ضرورت مبارزه با دانشنُما (شبه علم) و تئوری توطئه -
folaani - 04-24-2013
خب اکثر انسانها یک تمایلی دارن برای ساده کردن و مطلق کردن و واضح دونستن مسائل، بیشتر از اون چیزی که واقعا هست.
البته خب منافع مادی و روانی هم دارن در این؛ و بنابراین این گرایش و رفتار آگاهانه و/یا ناآگاهانه، چیز آنچنان عجیبی هم نیست.
مثلا یک مخالف مذهب میدونه که اگر بگه یک مقدار کمی هم احتمال میده که خدایی و این حرفایی باشه، همون یک امتیاز دادن به دشمنه و حداقلش ادامهء کار رو برای خودش دشوارتر میکنه، چون سر همون ممکنه مذهبیون بل بگیرن و مغلطه و مباحث و توجیه هایی دیگری رو پیش بکشن که بحث رو پیچیده تر و دشوارتر میکنه.
ولی من باشم خیلی محتمل تره که درونیات خودم رو صادقانه بگم، حتی اگر برای خودم دردسر ایجاد کنه.
اگر کسی مثل بنده باشه که از نظر مادی و روانی کمترین وابستگی رو داشته باشه، میتونه بیشتر دقیق و منصف و صادق باشه.
مثلا در همون بحث کوتاه سر میزان پلیدی و تقصیر رهبران نازی یادت باشه من میگفتم که ترجیح میدم در این مورد قضاوت نکنم و نظر قاطعی ندارم چون بنظر من نمیشه از واقعیت وجودی دیگران اونم کسان و شرایطی که مستقیم ندیدیم و تجربه نکردیم اونم در یک تاریخی که اصلا اون زمان نبودیم و از طریق اسناد تاریخی که هرچی هم باشن باز اعتبار مطلق ندارن، قضاوت قاطعی داشت.
حالا شما میتونی منو سر این به طرفداری از نازی ها و یا ضدیهود بودن متهم کنی، ولی واقعیت این نیست. من هیچ طرفدار هیتلر و نازیسم و فاشیزم یا ضدیهود نیستم و برام معنا و اهمیتی هم نداره این نژادپرستی و ادعاها و تفکرهای مشابه دیگری که خیلی ها دارن و تبلیغ میکنن.
شاید من از همهء شما شکاک تر هستم!
شما به چیزهایی که به نفعتون باشه کمتر شک میکنید (یا حداقل اینطور وانمود میکنید)، و این بخاطر ضعف خودتونه.
بنظر من از هیچ چیزی در این دنیا نمیشه اونقدر مطمئن بود؛ و هیچ چیزی اونقدر ساده و واضح نیست.
و این یک واقعیته!
ادعای خردگرایی و آزاداندیشی رو کردن و اداش رو درآوردن و وانمود کردنش برای اکثر آدمها ممکنه، اما در عمل خیلی افراد اونقدری صادق و منصف و دقیق نیستن و منافع خودشون شخصی رو دنبال میکنن.
این یک مشکل/طبیعت انسانه و به مذهبی بودن و نبودن، خداباور یا ناخداباور بودن لزوما ربطی نداره.
هرچند به گمانم بنام خدا و مذهب بیشتر یاوه گفته میشه تا هرچیز دیگری. و خیلی ادعاهای مذهب برای بنده هم قابل باور نیست و مشکل دار و متناقض، غیرمنطقی و مسخره بنظر میاد. خب یک کسی مثل شما بر این اساس میگه مذهب کلا جفنگه و نمیتونه درست باشه، ولی یک کسی مثل من لزوما اینطور فکر نمیکنه و خیلی احتمالات دیگر رو بحساب میاره و میگه شاید فلان و شاید فلان و لزوما اینطور نیست. من مجبور نیستم همهء چیزهایی رو که به اسم خدا و دین بیان شدن باور/قبول کنم، ولی لزومی هم نداره که به این خاطر همش رو غیرقابل قبول/باور بدونم. بنظر من واقعیت پیچیده تر از این حرفهاست و لزوما اینقدر واضح نیست. ما باید واقعیت رو بپذیریم. نه اینکه با دیدن یکسری مشکلات، صورت مسئله رو به کلی پاک کنیم؛ این خودش در نهایت خطاها و مشکلات بیشتری ایجاد خواهد کرد.
ضرورت مبارزه با دانشنُما (شبه علم) و تئوری توطئه -
Dariush - 04-24-2013
folaani نوشته: درواقع، من فکر میکنم از بقیه دقیقتر و منصف تر و صادق تر باشم.
در آن جستار در موردِ پدیدهای که هیچ دلیل و مدرکی برای اثباتِ وجودش کافی باشد سوال کردید و آنگاه که دوستان علارغم اصلِ نفی تا اثباتِ وجود، به شما دلایلِ متعددی را نشان دادند که چنین چیزی نمیتواند حقیقت داشته باشد،شما اما با اصرار کار را به جایی رساندید که عملا پذیرشِ آن را بر خود بس دشوار کردید و بعد از موضوعِ اصلی منحرف شده و از ما خواستید در موردِ یک ویدیو آماتوری توضیح بدهیم که هیچجا و در هیچ محفلی آن را جدی نمیگیرند و در موردش بحث نمیکنند چرا که ممکن است هر چیزی، از جلوههای تصویری گرفته تا بخشی از عملیاتِ مانورِ ارتشِ یک کشور باشد. از این نوع ویدیوها و عکسها، در اینترنت شاید به شمارِ چندصدهزار نیز رسیده باشد. کسی جز آنها که نیاز به سرگرمی دارند یا آنها که به چیزهای اسرارآمیز مثلِ مثلثِ برمودا علاقه دارند ، این ویدیوها را جدی نمیگیرد. ذهن باز داشتن، به معنای پذیرش هر چیزی که نیست. دروغ و شایعه عوامپسند یا پذیرشِ وجودِ چیزی اگر دلیلی بر نبودش نباشد، را اگر بباوریم، اسممان را آدمی با ذهنِ باز نمیگذارند. ذهنِ بازِ خردگرا (Rationalist Open Mind) دو اصلِ اساسی دارد (که البته صفتِ «باز» در این عبارت، زائد است چرا که ذهنِ خردگرا مسلما باز نیز خواهد بود) :
1- هر آنچه که علم و خرد برای اثباتش دلایلِ کافی و لازم را در اختیار دارد،
پذیرفته میشود.
2- هر آنچه که علم و خرد برای اثباتش دلایلِ کافی و لازم را در اختیار ندارد،
پذیرفته نمیشود.
پس شما اگر ذهنِ باز خردگرایی دارید ، اگر بگویید من به حسِ ششم هم اعتقاد دارم یا رویای صادقه واقعیت دارد و... آنوقت نباید اعتراض کنید چرا به این حرف میخندید یا مرا به ریشخند گرفتهاید. چرا که مثل این است که شخصی بیاید و با صدای بلند در میدانِ شهر بگوید من لال هستم. خرد تنها و تنها خودش را قبول دارد و شما اگر خرد را میپذیرید دیگر در کنارش نمیتوانید رویای صادقه و حسِ ششم و حسِ شصت و ششم را هم بپذیرید. وقتی میگویید خرد را میپذیرم، در واقع برای شناختِ خود مرز تعیین میکنید. مرزی که بسیار دقیق و مشخص است. خرافات و شایعات و شبه علم و ... اما هیچ مرزی ندارند .ابزارهایشان نیز دقیق و قطعی (Deterministic) نیستند اما متد و بیانِ مستقل و مشخصی نسبت خرد و علم دارد که ایندو را کاملا از یکدیگر متمایز میکند. مثلا در موردِ همان هارپ، ذهن خردگرا متدش این است که در ابتدا اصل را بر نبودنش میگذارد، سپس مدارک و شواهدِ موجود را بررسی میکند، در صورتی که برای اثباتش کافی بودند و کاملا موثق و قابل اتکاء بودند، آنگاه تغییر حالت میدهد به پذیرفته شده، اما اگر دلایل کافی نبود یا موثق نبود، همان اصلِ نفی وجود بر جای خود استوار خواهد بود اما رویکرد تغییر میکند به یافتن شواهدِ لازم برای اثباتِ عدم وجودِ آن . اگرچه نیازی به این کار نیست و همینکه دلیلی برای پذیرشِ وجودِ هارپ نباشد، ذهنِ خردگرا آنرا ناموجود در نظر خواهد گرفت. اما برای اینکه آخرین پتک نیز بر سرِ ادعا فرود آید، این یک آپشن را هم بررسی میکنیم اما اگر «عدم» قابل بررسی نباشد، هارپ نیز میرود در کنارِ هری پاتر و دراکولا و دیگران دوستان . این کاری بود که دوستان در آن جستار کردند اما شما نپذیرفتید و اصرار کردید که بیاییم بیشتر رویش بحث کنیم. ماوراءالطبیعه و شبه علم اما متدش چیست؟ با دیدنِ اولین مدرک، ادعا را عرضه کرده و اصل را وجودش میگذارد، سپس میرود برای محکمتر کردنِ اثباتِ خودش، مدارک دیگری میجوید. به دنبالِ مدارکِ مخالف معمولا نمیرود و اگر رفت و چیزی نیافت، دیگر کاملا و صد در صد مطمئن میشود که هارپ وجود دارد. اگر کسی به او بگوید چرا فکر میکنی هارپ وجود دارد ؟ میگوید هیچ مدرکی برای نبودنش نیست و تازه این چند مدرک(ناموثق و ناکافی) را هم دارم!
مثلا شما پس از توضحیاتی که من دادم که «علم برای همه چیز توضیح داردف تنها به زمان نیاز دارد» شما چنین گفتید:
folaani نوشته: اینی که گفتی تغییری در اصل قضیه نمیده و حرف منم این نبود.
من گفتم وقتی عقل و علم جوابی ندارن.
وقتی نیست نیست دیگه.
حالا شما میتونی 100% کورکورانه و رندوم در این موارد عمل کنی، یا اینکه به احساس و ندای درونی خودت هم توجه کنی. بهرحال ندای درونی یک احتمال خیلی کم هم که شده داره که واقعیتی داشته باشه.
درواقع ما در این حالت هزینهء خاصی نمیپردازیم یا از علم و خرد دور نمیشیم، بلکه بنظر بنده شرط عقل و احتیاطه.
ضمنا من خودم در زندگیم تجربه های متعددی داشتم از اینکه الهام و حس ششم و رویاهای صادقه که آینده رو پیشبینی میکنن وجود دارن.
وقتی جایی توضیح علمی وجود ندارد، همچنان دلیلی برای پذیرفتنِ توضیح غیر علمی مخصوصا حسِ ششم و رویا و الهام که همه را علم مردود دانسته، وجود ندارد.بماند که معمولا خیلی کم پیش میآید که علم توضیح نداشته باشد. فرض کنید یک تئوری علمی ارائه شده که فعلا قابل آزمایش نیست یعنی امکاناتش نیست و تا آزمایش نشود، نمیتوان از صحتش اطمینان داشت . حال در صورتی که ما نتوانیم از این متد علمی(آزمایش) استفاده کنیم، باید خواب کسی که دیشب دیده و میگوید در آن فهمیده این تئوری درست است را قبول کنیم؟
شما اما با تمامِ تعریفها و تمجیدهایی که خود از خود کرده و میکنید و پپسیهایی که برای خودتان پشتِ هم باز کردهاید، در عمل و رفتار، عکسش را نشان دادهاید ( تعریف از خود معمولا آنجا که شخص واقعا آن خصلت را داشته باشد ، نیک است، اما اگر پوشالی باشد بس مضحک میشود).
ضرورت مبارزه با دانشنُما (شبه علم) و تئوری توطئه -
undead_knight - 04-24-2013
اصولا همونطور که راسل عزیز اشاره کرد مرجعیت زدایی چیز خوبی هست ولی اثرات جنبی هم داره(اینکه ادعاهای چرند زیاد میشند)با این حال نبود مرجعیت مشکل اصلی نیست، مشکل ناتوانی در تشخیص اعتبار هست، اینکه معیار معتبر انگاشتن یک ادعا برای توده مردم چی هست تعیین میکنه که آیا دانش نما و تئوری توطئه اقبال عمومی پیدا میکنند یا نه.
بنابراین ایجاد مرجعیت برای مبارزه با چنین چیزهایی فایده نداره،باید سطح آگاهی توده های مردم رو افزایش داد و حتی به قولی در آموزش نوجوانی و جوانی انسان ها "اندیشه انتقادی" رو قرار داد(البته این چندان به سود حکومت نیست،حتی دموکرات ترینشون)،اینطور بزرگ ترین خطر برای بشریت که حماقت و ناآگاهی هست برطرف میشه.
ضرورت مبارزه با دانشنُما (شبه علم) و تئوری توطئه -
folaani - 04-25-2013
نقل قول:شما اما با اصرار کار را به جایی رساندید که عملا پذیرشِ آن را بر خود بس دشوار کردید
بنده که گفتم منظور من مشکلات منطقی در استدلالهای طرف مقابل بود.
در این زمینه سوال پرسیدم و ایراد گرفتم که هنوز هم کسی بدانها پاسخی نداده است.
اگر شما میتوانید و بنظرتان روشن و ساده است خب بروید پاسخ سوالات و ایرادهای منطقی بنده به استدلالهای مطرح شده را بدهید.
اگر نگاه کرده باشید، بنده حتی پیشنهاد دادم بعضی استدلالهای مطرح شده را بصورت مستقل و کلی در تالار فلسفه/منطق مطرح و روی صحت و میزان اعتبارشان بحث کنیم.
نقل قول:ما خواستید در موردِ یک ویدیو آماتوری توضیح بدهیم که هیچجا و در هیچ محفلی آن را جدی نمیگیرند و در موردش بحث نمیکنند چرا که ممکن است هر چیزی، از جلوههای تصویری گرفته تا بخشی از عملیاتِ مانورِ ارتشِ یک کشور باشد. از این نوع ویدیوها و عکسها، در اینترنت شاید به شمارِ چندصدهزار نیز رسیده باشد. کسی جز آنها که نیاز به سرگرمی دارند یا آنها که به چیزهای اسرارآمیز مثلِ مثلثِ برمودا علاقه دارند ، این ویدیوها را جدی نمیگیرد.
خب بنده حقیقتش تاحالا به ندرت دنبال Fun و شایعات و اینطور چیزها بوده ام و از این ویدئوها خیلی کمتر دیده ام و درموردشان اینقدر آگاهی نداشتم.
موضوع هم همین بود که هیچکس درمورد آن ویدئو در تاپیک چیزی نگفت. میتوانستید به سادگی با دلیل/سند بگویید که چنین ویدئوهایی چطور میتواند جعلی باشد و چقدر بی اعتبار است.
بنده حداقل یکی دوباره هم اشاره کردم به این مطلب که دربارهء ویدئو نظر صریح بدهید.
نقل قول:پس شما اگر ذهنِ باز خردگرایی دارید ، اگر بگویید من به حسِ ششم هم اعتقاد دارم یا رویای صادقه واقعیت دارد و... آنوقت نباید اعتراض کنید چرا به این حرف میخندید یا مرا به ریشخند گرفتهاید. چرا که مثل این است که شخصی بیاید و با صدای بلند در میدانِ شهر بگوید من لال هستم. خرد تنها و تنها خودش را قبول دارد و شما اگر خرد را میپذیرید دیگر در کنارش نمیتوانید رویای صادقه و حسِ ششم و حسِ شصت و ششم را هم بپذیرید.
مغلطه است.
اولا که بنده نگفتم اعتقاد دارم، بلکه احتمال میدهم؛ یعنی ممکن هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود. مثل خیلی چیزهای دیگر.
دوما خرد هرگز نمیگوید جز من راه و معیار دیگری برای آگاهی و شناخت نمیتواند موجود باشد و هرگز حتی احتیاط هم نکن.
اگر روی ادعای خودتان در این زمینه اصرار دارید، میتوانیم بطور خاص رویش بحث کنیم (احتمالا در تاپیک جداگانه ای).
نقل قول:این کاری بود که دوستان در آن جستار کردند اما شما نپذیرفتید و اصرار کردید که بیاییم بیشتر رویش بحث کنیم.
آنجا توضیح دادم اینجا هم توضیح دادم که دلیل اصرار ظاهری ام چه بوده و درواقع بیشتر روی ضعف استدلالها و میزان قطعیت برداشت شده مشکل داشتم.
شما خودتان دارید مدام ادعاهایی را نسبت به بنده تکرار میکنید که قادر به اثباتشان نیستید، بعد برای من فلسفه و منطق آموزش میدهید؟
اگر قادر به اثبات روشن و محکمی نیستید و فقط برداشت شماست، پس دیگر نباید اینقدر روی باور خودتان اصرار کنید درحالیکه بنده صریحا گفتم نه هارپ را باور کرده ام و نه منظورم مختص اصرار روی آن بوده است.
نقل قول:همچنان دلیلی برای پذیرفتنِ توضیح غیر علمی مخصوصا حسِ ششم و رویا و الهام که همه را علم مردود دانسته، وجود ندارد.
بازهم مغلطه است.
بنده نگفتم یک توضیح غیرعلمی را بپذیریم؛ گفتم عمل به احتیاط میکنم وقتی معیار و آگاهی علمی/عقلانی و محکمتری در دسترس نیست.
این دو با هم خیلی تفاوت دارند.
شما گفتار بنده را تحریف میکنید یا برداشت سطحی خودتان است.
نقل قول:فرض کنید یک تئوری علمی ارائه شده که فعلا قابل آزمایش نیست یعنی امکاناتش نیست و تا آزمایش نشود، نمیتوان از صحتش اطمینان داشت . حال در صورتی که ما نتوانیم از این متد علمی(آزمایش) استفاده کنیم، باید خواب کسی که دیشب دیده و میگوید در آن فهمیده این تئوری درست است را قبول کنیم؟
این هم باز مبهم یا مغلطه است.
این پارامتر تئوری علمی ارائه شده ولی غیرقابل آزمایش را وسط کشیدید.
خب تئوری علمی هم یک منطق و پایه ای دارد و گرچه نشود بصورت عملی آزمایش کرد، ولی حتما یک منطق و احتمال و شواهدی ولو تئوریک داشته که بوجود آمده است؛ بنابراین در اینجا بطور معمول عمل بر اساس آن تئوری از خواب یک نفر دیگر معتبرتر است. بخصوص که مورد مهمی باشد.
اما اگر هیچ تئوری معقولی درکار نبود، و نه دیگری، بلکه خود بنده خوابی دیدم که برایم واقعا معنادار بود و بنظرم نمیتوانست یک خواب آشفتهء معمولی و تصادفی باشد، آنوقت ممکن است بر اساس خواب خودم حداقل یک احتیاطهای بکنم. بستگی به موردش باشد که چه باشد و چقدر مهم باشد و خطا در آن بتواند چقدر خسارت ببار بیاورد یا عدم خطا در آن چقدر سود داشته باشد.
طبیعتا وقتی معیار دیگری در دسترس نیست، یا باید بصورت کم و بیش 100% رندوم عمل کرد یا به احتمالاتی مثل خواب و حس ششم و غیره هم بهایی داد. من فکر نمیکنم یک تصمیم رندوم اغلب برتری خاصی بر گزینهء دیگر داشته باشد که حالا بخواهیم سرش بحثی هم بکنیم.
حال حساب کنید تازه هرکس ممکن است تجربه ها و استنباط های شخصی خودش را داشته باشد از مسائلی مثل خوابها و حس ششم و غیره. اینجا شما نمیتوانید ادعا و قضاوت قاطعی داشته باشید.
مثلا بنده بارها شده در خواب از احوال کسانی که میشناختم مطلع شده ام و روز بعد یا چند روز بعد متوجه شده ام که چیزی که در خواب دیده ام براستی تقارن عجیبی با احوال و حوادث گذشته بر آن فرد داشته است. بنابراین بنده حداقل بعضی خواب های خودم را که از آن دسته بنظرم میرسند بیشتر از خواب دیگرانی که تاکنون نشانه ای بر صحت خوابهایشان نداشته ام معتبر میدانم و نمیتوانم به سادگی نادیده بگیرم و سعی میکنم حتی المقدور حداقل احتیاط کنم. مگر اینکه معیار و شواهد محکمتری مثل علم و عقل و تجربهء عملی موجود باشند برخلاف آن خواب که اعتبار آنها درنظر سنگینی کند.
ضرورت مبارزه با دانشنُما (شبه علم) و تئوری توطئه -
folaani - 04-25-2013
یک مثالی میزنم.
البته مثال است و در مثل مناقشه نیست.
گیر به این ندهید که در واقعیت چنین شرایطی چطور میتواند وجود داشته باشد.
بنده منظورم از این مثال اینست که نشان دهم آنچه میگویم چیست و غیر منطقی نیست.
فرض کنید شما در جایی در سر یک چند راهی قرار گرفته اید. یک چند راهی واقعی (منظورم چند جاده است).
در یک مکان ناشناخته. در فضایی غیرعادی. در شرایطی بحرانی. مثلا گم شده اید. چه میدانم مثلا از این حوادث آخرالزمانی یا فیلم های تخیلی!
اکنون مثلا به 10 جاده یا تونل رسیده اید که هرکدام به سمت متفاوتی میروند.
نمیدانید از میان آنها کدام را انتخاب کنید.
آنچه از علم و هوش دارید، هرچه از شواهد محیطی که ممکن است بسیار محدود یا حتی مفقود باشند، جمع میکنید و بکار میگیرید و فکر میکنید اما نمیتوانید به هیچ نتیجهء بقدر کافی روشن و محکمی برسید که باید کدام راه را انتخاب کنید.
در این حالت انتخاب هرکدام از آن راهها برای شما از نظر منطقی و احتمالات ریاضی ترجیح یکسانی دارند.
شما میتوانید بصورت رندوم یکی از آن راهها را انتخاب کنید و واردش شده و ادامهء مسیر دهید.
شاید مرگ و زندگی شما به انتخاب راه صحیح بسته باشد و شاید درصورت خطا دیگر هیچ راه بازگشت و جبرانی نباشد یا اینکه هزینه و ریسک زیادی داشته باشد.
شما میخواهید هرچه زودتر و امن تر به سرانجام مطلوبی برسید.
خب فرض کنیم یک حس ششم و احساس خاصی دارید نسبت به هرکدام از راهها.
در درون خودتان ندایی، غریزه ای، احساسی، دریافت مستقیمی حس میکنید.
ممکن است از نگاه کردن به یک راه و تصور وارد شدن در آن احساس دلشورهء عجیبی بکنید.
ممکن است با نگاه کردن به یک راه و تصور وارد شدن بدان، احساس امید و جاذبه کنید.
هرچه هم فکر و تحلیل میکنید نمیتوانید بفهمید منشاء این احساس شما چیست و چقدر اعتبار دارد، آیا خطا میکند یا صحیح است. قادر به تشخیص نیستید. فقط این احساسات را دارید.
خب در این حالت آیا بنظر شما نامعقول است که آدمی از راههایی که نسبت بدانها احساس بدی دارد اجتناب کند و/یا راههایی را که نسبت بدانها احساس خوبی دارد ترجیح بدهد؟
بنظر شما بهتر است که بصورت رندوم یک راه را انتخاب کند؟
یا اینکه اصلا برعکس احساسات درونی اش عمل کند؟!
این مثال را میتوان با استفاده از یک خواب هم تعریف کرد.
فرضا شما در خواب دیده اید که راه صحیح کدام است.
آیا با این وجود، بصورت رندوم راهی را انتخاب خواهید کرد؟