کافه دومگو -
Anarchy - 04-17-2013
Dariush نوشته: Help Stop Iran's Nuclear Ambitions - The Fellowship
:e140:
مشکلش چیه داریوش گرامی؟ از ماست که بر ماست دوست عزیز...شکر هایی که برادر احمدی نژاد خورد امروز کار رو به اینجا رسونده البته نه اینکه دستگاه پروپاگاندای غرب و بهانه جویی های بچه گانشون رو تایید کنم ها !!!
کافه دومگو -
Dariush - 04-17-2013
Anarchy نوشته: مشکلش چیه داریوش گرامی؟ از ماست که بر ماست دوست عزیز...شکر هایی که برادر احمدی نژاد خورد امروز کار رو به اینجا رسونده البته نه اینکه دستگاه پروپاگاندای غرب و بهانه جویی های بچه گانشون رو تایید کنم ها !!!
آنارشی جان این کارها هیچ کارکردی ندارد جز هرچه بیشتر شرمنده کردنِ مردمِ ایران و آنها را بیشتر منفورِ جهانیان کردن. وگرنه کسی شکی ندارد که این مسخرهبازیها در تصمیمگیریهای دولتهایی چون آمریکا کمترین تاثیری ندارد. نوشتنِ ماجراجوییهای جمهوری اسلامی به پای مردمِ ایران در این وضعیتی که این مردمِ بدبخت به انواع مصیبتها از بیکاری و گرانی گرفته تا سرکوب و انفرادی و از زلزلههای پیدرپی گرفته تا بیدارویی برای بیمارانِ سعبالعلاج دچار هستند، اگرچه فعلیست بس آسان اما وقاحت و بیشرمیای میخواهد در حد همان احمدینژاد و جنتی! این مردم سزاوارِ این همه نیستند آنارشی جان!
کافه دومگو -
Anarchy - 04-17-2013
Dariush نوشته: آنارشی جان این کارها هیچ کارکردی ندارد جز هرچه بیشتر شرمنده کردنِ مردمِ ایران و آنها را بیشتر منفورِ جهانیان کردن. وگرنه کسی شکی ندارد که این مسخرهبازیها در تصمیمگیریهای دولتهایی چون آمریکا کمترین تاثیری ندارد. نوشتنِ ماجراجوییهای جمهوری اسلامی به پای مردمِ ایران در این وضعیتی که این مردمِ بدبخت به انواع مصیبتها از بیکاری و گرانی گرفته تا سرکوب و انفرادی و از زلزلههای پیدرپی گرفته تا بیدارویی برای بیمارانِ سعبالعلاج دچار هستند، اگرچه فعلیست بس آسان اما وقاحت و بیشرمیای میخواهد در حد همان احمدینژاد و جنتی! این مردم سزاوارِ این همه نیستند آنارشی جان!
نمیدونم داریوش جان...مثل شما این قدر هم خوشبین نیستم که ماجراجویی های این برادران ولایی رو بذارم فقط به پای خودشون و بگم مردم هیچ گناهی ندارن !! پس اینهایی که هر روز در یک تجمع و تظاهراتی جمع میشن کی هستن؟ از مریخ اومدن یا همگی مزدور هستن؟ نمیگن این همه فشاری که به ما وارد شده منصفانه هست اما زیاد هم بی گناه نیستیم ما مردم ایران که هر وقت حرف جدی خواستیم باهاشون بزنیم جوابشون این شد که برو بابا حال نداریم...
کافه دومگو -
Mehrbod - 04-17-2013
Dariush نوشته: آنارشی جان این کارها هیچ کارکردی ندارد جز هرچه بیشتر شرمنده کردنِ مردمِ ایران و آنها را بیشتر منفورِ جهانیان کردن. وگرنه کسی شکی ندارد که این مسخرهبازیها در تصمیمگیریهای دولتهایی چون آمریکا کمترین تاثیری ندارد. نوشتنِ ماجراجوییهای جمهوری اسلامی به پای مردمِ ایران در این وضعیتی که این مردمِ بدبخت به انواع مصیبتها از بیکاری و گرانی گرفته تا سرکوب و انفرادی و از زلزلههای پیدرپی گرفته تا بیدارویی برای بیمارانِ سعبالعلاج دچار هستند، اگرچه فعلیست بس آسان اما وقاحت و بیشرمیای میخواهد در حد همان احمدینژاد و جنتی! این مردم سزاوارِ این همه نیستند آنارشی جان!
از دیدگاه بیرونی اینها دستآویز هستند, مسئولیت این رئیس جمهور و این دیوانه بازیها چه دوست داشته باشیم چه نه بخش بزرگی از آن زیر سر خود ما است.
کافه دومگو -
Dariush - 04-18-2013
چه بگویم برادر؟ هیچ جور نمیشود گفت حق با شما نیست.اما این را هم درنظر داشته باشید که آدمی که نمیتواند چیزی بگوید یا راهکاری برای بیانِ آنچه میخواهد بگوید ندارد، نمیشود از حرکاتِ چشم و ابرویش دانست که چه میخواهد. این همه فلاکت که بر سر این مردم آمده همهاش از همان علتِ نخست و نمیشود هرچه از این سرزمین خارج میشود به حسابِ این ملت گذاشت.موضوع این است که اکنون شرایطی بر ایران حاکم است که هیچ جور نمیشود از وضعیت تحلیلی دقیق داشت.این مردم روزی از پیشروترین مردمهای منطقه بودند و اولین مردم دموکراسیخواهِ منطقه بودند. اکنون به وضعی دچار شدهاند که با افغانیها درون قایقها مینشینند برای فرار از این سرزمین و در دریا غرق میشوند.
من نیز همچون شما گاه از کارهای این مردم چنان آشفته میشوم که به سکته کردن نزدیک میشوم، اما وقتی همه چیز مسموم و آلوده باشد، فضا به شدت ملتهب و هیجانی باشد و به طور سیستماتیک خردگرایی را سرزنش و مجازات میکنند و جهالت و عوامزدگی را تبلیغ و تشویق میکنند، نباید انتظارِ خیلی بالایی داشت. با همهی اینها من خوشبین هستم گرامی! جوانان و نوجوانانی که در 15 16 سالگی از یک مردِ چهل ساله بیشتر میفهمند و هیچ جور تحمل اجازه نمیدهند سرشان کلاه برود، مرا به آینده امیدوار میکند.اگرچه شاید برای من دیگر دیر شده باشد، اما همینکه روزی به زودی ایرانِ دوستداشتنیی ما نیز رها شود و آخوند به سیاهچالهها فرستاده شود، برایم کافی است.ایرانِ پس از رهایی به گمانِ من خیلی رشدِ سریعی خواهد داشت.
کافه دومگو -
Dariush - 04-18-2013
Nâxodâ Mehrbod نوشته: از دیدگاه بیرونی اینها دستآویز هستند, مسئولیت این رئیس جمهور و این دیوانه بازیها چه دوست داشته باشیم چه نه بخش بزرگی از آن زیر سر خود ما است.
اینرا میدانم. ما مسئولِ تمام کارهای اینها هستیم.ولی راهاندازی چنین کارناوالهایی ، آنهم زمانی که بارها مردمِ ایران و مردمِ اسرائیل و دیگر کشورها با همهی این دشواریها نشان دادهاند که مشکلی با هم ندارند چه کارکردی دارد؟جز اینکه میخواهد در آتشِ خشم و نفرتِ عمومی علیه مردمِ ایران بیشتر بدمد و در اولین گام مشکلاتِ ایرانیانی که در کشورهای دیگر زندگی میکنند یا در کمپهای پناهندگان اسیر هستند بیشتر کند؟ این کارها در تصمیمگیریهای دولتها هیچ نقشی ندارند و صرفا دارد برای آتشِ نفرتها هیزم میشکند!
کافه دومگو -
undead_knight - 05-05-2013
راسل این پاسخ پینکر به کمبود ژن کجای کتاب لوح سفیده؟
کافه دومگو -
Russell - 05-05-2013
undead_knight نوشته: راسل این پاسخ پینکر به کمبود ژن کجای کتاب لوح سفیده؟
فصل 5ام ،The Slate's Last Stand
کافه دومگو -
undead_knight - 05-05-2013
داشتم دنبال چند مقاله در مورد جذابیت فیزیکی میگشتم که به چیز جالبی برخوردم:
Psychology Uncovers Sex Appeal of Dark Personalities: Scientific American
خود شیفته ها و ضد اجتماع ها ظاهرا در دیدار اولیه و بدون هیچ آشنایی هم نسبت به افراد عادی جذاب ترند :))
البته به جز پوشش و آرایش که معمولا چیزهای منحصر به فردی دارند،زبان بدن و نحوه ارتباط برقرار کردنشون هم در این موضوع تاثیر میزاره(البته این دومی در مورد خودشیفته ها بیشتر صادقه)
کافه دومگو -
Dariush - 05-16-2013
دوستان، در مورد نوستالوژهای خود چه میکنید؟ داستانها عوامپسندانه و خنک را که کنار بگذاریم، به هر رو ، هر یک از ما در دورههایی از زندگی خاطرههای خوشایندی داریم که هر از گاهی یادآوریشان باعث و خوشی و دلتنگیمان میشود. من اگرچه چندان در شرایط آرامی رشد نکردهام، اما خاطرات و نوستالوژیهای ریز و درشت بسیاری دارم که گاه دلم برایشان بسیار تنگ میشود. از کوچه پس کوچه های خاکی و زانوهای همیشه زخمی در اثرِ زمین خوردنهای پیدرپی در هنگام دویدن و بازی کردن گرفته تا نوارهای کاست بنان و خوانساری پدر، از چرخ و فلک تا تلوزیونِ سیاه سفیدِ همیشه خراب و دو کانالِ تلوزیونی «یک» و «دو» ، از آمپولبازی با دخترهای همسایه و دخترخاله تا ترس و هیجان تماشای اولین فیلمِ پورنو در نوارهای ویاچاس، از سرمستی کودکانه در باغهای کیوی و آلوچه تا اولین شراب و عرق دستسازِ خودم در شانزدهسالگی، از اولین تیغی که ریشهایم زدم تا اولین پکها بر سیگار ، از جادههای رامسر و چالوس تا خانهی مادربزرگ و نیمروی نیمروزی، از فوتبالدستی تا آتاری و سگا و... من بسی خاطرات دارم که گهگاهی دلم برایشان تنگ میشود. گویی عمری دراز داشته ام !