برابر پارسی واژگان بیگانه -
homayoun - 12-28-2013
من اینجا با ایرانی هایی که ریشه نژاد عربی دارند و در گفتارهایشان از واژگان تازی
که در پارسی هم نیستند کاری ندارم. چیزی هم که به دنبالش بودم نیافتم
مهربد گفتار مرا دریافت ولی چیزی که به دنبالش بودم را نداشت.
برای نمونه من میگویم : بهترین مارک لپ تاپ دل است و دوستم میگوید :دقیقا!
خوب اینجا باریکانه نادرست است.
پارسیگر
برابر پارسی واژگان بیگانه -
Alice - 12-28-2013
homayoun نوشته: برای نمونه من میگویم : بهترین مارک لپ تاپ دل است و دوستم میگوید :دقیقا!
خوب اینجا باریکانه نادرست است.
یک واژهی عربی که همواره یک جایگزین ازلی و ابدی ندارد.
برای "دقیقاً" با نگرش به ساختمان گزاره میشود هر همسنگی
را بکار برد:
بدترین مارک لپتاپ دل است: آری، بدرستی. (exatly)
همسنگ تنوین نصب عربی /اً/ هم یک فزونواژه (از،به و...) است.
برابر پارسی واژگان بیگانه -
Mehrbod - 12-29-2013
homayoun نوشته: من اینجا با ایرانی هایی که ریشه نژاد عربی دارند و در گفتارهایشان از واژگان تازی
که در پارسی هم نیستند کاری ندارم. چیزی هم که به دنبالش بودم نیافتم
مهربد گفتار مرا دریافت ولی چیزی که به دنبالش بودم را نداشت.
برای نمونه من میگویم : بهترین مارک لپ تاپ دل است و دوستم میگوید :دقیقا!
خوب اینجا باریکانه نادرست است.
پارسیگر
این یکجور idiom است و از دید دستور زبان آن اندازه درست نیست که برواژه بتنهایی بیاید, برای همین در پارسیک
هم "باریکانه" در پاسخ به «بهترین مارک لپتاپه» ناجور میزند, ولی با کمی همارش اینهم میتواند جابیافتد, زیرا کوتاهیدهیِ «باریکانه همینه! = exactly it is so» است.
در اینجا سخن [MENTION=286]Alice[/MENTION] نیز درسته و نیاز نیست بباریکی همواره یک برابر بگزینیم , در آلمانی
همین را میگویند genau یا exact, در انگلیسی برواژهیِ exactly, در پارسیک هم میتوانیم اینها را داشته باشیم:
آری = yeah
همینجوره = that's the way it is
همینه = that's it
درسته = right!
...
پ.ن.
برای exact حیدری ملایری واژهیِ razin را گزیده که از [MENTION=43]مزدك بامداد[/MENTION] خواهش میکنم
دربارهیِ ریشهیِ این واژه روشنگری کنند, در دهخدا آنرا تازیک آورده, ولی ساختار آن پارسیک میزند:
An Etymological Dictionary of Astronomy and Astrophysics - English-French-Persian
رزین | لغت نامه دهخدا
پارسیگر
برابر پارسی واژگان بیگانه -
Mehrbod - 12-29-2013
Alice نوشته: "دقیق" از ریشه عربی د ق ق با نشانهی تنوین نصب عربی آمده است و در پارسی
با همان ریشهی باریک می توانید واژه سازی کنید.
ببینید برای تنوین عربی میتوانید از فزونواژه های (حرف اضافه های) از، در، به و ..
سود بجویید.
دقیقاً = به باریکی
واقعاً = در فربود
لطفاً = به مهر
...
اینها کار راه اندازه, ولی راهکار نیست, چون:
truly ≠ in truth
هنگامیکه:
in truth = در فرهود
truly = فرهودانه
ولی میشود با تنها پیشوند ب- اینجا برواژگید:
بفرهود = truly
بزیبایی = beautifully
بخوانایی = clearly
***
٭٭٭٭ برواژگیدن در زبان پارسیک | -وار, ly-, ...
برواژگانِ (قیدهای) "به طور, به شکل" و همانند را میتوان بآسانی با واژگان
"بریخت, بمانند" و یا پسوندهای کارآمدتر
«-وار», «-انه», «-ان» بازنوشت:
به طور چشمگیری —> چشمگیرانه = impressively
به شکل خودکار —> خودکار, خودکاروار, خودکارانه = automatically
به طور فرگشتیک —> فرگشتانه, فرگشتوار = evolutionally
بطوریکه میخندید گفت —> خندان گفت
در حالیکه گریه میکرد در آغوش من آمد —> گریان در آغوش من آمد
همچنین پسوند "ان" تازیک میباشد و نباید با آن برواژه ساخت:
گاها (نادرست) —> گاهی
مثلا (نادرست) = نمونهوار
برابر پارسی واژگان بیگانه -
Mehrbod - 01-12-2014
برابر انگلیسی/آلمانی این «فرابُریدن» را بمهر میگویید؟
فرابریدن | لغت نامه دهخدا
استاد بهمن در آرِشهای آن "مسکوت گذاشتن" هم آورده بودند, to lie dormant؟
پارسیگر
برابر پارسی واژگان بیگانه -
homayoun - 01-12-2014
آیا پرواز یک کاواژه است؟ پرواختن ؟ آواز و آواختن؟
من چندیدن واژه در پارسیگویان در ازبکستان یافته ام.
همینگونه 200 همسنجی میان واژگان پارسی و اروپایی
اگر خواستید بگویید بدهم
پارسیگر
برابر پارسی واژگان بیگانه -
Mehrbod - 01-12-2014
homayoun نوشته: آیا پرواز یک کاواژه است؟ پرواختن ؟
پر+باز —> پرواز
این را میتوان کارواژه برساخت که همان پرواختن میشود.
homayoun نوشته: آواز و آواختن؟
این آواز (آواختن) میگاسم از واختن / واژیدین بیاید که کارواژهیِ کهنیست که "واژه" از آن گرفته شده:
برابر پارسی واژگان بیگانه -
Russell - 01-14-2014
دوستان برای برابر context چه استفاده کنیم؟
برابر پارسی واژگان بیگانه -
مزدك بامداد - 01-14-2014
Russell نوشته: context
Bâftâr
برابر پارسی واژگان بیگانه -
مزدك بامداد - 01-14-2014
در باره ی "مایه"
مایه = substance/Substanz => ماده ی سازنده ی چیزی، گوهر درونی که پیکره ای بدان استوار است. بجای مانده از واژه ی "ماتک" پهلوی که واژه ی ماده هم از ان است.
کارمایه = انرژی = گوهره ای که کار انجام میدهد
توانمایه = انرژی پتانسیل = گوهره ی توانایی انجام کار
سرمایه = capital = مایه ای که نخست (
سر آغاز) در دست است
تــَـنمایه = mass/Masse = جرم = مایه ای که تن بساویدنی ( جسم ملموس) را میسازد
ماندمایه = جرم سکون = rest mass/ Ruhemasse مایه ای که چیزی یا ریزکی (ذره ای) در هنگام ماندگاری و ایستایی دارد
بیمایه = lackink in substance+ insubstantial/ Substanzlos = سراسر تهی از استواری و گوهره ی درونی / بی ارزش، نادان، ناآگاه، ...
کم مایه = فقیر ( وارون غنی) = اندی تهی از استواری و هستی و دارایی و کمبود گوهره ی ارزشمند
پـُـرمایه = غنی = full of substance / substanzvoll : نام گاوی که به فریدون در کوه البرز شیر میداد نیز پـُرمایه بود که در برخی نسخه ها " بـرمایه" هم آمده. پُرمایه سازی اورانیوم ( enrichment/Anreicherung+Bereicherung )
[SIZE=3]•[/SIZE]