تاپیک آزاد تالار ادیان، مذاهب، مکاتب -
Russell - 04-29-2015
undead_knight نوشته: don't tell me you have abandoned EP as well
والا گناه کامو این بود که خیلی تخمی مرد:))، مگر اینکه بخوای به چیز جالبی اشاره کنی که من تا حالا متوجهش نشدم.
باز هم به نظرم بزرگترین ضعفشون نادیده گرفتن امثال داعش و کلا "تغییر کیش" نیست، این هست که زاد و ولد مسلمین رو نادیده میگیرند. این تنها روشی هست که احمقانه ترین افکار هم میتونند هزاران سال بدون مشکل خاصی ادامه پیدا کنند.
راه مقابلش هم به نظرم این هست که مهاجرت مسلمین رو محدود،مسلمین رادیکال رو دیپورت و کشورهای اسلامی رو هم به حال خودشون بزارند تا هم رو بگا بدند :))
برای حل مشکل کمبود جمعیت هم اینقدر بجه بی سرپرست توی جهان که نیازی به زاد و ولد اضافی نباشه، به شرطی که ایده های خلوص نژادی به کل دور انداخته بشه.
ولی در نهایت، کی به حرف من و تو گوش میکنه
1-EP که نقص زیاد دارد، ولی مدل تکامل همزمان فرهنگ و ژن بهتر است و به آنچه من فکر
میکنم نزدیکتر. و البته تمام اینها مدلهایی بسیار ابتدایی هستند و البته بطرز فاجعه آمیزی
ناتوان از وارد کردن معنا به خود.
2- مساله همین است که گمان میکنی مشکل اصلی دنیا اسلام است و ج.ا. وقتی
چوپان نباشد گوسفند گرگ خود را پیدا خواهد کرد:
[ATTACH=CONFIG]4695[/ATTACH]
تاپیک آزاد تالار ادیان، مذاهب، مکاتب -
undead_knight - 04-30-2015
Russell نوشته: 1-EP که نقص زیاد دارد، ولی مدل تکامل همزمان فرهنگ و ژن بهتر است و به آنچه من فکر
میکنم نزدیکتر. و البته تمام اینها مدلهایی بسیار ابتدایی هستند و البته بطرز فاجعه آمیزی
ناتوان از وارد کردن معنا به خود.
2- مساله همین است که گمان میکنی مشکل اصلی دنیا اسلام است و ج.ا. وقتی
چوپان نباشد گوسفند گرگ خود را پیدا خواهد کرد:
[ATTACH=CONFIG]4695[/ATTACH]
اینکه من منتقد اسلام هستم دلیل نمیشه که بگم مشکل اصلی دنیا اسلام هست. مشکل اصلی دنیا اون چیزی هست که باعث بوجود اومدن و فراگیری اسلام و سایر ادیان شده،بخش معنا طلب انسان که هم از منطق میتونه وارد بشه و هم از بی منطقی.
در مورد مسئله جمعیت هم به همین خاطر گفتم باید مسئله خلوص نژادی رو کنار بزارند، با به عهده گرفتن سرپرستی بچه های کشور
های در حال توسعه هم مسئله گسترش ایدولوژیک حل میشه و هم کمبود جمعیتشون.
در مورد مسئله معنا چیزی که واسه من جالب هست کشورهای حوزه اسکاندیناوی هستند و این هست که خیلی هاشون گفتند توی زندگیشون اساسا مسئله معنای زندگی یا وجود خدا و... واسشون "مسئله" نبوده که بخوان بهش فکر کنند!
Log In - The New York Times
تاپیک آزاد تالار ادیان، مذاهب، مکاتب -
Russell - 04-30-2015
undead_knight نوشته: اینکه من منتقد اسلام هستم دلیل نمیشه که بگم مشکل اصلی دنیا اسلام هست. مشکل اصلی دنیا اون چیزی هست که باعث بوجود اومدن و فراگیری اسلام و سایر ادیان شده،بخش معنا طلب انسان که هم از منطق میتونه وارد بشه و هم از بی منطقی.
در مورد مسئله جمعیت هم به همین خاطر گفتم باید مسئله خلوص نژادی رو کنار بزارند، با به عهده گرفتن سرپرستی بچه های کشور
های در حال توسعه هم مسئله گسترش ایدولوژیک حل میشه و هم کمبود جمعیتشون.
در مورد مسئله معنا چیزی که واسه من جالب هست کشورهای حوزه اسکاندیناوی هستند و این هست که خیلی هاشون گفتند توی زندگیشون اساسا مسئله معنای زندگی یا وجود خدا و... واسشون "مسئله" نبوده که بخوان بهش فکر کنند!
Log In - The New York Times
اون نمودار اسمش ازدیاد جمعیت نیست، انقراض نژاد هست.
...
مطلب جالبی بود حاوی اشتباهاتی قابل توجه و البته معمول.
اول اینکه دین با باور به ماورالطبیعه یکی گرفته شده، که البته باور به ماورا مهم است
چراکه اگر نباشد رشد جمعیت و خودکشی همینی میشود که الان در اسکاندیناوی هست.
دیگر اینکه دربارهیِ نترسیدن از مرگ، حرف باد هواست، در مقابل انتحاری داعش
مشخص میشود که چه کسی از مرگ ترس دارد چه کسی ندارد.
نکته دیگر که بنظرم بد نیست اشاره کنم اینست که در تمام این مقایسات آماری اخلاقمداری
و بیخدایی اشتباه اساسی صورت میگیرد. جوامع بیخدا اکثر جوامع بسیار منسجم و اخلاقمدار
بودهاند که پیشرفت آنها را به اینجا رسانده و انسجام اجتماعی آنها اتفاقا
بسیار افت کرده. مقایسهیِ آنها با جوامع قبیلهای و بدوی و نتیجه گرفتن اینکه باور نداشتن
به ماوراء اخلاق را اگر افزایش ندهد کاهش نمیدهد چیزیست که اگر شاید میشد
به آن خندید.
پ.ن: یادم رفت در مورد کامو اینرو بگم، منظور من داستان سخنرانی بعد از دریافت جایزهیِ
نوبل و مصاحبهیِ بعدش بود، که دیگه حملهیِ چپ رو به او رو به اوجش رسوند.
یکجا هم میخوندم (بیبیسی بود فکر کنم) که احتمال داره چرخ ماشینش احتمالا به
ویسلهیِ جاسوسهایِ شوروی عمدا ترکانده شده باشه.
تاپیک آزاد تالار ادیان، مذاهب، مکاتب -
undead_knight - 05-02-2015
نقل قول:اون نمودار اسمش ازدیاد جمعیت نیست، انقراض نژاد هست.
ها؟
نقل قول:مطلب جالبی بود حاوی اشتباهاتی قابل توجه و البته معمول.
اول اینکه دین با باور به ماورالطبیعه یکی گرفته شده، که البته باور به ماورا مهم است
پس معلوم هست دقیق نخوندی، اتفاقا جدا در نظر گرفته شده.اشاره میکنه به اینکه:
نقل قول: The interviewees affirmed a Christianity that seems to have everything to do with “holidays, songs, stories and food” but little to do with God or Creed, everything to do with rituals marking important passages in life but little to do with the religious meaning of those rituals.
یعنی "مناسک آیینی" زنده هستند، بخش فرقه ای ولی تقریبا از بین رفته.
نقل قول:چراکه اگر نباشد رشد جمعیت و خودکشی همینی میشود که الان در اسکاندیناوی هست.
متاسفانه فرضت بر پایه واقعیت نیست.
Importance of religion by country - WiKi
سوئد از لحاظ میزان بی اهمیت بودن دین در رده دوم قرار داره ولی از لحاظ رتبه خودکشی در جایگاه سی و پنچم هست.
List of countries by suicide rate - WiKi
از اونجایی بحث در اینجا دین "آیینی" خالی از دگم و باورهای ماورایی، مثل اون موردی که گفتم نیست و همه ادیان بزرگ اشکالی از ماوراباوری رو دارند، کم اهمیت بودن دین رو میشه با تقریب خوبی مساوی کم اهمیت بودن ماورا گرفت.
لابد میخوای بگی که دلیل این همه تفاوت رتبه خودکشی و اهمیت دین، مرتبط با چیزهایی جز دین باور/ماوراباوری هم هست که البته من هم همین رو میگم.
مثلا در مورد سوئد فاکتورهایی چون آب و هوا(در مورد افسردگی فصلی که شنیدی احتمالا!؟خب اب و هوا اونجا کاملا مستعد برای ایجاد افسردگی فصلی دائمیه!) دیدگاه متفاوت فرهنگی نسبت به خودکشی و یه نکته خیلی جالب تر:
Log In - The New York Times
یک پژوهش در ایالات متحده نشون داده که ناراضی بودن از زندگی در شرایطی که اطرافیان شادتر هستند شانس خودکشی رو بالاتر میبره!
نقل قول:دیگر اینکه دربارهیِ نترسیدن از مرگ، حرف باد هواست، در مقابل انتحاری داعش
مشخص میشود که چه کسی از مرگ ترس دارد چه کسی ندارد.
چقد تو افراطی شدی، خیلی تاسف اوره
تفاوت بزرگی بین "نگران مرگ بودن" و دوری کردن از مرگ وجود داره،دومی یک مکانیسم طبیعی در همه موجودات زنده هست حتی گاهی در حد رفلکس هست، نگران مرگ بودن یک پدیده روانشناختی هست.
Death anxiety (psychology) - WiKi
در واقع پژوهش های در این مورد اختلاف دارند، مثلا چند پژوهش دینداری رو با ترس کمتر مرتبط دونستند ولی اخرین پژوهش در این زمینه ارتباط زیادی بین دینداری و ترس بیشتر پیدا کرده.
نقل قول:نکته دیگر که بنظرم بد نیست اشاره کنم اینست که در تمام این مقایسات آماری اخلاقمداری
و بیخدایی اشتباه اساسی صورت میگیرد. جوامع بیخدا اکثر جوامع بسیار منسجم و اخلاقمدار
بودهاند که پیشرفت آنها را به اینجا رسانده و انسجام اجتماعی آنها اتفاقا
بسیار افت کرده. مقایسهیِ آنها با جوامع قبیلهای و بدوی و نتیجه گرفتن اینکه باور نداشتن
به ماوراء اخلاق را اگر افزایش ندهد کاهش نمیدهد چیزیست که اگر شاید میشد
به آن خندید.
حرفت رو تا حدی قبول دارم، این جوامع اول اخلاق گرا بودند و بعد بی دین/خداناباور شدند ولی اگر دین عنصر ضروری میبود نباید اخلاقیات در این جوامع "فرو میپاشید" ؟!
من تاثیر احتمالی دین بر اخلاقی بودن جامعه رو رد نمیکنم ولی ادعای اینکه عنصر ضروری اخلاق گرایی هست شامل "ادعاهای خارق العادهف شواهد خارق العاده لازم دارند" میشه.
نقل قول:پ.ن: یادم رفت در مورد کامو اینرو بگم، منظور من داستان سخنرانی بعد از دریافت جایزهیِ
نوبل و مصاحبهیِ بعدش بود، که دیگه حملهیِ چپ رو به او رو به اوجش رسوند.
یکجا هم میخوندم (بیبیسی بود فکر کنم) که احتمال داره چرخ ماشینش احتمالا به
ویسلهیِ جاسوسهایِ شوروی عمدا ترکانده شده باشه.
خب احتمالا از کامو کتابی نخوندی، مگرنه کامو تقریبا هرجا که در مورد اندیشه سیاسیش حرف میزنه جریان چپ رو "تطهیر" نمیکنه علاوه بر انتقاداتی که به جریان چپ از همون ابتدای انقلاب فرانسه میکنه جریان چپ در قرن بیستم رو بیشتر نقد میکنه و در پاسخ این اتهام که "از چپ فاصله گرفته" میگه"جریان چپ به طور تاریخی ادعای مبارزه با ظلم و نابرابری رو داشته، ولی بعضی چپ ها گویا به این نتیجه رسیدند که بعضی از انواع ظلم و نابراری اگر در راه هدف خوبی باشه قابل توجیه هست، پس اونها بیشتر از چپ فاصله گرفتند"
تاپیک آزاد تالار ادیان، مذاهب، مکاتب -
kourosh_iran - 05-02-2015
Theodor Herzl نوشته: من وقتی به این جملات در ادعاهایی مسلمانها بر میخورم خیلی میخندم ، همیشه یک دانشگاهی در سوئیس ، متخصصین در آلمان ، استادی در آمریکا سخنان اینها را تایید کرده است ، ولی هیچ وقت یک اسم از آن دانشگاه و شخص نمیبرند که مردم بتوانند بروند چک کنند تا دروغ اینها را در بیاورند،
بابا یه وقتا هم از بس اینا کم سواد هستن میرن یجا ترجمه اشتباه میکنن یا ترجمه های گوگل رو استفاده میکنن برداشت غلط دارن از منابع خلاصه! البته بخاطر همین خودشون هم شاید میدونن و شک و شبهه دارن میترسن و منابع اصلی رو نمیذارن.
تاپیک آزاد تالار ادیان، مذاهب، مکاتب -
kourosh_iran - 05-02-2015
sonixax نوشته: [ATTACH=CONFIG]4696[/ATTACH]
اینا رو فقط با نظامهای زندگی چندگانه میشه توجیه کرد.
ضمنا شما هم زیاد شلوغ کنید زندگی بعدی میرید ور دست همینا؛ گفته باشم!
تاپیک آزاد تالار ادیان، مذاهب، مکاتب -
sonixax - 05-03-2015
kourosh_iran نوشته: اینا رو فقط با نظامهای زندگی چندگانه میشه توجیه کرد.
ضمنا شما هم زیاد شلوغ کنید زندگی بعدی میرید ور دست همینا؛ گفته باشم!
ما اصولن فکر میکنیم زندگی بعدی وجود ندارد!!
تاپیک آزاد تالار ادیان، مذاهب، مکاتب -
Russell - 05-03-2015
پوزش برای تاخیر و فاصله افتادن در بحث، ولی کلا کشیده شدن این داستان به
اسکاندیناوی کمی ذهن منرو مشغول کرد و بنظرم حیف اومد پاسخ سر فرصت ندم.
undead_knight نوشته: پس معلوم هست دقیق نخوندی، اتفاقا جدا در نظر گرفته شده.اشاره میکنه به اینکه:
نقل قول:The interviewees affirmed a Christianity that seems to have everything to do with “holidays, songs, stories and food” but little to do with God or Creed, everything to do with rituals marking important passages in life but little to do with the religious meaning of those rituals
خدای مونوتئیستی تنها بخشی از ماجرا هست. «لیبرالیسم» تنها خودش یک دین نشده،
مسیحیت کاتولیک امروز رو هم تبدیل به چیزی مثل خودش کرده. وقتی ارزشها کی باشند
دیگر فرقی چندانی در بود و نبود خدا نیست. حتی خدا میتواند موضوع رفتاری دینی باشد و
محقق دانشمند ما از کنار آن با گذاشتن نام «همراهی اجتماعی» بگذرد !!
نقل قول:This indifference or obliviousness to religious matters was sometimes subtly enforced. “In Denmark,” a pastor told Mr. Zuckerman, “the word ‘God’ is one of the most embarrassing words you can say. You would rather go naked through the city than talk about God.”
One man recounted the shock he felt when a colleague, after a few drinks, confessed to believing in God. “I hope you don’t feel I’m a bad person,” the colleague pleaded.
Social conformity or not, Mr. Zuckerman was deeply impressed with the matter-of-fact way in which many of his interviewees spoke of death, without fear or anxiety, and their notable lack of existential searching for any ultimate meaning of life.
در کل باید بگویم رابطهیِ اروپا و مخصوصا اسکاندیناوی با مسیحیت بسیار پیچیده است،
اینرا میشود با نگاهی به موسیقی معاصر آن فهمید، البته نه در موسیقی خوانندگان
جلف مهاجر، بلکه در موسیقی مانند
Black Metal.
یا میتوان دردنامهیِ یک مسیحی را
نگاه کنی، مخصوصا اگر فکر میکنی مسالهیِ آزادی بیان
در چنین جایی ناموجود است بد نیست به آن نگاهی بیاندازی.
undead_knight نوشته: متاسفانه فرضت بر پایه واقعیت نیست.
Importance of religion by country - WiKi
سوئد از لحاظ میزان بی اهمیت بودن دین در رده دوم قرار داره ولی از لحاظ رتبه خودکشی در جایگاه سی و پنچم هست.
List of countries by suicide rate - WiKi
از اونجایی بحث در اینجا دین "آیینی" خالی از دگم و باورهای ماورایی، مثل اون موردی که گفتم نیست و همه ادیان بزرگ اشکالی از ماوراباوری رو دارند، کم اهمیت بودن دین رو میشه با تقریب خوبی مساوی کم اهمیت بودن ماورا گرفت.
لابد میخوای بگی که دلیل این همه تفاوت رتبه خودکشی و اهمیت دین، مرتبط با چیزهایی جز دین باور/ماوراباوری هم هست که البته من هم همین رو میگم.
مثلا در مورد سوئد فاکتورهایی چون آب و هوا(در مورد افسردگی فصلی که شنیدی احتمالا!؟خب اب و هوا اونجا کاملا مستعد برای ایجاد افسردگی فصلی دائمیه!) دیدگاه متفاوت فرهنگی نسبت به خودکشی و یه نکته خیلی جالب تر:
Log In - The New York Times
یک پژوهش در ایالات متحده نشون داده که ناراضی بودن از زندگی در شرایطی که اطرافیان شادتر هستند شانس خودکشی رو بالاتر میبره!
نیکلاس طالب میگه:«به سمیناری دربارهیِ خوشبختی وارد شدم، همه را ناخوشبخت یافتم» !!
نقل قول:Likewise, happiness is best dealt with as a negative concept; the same nonlinearity applies. Modern happiness researchers (who usually look quite unhappy), often psychologists turned economists (or vice versa), do not use nonlinearities and convexity effects when they lecture us about happiness as if we knew what it was and whether that’s what we should be after. Instead, they should be lecturing us about unhappiness (I speculate that just as those who lecture on happiness look unhappy, those who lecture on unhappiness would look happy); the “pursuit of happiness” is not equivalent to the “avoidance of unhappiness.” Each of us certainly knows not only what makes us unhappy (for instance, copy editors, commuting, bad odors, pain, the sight of a certain magazine in a waiting room, etc.), but what to do about it.
او خیلی خوب متوجه رابطهیِ اقتصادگرایی با این سخنان شده. جالب است که با وجود
دعوای شدید لیبرال دموکراتها و کمونیستها هیچوقت دقت نمیشه که اینها هر دو
اقتصادگرا هستند و «دعوا» بر سر فروع هست.
نگاه به آمار خودکشی یکی از راههایِ نگاه کردن به ناخوشنودی هست، اما جالب هست
که این اقتصاددان هم در تحلیل خودش به جای شاخص اقتصادی از منظر قدرت و هرم قدرت
به مساله نگاه میکنه. اینکه مردم حاضر هستند درآمد کمتری داشته باشند ولی از همسایهیِ
خودشان درآمد بیشتری داشته باشند. من به تحلیل او کاری ندارم و بنظرم فرضیات زیادی رو
اشتباه گرفته، ولی این درست هست که پایین هرم در جامعهیِ لیبرال امروز در خطر شدید
خودکشی هستند، دلیلش هم این هست که برای بازندگان در سیستم فکری نشده و رها
شدهاند که بمیرند. و اگر کسی فکر میکند که اگر فقط همه برابر شوند آنوقت همه برنده میشوند
باید بگویم که باید شدیدا دوباره فکر کند چرا که جدا از امکانناپذیری چینی طرحی این روش همه
را بازنده میکند چرا که آنچه بیش از شکم اهمیت دارد، جایگاه است.
undead_knight نوشته: چقد تو افراطی شدی، خیلی تاسف اوره
تفاوت بزرگی بین "نگران مرگ بودن" و دوری کردن از مرگ وجود داره،دومی یک مکانیسم طبیعی در همه موجودات زنده هست حتی گاهی در حد رفلکس هست، نگران مرگ بودن یک پدیده روانشناختی هست.
Death anxiety (psychology) - WiKi
در واقع پژوهش های در این مورد اختلاف دارند، مثلا چند پژوهش دینداری رو با ترس کمتر مرتبط دونستند ولی اخرین پژوهش در این زمینه ارتباط زیادی بین دینداری و ترس بیشتر پیدا کرده.
من در آن بند گمان نمیکنم چیزی خشونت طلبانه یا بقول شما افراطی گفته باشم.
من عمل را بهتر از هر سنجهیِ دیگر گرفتهام، در بازی ترسو، من میگویم هر کس
زودتر جا بزند از مرگ بیشتر میترسد. حالا بازی بیهدف بنظر جنونآمیز میآید؟
من بجایش جنگ رودررو را آوردم و کسی که نه تنها حاضر است وارد جنگ شود
بلکه آماده است از خودش بعنوان یک سلاح استفاده کند را بعنوان نهایت غلبه بر
ترس از مرگ گرفتهام، اینها تا آنجا که ممکن است از قضاوت اخلاقی بکنار هستند.
نکتهیِ دیگر اینکه دوری از مرگ یک مکانیسم طبیعی در موجودات زنده است ولی
درآغوش کشیدن آن و خطر کردن برای چیزی بیشتر از inclusive fitness نه. روانشناسی
بدنبال درمان چیزیست که باید از منظر خودش بسیار منطقی باشد. نتیجهیِ منطقی
این است که یا از فرط جنون پا به بیابان بگذاری یا خیلی دیگر ارفاق کنیم همین دم
را دریابیم. اینکه مالیات بدهیم و دزدی نکنیم و سر کار برویم و شهروند با اخلاقی باشیم.
همه چیزهایی هستند که نباید باشیم، من نمیگویم هیچ اخلاق بدون ماورا (نه دین)
ممکن نیست، من میگویم این نتیجهیِ منطقی حرف خودشان است که با شعر و شاعری
زدن و سخن از مفهومی ساختگی بنام «انسانیت» آنرا لاپوشانی میکنند.
از اینها گذشته من گمان میکنم این توان خطر کردن و توانایی در آغوش کشیدن مرگ
بسیار کلیدی و مهمست و نه تنها چیز بدی نیست، بلکه اساس آنچیزیست که ما را انسان
کرده. داروی مقابلهیِ انسان خودآگاه با مرگ را هم بهتر و پیش از مطرح شدن چیزی بنام
روانشناسی این دین بوده که تولید کرده.وقتی خمینی میگفت «این محرم و صفر است
که اسلام را زنده نگاه داشتهاند» میدانست که چه چیز میگوید.
undead_knight نوشته: حرفت رو تا حدی قبول دارم، این جوامع اول اخلاق گرا بودند و بعد بی دین/خداناباور شدند ولی اگر دین عنصر ضروری میبود نباید اخلاقیات در این جوامع "فرو میپاشید" ؟!
من تاثیر احتمالی دین بر اخلاقی بودن جامعه رو رد نمیکنم ولی ادعای اینکه عنصر ضروری اخلاق گرایی هست شامل "ادعاهای خارق العادهف شواهد خارق العاده لازم دارند" میشه.
من هم مدعی نیستم که آنچه گفتم قطغیست، پس بله ادعای «خارق العاده»
ادعاییست که بر خلاف «عادت» باشد و آنچه را که نمیفهمیم نباید دستکاری کنیم.
undead_knight نوشته: خب احتمالا از کامو کتابی نخوندی، مگرنه کامو تقریبا هرجا که در مورد اندیشه سیاسیش حرف میزنه جریان چپ رو "تطهیر" نمیکنه علاوه بر انتقاداتی که به جریان چپ از همون ابتدای انقلاب فرانسه میکنه جریان چپ در قرن بیستم رو بیشتر نقد میکنه و در پاسخ این اتهام که "از چپ فاصله گرفته" میگه"جریان چپ به طور تاریخی ادعای مبارزه با ظلم و نابرابری رو داشته، ولی بعضی چپ ها گویا به این نتیجه رسیدند که بعضی از انواع ظلم و نابراری اگر در راه هدف خوبی باشه قابل توجیه هست، پس اونها بیشتر از چپ فاصله گرفتند"
چرا از او خواندهام، البته نه تمام کارهایش را. اینچیزی که گفتم مربوط میشود به آخر عمرش.
او در جواب خبرنگاری مسلمان دربارهیِ حوادث الجزایر گفته بود(نقل به مضمون):
«امروز در الجزایر داخل قطارها بمب کار گذاشته میشود، ممکن است مادر من هم یکی از
سرنشینان آن قاطارها باشد. اگر عدالت این است، من مادرم را ترجیح میدهم».
این ترجیح خون بر آرمانهایِ چپ نه تنها از کامو به سابقه بوده، بلکه هیچ چیز بیشتر
از چنین کاری نمیتواند چپ را علیه کسی بشوراند.
تاپیک آزاد تالار ادیان، مذاهب، مکاتب -
undead_knight - 05-04-2015
نقل قول:خدای مونوتئیستی تنها بخشی از ماجرا هست. «لیبرالیسم» تنها خودش یک دین نشده،
مسیحیت کاتولیک امروز رو هم تبدیل به چیزی مثل خودش کرده. وقتی ارزشها کی باشند
دیگر فرقی چندانی در بود و نبود خدا نیست. حتی خدا میتواند موضوع رفتاری دینی باشد و
محقق دانشمند ما از کنار آن با گذاشتن نام «همراهی اجتماعی» بگذرد !!
ببین من هنوز هم متوجه نیستم تو دقیقا به چی خدا، به چی دین و به چه چیز "غیر دینی" میگی،یه تصور کلی دارم ولی اصلا برای انکه حرفات رو کامل داوری کنم کافی نیست.
نقل قول:a
pastor
told Mr. Zuckerman,
“the word ‘God’ is one of the most embarrassing words you can say.
فکر میکنم یک دینکار غیرقابل اعتمادترین شخص به عنوان یک منبع برای مستند شمردن چنین جملاتی باشه.فارق از اینکه این حرف راست هست یا نه.
نقل قول:در کل باید بگویم رابطهیِ اروپا و مخصوصا اسکاندیناوی با مسیحیت بسیار پیچیده است،
اینرا میشود با نگاهی به موسیقی معاصر آن فهمید، البته نه در موسیقی خوانندگان
جلف مهاجر، بلکه در موسیقی مانند
Black Metal.
اروپای امروز نتنها عناصر مسیحی داره که اساسا هویتش ناشی از اثرات مسیحت هست، حتی دین زدایی و دین ستیزیش.در واقع فکر نمیکنم این چیز پنهان یا کشف جدیدی باشه.
ولی چه نتیجه ای ازش میخوای بگیری؟
نقل قول:یا میتوان دردنامهیِ یک مسیحی را
نگاه کنی، مخصوصا اگر فکر میکنی مسالهیِ آزادی بیان
در چنین جایی ناموجود است بد نیست به آن نگاهی بیاندازی.
آقاجان وقتی مثلا انکار هولوکاست جرم هست،مشخص هست که آزادی بیان نقصان داره.توی همین فاروم هم نگاه کنی اون موقعی که شما سر زدن حرف های نژادپرستانه کاربر بلاک میکردید! من از حق گفتنشون دفاع میکردم :))
اما لازم هست بازم بگم من آزادی بیان رو یک چیز مطلق نمیبینم و وقتی نسبی هست مثلا نمیتونی فشار اجتماعی و محدودیت یک مسیحی تو اروپا رو مساوی شرایط یک غیرمسلمان در جامعه اسلامی بدونی!
اساسا دیدگاه مطلق گرایانه در مورد آزادی بیان به تنها چیزی که منجر نمیشه آزادی بیان هست.
نقل قول:او خیلی خوب متوجه رابطهیِ اقتصادگرایی با این سخنان شده. جالب است که با وجود
دعوای شدید لیبرال دموکراتها و کمونیستها هیچوقت دقت نمیشه که اینها هر دو
اقتصادگرا هستند و «دعوا» بر سر فروع هست.
نگاه به آمار خودکشی یکی از راههایِ نگاه کردن به ناخوشنودی هست، اما جالب هست
که این اقتصاددان هم در تحلیل خودش به جای شاخص اقتصادی از منظر قدرت و هرم قدرت
به مساله نگاه میکنه. اینکه مردم حاضر هستند درآمد کمتری داشته باشند ولی از همسایهیِ
خودشان درآمد بیشتری داشته باشند. من به تحلیل او کاری ندارم و بنظرم فرضیات زیادی رو
اشتباه گرفته، ولی این درست هست که پایین هرم در جامعهیِ لیبرال امروز در خطر شدید
خودکشی هستند، دلیلش هم این هست که برای بازندگان در سیستم فکری نشده و رها
شدهاند که بمیرند. و اگر کسی فکر میکند که اگر فقط همه برابر شوند آنوقت همه برنده میشوند
باید بگویم که باید شدیدا دوباره فکر کند چرا که جدا از امکانناپذیری چینی طرحی این روش همه
را بازنده میکند چرا که آنچه بیش از شکم اهمیت دارد، جایگاه است.
چرا من دقت کردم:))اصلا مارکس تا جایی ضد سرمایه داری هست که اون رو "قدیمی" و از مد افتاده میدونه که باید توسط کمونیسم جایگزین بشه،مگرنه سرمایه داری رو از همه سیستم های قبل از خودش بهتر میدونه.
خب ناقص بودن معیارها دلیل بر نادرستی نیست،حداقل میتونه بخشی از واقعیت رو نشون بده.نتجه گیری پژوهش حتی اگر بر اساس معیار اقتصادی باشه درست به نظر میرسه، وقتی یک نفر میبینه اطرافیانش وضعشون "خیلی بهتر از من هست" خیلی ناخرسندتر از وقتی هست که "همه مثل من بدبخت هستند".از بحث دور نشیم، من ارتباط این رو نشون دادم که "مهمترین" فاکتور بی دین بودن نیست که اگر بود طبیعتا بی دینی بیشتر منجر به خودکشی بیشتر میشد بدون استثنا.
نقل قول:من در آن بند گمان نمیکنم چیزی خشونت طلبانه یا بقول شما افراطی گفته باشم.
هر افراطی که خشونت طلبانه نیست،هست؟!این حرفت بیشتر من رو به این نتیجه میرسونه که افراطی شدی،بگذریم.
نقل قول:من عمل را بهتر از هر سنجهیِ دیگر گرفتهام، در بازی ترسو، من میگویم هر کس
زودتر جا بزند از مرگ بیشتر میترسد. حالا بازی بیهدف بنظر جنونآمیز میآید؟
من بجایش جنگ رودررو را آوردم و کسی که نه تنها حاضر است وارد جنگ شود
بلکه آماده است از خودش بعنوان یک سلاح استفاده کند را بعنوان نهایت غلبه بر
ترس از مرگ گرفتهام، اینها تا آنجا که ممکن است از قضاوت اخلاقی بکنار هستند.
اشتباه اولت این هست که "شرایط" رو لحاظ نمیکنی. دوما اینکه کسی که حمله انتحاری میکنه یا به خاطر اسلام جونش رو به خاطر میندازه چند درصد مسلمین هست؟
آدمی زاد مخصوصا در بعد اجتماعی موجودی هست که با اندکی تغییر شرایط رفتارش به کل تغییر میکنه، مثلا اگر به لیبرال ترین آدمی که مخالف جنگ هست اسلحه بدی و بعد یک جهادی خشمگین "غیر مسلح" به سمتش حمله کنه، احتمالا یک جهادی مرده روی دستت میمونه نه اون آدم لیبرال "ضد جنگ"!
نمونه های تاریخی این اثر شرایط بیشماره،از بزرگت ترین هاش توی قرن بیستم آلمان نازی هست، مردمی "متمدن" که یکی از سیاه ترین کارنامه های تاریخ بشر رو رقم زدند، چی باعث این اتفاق شد؟!تغییر شرایط و جو عمومی.
تا حالا حملات انتحاری مسلمین به مسلمین رو دیدی؟!سایر مسلمانان "نترس" دقیقا مثل غربی های "ترسو" فرار میکنند :))
پس اگر میخوای میزان ترسو بودن رو بسنجی در شرایط مشابه بسنج،در زندگی روزمره،درجنگ و...
نقل قول:نکتهیِ دیگر اینکه دوری از مرگ یک مکانیسم طبیعی در موجودات زنده است ولی
درآغوش کشیدن آن و خطر کردن برای چیزی بیشتر از inclusive fitness نه. روانشناسی
بدنبال درمان چیزیست که باید از منظر خودش بسیار منطقی باشد. نتیجهیِ منطقی
این است که یا از فرط جنون پا به بیابان بگذاری یا خیلی دیگر ارفاق کنیم همین دم
را دریابیم. اینکه مالیات بدهیم و دزدی نکنیم و سر کار برویم و شهروند با اخلاقی باشیم.
همه چیزهایی هستند که نباید باشیم، من نمیگویم هیچ اخلاق بدون ماورا (نه دین)
ممکن نیست، من میگویم این نتیجهیِ منطقی حرف خودشان است که با شعر و شاعری
زدن و سخن از مفهومی ساختگی بنام «انسانیت» آنرا لاپوشانی میکنند.
اصلا هم "طبیعی" نیست،سایر موجودات زنده "نگران" مرگ نیستند، از مرگ(خطر آنی) فرار میکنند. حالا اینکه مشکل هست یا نه بحث جداگانه ای هست.
اگر فلسفه بافی در مورد چیزها"طبیعی" هست، این "نگرانی" در مورد مرگ هم طبیعیه...البته اون وقت دیگه چی طبیعی نیست!
البته من اینجا مدافع خوبی برای "لیبرالیسم" نیستم.اینکه انسان "طبیعت خوب" داره جز باورهای من نیست، اتفاقا من میگم انسان طبیعت های متضاد داره که بسته به شرایط طبیعت هاش پیروز میشند.
نقل قول:از اینها گذشته من گمان میکنم این توان خطر کردن و توانایی در آغوش کشیدن مرگ
بسیار کلیدی و مهمست و نه تنها چیز بدی نیست، بلکه اساس آنچیزیست که ما را انسان
کرده. داروی مقابلهیِ انسان خودآگاه با مرگ را هم بهتر و پیش از مطرح شدن چیزی بنام
روانشناسی این دین بوده که تولید کرده.وقتی خمینی میگفت «این محرم و صفر است
که اسلام را زنده نگاه داشتهاند» میدانست که چه چیز میگوید.
"چیزی که ارزش زندگی رو داشته باشه، ارزش مردن هم داره" ولی متاسفانه سر اینکه چی ارزشششو دار ه وچی نه، اختلاف هست.
البته طبق موضعت در مورد مواد مخدر من هم میگم حق هرکس هست که از مخدر استفاده کنه،ولی مشکل سر تزریق اجباری این مخدر به بقیست:))
نقل قول:من هم مدعی نیستم که آنچه گفتم قطغیست، پس بله ادعای «خارق العاده»
ادعاییست که بر خلاف «عادت» باشد و آنچه را که نمیفهمیم نباید دستکاری کنیم.
مسئله این هست که اساسا تجربه تاریخی این فرض که ماوراباوری "لازمه" اخلاقیات هست رو رد کرده،در مورد دین هم حرفی نمیزنم چون دیگه نمیتونم مطمئن باشم منظورت از دین چیه!
یک خلاصه از حرفام:اصلا با فرض پذیرش اینکه که خیلی چیزهایی که مطرح کردی "مشکل" هستند،اختلاف سر این هست که بعضی راه حل های پیشنهادی هم مشکل محسوب میشند!(طبیعتا به خاطر ذهنی بودن مفاهیم اختلافه)
نقل قول:چرا از او خواندهام، البته نه تمام کارهایش را. اینچیزی که گفتم مربوط میشود به آخر عمرش.
او در جواب خبرنگاری مسلمان دربارهیِ حوادث الجزایر گفته بود(نقل به مضمون):
«امروز در الجزایر داخل قطارها بمب کار گذاشته میشود، ممکن است مادر من هم یکی از
سرنشینان آن قاطارها باشد. اگر عدالت این است، من مادرم را ترجیح میدهم».
این ترجیح خون بر آرمانهایِ چپ نه تنها از کامو به سابقه بوده، بلکه هیچ چیز بیشتر
از چنین کاری نمیتواند چپ را علیه کسی بشوراند.
من ترجیح میدم این رو عمومی تر ببینم ترجیح علایق شخصی بر ایدولوژی. چه در "افسانه سسیفس" و چه در "یاغی" کامو خیلی سرسختانه بر هر ایدولوژی که میخواد با طبیعت انسانی ستیز کنه میتازه.(در یاغی بیشتر) این جمله"هر ایدولوژی، بر خلاف روان انسان هست" رو اخرای عمرش نگفته!
هرچند میدونم با بعضی مطالبی که میگه مخالف سختی خواهی کرد، ولی هر دو،مخصوصا یاغی رو پیشنهاد میکنم بخونی و فکر نکنم پشیمون بشی.
تاپیک آزاد تالار ادیان، مذاهب، مکاتب -
Russell - 05-04-2015
undead_knight نوشته: ببین من هنوز هم متوجه نیستم تو دقیقا به چی خدا، به چی دین و به چه چیز "غیر دینی" میگی،یه تصور کلی دارم ولی اصلا برای انکه حرفات رو کامل داوری کنم کافی نیست.
خب مجبور نیستی وقتی متوجه نشدی جواب بدی، همین یک جمله رو
میگفتی نصف این چیزها که گفتی لازم نبود:
نقل قول:فکر میکنم یک دینکار غیرقابل اعتمادترین شخص به عنوان یک منبع برای مستند شمردن چنین جملاتی باشه.فارق از اینکه این حرف راست هست یا نه.
اروپای امروز نتنها عناصر مسیحی داره که اساسا هویتش ناشی از اثرات مسیحت هست، حتی دین زدایی و دین ستیزیش.در واقع فکر نمیکنم این چیز پنهان یا کشف جدیدی باشه.
ولی چه نتیجه ای ازش میخوای بگیری؟
مسئله این هست که اساسا تجربه تاریخی این فرض که ماوراباوری "لازمه" اخلاقیات هست رو رد کرده،در مورد دین هم حرفی نمیزنم چون دیگه نمیتونم مطمئن باشم منظورت از دین چیه!
یک خلاصه از حرفام:اصلا با فرض پذیرش اینکه که خیلی چیزهایی که مطرح کردی "مشکل" هستند،اختلاف سر این هست که بعضی راه حل های پیشنهادی هم مشکل محسوب میشند!(طبیعتا به خاطر ذهنی بودن مفاهیم اختلافه)
اصلا هم "طبیعی" نیست،سایر موجودات زنده "نگران" مرگ نیستند، از مرگ(خطر آنی) فرار میکنند. حالا اینکه مشکل هست یا نه بحث جداگانه ای هست.
اگر فلسفه بافی در مورد چیزها"طبیعی" هست، این "نگرانی" در مورد مرگ هم طبیعیه...البته اون وقت دیگه چی طبیعی نیست!
خب ناقص بودن معیارها دلیل بر نادرستی نیست،حداقل میتونه بخشی از واقعیت رو نشون بده.نتجه گیری پژوهش حتی اگر بر اساس معیار اقتصادی باشه درست به نظر میرسه، وقتی یک نفر میبینه اطرافیانش وضعشون "خیلی بهتر از من هست" خیلی ناخرسندتر از وقتی هست که "همه مثل من بدبخت هستند".از بحث دور نشیم، من ارتباط این رو نشون دادم که "مهمترین" فاکتور بی دین بودن نیست که اگر بود طبیعتا بی دینی بیشتر منجر به خودکشی بیشتر میشد بدون استثنا.
من گمان میکنم همان کتابی را که امیر گرامی معرفی کرد در اینباره بخوانی بد نیست.
یا حداقل خودت کمی تحقیق کنی، این اندازه ناکنجکاوی معمولا از عوارض مغزشوییست.
نقل قول:آقاجان وقتی مثلا انکار هولوکاست جرم هست،مشخص هست که آزادی بیان نقصان داره.توی همین فاروم هم نگاه کنی اون موقعی که شما سر زدن حرف های نژادپرستانه کاربر بلاک میکردید! من از حق گفتنشون دفاع میکردم :))
اما لازم هست بازم بگم من آزادی بیان رو یک چیز مطلق نمیبینم و وقتی نسبی هست مثلا نمیتونی فشار اجتماعی و محدودیت یک مسیحی تو اروپا رو مساوی شرایط یک غیرمسلمان در جامعه اسلامی بدونی!
اساسا دیدگاه مطلق گرایانه در مورد آزادی بیان به تنها چیزی که منجر نمیشه آزادی بیان هست.
شما موضعت (حداقل در ظاهر برای خودت) این بوده که نظر دیگران برای من
اهمیت ندارد !! اینست که اساسا نه دفاعت را باید جدی بگیری نه هیچ نظری
را که دربارهیِ قانون و فرهنگ و جامعه میزنی. اینکه من حداقل یک موقع قبول
مسئولیت کردم و حالا دربارهیِ همان قضاوت میکنم تنها نشان میدهد که من
برخلاف شما میدانم که دارم چه میگویم.
انسان موجودیست اجتماعی، اینکه شما میگویی نظر دیگران برایم مهم نیست
چراکه در آن قدرت میبینی، نه باعث میشود این گزاره دربارهیِ خودت صادق شود
و به جای انسان ابرمرد و خدا شوی و نه ارتباطی بین این «حرفها» و جامعهیِ
انسانی باقی میگذارد.
تمام تلاش من در این بحث اینست که این «آزادی» و «منبع منبع» را دو دقیقه
بتوانی کنار بگذاری نگاهی معنادار به آنچه هست بیاندازی.
تابو کردن انکار هلوکاست نه مشکل مدیریتیست و نه مشکل «آزادی بیان»
مساله اینست که:
افسانهیِ هلوکاست شده افسانهیِ عاشورای جدید، با این تفاوت که غربیها و جدیدا
انسان مدرن در آن سپاهیان یزید هستند. پیام افسانه بجای جشن گرفتن فرهنگ
و نژاد خود شده یهودپرستی و لعن و نفرین بر پدران و مادرانشان. بزرگی جایش
را به سرخوردگی شرمساری از هویت خود داده. اینست افسانهیِ جدید دین
«لیبرالیسم». اینکه ژاپن را مجبور کنیم از کردهیِ پدرانش عذرخواهی کند بحث
«تاریخی» نیست، شکنجهیِ روانی یک ملت است. وینستون باید خودش باور کند که
برادر بزرگ را دوست دارد، هیچ چیز کمتر از آن کافی نیست.
نقل قول:اشتباه اولت این هست که "شرایط" رو لحاظ نمیکنی. دوما اینکه کسی که حمله انتحاری میکنه یا به خاطر اسلام جونش رو به خاطر میندازه چند درصد مسلمین هست؟
آدمی زاد مخصوصا در بعد اجتماعی موجودی هست که با اندکی تغییر شرایط رفتارش به کل تغییر میکنه، مثلا اگر به لیبرال ترین آدمی که مخالف جنگ هست اسلحه بدی و بعد یک جهادی خشمگین "غیر مسلح" به سمتش حمله کنه، احتمالا یک جهادی مرده روی دستت میمونه نه اون آدم لیبرال "ضد جنگ"!
نمونه های تاریخی این اثر شرایط بیشماره،از بزرگت ترین هاش توی قرن بیستم آلمان نازی هست، مردمی "متمدن" که یکی از سیاه ترین کارنامه های تاریخ بشر رو رقم زدند، چی باعث این اتفاق شد؟!تغییر شرایط و جو عمومی.
تا حالا حملات انتحاری مسلمین به مسلمین رو دیدی؟!سایر مسلمانان "نترس" دقیقا مثل غربی های "ترسو" فرار میکنند :))
نقل قول:هر افراطی که خشونت طلبانه نیست،هست؟!این حرفت بیشتر من رو به این نتیجه میرسونه که افراطی شدی،بگذریم.
پس اگر میخوای میزان ترسو بودن رو بسنجی در شرایط مشابه بسنج،در زندگی روزمره،درجنگ و...
انتحاریهایِ داعش معادلی در طرف مقابل ندارد چون کسی تخم آنرا ندارد، درصد آن در
داعش هرچه هست در طرف مقابل درصدش صفر است. [STRIKE]مرد[/STRIKE] لیبرال هم
قول میدهم شلوار خودش را خیس خواهد کرد. رانهیِ طبیعی بقا از انسان مدرن همانقدر جنگجو میسازد
که میتواند باعث شود یک نفر غارنشین با دیدن ساز برای شما بتهون بنوازد.
یکی از 16 سرباز انگلیسی که سپاه گرفته بود و بعد آزاد کردند گفته بود که آیپاد او را
گرفته بودند و او تا صبحش گریه کرده بوده !! من گمان میکنم عزیزان بجای فیلم نگاه کردن
کمی دقیقتر به داعش نگاه کنند و ببینند چطور کک به تمبان صاحبان برترین تکنولوژی
نظامی انداخته، کمی تحقیق دربارهیِ آنها بد نیست.
مردم آلمان هم در زمان نازیها هم با تعریف آبدوخیاری شما از «تمدن» (دل نازک و کون گشاد)
، و هم با تعریف واقعی تمدن یا بهتر بگویم فرهنگ، از بقیهیِ طرفها متمدنتر بودند.
اگر گمان میکنی که نازیها نهایت سیاهی کارنامهیِ بشر هستند، بد نیست نگاهی
کنی به تاریخ، باور کن از خندیدن به ج.ا آموزندهترست. اینکه در انقلاب فوق ترقی خواهانه
و فوق مدرن روسیه چه گذشت و در جنگ جهانی دوم چه شد. تقریبا هر جنایتی را که نازیها
کردهاند، طرف مقابل بدترش را مرتکب شده و حتی جاهای خوب خوب آن، مثل کمپها را نازیها
از طرف مقابل آموختند، ولی چطور شده که برندگان جنگ شدهاند الگوی سیاسی و الهیِ
مقدس و نازیها شدهاند شمر، بد نیست اینرا بعد از بالاکشیدن کلاهی که سرتان رفته از
چپها بپرسید.
نقل قول:چرا من دقت کردم:))اصلا مارکس تا جایی ضد سرمایه داری هست که اون رو "قدیمی" و از مد افتاده میدونه که باید توسط کمونیسم جایگزین بشه،مگرنه سرمایه داری رو از همه سیستم های قبل از خودش بهتر میدونه.
نه دقت نکردی، اگر دقت کرده بودی میدیدی که ایرادات به «کمونیسم» ناوارد هست.
کمونیسم مدل سخت این کارها را انجام میداد. «لیبرالیسم» مدل نرمش را میپسندد.
شما هم که دلنازک هستی ظاهرا مدل نرم را ترجیح میدهی، ولی بهگمان من
در اینجا بد نیست قدری به شکنجهگران و ترجیح آنها بر «شکستن سوژه» تا شکنجهیِ
سخت، نگاه کنی و در انتخابت تجدید نظر کنی.
نقل قول:البته من اینجا مدافع خوبی برای "لیبرالیسم" نیستم.اینکه انسان "طبیعت خوب" داره جز باورهای من نیست، اتفاقا من میگم انسان طبیعت های متضاد داره که بسته به شرایط طبیعت هاش پیروز میشند.
"چیزی که ارزش زندگی رو داشته باشه، ارزش مردن هم داره" ولی متاسفانه سر اینکه چی ارزشششو دار ه وچی نه، اختلاف هست.
البته طبق موضعت در مورد مواد مخدر من هم میگم حق هرکس هست که از مخدر استفاده کنه،ولی مشکل سر تزریق اجباری این مخدر به بقیست:))
نقل قول:من ترجیح میدم این رو عمومی تر ببینم ترجیح علایق شخصی بر ایدولوژی. چه در "افسانه سسیفس" و چه در "یاغی" کامو خیلی سرسختانه بر هر ایدولوژی که میخواد با طبیعت انسانی ستیز کنه میتازه.(در یاغی بیشتر) این جمله"هر ایدولوژی، بر خلاف روان انسان هست" رو اخرای عمرش نگفته!
هرچند میدونم با بعضی مطالبی که میگه مخالف سختی خواهی کرد، ولی هر دو،مخصوصا یاغی رو پیشنهاد میکنم بخونی و فکر نکنم پشیمون بشی.
«لیبرالیسم» هم مدافع خوبی برای شما نیست، من بیخود داخل کوت نگذاشتهام که.
مواد به شما تزریق شده، بدن انسان با خون کار میکند و ماهی در آب شنا میکند.
این «پا کوبیدن» و «حق حق» کردن انسان مدرن تنها باعث شده که نفهمد چه چیزی
به او تزریق میشود.
من «یاغی» را هم میخوانم، شما هم بد نیست به آنچه من آوردهام دقیق نگاه کنی.
من نمیدانم این عجله د سرعت برای چیست.