فراموشیـــ... -
Ouroboros - 09-26-2012
Alice نوشته: دوستان اگه خودتون بخواید کسی رو فراموش کتید چیکار میکنید ؟
من یکبار قصد چنین کاری را داشتم، رفتم به شمال ایران، در جنگل یک ویلایی گرفتم و مجموعهی کامل شرلوک هلمز را خواندم! پانزده روزی طول کشید، بعد از روز دهم کلا درد و خلا و ناراحتی را فراموش کرده بودم. وانگهی هرکس به نوع خودش با این مسائل روبرو میشود. توصیههای دوستان به نظر مفید میآیند.
فراموشیـــ... -
Anarchy - 09-26-2012
Ouroboros نوشته: من یکبار قصد چنین کاری را داشتم، رفتم به شمال ایران، در جنگل یک ویلایی گرفتم و مجموعهی کامل شرلوک هلمز را خواندم! پانزده روزی طول کشید، بعد از روز دهم کلا درد و خلا و ناراحتی را فراموش کرده بودم. وانگهی هرکس به نوع خودش با این مسائل روبرو میشود. توصیههای دوستان به نظر مفید میآیند.
امیر جان خوب شد تو غاری چیزی نرفتی چون احتمال وحی زیاد بود اونجوری
!!
فراموشیـــ... -
Alice - 09-26-2012
Ouroboros نوشته: من یکبار قصد چنین کاری را داشتم، رفتم به شمال ایران، در جنگل یک ویلایی گرفتم و مجموعهی کامل شرلوک هلمز را خواندم! پانزده روزی طول کشید، بعد از روز دهم کلا درد و خلا و ناراحتی را فراموش کرده بودم.
اینم پیشنهاد خوبیه
!
ولی من شبا از جنگل شمال می ترسم
وانگهی تنهایی نمی توان
؛
Ouroboros نوشته: وانگهی هرکس به نوع خودش با این مسائل روبرو میشود. توصیههای دوستان به نظر مفید میآیند.
آره همه دستشون درد نکنه
؛ خیلی مفید بوده
؛
فراموشیـــ... -
Russell - 09-26-2012
Anarchy نوشته: امیر جان خوب شد تو غاری چیزی نرفتی چون احتمال وحی زیاد بود اونجوری!!
فراموشیـــ... -
Anarchy - 09-26-2012
حقیقتا ذهن مهربد زیادی سازمان یافته هست
و نمیدونم فقط آگاهانه مثلا با موضوع فراموشی برخورد میکنه یا همین هایی که گفت رو میتونه به صورت ناخودآگاه هم به کار بگیره؟ ولی به نظرم فقط اطلاع از همین ساز و کارهای مغزی و ذهنی میتونه به ما کمک کنه که بفهمیم نیازی به عامل بیرونی به طور خاص نیست برای تغییر حالت...همه این احساس های ما به اعتبار توان تحلیل مغز ما هستن، پس غلبه به اونها کار چندان دشواری هم نیست.
فراموشیـــ... -
Alice - 09-26-2012
Anarchy نوشته: امیر جان خوب شد تو غاری چیزی نرفتی چون احتمال وحی زیاد بود اونجوری!!
شایدم فرشته وحی نازل شده که میگه کلن درد و خلا و ناراحتی رو به کلی فراموش کرده
فراموشیـــ... -
mamad1 - 09-26-2012
Alice نوشته: فکر نمی کنم برای من زیاد کارآمد باشه آقا امیر !
دوستان اگه خودتون بخواید کسی رو فراموش کتید چیکار میکنید ؟
خود من تجربه این داستان رو دارم
که حتی با اهنگ گریه کنم
راستشو بخوای 1 سال سوختم و درگیر بودم
حرف 2 سال پیشه
توی یک برهه زمانی هر کاری هم بکنی نمیتونی فراموشش کنی
حقیقتا تجربه من میگه گذر زمان و اتفاقات جدید و تجربه های جدید برات کمرنکش میکنی
شاید هم یک سال یا دوسال دیگه به حال و روز الانت خندیدی و به خودت فحش دادی که چرا این کارا رو میکردی
چون خود من اینطوری شدم الان
البته طرف من به من بدی کرد
طرف تو رو نمیدونم
فراموشیـــ... -
mamad1 - 09-26-2012
Ouroboros نوشته: من یکبار قصد چنین کاری را داشتم، رفتم به شمال ایران، در جنگل یک ویلایی گرفتم و مجموعهی کامل شرلوک هلمز را خواندم! پانزده روزی طول کشید، بعد از روز دهم کلا درد و خلا و ناراحتی را فراموش کرده بودم. وانگهی هرکس به نوع خودش با این مسائل روبرو میشود. توصیههای دوستان به نظر مفید میآیند.
Alice نوشته: اینم پیشنهاد خوبیه !
ولی من شبا از جنگل شمال می ترسم وانگهی تنهایی نمی توان ؛
خوبه والا این کلید ویلاهاتونو بدید ما هم یه سر بریم یه چرخی تو جنگل بزنیم
فراموشیـــ... -
Unknown - 09-26-2012
بازیهای کامپیوتری هم می توانند به طور موقت مفید باشند. من چند بار این را آزمایش کرده ام: تا میخواهم وارد مود ناخوشایندی شوم، خودم را به یک بازی کامپیوتری سنگین (که ذهن را کاملا درگیر کند) مشغول می کنم. در حین بازی تقریبا نمی توانم به چیز دیگری فکر کنم. پس از آن هم دیگر در آن مود نیستم.
فراموشیـــ... -
Mehrbod - 10-03-2012
Alice نوشته: اگر آستانه درد هم بالا رفته باشد پس از چند روز مثل آستانه خوشی باید به حالت پیشین برگردد ؛ پس اینکه هرکسی در زندگی درد زیادی دیده باشد پوست کلفت شده در این مورد صدق نمیکند ! :e405:
آستانه درد در برابر خوشی گویا زمان بسیار بیشتری میبرد تا پایین بیاید.
Alice نوشته: چرا عشق جاویدان نداریم ؟ :e059:
چون برای اینکه ما پیوسته عاشق باشیم، باید هر روز خوشی بیشتری از دیروز بگیریم که شدنی نیست.
Alice نوشته: خوب خوب راهکار چیست مهربدجان ؟ مثلن چه کارهایی می توان انجام داد ؟
بهترین راهکار اینه که خودتان با نگرش به مهادهای آورده شده (
فراموشیـــ...) راه برای خودتان پیدا کنید.
چیزهایی که من بگویم با گِرایند (احتمال) بالایی ببهترین ریخت
برای من کار خواهند کرد.
گفتن تنها هم خود مایه فراموشیست، بهترین کار آزمودن و آروینیدن هر کس برای خود است تا اندیشه نهادینه شود.
هر آینه، من چندتا راهکار از روی اینها برای نشان دادن چگونکی کار در میاورم؛ آماج که همان «فراموشیدن درد وابستگی» باشد:
با «2» میدانیم چگونه با بالا پایین رفتن آستانه خوشی و درد، کژخویی (اعتیاد) یا وابستگی ریخت میگیرد.
گفتیم زمانیکه به یک چیز (ماده مخدر، کس، ...) کژخو شدهایم به این چم است که آن چیز آستانه خوشی ما را بسیار بالا برده و از
همینرو کارهای روزانه بمانند گذشته به ما خوشی (لذت) نخواهند داد: با خوشنود نشدن آستانه خوشی (نرسیدن به آن) افسردگی رخ خواهد داد.
اکنون اگر آستانه بالا رفته باشد (بگوییم 200) و کارهای روزانه ما آستانه پیشینمان (100) را خوشنود میکردند، میبینیم که برای برداشتن
احساس افسردگی و درد باید به آستانه 200 هر چه بیشتر نزدیک شد و همچنین نباید از آن بالاتر نیز رفت و گذاشت تا آستانه کم کم بجای پیشین خود برگردد.
در این ریخت ما نیاز به رفتارها و کنشهایی داریم که خوشی تند و رایگان به ما بدهند، بی اینکه نیاز به
سرمایهگذاری آغازین بالایی داشته باشند.
سرمایهگذاری آغازین برای نمونه در فیلم دیدن میشود دیدن 20 دقیقه آغازین فیلم تا کم کم با شخصیتها و
درونمایهی فیلم آشنا شده و کم کم در دنباله فرایند دیدن خوشیآور میشود. در کتاب خواندن میتواند 30 دقیقه آغازین باشد تا
باز کم کم به شیوه نگارش و شخصیتها و داستان آشنا شویم و تنها پس از آن است که فرایند خوشیآور میشود.
پس خواندن یک کتاب از آغاز خوشیآور نیست (نیاز به سرمایهگذاری آغازین بالایی دارد)، پس در اینجا این دسته از کنشها را میتوانیم کنار بگذاریم.
کنشهایی که ولی خوشی رایگان و بی سرمایهگذاری آغازین چندان دارند:
خوراک و نوشاب
نوشابههای انرژیزا: کافئین + نیکوتین + ...
سیگار
الکل
ورزش -
Runner's high
سازیدن (ساز زدن)
آهنگ گوش کردن: کلاسیک نیاز به سرمایهگذاری دارد، ولی pop ندارد.
...
این دسته از کنشها را باید آموده (ترکیب شده) و تا جای شدنی با یکدیگر و به شمار بسیار در درازای روز انجامید.
از کنشهایی که نیاز به سرمایهگذاری آغازین دارند نیز باید چشمپوشی کرد.
با «4» میدانیم که چگونه میتوان با بازی کردن با کُنشها، آنها را خوشایندتر یا دردآورتر کرد.
همراه با کنشهای بالا، میتوانیم با سود بردن از این ترفند گذروار از هر کنش خوشی بیشتری بیرون بکشیم.
گفتیم که با بُریدن چندباره یک کار خوشایند به خوشی آن افزوده و با بریدن یکباره فرایند دردناک از دردناکی آن کاسته میشود.
آمودن با کنشهای بالا:
خوراک -> بجای 3 وعده، 6 یا 7 وعده کوچک کنیم.
ورزش -> هنگام دویدن برای نمونه، هر 10 دقیقه یکبار ایستاده و لختی درنگیده، سپس دوباره کنش را از پی گیریم.
..
روی هم رفته سود بردن از یک "مهاد" مانند 4 مهاد برشمرده و یافتن کنشهایی که روی آنها کار کنند
نیاز به کمی اندیشیدن آهنجیدانه (thinking abstractly) دارد، ولی چندبار که بکنید مانند هر کار دیگر آسان میشود.
بهترین رویکرد برای یافتن چیزهای دیگر نیز همانجور که بالا گفتیم، این است که کَس خود با آزمودن و اندیشیدن به اینکه چه کارهایی انجام دهد برسد.
Anarchy نوشته: حقیقتا ذهن مهربد زیادی سازمان یافته هست و نمیدونم فقط آگاهانه مثلا با موضوع فراموشی برخورد میکنه یا همین هایی که گفت رو میتونه به صورت ناخودآگاه هم به کار بگیره؟ ولی به نظرم فقط اطلاع از همین ساز و کارهای مغزی و ذهنی میتونه به ما کمک کنه که بفهمیم نیازی به عامل بیرونی به طور خاص نیست برای تغییر حالت...همه این احساس های ما به اعتبار توان تحلیل مغز ما هستن، پس غلبه به اونها کار چندان دشواری هم نیست.
نمونهاش میشود همینی که بالا گفتیم آنارشی جان،
روی هم رفته چیز آهنجیده بدرد آدم نمیخورد، ولی از فرایافتهای آهنجیده میشود راهکارهای
پیشبُردین (pragmatic) بیرون کشید و همینها هستند که بیشترین یا تنها هنود (اثر) در دگرش رفتارمان را دارند.
نیاز به عامل بیرونی هم بیشتر زمانها بدید من
هست، مگر آنکه خودآگاهی کس بسیار بر
رفتارهایش چیره باشد که در آن ریخت، دور از باور است که از آغاز نیاز به این جُستار داشته باشد!
خوشبختانه ولی ما میتوانیم بسیاری از این کُنشگرهای بیرونی را بدگرانیم: خوراک، جاهایی که میرویم، سرگرمیهایمان، کُنشهایمان، آدمهایی که همسخن میشویم و ...
ناگزیر نیازی به دگراندن گیتی برای اینکه احساس بهتری بیابیم نیست