مردان فریب خورده -
مزدك بامداد - 09-17-2013
Mehrbod نوشته: ...
[aname=pa4454]1[/aname]. [anchor=rpa4454]^[/anchor] tarâ+neveštan::Tarâneveštan || ترانوشتن: رونوشتن (از سخن) Ϣiki-En to transcribe
من هم دوست دارم از این روش شما برای نشان دادن چم های واژگان کمآشنای پارسی بهره بگیرم.
آیا این هارا یک جوری خودکار automatically درست میکنید یا نه، دستانه manually و تک تک ؟
که اگر چنین باشد راستی پر رنجه و کاربر و زمان بر میشود!
مردان فریب خورده -
Nevermore - 09-17-2013
نقل قول:بد توضیح دادم, از کتاب کنونی (The Myth of Male Power) چه فصلهایی را میخواستی ترجمه کنی و کدامها هنوز ماندهاند که من بکنم شهریار جان؟
کتاب دیگر و لینک بالا و بسیاری دیگر را هم من یک به یک چک کردم, pdf اش نیست, آنهم مال سال ٩٤ است
و تنها شنیداری اش یافت میشود که شاید دیرتر از روی همان بشود با نرمافزاری چیزی به نوشتاری ترانوشت[SUP][aname=rpa4454][[/aname][anchor=pa4454]1][/anchor][/SUP] (اگر کملغزش باشد.)
مهربد جان،اگر منظورت the manipulated man هست،این کتاب این سرفصل ها را دارد:
the slave's happiness
what is man?
what is woman?
a woman's horizon
the fair sex
the universe is male
her stupidity makes woman divine
breaking them in
manipulation by means of self-abasement
a dictionary
women have no feelings
sex as reward
the female libido
manipulation through bluff
commercialized prayers
self-conditioning
children as hostages
women's vices
the mask of femininity
the business world as hunting ground
the "emancipated" female
women's liberation
what is love?
از میان این سرفصل ها من manipulation by means of self-abasement و a dictionary و sex as reward را ترجمه کرده ام.به گمانم children as hostages و هم چنین مقدمه ی جالب کتاب و البته سرفصل های the emancipated women و women's liberation می توانند سودمند باشند.البته باز هم بستگی به نگر خود ات دارد مهربد جان.هر کدام را که می اندیشی سودمند تر است آغاز کن، من هم پس از تمام شدن تر جمه ی بخش "سکس به مثابه پاداش" می توانم کمک کنم.
مردان فریب خورده -
Mehrbod - 09-18-2013
مزدك بامداد نوشته: من هم دوست دارم از این روش شما برای نشان دادن چم های واژگان کمآشنای پارسی بهره بگیرم.
آیا این هارا یک جوری خودکار automatically درست میکنید یا نه، دستانه manually و تک تک ؟
که اگر چنین باشد راستی پر رنجه و کاربر و زمان بر میشود!
اینجا درست اش کردم مزدک جان:
آگاهینامه ها
مردان فریب خورده -
Mehrbod - 09-19-2013
جهان نرینه است
مرد برخلاف زن, زیباست, چرا که مرد, بر خلاف زن, موجودی اندیشمند است.
این میشود:
مرد تشنهیِ دانستن است (او میخواهد بداند جهان پیرامون وی چیست و چگونه کار میکند)
مرد میاندیشد (او از دادههایی که به آنها برمیخورد نتیجهگیری میکند)
مرد نوآور است (او از دادههایی که براه فرایندهایِ بالا بدست آمدهاند چیزهای نو میسازد)
مرد حساس است (در نتیجهیِ احساس گسترده و چندبعدی خود, او نه تنها چیزهای پیش پا افتاده را درمیابد بساکه ارزشهای احساسی نویی را نیز کاویده و ساخته و آنها را برای دیگران براه توضیحات دریافتتنی دسترسی پذیر میکند, یا اینکه همچون یک هنرمند آنها را بازمیسازد).
از میان همهیِ ویژگیهایِ مرد, کنجکاوی او از همه شگرفتر است. این کنجاوی از ریشه از همانِ زن متفاوت میباشد.
یک زن تنها گرایش به چیزهایی دارد که از آنها میتواند سود شخصی بیدرنگی بیرون بکشد. برای نمونه, اگر زنی یک مقالهیِ سیاسی در روزنامه را میخواند, بسیار محتملتر است که میخواهد یک دانشجوی سیاسی را بفریبد تا اینکه اهمیتی به سرنوشت چین, اسرائیل یا آفریقای جنوبی بدهد. اگر او نام فیلسوفان یونانی را در فرهنگنامه مینگریست, به این معنی نیست که ناگهان گرایشی به فلسفهیِ یونان یافته است, تنها میخواهد یک جدول را حل کند. اگر تبلیغات یک خودروی نو را بررسی میکرد, از اینرو نیست که ناگهان گرایشی افلاطونوار به ویژگیهایِ فندیِ خودرو یافته, خیر, تنها میخواهد یک خودرو بخرد.
این یک واقعیت است که زنان – همینجور مادران – هیچ ایدهیِ کلیای از اینکه جنین آدمی چگونه ریخت میگیرد, یا چگونه در زهدان رشد میکند, یا از چه مرحلههایی پیش از زایش میگذرد, ندارند. البته که زن سراسر بی نیاز از دانش به چنین چیزهایی هم هست. تنها دانستن اینکه باردای نه ماه طول میکشد و این زمانی است که شخص باید از خود مراقبت کند و اگر مشکلی پیش آمد بیدرنگ با پزشک مشورت کند مهم است, که پزشک البته, همه چیز را سر جای خود خواهد برگرداند.
کنجکاوی مرد چیزی است سراسر دگرسان. انگیزهیِ وی برای دانش زمینهیِ شخصی ندارد, سراسر برونی میباشد و در بلند-زمان, بسیار بیشتر عملی است تا رویکردِ همان زن.
فرد باید تنها مردی را ببیند که از کنار یک محوطهیِ ساختمانسازی که ماشینی نو را در آن به کار گرفتهاند بگذرد, برای نمونه گونهیِ نویی از دستگاه لایروبی. بسختی مردی دیده میشود که صرف نظر از جایگاه اجتماعی خود, بی آنکه نگاهی بیاندازد رد شود. بسیاری اشان خواهند ایستاد تا نگاهی خوب انداخته و دربارهیِ ویژگیهایِ دستگاهِ نو گفتگو بکنند, سودمندیهایِ آن و زیانمندیهایِ آن, و تفاوت آن با مدلهایِ پیشین.
یک زن هرگز به ایستادن در یک محوطهیِ ساختمانسازی نخواهد اندیشید, مگر آنکه البته ازدحامی آنچنان بزرگ آنجا باشد که بیاندیشد چیز هیجان انگیزی را از دست خواهد داد (کارگر ساختمانیای که زیر بولدوزر له شده باشد). در چنین ریختی زن درخواست میکند که همه چیز را به او بگویند و سپس راه خود اش را میرود.
کنجکاوی مرد جهانگُستر است. کمابیش هیچ چیزی نیست که وی گرایشی به دانستن آن نداشته باشد, میخواهد سیاست, گیاهشناسی, فیزیک هستهای یا خدا میداند چه چیز دیگر باشد. هتا چیزهایی بیرون از رشتهیِ وی نیز برایش گیرا هستند, همچون میوههای بطری شده, آمادهسازی کیک یا مراقبت از کودکان, و یک مرد هرگز برای ماهها باردار نخواهد شد مگر آنکه همهیِ کارکردهایِ جفت و تخمدان را بدقت بداند.
مردان نه تنها جهان پیرامون خود را خوب مینگرند, که این در سرشت آنهاست که دست به همسنجی زده و دانش اشان را که از جای دگر بدست آمده را در یک هدف نهایی, برای تبدیل آن به دانشی نو و تازه در کار ببرند.
نیازی نیست به این واقعیت اشاره کنیم که در عمل همهیِ نوآوریها و اکتشافهای این جهان بدست مردان بودهاند, و آنهم نه تنها در زمینههای برق,
هواپویش, بیماریهایِ زنان, سایبرنتیک, ریاضیات, مکانیک کوانتوم, هیدرولیک یا خاستگاه جانوران. افزون بر این, مرد اصلهایی برای روانشناسی کودکان و تغذیهیِ نوزاد و همچنین پاستوریزه کردن و دیگر راههایِ نگهداری خوراک نیز درست کرده است. هتا تغییرات در پوشش زنان یا چیزهای ریز دیگری همچون نوشتن منوها و کارهایِ ریزبینانه همسان نیز منحصرا در رشتهیِ مردان جای میگیرند. اگر کسی میخواهد یک سورِ آشپزی داشته باشد, معمولا چنین چیزی را نه در خانه که در یک رستوران, جاییکه البته سرآشپز آن یک مرد است, میابد. سلیقهیِ یک زن در چشایی آنچنان از تکرارِ آمادهسازی خوراک روزمرهیِ بیمزه و باسمهای کُند و مرده شده است که اگر هم بخواهد خوراک تازهای را بیازماید, از پس آن برنخواهد آمد. خوراکشناس زنی نیست; زنان برای تقریبا هیچ چیز خوب نیستند.
با همهیِ این استعدادها مرد به نظر میاید که چه ذهنی, چه جسمی, توانایی راندن زندگیای سراسر وارسته و آزاد را داشته باشد. بجای آن او میگزیند که یک برده باشد, کاوشهایِ خود را در خدمت کسانی گذارد که خود از ساختن ناتواناند – در خدمت 'بشریت', واژهیِ مترادف مردان برای 'زنان' و فرزندان این زنان.
چه اندازه تناقضآور است که خودِ این جنس, که توانمند به داشتن زندگیای تا جایِ شدنی فــَرزام است, آمادهیِ ول کردن آن و عرضه کردن همه اش به جنس زن, که به چنین زندگیای بی علاقه است میباشد. ما با آنچنان سازوکار بهرهکشیِ یکسویانهی دستهای از انسانها, بدست گروهی از انگلها آموخته شده و بزرگ شدهایم که همهیِ ارزشهایِ اخلاقی ما, از بیخ و بن منحرف گشتهاند.
بی آنکه به این امر کوچکترین اندیشهای بدهیم, جنس مرد را گونهای
سیسیفوس در دید گرفتهایم: او به جهان میاید تا بیاموزد, تا کار کند و تا پدر شود: پسران وی, به نوبهیِ خود خواهند آموخت که کار کنند و فرزند بیاورند و این تا به ابد دنبال خواهد شد; این هتّـا تقریبا نشدنی است بیاندیشم که اگرنه چرا مرد باید اینجا باشد.
اگر یک مرد جوان ازدواج کند و یک خانواده بیاغازد و باقی ماندهیِ زندگی اش را در یک پیشهیِ روانفرسا و جانکاه بسپراند, در جایگاه الگویی از پرهیزگاری و مسئولیتپذیری شناخته میشود. گونهیِ دیگر مرد, زیستن تنها برای خودش, کار کردن تنها برای خودش, نخست انام این کار و سپس آن یکی چون بسادگی از آن لذت میبرد و چون تنها باید از خودش نگهداری کند, خوابیدن هر جا و هر زمان که بخواهد و دیدن زنان زمانیکه در شرایط برابری باشند و نه همچون یکی دیگر از میلیونها برده, چنین کسی از سوی جامعه مطرود شناخته میشود. مرد وارسته و بی غل و زنجیر در این میان جایی ندارد.
چه اندازه افسردهکننده است دیدن مردیکه, سال در پی سال, به آنچه که برایش زاده شده خیانت میکند. جهانهایی نو برای کاویدن, جهانهایی که کس بسختی جرات و تاب رویاپردازی اشان را دارد, تا بدست مغزها, تواناییها و هوشهایِ مردان گشوده شوند. چیزهایی که زندگی را پربارتر و غنیتر میسازند – زندگی خود اشان را, آنچه زنان به آن ناداناند – و بسیار چیزهای باارزش دیگری که میتوانند تولید شوند: همهیِ اینها بدست مرد شدنی است. بجایش, مردان همهیِ این پتانسیالهایِ شگرف را رها نموده و به مغز و پیکرهایشان اجازه میدهند در خدمت نیازهای زننده و نخستینی زنان, به گوشهای فرو گذاشته شوند. مرد کلید دستیابی به همهیِ رازهای این جهان را در دستانش دارد, ولی او نادیده میگیردشان, او خویشتن را به تراز زن فروآورده و خود را در توجه او غرق میکند.
با مغز وی, با توانایی وی, با نیروی پندار وی, همگی برای آفرینش جهانهایی نو, او بجایش خود را در نگهداری و بهـکردِ کهنه تلف میکند. و اگر پیش آمد که چیزی تازه نوآوری کرد, نیاز به پیشوند کردن آن با این بهانه دارد که یک روزی برای «همهیِ بشریت» سودمند خواهد بود: به دیگرسخن: برای زنان. او برای دستآوردهایش پوزش میخواهد, برای ساخت پروازهای برونزمینی بجای فراهم نمودن آسودگی بیشتر برای زن و فرزندانش.
خستهکنندهترین نمود پیشرفت تکنولوژی, ترجمهیِ آن در آگهیهای بازرگانی به زبان زنان با پیامهای کودکانهیِ ورزدنی و عشق شیرین است. مرد به زنان التماس میکند که با وی و اکتشافهای وی بردبار باشند, یا دستکم آنها را بخرند. نبود نیروی پندار در زنان روشن میکند که آنها نیازِ پیشینیای برای نوآوریهایِ تازهتر ندارند. اگر که داشتند, خودشان هم چیزهای بیشتری نوآوری میکردند.
ما آنچنان به اینکه مردان همهیِ کارها را با نگاه به زنان بیانجامند خوگرفتهایم که دیگر چیزها برایمان ناپنداشتنی میزنند. برای نمونه, آیا آهنگسازها نمیتوانند چیزی بجز آهنگهایِ عاشقانه (وابستگی) بسازند؟ آیا نویسندگان نمیتوانند کتابهایِ رومانیک و شعرهای عاشقانه (وابستگی) خود را ول کرده و بکوشند ادبیات بنویسند؟ آیا نگارگران تنها میتوانند از زن لخت و نیمرخ زنان, انتزاعی یا واقعی, بنگارند؟ چرا ما نمیتوانیم پس از همهیِ این زمانها, چیزی که تاکنون پیشتر ندیدهایم را داشته باشیم؟
این براستی میتواند برای دانشمندان شدنی باشد که دست از تقدیم کردن دستآوردهایِ خود به همسران اشان بردارند; به هر روی که آنان هرگز, هرگز چیزی از آنها سردر نخواهند آورد. کِی آن زمان خواهد فرارسید که فیلمهایِ آزمایشی با تن برهنهیِ زنان فروخمیده نشوند, زمانیکه اخبار سفرهای فضایی نیازی نباشد با مصاحبههایی با همسر فضانوران همراه نشود؟ هتّا خود فضانوردان میتوانند از شنیدن آهنگهایِ عاشقانه (وابستگی) به گاه سفرهای میانسیارهای خودداری کنند.
ما کوچکترین انگارهای از اینکه جهان اگر مردان براستی از هوش و پندار خود بجای دورریختن آن بهره میگرفتند چگونه میبود, نداریم. نوآوری اجاقگازی فشاریای که تندتر میپزد, موکت دیوار-به-دیواری که کمتر لکه برمیدارد, پاککنندههایی که سپیدتر میشویند و رژلبهای ضد آبی که دورریختن زمان هستند. بجای بزرگ کردن فرزندانی که به نوبهیِ خود فرزندانی خواهند شد. بجای آن خوشی بردن از زندگی, فرا رفتن از مرزهای خود. مردان میباستی بکوشند که برای خودشان زندگی کنند. بجای بررسیِ ژرفای ذهن رازآلود زنان – رازآلود تنها از اینرو که هیچی پشت اش نیست – آنها میبایست ذهن خود اشان را بررسند. هتا شاید به اینکه دیگر موجوداتی در دیگر سیارهها زندگی میکنند و به راهها و روشهای تازهای برای تماس با آنها بیاندیشند. بجای نوآوری جنگافزارهای مرگ آور هر چه بیشتر در جنگیدن جنگهایی که تنها برای حفاظت از اموال شخصی, به دیگر سخن زنان, مردان میباستی به راههایِ هر چه بهینهتری برای نوردیدن فضا بیاندیشند – سفری که دربارهیِ جهان هستی چیزهایی به ما خواهد گفت که هرگز خواب آن را هم ندیدهایم.
بدبختانه; مردانیکه باانگیزه و توانا به کار و اندیشه در هر زمینهیِ پژوهشی ای هستند, هر چیزیکه پیرامون خودِ زنان باشد را تابو میبینند. چیزیکه هتـا بدتر است, این تابو آنچنان موثر است که دیگر در جایگاه تابو هم شناخته نمیشود. بی اندیشیدن, مردان جنگِ زنان را میروند, پدریِ فرزندان زن را میکنند و شهرهای زنان را میسازند. زنان تنها تنبلوارانه لم میدهند و بیشتر و بیشتر کودن و فزونخواه میشوند, و همزمان پولدارتر. یک سیستم سیاستی نخستینی ولی موثر برای بیمه, ازدواج, طلاق, ارث, بیوگی, پیری و زندگی – این داراییِِ روزافزون اشان را بیمه میکند. برای نمونه, در آمریکا نیمی از همهیِ سرمایههای شخصی در دست زنان است. هنگامیکه شُمار زنان کارگر در چند دههیِ گذشته پیوسته کاهش یافته است. وضعیت چندان تفاوتی در اروپای صنعتی هم نمیکند. هماکنون زنان کنترل روانی بیشتری بر مردان دارند, دور نخواهد بود زمانیکه کنترل مادی بیشتری هم داشته باشند.
مردان به نگر میاید که از این واقعیتها سراسر ناآگاه هستند و میروند تا شادی را در سرسپردگی اشان بیابند. در رفتار آنها دُرستی بود اگر زنان براستی آن موجوداتِ دلربا و مهربانی بودند که مردها میباورند: پریهای شاهزاده, فرشتههایی از جهانی دیگر, بیش از اندازه خوب برای خود مردان و این هستیِ خاکی.
باور نکردنی است که مردان, کسانیکه برای دانش و دانستن هیچ مرزی در هیچ زمینه دیگری نمیشناسند, براستی در برابر این واقعیتها اینچنین کور هستند, اینکه ناتوان از دیدن زنان به آنچه براستی هستند میباشند: نداشتن هیچ چیز دیگری برای دادن به جز کُس, دو پستان و چند پانچکارت برنامهریزی شده از سخنهایِ یکنواخت; اینکه آنان چیزی بیشتر از تودهای از ماده, غدهای از پوستِ انسانی که به آدمی اندیشمند بودن وانمود میکند, نیستند.
اگر مردان تنها میتوانستند برای دمی از این فراهمآوری کورکورانهیِ خود بیایستند و بیاندیشند, میتوانستد بآسانی نقاب از چهرهیِ این موجودات با دستبندهایِ طنینافکن و بلوزهایِ گلدوزی شده و سندلهای چرم طلای اشان بشکافته و بردارند. بیگمان تنها چند روزی برایشان با نگرش به هوشمندی, پندارمندی و عزم اشان زمان میبـُرد تا یک ماشین, گونهای روبات زنواره بسازند تا جای زنان را بگیرند. چراکه هیچ چیز اصیلی در زن نیست – چه درون چه بیرون – که جایگزین پذیر نباشد. چرا مردان این اندازه ترسان از رویارویی با حقیقتاند؟
مردان فریب خورده -
Mehrbod - 09-20-2013
nevermore نوشته: مهربد جان،سپاس بابت ترجمه ی بی نظیر ات.یک جایی هم نویسنده به ستایش بدن مردانه می پردازد که بسیار جالبت.خواندن این سخنان آن هم از زبان یک بانو برستی برای من شگفت آور بود
سپاس, راستش بیخوابی زده بود به سرم و همینجور یک نگاهی به این انداختم و بی کوچکترین کوششی نیمی از نسک را خواندم و رفت!
نگارش نویسنده از نگارشهایِ بس خواستنیه منه: اندکی سرد و دور (remote), با یک شماری تیکههایِ بجا که ساعت ٤ بامداد منو هر چند برگ یکبار به خنده و ریسه رفتن میانداخت! ((:
فرگردی که گفتی را هنوز نخواندم, ولی به راستی بانوی پرارجی بوده که چنین نسک شیوا و آگاهانده را نوشته, گرچه هر هومن بخردی چه زن چه مرد, باید بداند که ارزش همه چیز از راستی میاید و بهرهکشی و دروغ گفتن زنان هم سرانجام کار به خودشان خواهد برگشت.
پارسیگر
مردان فریب خورده -
Mehrbod - 09-21-2013
«شادیِ برده»
خودروی لیمویی رنگی در جاده غلطیده و رانندهیِ زن آن با کمی سختی آنرا میایستاند. پیاده شده و چرخ چپِ جلو را پنچر میابد. بی دور ریختن یک لحظه از زمان خود را آمادهیِ درست کردن اش میکند: به ماشینهایِ رهگذر نگریسته انگار که انتظار کسی را میکشد. با بازشناسی این نشانهیِ استاندارد بینالمللیِ زنِ گرفتار شده (زن به مشکل برخورده در برابر تکنولوژی مردانه), یک استیشن واگن کنار میزند. مرد راننده با یک نگاه درمیابد که مشکل چیست و با صدایی دلداریدهنده میگوید: «نگران نباشین, یک دقیقهای درسش میکنیم». سپس برای نمایش عزم خود, از زن جای بالابر را میپرسد. او نمیپرسد که آیا زن میتواند خودش پنچری را بگیرد, چرا که میداند – زن نزدیک سی سال دارد, لباس آراستهای پوشیده و آرایش نموده – که نمیتواند. از آنجاییکه زن نمیتواند بالابر را پیدا کند, او همراه با دیگر ابزارها مال خود اش را تندی میاورد. پنج دقیقهیِ بعد کار پایان یافته و پنچری گرفته شده. دستهای مرد پوشیده از روغن هستند. زن به او یک دستمال گلدوزی شده تعارف میکند, که او محترمانه رد میکند. یک پارچهیِ کهنه برای چنین زمانهایی در جعبه ابزارش دارد. زن با هزار و یک دنیا ممنون از وی سپاسگزاری نموده و برای "بی دست و پایی زنانهیِ" خود پوزش میخواهد. میگوید که میتوانست تا خود صبح آنجا معطل بماند, اگر که او نایستاده بود. مرد پاسخی نداده و همینجور که زن به سوی خودرویش برمیگردد, دلاورانه در ماشین را پشت وی میبندد. از پنجرهیِ پایین-کشیده به زن پیشنهاد میکند که چرخ را در نخستین فرصت یک نگاه دیگر بیاندازد و زن نیز قول میدهد که آنرا به گاراژی مرد نزدیک خانه اشان همان عصر نشان دهد. سپس به راه خود میراند.
همچنان که مرد ابزارهای خود را جمع و جور میکند و به خودروی خود برمیگردد, در دل آرزو میکند که کاش میتوانست دستانش را جایی بشوید. کفشهایش – که هنگام پنچری در گل و لای ایستاده بود – آن اندازه که باید پاکیزه نیستند (او یک فروشنده است). از این بیشتر, او اکنون باید برای رسیدن به قرار ملاقات خود نیز شتاب کند. همینجوریکه که ماشین را روشن میکند میاندیشد, "امان از دست این زنها, یکی از یکی احمقتر" و تندتر از معمول میراند. یک وقفهای برای جبران کردن آنجاست. پس از گذشت یک بازهیِ زمانی زیر لب آغاز میکند به خواندن. به گونهای, او شاد است.
تقریبا هر مردی همین رفتار را در پیش خواهد میگرفت – و همینجور بیشتر زنان. بی اندیشیدن, چراکه بسادگی مردها مرد هستند و زنها آن اندازه متفاوت از آنها, که یک زن در نخستین فرصتی که بتواند, از مرد کار خواهد کشید. چه کار دیگری یک زن میتواند با خودروی خراب شدهیِ خود بکند؟ او آموزش دیده که یک مرد را برای کمک بگیرد. سپاس از دانـشِ مرد, وی بتندی توانست چرخ را پنچری بگیرد –بی هیچگونه هزینهای برای خود زن. درسته, مرد لباسهایش را کثیف کرد, برنامهیِ کاری خود را به هم زد و در پی آن جان خودش را هم با تندتر راندن به خطر انداخت. ولی اگر مشکل دیگری هم در خودروی زن یافته بود, آن را هم درست میکرد. دانش او از خودرو برای همین چیزها هست. چرا باید یک زن بیاموزد پنچری بگیرد زمانیکه جنس دیگر (نیمی از جمعیت جهان) میتوانند و خواهان انجام آن برایش هستند؟
زنان میگذارند که مردان کار آنها را بکنند, برای آنها بیاندیشند و مسئولیتهایِ آنها را بپذیرند – در واقعیت ولی, از آنها بهرهکشی میکنند. هر آینه, از آنجاییکه مردها پرزور, باهوش و پندارمند هستند, هنگامیکه زنها کمزور, بیپندار و کودن, چرا این مردها نیستند که از زنها بهرهکشی میکنند؟
آیا میتواند این باشد که زور, هوشمندی و پندار پیشنیازهای قدرت نبوده و تنها بایستگیهایِ بردگی باشند؟ میتواند اینجور باشد که فرمـانرواییِ جهان نه در دستِ متخصصان, بساکه در دست موجوداتی که برای هیچ چیز دیگری خوب نیستند, زنان باشد؟ و اگر اینچنین است, زنها چگونه میتوانند کاری کنند که قربانیانشان احساس فریب خوردگی و پستی نکرده, بساکه بباورند به بودنِ آنچه که کمتر از همه میباشند – سروران جهان؟ چگونه زنان در مردها این حس غرور و برتری را القاء نمودهاند که آنها را به پیوسته به انجامِ کارهایِ بزرگ میانگیزاند؟
چرا هرگز پرده از نقاب زنان نمیافتد؟
مردان فریب خورده -
Nevermore - 09-21-2013
«فریب دادن بوسیله ی خودخواری»
مردان نکته سنج به خوبی می دانند که زنان فاقد هرگونه عزت نفس اند،چه اگر داشتند، هیچ گاه حاضر نبودند نادیده گرفتنشان را با خوشحالی بپذیرند.چه مایه مردان فراموشکارند که به یاد نمی آورند که تمام استانداردهایی چون: شرف،فخرآوری،غرور و بزرگ منشی، همگی توسط زنان برای مردان تعریف شده اند و آن "مردانگی" مشهور که مردان بسیار به آن می بالند تنها نشانه ای از یک manipulation موفق و کار آمد است.
هر کتاب روانشناسی ای را که ورق بزنیم در می یابیم که توانایی فرزندان برای دست یابی به هر چیزی با کسب اعتماد به نفس افزایش می یابد.در مورد مردان هم همینگونه است اما این اعتماد به نفس چیزی نیست که آنها به تنهایی بتوانند به دست آورند.او(مرد) در جامعه ای زاده می شود که به زودی می فهمد که برای به دست آوردن هر چیزی وابسته به دیگران است،همبودی که در آن توانایی های مرد به تنهایی برای رسیدن به هدف اش بسنده نیست و از همین روی او باید بر روی کمک دیگران حساب باز کند.از آنجاییکه نخستین و مهم ترین منفعت زن در این جامعه، پرورش انسانی است که نه تنها قادر به برآوردن نیاز های خود اش باشد،بلکه بتواند به نیاز های او هم برسد ، مهندترین گام این است که عزت و اعتماد به نفس را در وجود او نهادینه کند.او ابتدا با کم اهمیت جلوه دادن خطرات زندگی آغاز می کند،در صورتی که خود او به خوبی از آنها آگاه است،چشمان مرد را بر روی احتمال مرگ می بندد یا به او قول می دهد که زندگی ای ابدی وجود دارد که برای خوب بودن به او ارزانی می شود،البته خوب با استانداردهای زنانه.زن تلاش می کند تا حس خوش بینی ِ احمقانه ای را به مرد بدهد تا او را برای فرآیند "بهره کشی" آماده کند.
همانطور که پیش از این دیدیم،تشویق یکی از بهترین راه های دادن اعتماد به نفس و در نتیجه افزایش کارآمدی است،با این وجود متدی دیگر وجود دارد که به همان اندازه موثر است:خود خواری* زنان.
مادر خوب همواره در حال مراقبت از فرزاندان اش است، اما هیچ گاه نمی گذارد این مراقبت روند پرورش فرزندان اش را مختل کند.مادر دوست ندارد که همه چیز را بر روی دوش خود اش بگذارد و فرزند پسر را بی اندازه به خود وابسته کند.دست کم از یک مرحله ای از پرورش فرزند به بعد،او کوشش می کند تا حس "برتری" نسبت به مادر را در پسر خود القاء کند.این کار نخستین تجربه ی اعتماد به نفس را به مرد می دهد.مادر حتی ممکن است پارا از این هم فراتربگذارد و عمدا خود را کم هوش تر از آنچه براستی هست نشان دهد تا به پسر خود حس بی نطیری از برتری را اهدا کند. این کار البته برای بارآوردن مرد دلخواه زن ضروری است.
از آنجاییکه ارزشمندی زن در همبود با معیار "هوشمندی" سنجیده نمی شود وبا استانداردهایی کاملا متفاوت سنجیده می شود(در حقیقت هیچ استانداردی هم وجود ندارد،مرد به زن نیاز دارد و همین بس است)، زن ممکن است به اندازه ای وانمود به حماقت کند و یا براستی احمق باشد تا راحتی و بی مسئولیتی را بدست آورد.این حس مشترکی است میان زنان و انسان های ثروتمند.چه کسی اهمیت می دهد که ثروتمندان احمقند یا نه؟به بیان دیگر یک زن می تواند به هر اندازه که می خواهد احمق باشد و در قبال این حماقت مرد از او مراقبت می کند و هیچ گاه از همراهی او باز نمی ایستد.
فرمول این دسیسه زنانه ساده تر از این نمی تواند باشد:نرینه باید کار کند و مادینه هیچ و مردان بسیار خوشبخت اند چراکه مرد هستند،قوی و آزاد هستند در صورتی که زنان از آنجاییکه ضعیف هستند، باید در کنج خانه بنشینند و بار بزرگ کردن فرزندان را بر روی شانه های نحیف شان تحمل کنند.آنها به سادگی برای انجام هیچ کار ارزشمندی ساخته نشده اند.مردان هم این میان نه تنها مشتاق اند که این افسانه را باور کنند،بلکه از آن لذت هم می برند.زنان همواره به دنبال کارهای کوچک و کم مایه میگردند تا فقط آنها را مشغول بدارد.زنان تلویحا به شوهرانشان می گویند که تمام آن کارهای بی ارزش و بی مایه مانند اتو کشیدن،پخت و پز و زیبا آرایی خانه،تمام آن کار های کوچک، همه ی زمان او را در روز می گیرند وبرای راحتی خانواده بی اندازه ضروری اند و مرد هم باید خود را خوشبخت بداند که چنین زن دوست داشتنی ای دارد که تمام این کار های فرومایه را فقط برای راحتی او انجام می دهد و برای شوهر خود جانفشانی می کند.با ماشین هایی که امروزه مردان اختراع کرده اند،کار ِ خانه را براحتی می توان در عرض دو ساعت در روز انجام داد.هر کار دیگری که زنان در طول روز انجام می دهند غیر ضروری و بی هوده است و برای سرگرمی خودشان است.اگر آنها این را "کار" می دانند باید توجه داشت که این ادعا چیزی جز یک دروغ بی شرمانه نیست.کار ِ خانه آن اندازه راحت است که در کلینیک های روانی طبق روال سنتی، ضعیف ترین بیماران(از نظر مغزی) را که توانایی هیچ کار دیگری را ندارند به این کار وا می دارند.[ خواهش می کنم لحظه ای درنگ کنید و با خود بیاندیشید که براستی کار خانه چه تخصصی می خواهد؟چه هوشی می خواهد؟ چه مهارتی می خواهد؟چه میزان خطرناک است؟چه مسئولیت پذیری سنگینی می طلبد؟]
مردان از کودکی به این ادبیات و واژه ها و دروغ و دغل ها خو گرفته اند و هیچ کوششی هم برای پس زدن آنها نمی کنند.مرد نیاز دارد زمانی که از زن حمایت می کند، احساس کند دارد کار بزرگی را انجام می دهد و باز هم نیاز دارد که احساس کند زنان فاقد توانایی برای انجام کار های او هستند.مردان از این حس بسیار تغذیه می کنند و زنان هر چندگاه یک بار با امتحان کارهای مردان و تظاهر به ناتوانی در انجام آن کارها تلاش می کنند تا این فاصله میان مردان و "جنس ضعیفتر" را نگه دارند و حس اعتماد به نفس را دوباره به مردان شان بازگردانند.
تحلیل این چرخه ساده است:زنان قوانینی را پایه گذاری می کنند،مردان را فریب می دهند که تا از این قوانین پیروی کنند و درنتیجه سوار بر جنس نر می شوند.البته به یاد داشته باشید که هیچ گاه این قوانین در مورد خود زنان صدق نمی کند.برای نمونه حس "شرف" ای که در مردان نهادینه شده، سیستمی است ساخته و پرداخته شده توسط زنان برای بهره کشی و آنان با صدای بلند خود را فاقد این حس معرفی می کنند.
زنان با تظاهر به اینکه کارشان تحقیر آمیز و فرومایه است باعث می شوند که مردان باور کنند که هر کار فرو مایه و کثیف و پلشت دیگر در برابر کار زنان شان هیچ است،به بیان دیگر همه ی این کار ها را از سر اجبار انجام می دهند چرا که اگر ایشان نباشند چه کسی این کار ها را بر عهده بگیرد؟در واقع آنها دارند خود را برای خانواده قربانی می کنند.در واقع بسیاری از مردان عمدا در انجام کارهای خانه شلخته و بی نظم هستند و زنان نیز عاشق همین اند،چنین شلختگی ای در چشم ایشان بسیار دوست داشتنی و "مردانه" است.چنین باورهایی مرد را در جایگاهی قرار می دهد که همواره تحت سلطه باشد،او در انجام هر کاری به خود اش اعتماد دارد الا کار های فرومایه خانه داری و در نتیجه از "امن ترین و دلپذیرترین محیط کاری جهان" دور می شود،بدون هیچ غر و لند و زمزمه ی شکایتی.تنها پس از گذشت مدت زمان مشخصی از پروسه ی فریفتن، زمانی که براستی هیچ خطری برای از دست دادن پول و کار و حمایت مرد نیست، زنان به ایشان اجازه می دهند که در کار خانه هم کمک شان کنند و همان اندک بار مسئولیت و رنج ایشان را هم از میان ببرند.
تمام کاری که نیاز است " زن " انجام دهد برای اجتناب از هرگونه رنج و زحمت اینست که آهی از سر عجز و نا توانی بکشد ونشان دهد که " به عنوان یک زن" قادر به انجام آن کار نیست.اگر زن بخواهد راننده ای برای تمام عمر استخدام کند کافی است یک بار ترجیحا در حضور دیگران از رانندگی شوهر اش تعریف کند و بگوید که او بسیار بهتر از خود اش می راند.تمام است او شوفری را برای همه ی عمر مفت استخدام می کند.نگاه کنید به جاده ها و خیابان ها،پر است از خودروهایی که در آنها شوهر- شوفر ها زنان خود را به این سو و آن سو می برند.زنان می گویند که "به عنوان یک زن" هیچ گاه نمی توانند " به تنهایی" به کافه یا رستوران بروند.هیچ توضیح خردمندانه ای برای این ادعا وجود ندارد،زنان چه با پارتنرشان و چه تنها زمانی که به کافه می روند یکسان با ایشان برخورد می شود.اگر هدف جلوگیری و دوری از متلک پرانی مردان است، پس چرا زنان این اندازه خود نمایانه لباس می پوشند؟خیر هدف این نیست،او با این توجیه نوکری دست و پا می کند که او را تا در ورودی رستوان با خودرو می برد،بر سر تصاحب میز برای او می جنگد،سفارش خوراک اش را می دهد، او را سرگرم می کند و آخر سر هم مهم ترین وظیفه ی خویش را به جای آورد و هزینه ی غذا را می پردازد.
شگفت آور ترین نتیجه ی این خود خواری زنان زندگی پر زرق و برق برخی از زنان امروزی است،زندگی در ویلایی رویایی،با چشم اندازی بی نظیر،در بر گرفته شده توسط فرزندان و احتمالا زنان های شبیه به خودشان، بی نیاز از انجام هرگونه کار دستی و بدنی، در حال لذت بردن از تی وی ست ها و اتومبیل های لوکس.با تمام این اوصاف زن به شوهر اش که احتمالا یک وکیل زبده و یا مهندسی زبر دست است می گوید که او چه مرد خوشبختی است و چه زندگی پر بهره و افتخار آمیزی را رهبری می کند، در حالیکه که او " به عنوان یک زن" مجبور است تا کنج خانه بنشیند و گونه ای از زندگی را تجربه کند که برای یک انسان ارزشمند نیست و همه ی این رنج ها را هم به خاطر او(مرد) تحمل می کند و مرد بینوا هم به آسانی این دروغ ها را باور می کند.
دیکشنری زنانه
خود خواری همیشگی زنان در حضور مردان سبب شده که ایشان زبان رمز آلودی را انتخاب کنند که زنان دیگر می فهمند اما برای مردان غیر قابل فهم است،چراکه مردان تنها به معنی ظاهری عبارات توجه می کنند.
coded:مرد من باید بتواند از من مراقبت و محافظت کند.
decoded:مرد من باید قادر باشد که من را از تمامی زحمت ها و سختی ها رها کند(غیر از این مرد باید از زن در برابر چه محافظت کند؟دزدان؟بمب اتم؟)
coded:من مردی را می خواهم که به من احساس امنیت بدهد(امنیت به معنی امنیت مالی).
decoded:نگرانی های مالی مرد بر عهده خود اش است و باید نزد خود نگه دارد و به من ارتباطی ندارد.
coded:مرد من باید به گونه ای باشد که من بتوانم به او تکیه کنم.
decoded:برای اینکه مردی کاندیدای انتخاب من باشد،باید بسیار هوشمند تر،مسئولیت پذیر تر؛دلیر تر ،فنی تر و قوی تر از من باشد.در غیر اینصورت به چه دردی می خورد پس؟
coded:البته که اگر شوهر من بخواهد،من حاضرم شغلم را به خاطر او رها کنم.
decoded:به محض اینکه او به اندازه ی کافی پول در آورد،من دیگر سر کار نمی روم.
coded:تنها چیزی که من در زندگی می خواهم،خوشحال کردن شوهر ام است.
decoded:من هرکاری را که در توانم هست انجام می دهم تا جلوگیری کنم از اینکه شوهرم بفهمد چه مایه از او بهره می کشم.
coded:من هیچ گاه او را با مشکلات پیش پا افتاده درگیر نمی کنم.
decoded:من هر آنچه در توانم هست را به کار می گیرم تا حواس او از انجام کا خود اش پرت نشود.
coded:من همیشه آنجا هستم، فقط به خاطر او.
decoded:نیاز نیست هیچ مرد دیگری برای من کار کند.
coded: در آینده من باید زندگی خود را وقف خانواده کنم.
decoded:اگر گمان می کنید من غیر از این کار(کار در خانه) کار دیگری انجام خواهم داد، سخت در اشتباهید.همه ی کارهای دیگر وظیفه ی اوست.
coded:من چندان به آزادی زنان باور ندارم.
decoded:هنوز آنقدر ها هم احمق نشده ام که چنین شرایطی را رها کنم.ترجیح می دهم مردان به جای من کار کنند.
coded:پس از همه ی اینها باید توجه داشت که ما در زمانه ی برابری زندگی می کنیم.
decoded:اگر او گمان می کند تنها به این دلیل که برای من پول در می آورد می تواند به من دستور دهد،کور خوانده.
coded:من در انجام اینگونه کارها بسیار دست و پا چلفتی هستم.
decoded:این کاری است که او باید انجام دهد و گرنه پس به چه دردی می خورد؟
coded:او تقریبا در هر زمینه ای صاحب نظر است.
decoded:او حتی می تواند به عنوان یک "دایرةالمعارف" هم به من خدمت کند.
coded:اگر یک زوج عاشق یکدیگر باشند،هیچ نیازی نیست که به سرعت ازدواج کنند.
decoded:اون یه ذره کله شقه.اما من به زودی رام اش می کنم.
coded:من عاشق اونم.
decoded: اون یه "خر حمال" عالی است.
البته که زنان تنها زمانی از این زبان بهره می برند که مردی دور و برشان باشد،اگر نه زمانی که دور و بر هم نشسته اند کاملا نرمال درباره ی مردان سخن می گویند،نرمال یعنی به گونه ای که انگار مردان لوازم خانه هستند.
زمانی که زنان دور هم نشسته اند و درباره ی خصوصیات مرد آینده شان سخن می گویند،هیچ اشاره نمی کنند که باید بتوانند به مرد آینده شان تکیه کنند یا اینکه مرد باید بتواند از آنها مراقبت کند.چنین مزخرفاتی در جا باعث خنده ی زنان دیگر می شود.به احتمال بسیار زیاد در حضور زنان دیگر می گویند که مردی می خواهند که فلان شغل را داشته باشد،شغل مترادف است با درآمد مالی،حقوق بازنشستگی داشته باشد،مال و اموالی داشته باشد که پس از بیوه شدنشان به آنها برسد و ...
*1:self-abasement
مردان فریب خورده -
Mehrbod - 09-24-2013
«گناهانِ زنان»
یک کپه کتان بخوبی اتوکشیده در کمد جای گرفته. رویِ کبابهای تفت خورده یکدست و زیبا قهوهای شده. یک حلقه تار مو بدقت در جای خود روی پیشانی افتاده. صورتیِ رنگِ ناخن بدقت با صورتیِ رژ لب همخوانی میکند. رختها, تازه و پاکیزه, در نسیم بیرون میلرزند. پنجرهها تا آنجایی صیقل خوردهاند که به رهگذران چشمک میزنند. شوهر سر ساعت برای کار بیرون رفته. بچهها دارند بیرون زیر آفتاب بازی میکنند. همه چیز عالی است, و جهان زن صد در صد در نظم میباشد. در چنین زمانهایی حس شادی و سرخوشی به اوج خود میرسد. و تنها برای اطمینان از دیرندگی این سرخوشی, زن بتندی یک نان دیگر میپزد, کائوچوی کنار پنجرهیِ نشیمنگاه را آب میدهد, یا اینکه به بافتن ژاکتی برای جوانترین فرزند اش میآغازد.
کسانیکه کار نمیکنند, از چیزهای بسیاری متفاوتی در برابر آنهاییکه کار میکنند خوشی میبرند. یک زن روی کاناپهیِ محصور از روزنامهها, دراز نمیکشد. ایدهیِ یک مرد از بیکاری چیزی سراسر دگرسان است (و برای همین زن به چشم وی بسیار پرتکاپو میاید). یک زن نمیخواهد خانه بماند که تنها استراحت کرده باشد (استراحت از چه آخر؟) – ولی زن به لذت معتاد است و نیاز به گرفتن آن دارد. و اینها چه هستند؟ نان پختن, اتو کردن رختها, دوختن لباس, شستشوی پنجرهها, فردادن موهایش, لاک زدن ناخنهایِ پاها و هـتّـا گاهی – و در آینده به این برمیگردیم – یک خرده تندنویسی و تایپ کردن. و برای مطمئن شدن از اینکه کسی نمیفهمد همهیِ اینها برای او خوشیآور هستند, آنها را "خانهداری" مینامد. او خودش را در لذتهایِ "پاکسازی" غرق میکند تا تنها همسرش را خوشحال کرده باشد! و اگر یکی از خوشیهایِ کودکانهیِ او نشستن پشت میز در دفتری بیرونی و ترجمهیِ اندیشههایِ آماده-شده (آماده-شده از آنجاییکه بدست مردها فراهم آمدهاند) به رسانهیِ دیداری بود, خوب, بیاییم نام آنرا "کار ذهنی خلاق" بگذاریم. به این گونه است که زن و هممسلکان وی خودشان را در یک مهمانی بزرگ, همیشگی و زنده در جهانی شاد و آزاد, به دور از هرگونه مسئولیتی رها میکنند. آنها جهانی را فروگرفتهاند که مردان جرات رویاپردازیاش را ندارند, جهانی که مرد میاندیشد در میان هیپیها و بیکارهها یافت شود, جایی شاید در جزایر دریای جنوبی – ولی نه هرگز اینقدر نزدیک به خانهاش.
البته, هیچ چیزی برای مخالفت با این خوشیهایِ خُرد و کوچک نبود اگرکه مردان آنها را همان چیزی که هستند میدیدند. ولی جای افسوس دارد که زندگی خودشان را در این باور که مال زنها بدتر است, تباه میکنند. پنداشت این برای یک مرد سراسر نشدنیی است که همچو کارهایی مایهیِ شادی برای جنس مخالف میباشند. میبایستی پی ببرند که این در سرشت زن است که از سرگرمیها در پستترین و یکنواختترین ترازشان خوشی ببرد, چنین کودنیِ بی مرزی فرایِ توان دریافتِ مرد است.
نه هتّا روانشناسان این را میگیرند, گرچه همهیِ زندگیشان را در واکاوی مغز زنانه میسپرانند. با مرد بودن, باید مغز زنان را بسیار گیراتر از خودشان بیابند. ولی این هرگز هتا برای یک دقیقه هم به ذهن اشان نمیرسد که این باصطلاح ذهن زنانه نادریافتنی است, چرا که بسادگی هوشمندیای پشت آن نیست; اینکه کار زنانه به چشمان مرد ناخواستنی میاید, از اینرو که ناتوان از پنداشتن کودنی لازم, برای دریافت خوشیآوریِ آن است.
متخصصان یافتهاند که بیشتر دختران دانشآموز در موضوعاتی که نیازی به اندیشیدن ندارند و میتوانند حفظ شوند, چیزهایی (داشتن یک حافظهیِ خوب, چنانکه بخوبی شناخته شده میتواند نشانهیِ واپس ماندگی مغزی هم باشد), همچون زبان خوب هستند, یا آنهایی که مانند ریاضیات, قانونهایِ خشکی را دنبال کنند, هنگامیکه موضوعات دیگر (فیزیک, شیمی, زیستشناسی) فرایِ آنها میرود. از این نمیتوان گفت که دخترها کمهوش هستند, بساکه تنها یک "هوش زنانهگونه"ای آنجا هست: که این گونهیِ 'هوشمندی' یک کودنی پرورش یافته (نه ذاتی) میباشد. آخرین اندیشهیِ بدیعی که یک دختر بچهیِ معمعولی دارد, نزدیکهایِ پنج سالگی اش میباشد. پس از آن, مادر سراسر خرفت او به اینکه همهیِ جوانههایِ هوشمندی را خفه کرده باشد رسیدگی میکند.
بیشتر مردان هرگز ژرفای کودنی همسرانشان را نخواهند پذیرفت. میپذیرند که زنها آنچنان زرنگ نیستند, ولی به آنها "شهود" یا غریزه را بجایش میدهند. و دوست دارند آنرا یک غریزهیِ زنانه هم بجای حیوانی بنامند. شوربختانه, این غریزهیِ زنانه چیزی بیشتر از یک نام زیبا برای احتمالات آماری نیست. زنان دربارهیِ هر چیزی دخالت کرده و نظر میدهند, و از آنجاییکه بی اندازه کودناند, نمیگیرند که دارند تنها سبکسری خودشان را آشکار میکنند. مطابق با قانون میانگینها, پیشبینیهای آنها هر از گاهی اینجا و آنجا درست خواهد درآمد. در هر ریختی, بیشتر این پیشبینیها منفی یا گنگ هستند. چیزهای پیشپاافتادهای چون: "این کار آخرعاقبت نداره", یا "این کارو نمیکردم, اگه جای تو بودم" یا "این دوستای تو آخرش تو رو زمین میزنن", که بیمعنی هستند. هر کسی میتواند با امنیت خاطر همچون تعمیمهایی از خود بدهد. و اگر, گاهی, زنان روشنتر از مردان میدیدند, تنها از اینرو است که احساسات آنان, بیمانند به مردان, هرگز در امور دخالت داده نمیشود.
خنگی زنان چیزی نیست بجز برایند رویکرد آنان به زندگی. پس از پنج سالگی, هر دختری قانع شده که میخواهد ازدواج کند و خانه و فرزندانی از خود داشته باشد; و زمانیکه دخترها ده, پانزده یا بیست ساله هستند, همچنان چیز یکسانی را میخواهند. پس زمانیکه یک زن, هتا یک کودک, تصمیم میگیرد به هزینهیِ یک مرد زندگی کند, هوشمندی و خرد چه سودی برای او دیگر خواهد داشت؟ او باید مغزش را برای شوهر آینده اش تهی نگه دارد, اگرنه نمیتواند در برابر گرایشها و تمایلات او بخوبی پاسخگو بوده و مرد را برایشان ستایش کند. در کودکی, چگونه او تصمیم بگیرد که با چه جور مردی ازدواج خواهد کرد؟ چه سودی دارد برود سوسیالیست شود اگر در آینده تصمیم گرفت با یک کارخانهدار پولدار ازدواج کند؟ بیانگارید که یک زن گیاهخوار شود (بسکه موجود حساسی است) – چه خواهد شد اگر در آینده با یک گاودار استرالیایی ازدواج کرد؟ چه سودی دارد زن خداناباور شود اگر که قرار است همهیِ زندگی اش را در دیوارهای پوشیده از رُز یک کشیش خاخام زندگی کند؟
آیا به
ژاکلین بوویر سودی میرساند اگر در جوانی به مفاهیم ایدئولوژیکی برای خود رسیده بود؟ میل به دموکراسی به نخستین ازدواج او با «کِنِدی» کمک کرد, میل به فاشیسم به دومی. ولی از آنجاییکه او یکی از زنترینِ زنان است, به احتمال بالا علاقهای هم به باورهای مرد به هر روی ندارد. ساده شده, او تنها به تحت تاثیر قرار دادن دیگر زنان علاقهمند است.
رویهمرفته احتمالا بهتره که یک بانوی آیندهیِ اجتماع چند تایی هنر دست و پاشکسته, آداب میزبانی و زبانی هم بداند اگر که در موقعیت ناجور نقش بازی کردن خود در برابر چشم همگان گیر افتاد – همسرِ مردی که نقشی در امروز جامعه ایفا میکند – با این همه زن میتواند همیشه بآسانی خودش را از این مخمصه هم برهاند. همهیِ کاری که باید بکند تصدیق این است که جایگاه "راستین" یک زن, در خانه و نگهداری از همسر و فرزندان اش است, و جهانیان نگرش وی را همچون یک خود-افتادگی والا پذیرفته و برای وی دست خواهد زند.
کودنی زنان آن اندازه سنگینی میکند که هرکسی که با آنها در تماس بود, بگونهای, به آن آلوده خواهد شد. این آن اندازه آشکار نیست چون همه از آغاز تولد در معرض آن بودهاند و در نتیجه, به آن آموخته شدهاند. در سالهای گذشته مردان یا آنرا نادیده میگرفتند یا به اینکه یک ویژگی بی آزار زنانه است میباوریدند. ولی با افزایش آسودگی و پولِ در دست, نیاز زنان برای سرگرمی رشد کرده است. در پـِیـامد, خرفتی آنان نیز در زندگی همگانی پخش شده و خود را نه تنها در گُلدانها, که درعکسهای اتاقخوابها, پردههایِ زربافت و مهمانیهایِ کوکتل و موعظههایِ یکشنبه هم بازتاب داده است. رسانههایِ مردمی هر چه بیشتر در آن تنیده میشوند. برنامههایِ زنان در رادیو و تلویزوین زمینه میگیرند. هتا روزنامههایِ آبرومند سخنچینیهایِ روز, تازههای تبهکاری, اخبار مُدهای لباس, طالعبینی و دستورهایِ خوراکی را به چاپ میرسانند. و در دکهها مجلههایِ زنان روز به روز پرشمارتر و گرانبهاتر میشوند. گام به گام, نه تنها فضای شخصی مردان که همهیِ فضایِ عمومی به این کودنیها آلوده میشود.
گاهنامهها و کتابهایی هستند که با مسائل سیاسی, فلسفی, دانش, اقتصاد و روانشناسی سر و کارند. و آنهایی هستند که با مُد, آرایش, دکوراسیون خانه, سخنچینی روز, آشپزی, تبهکاری و مطالب عشقی سر و کار دارند. مردها تقریبا تنها گونهیِ یکم را میخوانند, زنها تنها دومی. هر دو گروه خواندنیهای دیگری را آنچنان زننده و مایهیِ افسردگی میدانند که ترجیح میدهند تا حد مرگ حوصله اشان سر برود تا اینکه به آنها دستی بزنند. این یک واقعیت است که مردان بیشتر به اینکه آیا در مریخ زندگی هست یا استدلالهایِ چه سویی در نزاع چین و روسیه درستتر میباشد گرایش نشان میدهند تا زنان. زنان تنها میخواهند بدانند که چگونه خرگوشهایِ خاکستری گلدوزی کنند یا یک لباس را چجوری قلابدوزی بکنند, یا اینکه آیا بهمان ستارهیِ سینما دارد طلاق میگیرد یانه. تنها یک موضوع است که گرایش هر دو جنس را برمیانگیزد, و آنهم موضوع زنان است.
طبیعتا برخی مردان از وظیفهیِ دشوار خواندن نشریات زنان آزاد نیستند. اگرچه مُد و طراحی لباس در گرایشهای خود مردان نیستسند, ولی بگونهیِ عمده بدست مردان طراحی میشوند. مردان هتا رسانههایِ دیگر را هم برای سرگرمی زنان بر میاندیشند. برای اطمینان داشتن از اینکه کارهایشان نتیجهبخش خواهد بود نیز, باید خودشان را به تراز ذهنی زنان فروآورند و بیابند که چه دوست دارند. از آنجاییکه این تقریبا برای مردان نشدنی است, بیشتر زمانها به کارمندان زن خود بجایش تکیه میکنند, که آنها با خوشحالی به ایشان میگویند که زنان چه دوست دارند – ولی از اینسو به آنور دیگر همه چیز وظیفهیِ خود مرد است. کار او درآوردن یک الگوی گیرا, پخش هر چه بهتر و بهکرد فروش و بازاریابی است.
مجلهها در جهان زنان کارکردهایِ گوناگونی دارند. برخی برای سرگرمی هستند, برخی برای ارضای اشتیاقِ غیبت کردن, برخی نیز به اینکه چه ماسکی به چهره چسبانده شود (Vogue یا Harper's Bazaar). هتا مجلههایی هستند که گرایشهایِ گوناگون را یکی ساختهاند (مانند Cosmopolitan, Mademoiselle و Elle). همهیِ این مجلهها در یک چیز مشترک هستند: مردان را نادیده میگیرند. مجلههایِ مردان در دست دیگر, تقریبا از بیخ دربارهیِ زنان هستند. اگر مردی در یک نشریهیِ زنانه ذکر شود, تنها برای برشمردن گرایشهایِ پیشانگاشت شدهیِ وی در زن, خوراک و خانه است: 'این تابستان زیرپوش رنگِ پوست بپوشید – مردان عاشقشاند'; 'آرایش طبیعی برای نخستین قرار بهتر است'; 'شمع به کار ببرید – باعث میشود احساس رومانتیک بودن کند'; 'سه نسخه سادهیِ برای اینکه او را عاشق خود کنید' – و به پیش. و چون چنین فهرستهایِ عمدهفروشانهای تنها به زنان برای گرفتن و نگهداشتن مرد کمک میکنند, براستی هم چیزی بیشتر از همان نسخهپیچی نمیباشند. خوانندگان چنین نوشتههایی یا هنوز ازدواج نکردهاند و پس دنبال خرید یک کارگر خوب هستند, یا اینکه ازدواج کردهاند و میخواهند از چیزیکه پیروز شدهاند پاسداری کنند. اینها رهنمودهایی برای زنان هستند که چگونه بهترینِ بیشترینِ روباتهایِ اعتمادکردنی در این جهان را بگیرند, چه که این همان چیزی است که آنها مردان را میبینند. دیدن یک مقالهای که عنوان "تور کردن مرد خوب", "ده راهنما برای شاد کردن روحیهیِ مردتان" و یا "اندرزهایی برای نخستین سه سال همسری" خورده باشد, نادر نیست. هیچ چیز ضمنیای هم دربارهیِ مقالههایِ از این دست نمیباشد: تا آنجاییکه میشود روشن و واضح هستند, همچون راهنمای خرید یک خودرو, یا شستشو و نگهداریِ یک ژاکت کشمیر.
از آنجاییکه گسترهیِ موضوعات گیرا برای زنان ببایست مرزمند است, ویراستارها پیوسته در نیاز به یک چیز نو میباشند. در نتیجه به موضوعات باصطلاح مردانه روی میاورند, چه که گرایشهایِ مردان بسیار پهناور میباشد. اینها از یک دگردیسی کامل میگذرند تا فراخورِ خوانندگان زن خود شوند. قانون اصلی آن ولی ساده است: هر مقاله بایستی با این تاثیرگذاری نوشته شود که گزارشی میباشد دربارهیِ زنان. برای نمونه, یک بررسی از زندگینامه بهمان قهرمان سنگینوزن باید خوانده شود: "زنها مرا تباه کردند". اگر یک آهنگساز در مقالهای مصاحبه میشد, او باید دستکم یکباری بگوید که زنان الهامبخش وی بودهاند, که یک ترانه "مانند یک دختر خوشگل میماند" – تنها نه به این زیبایی. با زبردستی, هتا دور از باورترین موضوعات میتوانند برای جلب توجه زنان استتار شوند. فرد میتواند گرایش زنان در بودجهیِ دفاع را برانگیزد. با دادن گزارشی ملبس از زندگی خانوادگی وزیر دفاع. بی نیاز از گفتن است که باید فضای بسنده برای عکس از همسر و فرزندان وی آنجا داده شود. زنان مقالههای وابسته به کشورهای بیرونی را خواهند خواند اگر که با عبارت "من با یک اسرائیلی (ژاپنی, مصری, شیلی) ازدواج کردم" آغاز شوند, با این شرط که زن نامبرده در مقاله از پسزمینهیِ همان خوانندگان زن خود آمده باشد.
این اصل میتواند در واقعیت در هر زمینهیِ دیگری نیز پیادهسازی شود و بویژه در سیاست, از همه موفقیتآمیزتر است. موضوعات سیاسی میتوانند به توجه زنان دربیایند اگر که متقاعد شوند در حول و هوش یک زن میباشند. در جنگ ویتنام زمانیکه نشریات نخستین عکس از بانوی سرآوازه Nhu چاپ کردند بود که توجه زنان را به خود گرفت. مشکل کلیسای کاتولیک ایرلند شمالی تنها با پدیداریِ Bernadette Devlin بود که برای آنها گیرا شد. هیچ شماری مقالهیِ چاپ شده از مشکلات معاصر در ایران کمکی به دریافت وضعیت این کشور نکردند, مگر تراژدیِ نازایی شهبانو ثریا.
نخستین کنش سیاسی که یک مرد سیاستمدار خواهان قدرت باید بجوید, همسری با یک زن خوشعکس میباشد. آدم میتواند تنها حدس بزند که چه برتریای برای اسرائیل یا هند یا گُلدا مایر یا ماهاتما گاندی میتوانست دربر داشته باشد اگر که همسرانشان مطابقِ استانداردهای خشک زنان, زیبا میبودند. عکس آنها میتوانست با شکوه هر چه بیشتر سربرگ مجلات را بیاراید, بجای فره دیبای ایرانی یا Grace Kelly. زنان آنگاه در واکنش, ویژههای خبریِ عنوانْ خوردهیِ 'جواهرات گلدا مایر" یا "چرا گاندی برای مردان جذبه دارد" را میداشتند – و در جایگاه یک اثر جانبی, نیمِ دیگر جهان, یا همان, نیمِ پولدار دیگرِ جهان, هر بار دربارهیِ وضعیت اسرائیل یادآوری میشد, یا درمیافتند که در هند هزاران هزار کودک از روی گرسنگی جان میدهند – کودکانی که بآسانی میتوانستند با همهیِ پولی که زنان رویِ لاک ناخن و پاککنندهیِ لاک ناخن هزینه میکنند, نجات یابند.
مردان فریب خورده -
Mehrbod - 09-24-2013
این هم
فرگرد[sup][aname=rpaf93c][[/aname][anchor=paf93c]1][/anchor][/sup] نامبرده از خانهداری بود, به امید اسپاگتی با یکی دو شب بیخوابی دیگر هم کار فرگردهایِ بجامانده را ساختهایم.
----
[aname=paf93c]1[/aname]. [anchor=rpaf93c]^[/anchor] far+gard::Fargard || فرگرد: فصل کتاب Ϣiki-En, Ϣiki-De, ϢDict-Pâ, Ϣiki-Pâ, Dehxodâ chapter Kapitel
مردان فریب خورده -
Oghyanoos - 07-30-2015
درود ...
خو ب من تازه عضو شدم آگاهی بخشی های خوبی است و امیدوارم زمانی این اگاهی ها جنبه عمومی برای مردم پیدا کنه.
کتاب anatomy of girl power هم کتاب مناسبی می باشد.
video هایی در youtube هم موجود است ..که فکر کنم مناسب باشه
Exposing How Women Manipulate Men - YouTube
یک خانم راجع به manipulate مردان توضیح میده..
Female Mind Games - MGTOW - YouTube
این شخص که خودش رو sandman معرفی می کنه video های مناسب و آگاهی بخشی در youtube داره امیدوارم دوستان استفاده ببرند.