوسته نیست.
نباید فراموشید که اسپاش با گِرایند اندکی
میتواند پیوسته هم باشد. گویا در مَزداهیک (ریاضیات) میتوان درباره
پیمایش دوراهای بیکران (بینهایت) در بیکران زمان سخن گفت و شاید با پیشرفتهتر شدن دانشمان این را بتوانیم دربیاوریم.
هر آینه، بیشتر آزمایشها و پدیدههایی که ما به آنها برمیخوریم سخن از گسستگی اسپاش میدهند. برای نمونه، آب اگر چه هوتادینی (کیفیتی)
آبگون و پیوستهسان از خود نشان میدهد، ولی ما میدانیم که این هوتاد برآمده از برآیند اندرکنش (interaction) میان
مولکولهای گسسته آب است.
اکنون اگر اسپاش گسسته باشد چیزی به نام "همگاهش - synchronization" در جایگاه دشواری میتواند به میان آید.
اگر اسپاش گسسته باشد و بگوییم در زمان پلانک (کوتاهترین بازهزمانی) هر خُرده بخواهد نهش
خود را در سامانه بروزرسانی کند، یک دشواری همگاهش میان این خردگان خواهد بود.
از دیدگاه ما، جهان اینگونه مینماید که با یک ساعت همهگیر (global clock) آنرا میهمگاهد (synchronizes)،
بگوییم در یک پلانکزمان همه خردگان جهان خود را همزمان (simultaneously) همگاهسازی میکنند.
چنین چیزی به دو ریخت شدنی است، یا پیشتر همه نهشها همچنان که بالا گفتیم در یک تَنجره پیشپردازش شدهاند و تنها با زمان
ما از نهشی به نهش دیگر میرویم، یا اینکه باید خردهها خودشان را در هر پلانکزمان بروزرسانند
بگونهای که فرایند همگاه (synchronized) باشد:
1. همگاهش با یک ساعت همهگیر (global clock): در هر دمک
همه خردهها نهش نویناشان را داده پردازی میکنند.
2. همگاهش بِسان یک
افزار تورینگ: در هر دمک تنها یک خرده بروزرسانی میشود، ولی فرایند همچنان همگاه میشود.
دیدگاه دوم در ماتیکان (کتاب) A New Kind of Science اینگونه نگرهپردازی شده:
پهنا: خردگان جهان
درازا: گذر زمان
نکتهای که در این دیدگاه ناساز (متناقض) میاید این است که، از دیدگاه یک نِپاهشگر (observer) جای جای
جهان همزمان میهمگاهد و دور از باور است که خردههای جهان بخواهند
یک به یک همگاهسازی شوند!
در اینجا میتوان به این نِمارید (اشاره کرد) که نگرش به یک سامانه از درون و برون میتواند دگرسان باشد. از دیدگاه نپاهشگری
که درون سیستم است، دریافت اینکه چیزها یک به یک میهمگاهند شدنی نیست، چرا که خود از همان
خردهها ساخته شده و برای دریافت گذر زمان نیاز به همگاهسازی یاختههای مغزی خود جاندار میرود!
به گفته دیگر نمیتوان از درون سیستم دیدگاهی برآختی (objective) داشت و نگرش ما خواه ناخواه درآختیست.
زمان -
Ouroboros - 10-07-2012
مهربد با دیدگاههای «لی سمولین» پیرامون مفهوم زمان آشنایی دارید؟
او با نظریهی ریسمان به شدت مخالف است و رویکرد درآمیختن فیزیک کوانتوم و نسبیت عام را یکسر باطل میداند. به باور او ما در وضعیتی قرار داریم که همهی آنچه واقعیست در اکنون واقعیست و گذشته و آینده به معنای حقیقی کلمه «وجود» ندارند. سمولین به شدت با این باور که زمان واقعی نیست و همچنین هر گونهای از «وجود» خارج از زمان مخالفت میکند .. او مدلی را پیشنهاد میکند که در آن «زمان» و «مکان» به عنوان بنیان جهان پیشفرض گرفته نمیشوند. بطور کلی شخصیت جالبیست، یکسری گفتگوهای او با لئونارد ساسکیند نظریهپرداز تئوری ِ ریسمان و کرمودینامیک کوانتومی را میتوانید
اینجا بخوانید.
زمان -
Mehrbod - 10-11-2012
Ouroboros نوشته: مهربد با دیدگاههای «لی سمولین» پیرامون مفهوم زمان آشنایی دارید؟
او با نظریهی ریسمان به شدت مخالف است و رویکرد درآمیختن فیزیک کوانتوم و نسبیت عام را یکسر باطل میداند. به باور او ما در وضعیتی قرار داریم که همهی آنچه واقعیست در اکنون واقعیست و گذشته و آینده به معنای حقیقی کلمه «وجود» ندارند. سمولین به شدت با این باور که زمان واقعی نیست و همچنین هر گونهای از «وجود» خارج از زمان مخالفت میکند .. او مدلی را پیشنهاد میکند که در آن «زمان» و «مکان» به عنوان بنیان جهان پیشفرض گرفته نمیشوند. بطور کلی شخصیت جالبیست، یکسری گفتگوهای او با لئونارد ساسکیند نظریهپرداز تئوری ِ ریسمان و کرمودینامیک کوانتومی را میتوانید اینجا بخوانید.
نه چیزی نخواندهام.
اینکه همه چیزی که داریم همینی است که میبینیم تا آنجاییکه من میدانم پیشانگاشت کنونی فیزیک است. در کنار آن ولی نگرههای
ریسمانها و M theory و .. میکوشند پدیدههای کوانتومی را بزَندند (توضیح دهند) و در این ریخت گاه نیاز به جهانهای همراستا یا زاینده و .. پیش میاید.
درباره او میخوانم، دیگر دوستان چه نگری دارند؟
زمان -
Mehrbod - 01-05-2013
chera نوشته: دوستی فرموده زمان انتزاع ما از حرکت است اما چه نوع انتزاعی ؟ مگر ذهن ما از مجموع حرکات چیزی جز پدیده حرکت انتزاع نمی کند ؟ چرا زمان را باید انتزاع کند ؟
آهنجیدن = to abstract
شما همان جنبش ماده را زمان میبینی دیگر، چرا ندارد.
مانند این است که بپرسید چرا شیدِ (نور = šid) خورشید که به تن میخورد گرممان میشود، مگر نه اینکه شید برساخته از فوتونهای انرژی است؟
چرا ما برای نمونه درنمیابیم که یک میلیارد فوتون پرانرژی به تنمان خوردهاند و بجایش ُسهش گرمی یا سردی میکنیم؟
به این میگویند زاب هوتادین (qualitative). ما آدمها در جایگاه پردازشگرهای
مادی دادههای چنتادین (quantitative) را بریخت هوتادین دریافت میکنیم:
جنبش ماده -> سُهِش زمان
برخورد فوتونهای خورشیدی به تن -> سُهش گرما / سرما
برخورد مولکولهای ریز به دست -> سُهش نرمی/سختی/...
...
chera نوشته: شما از دیدن انسانهای متفاوت انسان را انتزاع می کنید و نه چیز دیگر از مجموع حرکات هم باید حرکت را انتزاع کنید نه زمان را !
برای همین پافشاری در کاربرد واژه پارسی «آهنجیدن» بجای برابر بیخود "انتزاعی" میکنم.
آهنجیدن از "برگرفتن، بیرون کشیدن" میاید. شما یک پندارهای را از بافتار (context) آن بیرون
کشیده و به آن یک نام میدهید میشود پنداره آهنج = abstract concept
انتزاعی هیچ چَمی به یاد نمیاورد.
chera نوشته: دوستی فرموده اند زمان بعد چهارمیست بنده این تعریف را شنیده ام اما آن را نمی فهمم لطفا بفرمایید شما چه تعریفی از بعد ( گستره ) دارید که زمان را می شود در آن ضمره گنجاند ؟
گستره (Range) ≠ گُسترا (Dimension)
برای دریافت سادهی گسترا میتوانید آنرا راهی ببینید که در اِسپاش (space) وا میشود.
اگر یک چیز میتواند چپ و راست برود، در گسترای پهنا یک راه برای آن وا است.
اگر یک چیز توانست پایین و بالا برود، در گسترای درازا یک راه دیگر برای آن وا است.
زمان هم در این نگاه یک گسترای دیگر در کنار سه گسترای پهنا، درازا و گُنجاست که وا میشود و پس میتوان در آن پیش رفت.
هر آینه، گفتیم این یک دیدگاهی است که گاه برای آسانی به کار میبرند و به گمان بسیار بالاتر زمان همان
پندارهای آهنج از جنبش ماده است و گستراتاد (dimensionality) ندارد: نمیتوان روی بُردار زمان پس و پیش رفت.
یک چهارگـُستراکـاب (tesseract) در جهان 4گسترایی:
.
زمان -
Alice - 01-05-2013
Mehrbod نوشته: شما همان جنبش ماده را زمان میبینی دیگر، چرا ندارد.
برای روشنگری بیشتر
؛ گاهی گفته می شود که ما زمان را می سُهیم
! پس چگونه زمان
هستی راستین ندارد
؟
می دانیم که باشندگان جهان به دو دسته ی کلان باشندگان بیرونی و باشندگان درونی بخش می شوند
!
باشندگان درونی خود چند دسته اند
:
1- باشندگان ویری راستین
2- باشندگان ویری برکشیده
3- باشندگان ویری کلان
4- باشندگان ویری بی همتا
زمان هم یک باشنده ی درونی است و در دسته ی دوم جامی گیرد
؛ چراکه این پنداره
در فربود (در واقع) هستی ندارد و زمان در بیخ همان جنبش است
!
باشندگان ویری برکشیده نیز هستی راستین ندارند
؛ ولی زابی هستند که در بیرون یافت
می شوند مانند رج و تیل و پرهون و ...
! یعنی ما با نپاهش جهان راستین
، این زاب ها را
که برای نمونه از گردی ماه و ... دیده ایم به ریخت باشندگان برکشیده (انتزاعی) درآوردیم
!
زمان هم چیزی نیست که هستی داشته باشد
؛ چراکه ما آن را از جنبش دریافت کرده ایم
و برای آسانش بیشتر (به نادرست) آن را هستومند می دانیم
! پس براستی زمان را همان
جنبش ها پدید می آورند
؛
برای همین هم برگشت به گذشته شاینده نیست و همیشه یک ستیز انگیزشی (تناقض علّی)
را همراه خود دارد
!