دفترچه

نسخه‌ی کامل: سخت، سختتر، قوی، قویتر
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
زندگی را بیش از هرچیز میدان نبردی همه جانبه یافتم.
با خود، با طبیعت، با دیگران.
و بهینه ترین راه عملی خوشبختی که یافتم، تلاش با تمام قوا و هوشمندی برای قوی تر شدن و سخت تر شدن.
و همواره با خود میگوییم: هنوز کافی نیست...
شاید این راهی بی پایان باشد، اما چاره ای نیست.
هرچه سختتر و قویتر میشوی، ارزشش را دارد، احساس بهتری داری، بهتر زندگی میکنی.

اما یک چیز را بسیار سازگار با این حقیقت یافتم، یک چیز از نوع اعلی: هنرهای رزمی - کنگفو!

و این یک تنها چیزی است که نتوانستم بصورت کاملی بدان بپردازم و شاید تا پایان عمرم هم نتوانم. برحسب جبر شرایط و شاید بی اطلاعی و کم تجربگی، به دنبال راه دیگری رفتم؛ راه علم.
اما اکنون بسیار پیش میاید که فکر میکنم شاید راه اصلی و بهتر، همان هنر رزم بوده است.
و هنر رزم خود یک علم اصیل است.
علمی بسیار کاربردی. علم زندگی.
البته به گمانم باید در کنار خرد و معنویت باشد.
و شاید من الان این خرد و معنویت کافی را دارم چون آموختم، و شاید چون راه علم و اندیشه را رفتم.

تا وقتی انسان نتواند بر ترس از خشونت در اعلی درجه و مرگ غلبه کند، تا وقتی قدرت دفاع از خویش را دربرابر فرومایگان نداشته باشد، هنوز ضعف مهمی دارد.
چند بار شده است که در موقعیت های زور و شر و خشونت قرار گرفته ام، و با تمام وجودم آرزو کرده ام که ای کاش یک رزمندهء بی نقص بودم؛ بسیار قوی، بی هراس، مخوف، برتر!
هیچ چیزی نمیتواند این عقده را که مشتی ارذل و اوباش و زورگو آدمی را بترسانند و تحقیر کنند فرونشاند.
و بزرگترین دانشمند هم که باشی، اینجاست که نقص علم و دوری آن از عمل و واقعیت را میبینی.

هنرهای رزمی یک پاسخ مستقیم، کامل، و هوشمندانه به یکی از نزدیکترین و مهمترین و پایدارترین نیازهای ما هستند.
از این رو، بسیار خردمندانه بنظر میرسد که زندگی خود را بر اساس هنر رزم بنا کنیم.
بقول یک طرفی، آنچه که مرا نکشد مرا قویتر خواهد ساخت!
من سعی میکنم این روش را در زندگی بکار بگیرم.

من با تن آسایی مخالفم. کاملا غیرخردمندانه است.
ما باوجود تمام علم و فناوری، و به اصطلاح تمدنمان، هنوز هم به سلامت و قدرت جسم خویش اکیدا وابسته هستیم و این قدرت و سلامت هم با تن آسایی تامین بهینه نمیگردد.

هنوز هم ارزشمندترین سرمایهء ما، و هم بزرگترین نقطهء ضعف ما، بدن ماست.
اما بدن آدمی بسیار انطباق پذیر است و میتوان آنرا آموزش داد. با سختی و فشار میتوان قابلیت های آنرا بسیار بالا برد، که در نتیجه کیفیت خود آدمی و زندگی اش هم بسیار بالا میرود.

بدن ما هنوز هم با ارزشترین دارایی ماست.
هیچ چیزی جای آنرا نمیگیرد.
اگر بخواهیم سرمایه گذاری کنیم، چرا این سرمایه گذاری را روی بدن خود نکنیم؟

آزادی و سلامت فکر و اندیشه چه وقت ممکن است وقتی ما هنوز از خشونت و رنج میترسیم؟ وقتی هنوز روحیهء جنگندگی کامل را نداریم؟ وقتی هنوز بر بدن خود، تسلط نداریم؟

البته این مسائل روحی-روانی نیز هستند، اما همچنان اینها نیز ارتباط تنگاتنگی با سلامت و قدرت و مهارت فیزیکی دارند و یا حداقل یک راه کارا و بهینه برای رسیدن به آنها، از همین مسیر هنرهای رزمی میگذرد.
فلانی عزیز،من در تنفر از ضعف با تو بسیار همدل هستم ولی در مورد رفتار در مقابل دیگران نه:)
من دیگران رو هیچ وقت بد یا خطرناک در نظر نمیگیرم،بیش از اینکه اشخاص مهم باشند ویزگی ها اهمیت دارند،مثلا زورگویی یک ویژگی بد هست،این ویژگی در هر کسی باشه نتایج بدی رو برای دیگران داره.من از بعضی از این ویژگی ها هست که نفرت دارم و هیچ وقت اشخاص رو اونقدرا در داشتن این ویژگی های بد مقصر نمیبینم.

شاید توانایی دفاع در مقابل کسانی که میخواند زورگویی کنند چیز خوبی باشه ولی وقتی در جهان زورگویی وجود داره حتی اگر من در امان باشم احساس آرامش کامل ندارم.حتی بدتر این میشه که با اینکه واکنش اولیه ما در جهت مقابله با زورگویی بوده خودمون در راه قوی شدن، تبدیل به زورگو بشیم(که از نظر من فاجعست)

از نظر من تلاش برای حمله و تضعیف ویزگی هایی که ما رو تهدید میکنند یا ما ازشون ناخرسندیم در نهایت کاراتر از تقویت خود هست(هرچند تقویت خود هم میتونه راهکار خوبی باشه)چون در بلند مدت با زیاد شدن کسانی که در این راه فعالیت میکنند این ویزگی های منفی کمرنگ تر میشند.
من پوزش میخواهم برای ویراندن بار احساسی این جستار... ولی اگر آمریکا باشید هنرهای رزمی‌اتان در برابر تفنگ‌های جنگی دیگران چندان به کار نمیایند (:

هنرهای رزمی بیشترین کارکردشان در دیسیپلین دادن به مغز و تنه و در این نگاه بسیار والا
و خواستنی هستند، ولی در اینکه بخواهند در برابر ترس‌های جهان امروز به کار بیایند نه ... آنچنان به کار نمیایند.
Mehrbod نوشته: من پوزش میخواهم برای ویراندن بار احساسی این جستار... ولی اگر آمریکا باشید هنرهای رزمی‌اتان در برابر تفنگ‌های جنگی دیگران چندان به کار نمیایند (:

هنرهای رزمی بیشترین کارکردشان در دیسیپلین دادن به مغز و تنه و در این نگاه بسیار والا
و خواستنی هستند، ولی در اینکه بخواهند در برابر ترس‌های جهان امروز به کار بیایند نه ... آنچنان به کار نمیایند.
اول اینکه فعلا که در آمریکا نیستم.
خردمند اونیه که اول واقعیت های محیطی و نیازهای جاری خودش رو درنظر بگیره، بعد اگر نیاز بود آینده نگری هم بکنه.
دوم اینکه خب اونوقت منم یک تفنگ میخرم! مشکلی داره؟ آیا کنگفو با تفنگ داشتن و استفاده کردن تضادی داره؟ تازه اونی که کنگفو کار باشه میتونه کنگفو رو با سلاح گرم ترکیب کنه که فکر کنم کاراییش رو بحد قابل توجهی بالا ببره.
سوم اینکه اتفاقا چرا من به این موارد و تمام ترس های جهان امروز هم فکر کردم و چیزی هم که درمورد هنرهای رزمی درک کردم و تا حدی تجربه، اینکه رزمی دربرابر همه جور ترسی کاربرد داره، چون بطور کلی شجاعت و اراده و قدرت روانی انسان رو به درجهء بالایی میرسونه.
بعدهم باید بگم شکست و کشته شدن به خودی خودش مهم نیست، چون بهرحال تضمین ناشدنی و اجتناب ناپذیره، ولی این مهمه و هدف من از رزمی اینه که ترس و ضعف دربرابر شکست و خشونت و کشته شدن رو برطرف کنم، چون این ترس و ضعف باعث میشه نتونی از فرصت ها و بقیهء زندگی و استعدادهای خودت بصورت بهینه ای استفاده کنی.

البته بنده کلا از مرگ نمیترسم، ولی از درگیری ای که در اون برتر نباشم، از خشونت و درد و رنج و تحقیر و ناقص شدن و این حرفا میترسم. از تن دادن به زور، از استثمار شدن، از اینکه کس یا کسان دیگری بر من حاکم بشن.
یه وقتایی شده یه حس قدرت و انرژی خاصی اومده توی بدنم.
خیلی حال میده اون مواقع. شاید حال هیچی بهش نرسه.
البته قدرت و انرژی به تنهایی نه؛ یه حس شجاعت و جنگندگی و مردانگی هم هست.
گاهی توی خیابون که راه میرم دوست دارم خودم رو بکوبم به ماشین ها که پارک کردن و اینا!!
حال خاصی میکنم.
ولی خب خودم رو نگه میدارم.
میدونم که اوج اینها و امکان بهره برداری حداکثری از این پتانسیل، در هنرهای رزمیه.
ولی عجب حالی میده آدم خفن باشه اونطوری.
یعنی بدنت محکم و سنگ، عضلات قوی، سریع، روان جنگنده، شجاعت درحد سلحشورهای باستانی، همراه با تیزهوشی.
ولی عجب چیزی درمیاد از آدم اونوقت.
یجورایی ابرانسان و سوپرمن درحد شدنی!!

بعد میدونی چیه این لامصب رو اصلا با تمام وجودت و با تمام سلول های بدنت احساس میکنی. نمیدونم شاید چون در ژنهای ما هست در جریان میلیونها سال تکامل. شاید از نظر روحی-روانی هم ریشه های عمیقی داشته باشه؛ هرچند شاید شما معتقد نباشید.
اصالت خاصی داره.
یعنی بگم من این همه دنبال علم رفتم و به علم علاقه داشتم تاحالا، این درجه از اصالت و جاذبه و احساس کمال و سرخوشی رو با علم حس نکردم.

بعد قابلیت های آدم بالا که میره و برتر میشه خیلی خوب و جالبه.
سرعت و قدرت حرکتت وای! مثلا یکی بخوره بهت اصلا حال میکنی. احتمالا اون پرت میشه یه طرف!!
بعدم خیلی دوست دارم اینطور مواقع دعوا و کتک کاری کنم. نمیدونم شایدم چون تاحالا خیلی کم کتک کاری کردم دچار کمبودش شدم E415
دوست دارم با دیگران بخصوص آدمهای گنده تر از خودم مبارزه کنم.
احساس میکنم اینطوری قوی تر میشم.

لامصب بس که به قدرت علاقه دارم و فکر کردم مثل اینکه این قانون جذبه چیه نیروها رو فرستاده طرفم!!
البته یه مدتی کمی کمتر از یک سال کنگفوتوآ رفته بودم قبلا.
از اون موقع آرزوش هنوز توی دلم مونده.

خیلی دوست دارم مثلا از روی نرده های توی خیابون به روشهای رزمی بپرم. واسم عقده شده همهء اینا. خیلی دوست دارم این توانایی ها رو داشته باشم. مثلا از ارتفاع زیاد هم بتونم بپرم.
من بهتون میگم، باور کنید این رزمی یه چیزهای بسیار ارزشمندی توش هست. ولی هرکسی نمیفهمه و هرکسی به اون درجات خفن که لذت خفن دائمی میده نمیرسه طبیعتا.
ولی من فکر میکنم این ظرفیت رو دارم.

اصلا یه چیزهای فراتر از صرفا جسمی و فیزیکی هم داره.
اون نیروهای عجیب و غریب هم که خیلی ها ادعا میکنن استادهای بزرگی بهشون رسیدن بعید نیست راست باشه. نمونه فیلم هاش که میگن هست. شما ندیدید تاحالا؟

تن ما هم بزرگترین سرمایهء ماست.
بنظر من یکی از طبیعی ترین و بهترین و خردمندانه ترین روشهای زندگی، بازگشت به اصالت خودمونه. بازگشت به طبیعی ترین و نزدیکترین روش زندگی و تعالی برای ما که ترکیبی از یک جسم حیوانی ویژهء خودمون (که فکر میکنم انطباق پذیری بالا، یکی از ویژگیهای برجسته و استثنایی اون باشه) و روان و قوهء عقل و خرد و هوش و زیرکی انسانی و حالا به عقیدهء باورمندان، روح برتر الهی هستیم.

علم هم خوبه البته، ولی انگار اصالت این رزمی و اینا حتی از علم هم بیشتره واسه ما.
واقعا چه کسانی این رزمی و بخصوص کنگفو رو اختراع کردن و چطوری بهش رسیدن! خیلی جالبه. خیلی ارزشمنده. و من فکر میکنم یکی از برتری های واقعی دستاوردهای شرق بر غرب باشه.

البته در هممیهن هم یک تاپیک درمورد انتخاب بین رزمی و علم زده بودم، بقولی دیگران میگن که الان علم برای درآمد و زندگی پایدار مناسب تره.
نمیدونم شایدم راست بگن.
شایدم اینکه دنبال علم رفتم در مجموع به نفعم تموم بشه.
میگم حتی همین هوش و اراده و قدرت ذهن رو که من رو به سمت رزمی هم میکشه و جذب میکنه و حداقل بخشی ظرفیتش رو در من بوجود آورده، احتمالا در جریان ریاضت هایی که در راه علم و فناوری مدرن کشیدم بوجود آمد. البته از طرف دیگه اون تجربهء عملی محدود رزمی هم تاثیر خودش رو گذاشت و حتی برای دنبال کردن راه علم و فناوری هم به من قدرت و انگیزهء مضاعف داد. چون یجورایی فهمیدم که انسان باید برای رسیدن به درجه های غیرعادی، ارادهء غیرعادی هم داشته باشه و فشار غیرعادی به خودش بیاره. در باشگاه رزمی یاد گرفتم که باید از حداکثر توان خودمون استفاده کنیم. قبلا فکر میکردم همون حدی از اراده و تلاش که دارم کافیه، ولی بعد از رزمی فهمیدم که بیشتر هم میشه و باید بیشترش رو بکار گرفت و اونایی که به درجات برتر از دیگران رسیدن یکیش بخاطر همین هم بوده. البته تا قبل از اون هم یجورایی اراده و پشتکارم کم و بیش برتر شده بود. یعنی بگم ریاضت هایی کشیده بودم برای اینکه بتونم مطالب حجیم و پیچیده رو بخونم و بفهمم.
میدونید انسان یک مقداری اسگول هم هست.
راحت جوگیر میشه.
مثلا همین علم که این همه توش تلاش و پیشرفت کردیم و مهم و بزرگ فرضش میکنیم.
واقعا اینطوریه؟
شایدم اینطور نباشه.
یا شاید بعضی چیزهای دیگه رو دست کم گرفتیم.
مثل همین رزمی و اصالت و نیاز و پتانسیلی که در ما هست و چیزهای نابی که میتونه به ما بده، که شاید با دریای علم بدست نیان.

میدونید مثلا بشر توی فکر رفتن به فضا و اکتشاف سیارات و ستارگانه، که هنوز خیلی از این آرزو دوره، و بیخ گوشش سیارهء ارزشمند خودش داره به سرعت خیلی بیشتری نابود میشه و تهدیدهای بزرگی تهدیدش میکنن.
این بنظر من یخورده ناواقعگرایانه هست و نابخردانه، و جوگیری و خیال زدگی انسان رو نشون میده.
قبل از اینکه ما بتونیم به اولیه ترین اهداف فضای خودمون برسیم، اگر به همین منوال بخواد پیش بره، کرهء زمین یکتای ما نابود میشه احتمالا شامل خودمون!

میان مثلا فیلم علمی تخیلی/مستند درست میکنن یا حرف میزنن و مقاله مینویسن درمورد اینکه با مرگ تدریجی خورشید ما چه بلایی سر تمدن انسان میاد!! اوهه داداش کجا میری ما نمیدونیم با این وضعیت چطور تا چند صد سال دیگه بقای خودمون رو حفظ کنیم اونوقت شما داری حساب چند میلیارد سال دیگه رو میکنی؟

به این میگن بچه بازی و حماقت!!

ما خیلی شانس بیاریم و هزار سال دیگه دوام بیاریم به گمانم حتی اون موقع هم مشکلمون این نخواهد بود و تازه در این مدت طولانی وقت کافی هست که علم و فناوری ما بتونه ما رو به مکان دیگری در منظومهء شمسی یا حتی جای دیگری خارج از اون ببره.

من فکر میکنم ما باید بر اساس واقعیت و زمان و مکان خودمون فکر و زندگی کنیم. زیادی نباید پا توی خیالات بذاریم. باید دنبال چیزهای کاربردی و واقعی باشیم. یه چیزهایی در دسترس ما هست، اما اونها رو دست کم میگیریم. راهها و روشهای برتری برای زندگی.
من تقریبا تمام نگرش و کارهام بر اساس رزم و جنگه.
حتی راه رفتنم توی خیابون.
مسیری رو انتخاب میکنم که از نظر رزمی و امنیت و تسلط بنظرم بهتر باشه.
یا توی بانک که میرم بشینم، جایی رو انتخاب میکنم که دید حداکثر و احاطه به همهء دیگران داشته باشم.
یک جایی که میخوام بایستم، روش ایستادنم، برای بهترین موقعیت دفاعی و عکس العمل همه جانبه و سریع و بیشترین پایداری درصورت حادثه انتخابش میکنم.
همه چیز از دید من نبرد و رزمیه.
تمام زندگی.
همه جا.
همیشه.

نه اینکه بگم اینقدر احمق هستم که فکر کنم اینطوری آسیب ناپذیر میشم. نه، کلا فکر میکنم این از نظر خرد و روحی و روانی و اینها بهتره و باهام سازگارتره و منجر به نظم و قدرت و استحکام تمام وجود و زندگیم میشه. و یک پاسخ متناسب با واقعیت جهان.
یعنی آدم باید همش در حالت رزمی باشه.
آدم برای بازی نیامده اینجا.

بنظر من هنر رزم یکی از برترین و مهمترین هنرهاست که آدم باید کسب کنه. اشکال خیلی زیادی داره. ولی همش یک ماهیت داره: رزم، دفاع، نبرد، قدرت، شجاعت، زیرکی، برتری، رشد و پیشرفت وجودی در جریان مبارزه.
اینها چیزهاییست که من میخوام بدست بیارم.
فرقی نمیکنه حتی مثلا میخوای با کسی معامله کنی، بازم دیدگاه من رزمیه.
هرکاری رو باید بر طبق اصول رزم انجام دادم. هرچیزی یک نبرده. چون ما دائما باید سعی کنیم به تمام ابعاد وجودی خودمون و چیزهایی از جهان خارج که بر ما تاثیر میذارن احاطه پیدا کنیم.
احتمال خطا و شکست همیشه هست و زیاد هم هست.
ولی مهم اون روحیه و هدف و کم نذاشتن هست و جدی گرفتن همه چیز، که من فکر میکنم شرط خرده و باعث تعالی انسان میشه.
وگرنه من شخصا احساس میکنم یک نیروی ماورایی (یا شاید شما بگید شانس و تصادف) تاحالا بارها ازم محافظت و دفاع کرده، وگرنه در خیلی چیزها شکست میخوردم و دچار خسارت های سنگینی میشدم. شاید اصلا تاحالا در اثر حادثه ای مرده بودم!
ولی همینکه من زندگی رو جدی میگیرم، و آدم شوت و احمقی نیستم، و کوچکترین چیزها رو هم شوخی نمیگیرم، فکر میکنم خودش با نظام کائنات تناسب و هارمونی داره و باعث جذب نیروها و پیشرفت های بیشتری میشه.

حداقل من اینطور فکر میکنم!
و فکر میکنم بر اساس تجربه هایی که داشتم، باید عکس العمل طبیعی و رک و روراست و صادقانه ای داشته باشم، تا بتونم حداقل خودم از خودم راضی باشم و در حفاظت از خودم و سعی در تعالی خودم کم نذاشته باشم.
بسیاری از انسانها در حفاظت از خودشون و اعتلای خودشون کوتاهی میکنن، که بنظرم این با نظام کائنات هماهنگی نداره.