پاتوق شب نشینی -
Alice - 01-23-2013
SAMKING نوشته: من از نتایج آگاهم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مشروط میشوم:e420:
تازه رشتهی من هم خیلی الکی و بیخوده، مفت نمی ارزه!:e106:
تا چهار پنج پگاه که همیشه همگاه (آنلاین) بودی روشنه که باید مشروط هم بشی
! (;;
من خودم هم بودم ولی درس میخوندمها
، تازه رشتهی من از این الکی ها نیستها
؛ فراهنجار دشواره
!
پاتوق شب نشینی -
SAMKING - 01-24-2013
Alice نوشته: تا چهار پنج پگاه که همیشه همگاه (آنلاین) بودی روشنه که باید مشروط هم بشی ! (;;
من خودم هم بودم ولی درس میخوندمها ، تازه رشتهی من از این الکی ها نیستها ؛ فراهنجار دشواره !
تعریف از خود(دادینه خودینه) نشه...
ولی رشته من تاپترین و سختترین رشته نظام آموزشی ایرانه!!
نابغه ای هستیم آبجی؛ داداشتو دستکم نگیر
پاتوق شب نشینی -
Ouroboros - 01-24-2013
Alice نوشته: من خودم هم بودم ولی درس میخوندمها ، تازه رشتهی من از این الکی ها نیستها ؛ فراهنجار دشواره !
رشتههای دشوار از همه بیخودتر هستند!
من تا به حال درسی سختتر از شیمی محض ندیدهام، فارغالتحصیل دکترای آن میشود مسافرکش خط تجریش، تازه اگر در تاکسیرانی و شهرداری پارتی داشته باشد.
پاتوق شب نشینی -
Alice - 01-24-2013
Ouroboros نوشته: رشتههای دشوار از همه بیخودتر هستند!
---
سام
، دیدی رشتت چه اندازه بیخوده
؟
تازه
؛ رشتهی من در عین اینکه از تاپ ترینهاست بیاندازه سادهآموز و آسونه
! (((:
پاتوق شب نشینی -
SAMKING - 01-24-2013
امیر دوهزار و پانصد و نود و یک، یک پرسشی دارم پاسخ میدی؟
این "دوهزار و پونصد و نود و یک" اَت چه صیغه ایست؟ چندین روزه که این پرسش تو ذهنمه...:e108:
پاتوق شب نشینی -
SAMKING - 01-24-2013
راسل جان خیلی ساکتی... خوب نیست آدم اینقد کمرو باشه..
میخواهی به یاد قدیمها یک جستار بیآغازم برویم آنجا با هم دعوا کنیم؟بزنیم به سر و کله هم؟
پاتوق شب نشینی -
Ouroboros - 01-24-2013
SAMKING نوشته: امیر دوهزار و پانصد و نود و یک، یک پرسشی دارم پاسخ میدی؟
این "دوهزار و پونصد و نود و یک" اَت چه صیغه ایست؟ چندین روزه که این پرسش تو ذهنمه...
باید بپرسید «امیر» دیگر چه صیغهایست چراکه اسم من امیر هم نیست. جوانتر که بودم عضو گروهکی شدم که اعضای آن باور داشتند همهی چیزهای تحمیلی، از جمله اسم را باید دگرگون کرد. هرکس نامی را انتخاب میکرد و بقیه باید به آن احترام میگذاشتند و کامل و درست آنرا تلفظ میکردند، دایی سلیمون، زرافهی سفید و... اسمی که من روی خودم گذاشتم «امیر۲۵۹۱» بود، چراکه به خاطر سپردن آن برای بقیه سخت بود و هر دفعه میپرسیدند «دو هزار و چه؟» دلم خنک میشد... اکنون که به گذشته مینگرم میبینیم برای آدمهایی که جهت اقتدارگریزی و مبارزه با جبر گرد هم آمده بودند کلی محدودیت ِ دست و پاگیر برای خودمان اختراع کرده بودیم... این نام از آن دوران مانده، و یادآور خاطرات خوش نوجوانیست.
پاتوق شب نشینی -
SAMKING - 01-24-2013
Ouroboros نوشته: باید بپرسید «امیر» دیگر چه صیغهایست چراکه اسم من امیر هم نیست. جوانتر که بودم عضو گروهکی شدم که اعضای آن باور داشتند همهی چیزهای تحمیلی، از جمله اسم را باید دگرگون کرد. هرکس نامی را انتخاب میکرد و بقیه باید به آن احترام میگذاشتند و کامل و درست آنرا تلفظ میکردند، دایی سلیمون، زرافهی سفید و... اسمی که من روی خودم گذاشتم «امیر۲۵۹۱» بود، چراکه به خاطر سپردن آن برای بقیه سخت بود و هر دفعه میپرسیدند «دو هزار و چه؟» دلم خنک میشد... اکنون که به گذشته مینگرم میبینیم برای آدمهایی که جهت اقتدارگریزی و مبارزه با جبر گرد هم آمده بودند کلی محدودیت ِ دست و پاگیر برای خودمان اختراع کرده بودیم... این نام از آن دوران مانده، و یادآور خاطرات خوش نوجوانیست.
اگر من و این دوستمان
The Invisible Pink Unicorn
هم در آن گروهک بودیم، خودم وی را میکشتم
پاتوق شب نشینی -
Mehrbod - 01-24-2013
nirvana نوشته: نمیدونم والا
ما که هنوز نیومده شدیم یک انسان تن اسای آنتی سوشال
خوش امد نخواستیم روانه بیمارستان روانی مان نکنند خودش خیلیه:)))
تنآسای آنتیسوشال نیروانگرا!!!
اگر نیک بنگریم، سه تا زاب هستند، یکی از آنها نیروانگرا + ئه، یکی دیگر هم بسته به دیدگاه (undead_knight و خودم) که تنآسایی باشه + ئه، آنتی سوشال
هم که خب اینهارا ببین:
nirvana نوشته: دوستش داشتم فکر کن یه عده خلافکار که باید سربه نیست بشن کت بسته یهو از اینده بیان جلوت ظاهر بشن بعد بزنی با یه شلیک خلاصشون کنی:دی
بعد یکی از همونا خودت باشی که از اینده میای چه شود:)
nirvana نوشته: مهربد جان من آگاهانه به خیلیها سلام نمیكنم یا حرف نمیزنم پس گوشزد هم بی تاثیره:)
من خودم هیچوقت چنین مواردی رو به كسی گوشزد نمیكنم چون هركس آزاده محدوده روابط اجتماعیش رو خودش تعیین كنه دیگران هم وقتی میبینند من نادیده میگیرمشون من رو نادیده بگیرند برام مهم نیست
nirvana نوشته: مردمانی هستند که دامنت را میگیرند تا گم نشوند
بر میگردی تا دستشان را بگیری زمین میخورند
زیر پاها له میشوند
و تو میروی
و دیگر با خودت شرط میبندی که هرگز دست کسی را نگیری
دوباره و دوباره و هزار باره جلوی چشمانت سبز میشوند
میزایند و میزیند
چرک میبارد از دماغشان
اویزانشان میکنی به میخ دیوار
باز میروی
از پشت حمله میکنند
وارزو میکنند که زمین بخوری
برمیگردی
التماست میکنند
نگاهشان نمیکنی
دردشان می اید
و تو باز میروی
زندگیت را تا میکنی و روی طاقچه میگذاری
شب ها را میخواهی که زندگی نکنی
شب ها را میخواهی که خدا باشی
نمیگذارند
می خوابی
میمیرند....
:e108:
پاتوق شب نشینی -
Russell - 01-24-2013
SAMKING نوشته: راسل جان خیلی ساکتی... خوب نیست آدم اینقد کمرو باشه..
میخواهی به یاد قدیمها یک جستار بیآغازم برویم آنجا با هم دعوا کنیم؟بزنیم به سر و کله هم؟
من و کمرویی؟!!(حداقل در فضای مجازی)
در کل خیلی در مود بحث نیستم و البته بحثی که من را جذب خود کند هم نیست.
جالب است که حتی اینکه گفتی تظاهرات 9 دی میلیونی بوده و مستند است و آنوقت 25 خرداد را که ما بچشم خودمان دیدیم میشود ده هزار نفری (یکدهم جمعیت استادیوم آزادی !!) هم من را به اندازه کافی برای پاسخ تحریک نکرد !!