خاطرات دوران مدرسه و دانشگاه -
mamad1 - 09-24-2012
Alice نوشته: من از اولین خاطره ی دوران مدرسَم ؛ روزِ اولِ مهر که اولین بار بود مدرسه میرفتم ؛ یه چیزای تیره و تاری یادمه :)
یادمه که مامانم منو برده بود مدرسه ؛ منم از همون اول به مامانم چسبیده بودم دستشَم ول نمی کردم ؛ بعدش که بچه ها همه رفتن سره کلاس مامانم به من گفت تواَم برو من اینجا (بیرون کلاس) میمونم نگات میکنم ؛ منم دستشو ول کردم رفتم تو کلاس و نشستم روی یه نیمکت ؛ یهو مامانمو دیدم که دیگه بغلم نبود و بیرونه کلاس وایساده و یه لبخندی هم رو لباشه ؛ منم یه لحظه میون اون هیاهوی بچه ها ترس برم داشت ؛ دیدم یه دختره داره اونورتر گریه میکنه ؛ منم که اونو دیدم یهو زدم زیر گریه ؛ مامانم از بیرون که منو میدید اومد تو کلاس گفت گریه نکن من هستم ؛ منم دستشو محکم گرفتم با گریه و زاری التماس گفتم : "مــنــو بــبــــر خــــــونـــه مـــن نمــی خـــوام مــدرســه باشــــمــــ... تـــورو خـــدا..." ! چه دادو بیدادی راه انداخته بودم اما... جیغ می زدمـــ...ــــها :)
بعدش مامانم دید ول کن نیستم بردم خونه ؛ تا مسیر خونه فقط هق هق یه سره گریه میکردم ؛ بعدش که رسیدیم یه کم آروم شدم ؛ بنده خدا تا یه هفته ی اولِ مدرسه میومد از اول تا آخر تو حیاط میموند که اگه باز گریه کردم بیاد پیشمـــ... خلاصه بعد از چند هفته ترسم ریخت و مثل بچه آدم نشستم سر کلاســـ...
یکی از بهترین دوران تحصیلیم هم پیش دانشگاهی و کلاس کنکورم بود... خیلی خاطره داشتیم یادش به خیر... از دانشگاه به اینور دیگه ماجراها و اتفاقا برام جذابیت ندارهــ...:e058: مودم عوض شدهـــ....
چه قدر خوب بات برخورد کردن:e057:
یادمه اولین روز مدرسه 3 نفرو با کتک کشوندن سر کلاس ما
یکیشون که اسمش پژمان بود(اسمش به خاطر همین موضوع یادم مونده)
دست و پای خودش رو به چهارچوب در اهرم کرد تا معلم نتونه ببرتش داخل
بعد هم که به زور رفت داخل خودشو انداخت کف کلاس معلم هم کف کلاس میکشیدش رو زمین
نعره میزدا
بساطی بود اون روز
دلسرد نشی از خاطره گفتنا با خاطر تغییر مودت
خاطرات دوران مدرسه و دانشگاه -
Anarchy - 09-24-2012
David Hume نوشته: من در ایران جایی که زندگی میکردیم در دوران ابتدائی چون مدرسه یهودی نبود من مدرسه دولتی عمومی میرفتم. در کلّ مدرسه فقط یک دوست داشتم که اون هم آشوری بود و کلا هیچ کس دیگه با ما حرف نمیزد. خوبی اون موقع این بود که کلاسهای دینی مجبور نبودم برم و همیشه توی حیات مدرسه با این دوستم مینشستم حرف میزدیم. توی دیوار بیرون دستشویی داخل حیات یک حدیث از محمد فکر کنم بود که نوشته بود دستهای خود را با صابون بشورید. یک روز که من در حیات بودم ناظم مدرسه داشت رد میشد که گفتم ببخشید زمان محمد مگه صابون بوده به شکل امروزی که این حدیث اینجوری هست. طرف یک کمی مکث کرد و با چک و لقد منو برد دفترش زنگ زد پدر مادرم آمدند ، خلاصه خیلی افتادم تو مشکل سر این قضیه
این رو که گفتی یادم اومد تو مدرسه دوران ابتدایی و راهنمایی، چند تا دوست یهودی داشتم...این اسلامیست های کثافت اون زمان به ما میگفتن باهاشون غذا نخوریم یا دست ندیم!!! یادمه از بس تو گوشمون خونده بودن اسلام کامل ترین دین هست و این جور مزخرفات، یه بار به یکی از همین دوستان یهودیم گفتم چرا شما نمیاین مسلمون شین؟ اونم گفت چرا شما یهودی نمیشین، من گفتم نمیشه ما رو اعدام میکنن
mamad1 نوشته: چه قدر خوب بات برخورد کردن:e057:
یادمه اولین روز مدرسه 3 نفرو با کتک کشوندن سر کلاس ما
یکیشون که اسمش پژمان بود(اسمش به خاطر همین موضوع یادم مونده)
دست و پای خودش رو به چهارچوب در اهرم کرد تا معلم نتونه ببرتش داخل
بعد هم که به زور رفت داخل خودشو انداخت کف کلاس معلم هم کف کلاس میکشیدش رو زمین
نعره میزدا
بساطی بود اون روز
دلسرد نشی از خاطره گفتنا با خاطر تغییر مودت
ممد جان این خاطراتی که داری از مدرسه تعریف میکنی باعث میشه آدم فکر کنه سنت خیلی بالا باشه...در حد دوران رضا شاه کبیر
!! آخه زمان ما دهه شصتی ها مدرسه دیگه انقدر که خشن نبود حداقل تو شهرهای بزرگ...
خاطرات دوران مدرسه و دانشگاه -
Alice - 09-24-2012
mamad1 نوشته: چه قدر خوب بات برخورد کردن
یادمه اولین روز مدرسه 3 نفرو با کتک کشوندن سر کلاس ما
یکیشون که اسمش پژمان بود(اسمش به خاطر همین موضوع یادم مونده)
دست و پای خودش رو به چهارچوب در اهرم کرد تا معلم نتونه ببرتش داخل
بعد هم که به زور رفت داخل خودشو انداخت کف کلاس معلم هم کف کلاس میکشیدش رو زمین
نعره میزدا
چقدر شماها کتک میخوردینـــ....
منم شنیدم پسرا رو خیلی کتک می زندنــــ...
دست و پاشو اهرم کرده بود به در
؟
Anarchy نوشته: آخه زمان ما دهه شصتی ها مدرسه دیگه انقدر که خشن نبود حداقل تو شهرهای بزرگ...
من دهه هفتادیم گویا دهه هفتادی ندارین اینجا
! همه شصتی هستن
؟
.
.
.
.
مدیران گرامی من وضعیتمو دست نزدم چرا عاشق شده
؟ من کی عاشق شدم
؟
خاطرات دوران مدرسه و دانشگاه -
Anarchy - 09-24-2012
Alice نوشته: من دهه هفتادیم گویا دهه هفتادی ندارین اینجا ! همه شصتی هستن ؟
دقیقا نمیدونم...شاید هم داشته باشیم!!! شماها به نسبت ما تو ناز و نعمت بزرگ شدین
Alice نوشته: مدیران گرامی من وضعیتمو دست نزدم چرا عاشق شده ؟ من کی عاشق شدم ؟
یه احتمال هست اونم اینکه یکی از مدیران عاشق شما شده باشه و اومده باشه وضعیت شما رو هم عاشق کرده باشه که پیوند قلبی ایجاد شه
خاطرات دوران مدرسه و دانشگاه -
Reactor - 09-24-2012
دوران دبستان کار خاصی نمیکردیم. از راهنمایی کم کم قدم رشد کرد و مینشستم ته کلاس. وسط درس دادن معلم پارازیت مینداختیم و از اینکه همه ی کلاس میخندیدن احساس خوبی پیدا میکردیم:e528:
یکی از کارهای مورد علاقه مون هل دادن نیمکت های جلویی با پاهامون بود. جوری هول میدادیم که نیمکت ردیف اول کلاس میچسبید به میز معلم
تا جایی که خاطرم هست این کار بارها باعث اخراج شدن من و دوستام از سر کلاس میشد. یکبار یادمه یکی از معلم ها که آدم خیلی بی اعصابی بود و به وحشی بازی در آوردن معروف بود سر همین داستان همگی دو ردیف آخر کلاس رو که جمعا 8 نفر میشدیم رو آورد پای تخته و یک چوب کولوفت از داخل کیفش درآورد و به دست هرکدوممون 10 تا محکم چوب زد
خاطرات دوران مدرسه و دانشگاه -
Anarchy - 09-24-2012
یک بار بعد از کلاس بچه ها رفته بودن از معلم سوال بپرسن...منم دستمو کرده بودم تو جیبم و داشتم مسخره بازی در میاوردم.وقتی اومدم رد شم به طور کاملا اتفاقی دستم خیلی ملایم خورد به باسن معلممون که اتفاقا معلم دینی بود
حالا شما فکر کنید اون چه فکری پیش خودش کرده بود!! وقتی برگشت بدون یک کلمه حرف 3 عدد تو گوشی محکم و ناقابل به من زد که هنوز صداش تو گوشم مونده...البته هفته بعدش اومد معذرت خواهی کرد!!
یه مورد دیگه هم یادمه به ما میگفتن وقتی قرآن جلوتون بازه نباید بلند شید از سر جاتون...از طرفی معلم که میومد سر کلاس باید همه بلند میشدیم.من و یکی از دوستام برای مسخره بازی سر کلاس دینی عمدا قرآن رو باز کردیم و معلم که اومد تو کلاس همه بلند شدن جز ما دوتا
...معلم گیر داد چرا شما بلند نشدین گفتیم قرآن جلومون باز بود...البته نامردی نکرد و جفتمونو از کلاس پرت کرد بیرون
یه بار همه یادمه ما رو به زور میبردن نماز جماعت مدرسه...موقع نماز ما که از احکام اسلامی بی خبر بودیم مهر رو گذاشته بودیم روی کتاب درسیمون و نماز میخوندیم
بعد یه دفعه ناظم متوجه شد و فکر کرد کارمون عمدیه...نامرد وسط نماز اومد کتابو برداشت و محکم کوبید تو صورتمون....
خلاصه شما حساب کنید ما با همچین علمایی طرف بودیم و همچین جایی رشد کردیم.
خاطرات دوران مدرسه و دانشگاه -
Ouroboros - 09-24-2012
Alice نوشته: مدیران گرامی من وضعیتمو دست نزدم چرا عاشق شده ؟ من کی عاشق شدم ؟
اینها کار مهربد است. منرا هم تغییرداده به غافلگیر، لابد این حالات را برایمان میپسندد.
این شیطنتها یحتمل از سربهزیری زیاد در دوران تحصیل ناشی میشود.
خاطرات دوران مدرسه و دانشگاه -
Anarchy - 09-24-2012
Ouroboros نوشته: اینها کار مهربد است. منرا هم تغییرداده به غافلگیر، لابد این حالات را برایمان میپسندد.
این شیطنتها یحتمل از سربهزیری زیاد در دوران تحصیل ناشی میشود.
امیرجان حالا که گفتی دیگه حتما مهربد باید بیاد بگه تو دوران مدرسه چطوری بوده و چه اتفاقاتی براش افتاده
!!
خاطرات دوران مدرسه و دانشگاه -
Alice - 09-24-2012
Ouroboros نوشته: اینها کار مهربد است. منرا هم تغییرداده به غافلگیر، لابد این حالات را برایمان میپسندد.
این شیطنتها یحتمل از سربهزیری زیاد در دوران تحصیل ناشی میشود.
اتفاقا
؛ من نیز شک کردم که چرا شما غافلگیر شدید
؛ چون با توجه به شناختی که از شخصیتتان پیدا کردم ناخودآگاه به گمانم آمد که این وضعیت چندان با خلق و خوی شما سازگار نیستـــ...
پس این پیوند قلبی که دوستمان گفت کار مهربد استـــ...
مشخص شد که چندان شیطتنی در دوران تحصیل نداشته اند ایشانـــ...
خاطرات دوران مدرسه و دانشگاه -
mamad1 - 09-24-2012
Anarchy نوشته: ممد جان این خاطراتی که داری از مدرسه تعریف میکنی باعث میشه آدم فکر کنه سنت خیلی بالا باشه...در حد دوران رضا شاه کبیر!! آخه زمان ما دهه شصتی ها مدرسه دیگه انقدر که خشن نبود حداقل تو شهرهای بزرگ...
نه انارشی جان سن من خیلی بالا نیست :e057:
شیراز هم کوچیک نیست
ولیکن خب توی اکثر مدرسه های پسرونه مخصوصه توی دهه 60 و 70 بساط کتک که ردیف بوده
توی دوره من که بساط کتک ردیف ردیف بود
من خودم 3 بار تو 3 سالی که توی اون مدرسه بودم شلنگ خوردم
سال 4 و 5 ابتدایی که به خاطر تغییر محل زندگیمون رفتم یه مدرسه دیگه اصلا رنگ شلنگو هم ندیدم نه واس خودم نه واسه دیگران
بعد باز واسه دبیرستان که رفتم یه جای دیگه شلنگ دوباره اومد رو کار
نظر خودم اینه که اینجور تنبیه ها بستگی داشت به محله ها که چه قدر بچه ها شرور بودن یا نه
به هر حال من که اصلا شرور نبودم