دفترچه

نسخه‌ی کامل: کودکی - پست ترین دوران زندگی انسان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3
folaani نوشته: فقط هزینهء مادی نیست که.
مثل خوره روح و روان آدم رو میخورن.
پدر و مادر رو پیر میکنن.
ضمنا ما خردگراها و پروفسورها و دانشمندها و آدمهای جنگنده (!)، خیلی بی میل خواهیم بود که بشینیم و با بچه بازی کنیم و حرف بزنیم و اینطور وقت و انرژی خودمون رو تلف کنیم.
بچه فقط این نیست که خرجش کنی. خیلی نیاز به توجه و کمک و مراقبت هم داره. هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی/روانی.
تازه آخرش هم هرچی زحمت بکشی نمیشه تضمین 100% کرد که بچه چی دربیاد. شاید راه خودش رو رفت. شاید دمار از روزگارت درآورد!
راستی این ریسک هم هست که بچت از همون اولش مشکل دار دربیاد E415
اگر میشد تضمین کرد که کی چی میشه که آزادی معنا نداشت،حتی بدتر از اون فکر کن مذهبی ها میتونستند تضمین کنند بچه هاشون مثل خودشون میشند،چه فاجعه ای میشد!:))
آدم ها اونقدرها هم موجودات وحشتناکی نیستند همینکه بتونیم کاری کنیم بچه برای ما و دیگران مشکل زا نباشه به نظر من کفایت میکنه:)
این بچهء ما (بچهء خواهرم) که همش میخواد یکی همبازیش بشه، بهش توجه کنن، خواسته داره (خیلی وقتها خواسته های غیرمنطقی و حتی غیرممکن) و روش پافشاری میکنه.
یه وقتا مثلا اهل خانواده نشستن دارن تلویزیون (اغلب ماهواره البته!!) تماشا میکنن، این بچه میبینه کسی محلش نمیده، شروع میکنه به بلند بلند حرف زدن و داد زدن و خلاصه به هر روشی شده میخواد اونا رو از این وضعیت خارج کنه، دست آخر هم که موفق نشد رفت جلوی تلویزیون که مثلا بازی کنه، اگر بازم پافشاری بشه و بهش توجه نشه هم که دیگه عقده ای میشه و میزنه به سرش و داد و جیغ و آخرش کار به جاهای باریک میکشه.

روبرو شدن با لجبازی مستقیم کودک هم واقعا سخته. یعنی من یکی بین آدم بزرگ و کودک کم میتونم تفاوت قائل بشم. تازه بچه حالت بدتری داره. یعنی جغله بچه تو روت وامیسه و دهن کجی میکنه بهت. از اون طرف نمیدونی اصلا باید چکار کنی. هم عصبانی میشی و هم نمیدونی چکار کنی و نمیشه که بچه رو بزنی چپ و چول کنی!!

البته خواهرم رفته بود توی اینترنت تحقیق کرده بود فهمیده بود که این سن (سه سالگی) یکی از بدترین دورانهای کودکیه و توی اینترنت هم نوشته بودن که دوران سختی هست اما کم کم تا یا بعد از 4 سالگی و اینا حل میشه.

واقعا وحشتناکه.

واقعا مضحک تر و احمق تر و مزاحم تر از بچه موجودی ندیدم.
undead_knight نوشته: آدم ها اونقدرها هم موجودات وحشتناکی نیستند همینکه بتونیم کاری کنیم بچه برای ما و دیگران مشکل زا نباشه به نظر من کفایت میکنه:)
مثل اینکه تو هم تجربه هات زیاد تلخ نبوده، وگرنه این حرف رو نمیزدی.
چرا اتفاقا آدمها آخر وحشتناک هستن.
فقط موقعی که برشون تسلط داشته باشم احساس آرامش میکنم.
نمونش همین نظام و ملت مضحک خودمون.
یه عدشون که فاسد هستن، یه عده جنایتکار، دزد، ظالم، بقیشون هم حکایت خاله خرسه نادان!
folaani نوشته: این بچهء ما (بچهء خواهرم) که همش میخواد یکی همبازیش بشه، بهش توجه کنن، خواسته داره (خیلی وقتها خواسته های غیرمنطقی و حتی غیرممکن) و روش پافشاری میکنه.
یه وقتا مثلا اهل خانواده نشستن دارن تلویزیون (اغلب ماهواره البته!!) تماشا میکنن، این بچه میبینه کسی محلش نمیده، شروع میکنه به بلند بلند حرف زدن و داد زدن و خلاصه به هر روشی شده میخواد اونا رو از این وضعیت خارج کنه، دست آخر هم که موفق نشد رفت جلوی تلویزیون که مثلا بازی کنه، اگر بازم پافشاری بشه و بهش توجه نشه هم که دیگه عقده ای میشه و میزنه به سرش و داد و جیغ و آخرش کار به جاهای باریک میکشه.

روبرو شدن با لجبازی مستقیم کودک هم واقعا سخته. یعنی من یکی بین آدم بزرگ و کودک کم میتونم تفاوت قائل بشم. تازه بچه حالت بدتری داره. یعنی جغله بچه تو روت وامیسه و دهن کجی میکنه بهت. از اون طرف نمیدونی اصلا باید چکار کنی. هم عصبانی میشی و هم نمیدونی چکار کنی و نمیشه که بچه رو بزنی چپ و چول کنی!!

البته خواهرم رفته بود توی اینترنت تحقیق کرده بود فهمیده بود که این سن (سه سالگی) یکی از بدترین دورانهای کودکیه و توی اینترنت هم نوشته بودن که دوران سختی هست اما کم کم تا یا بعد از 4 سالگی و اینا حل میشه.

واقعا وحشتناکه.

واقعا مضحک تر و احمق تر و مزاحم تر از بچه موجودی ندیدم.
اینقدر بدبین نباش
نقل قول:اصولا من با گذشته حال نمیکنم ولی به نظرم وجود کودک و دوره کودکی لازم هست.
در واقع به نظر من اتفاقا کودکی فرصت خوبی برای افزایش آگاهی،لذت بردن و... هست ولی مسئله اینجاست که وجود سیستم های مزخرفی مثل آموزش و پرورش(به طور کلی و جهانی) نبود امکانات و وجود مقادیر زیادی حماقت و نادانی در آدم های بزرگ سال میتونه این دوره رو واقعا زجرآور و زیان آور بکنه.
ما اگر بچه ها رو دوست نداریم میتونیم مثلا بچه دار نشیم ولی اگر یک نفر بچه ها رو وست داشت ایرادی نداره بچه دار بشه(مخصوا اگر تا حد ممکن با بچه خوب رفتار بشه) در این حالت احتمال بوجود اومدن یک انسان آزاد که به زیان ما عمل نمیکنه و حتی به سود ما ممکن هست عمل کنه بیشتره.

راهکارهای مواجه با بچه ها هم اونقدرا سخت نیست،خیلی موارد استثنایی هست که واقعا بچه مشکل حل نشدنی داشته باشه بیشتر اینها ناشی از ناآگاهی و استفاده از روش هایی هست که درست نیست.
folaani نوشته: مثل اینکه تو هم تجربه هات زیاد تلخ نبوده، وگرنه این حرف رو نمیزدی.
چرا اتفاقا آدمها آخر وحشتناک هستن.
فقط موقعی که برشون تسلط داشته باشم احساس آرامش میکنم.
مطمئنا داشتم کسی که درد و رن رو ندیده باشه یا مهمتر از اون،حس نکرده باشه به سختی میتونه آدم ها رو درک کنه:)
ببین آدم ها میتونند خیلی وحشتناک و بد باشند ولی ذاتا این جوری هستند،یا شرایط اینطوریشون میکنه؟!آیا همین میل به تسلط در تو نتیجه این نیست که درد و رنج تحمل کردی و تحت سلطه قرار داشتی؟خب فکر کن در مورد همه آدم ها تا حدی صدق میکنه خیلی از ویزگی ها و رفتارشون نتیجه محیط و شرایطه.
نقل قول:اینقدر بدبین نباش
دلیلی برای خوشبینی ندارم.
دلیل برای بدبینی زیاد دارم.

نقل قول:ما اگر بچه ها رو دوست نداریم میتونیم مثلا بچه دار نشیم ولی اگر یک نفر بچه ها رو وست داشت ایرادی نداره بچه دار بشه(مخصوا اگر تا حد ممکن با بچه خوب رفتار بشه) در این حالت احتمال بوجود اومدن یک انسان آزاد که به زیان ما عمل نمیکنه و حتی به سود ما ممکن هست عمل کنه بیشتره.
بازم خودت داری میگی احتمال.
اصلا این ریسک برای چی؟
بچه داری و بزرگ کردنش یه لذتی داشته باشه، هزینش بازم خیلی بیشتره. حداقل از نظر مادی.
منکه دیگه بردهء طبیعت نمیشم.


نقل قول: راهکارهای مواجه با بچه ها هم اونقدرا سخت نیست،خیلی موارد استثنایی هست که واقعا بچه مشکل حل نشدنی داشته باشه بیشتر اینها ناشی از ناآگاهی و استفاده از روش هایی هست که درست نیست.
خواهرم خیلی کتاب خونده بود و تحقیق کرده بود و خیلی ایدئال ها داشت.
اما جونش دررفت و دیگه دوام نیاورد. البته نه بگم که چی، ولی دیگه اون طور که فکر میکرد و میخواست نشد کاملا.
تازه این بچه باز نسبت به بچه های دیگه احتمالا از متوسط هم بهتره.

بله البته همهء اینا بهرصورت میگذره و حل میشه.
ولی خب بنظر منکه خیلی مسخرس.
این همه کار میشه انجام داد.
میشه آدم به خودش اضافه کنه.
نه اینکه بردهء طبیعت بشه و فقط دلش خوش باشه به بچه داشتن و بچه بزرگ کردن، و خودش تحلیل بره.
جالبه که حتی توی خود قرآن هم یجورایی رسونده که اینا همش جنگولک منگولک و ظواهر و دلخوشی های سطحی و گذراست و در نهایت چندان به درد کسی نمیخوره و باقی نمیمونه.
خدایی توی قرآن یه چیزایی هست که من واقعا قبول دارم و بنظرم نمیتونه زیاد تصادفی باشه.
ولی با این حال مذهبی نیستما.
یه جای دیگه هم از این میگه که انسان ضعیف خلق شده.
خب واقعا هم همینطوره. انسان درپیته!
این حرفا یجورایی خیلی خردمندانه هست حتی از دید مادیش.
یه چیزی فراتر از اینه که بگیم یه آدم معمولی از خودش درآورده.
undead_knight نوشته: مطمئنا داشتم کسی که درد و رن رو ندیده باشه یا مهمتر از اون،حس نکرده باشه به سختی میتونه آدم ها رو درک کنه:)
ببین آدم ها میتونند خیلی وحشتناک و بد باشند ولی ذاتا این جوری هستند،یا شرایط اینطوریشون میکنه؟!آیا همین میل به تسلط در تو نتیجه این نیست که درد و رنج تحمل کردی و تحت سلطه قرار داشتی؟خب فکر کن در مورد همه آدم ها تا حدی صدق میکنه خیلی از ویزگی ها و رفتارشون نتیجه محیط و شرایطه.
شاید.
خب که چی حالا؟
واسه منکه هیچ نتیجهء عملی ای نداره.
انتظار نمیره که این روابط و واقعیت ها عوض بشه.
یه چیزی توی ماهیت و قوانین بنیادینه.
و چیزی که هست تعادل طبیعی ای که ایجاد شده و دلیلی هم نداره که به این زودی معجزه ای چیزی بشه و همه چیز برعکس بشه.
کلا همه چیز همینطوره.
اگر قوی نباشی همون طبیعت هم برت مسلط میشه و دمار از روزگارت درمیاره.
اینه که آدم باید برای تسلط تلاش کنه. برای قوی شدن.
من خودم در کودکی از نظر بدنی هم ضعیف بودم و این طبیعت نامرد هم هرجور که میتونست دمار از روزگارم درآورد. همش مریضی و آمپول پنی سیلین :e058:
folaani نوشته: دلیلی برای خوشبینی ندارم.
دلیل برای بدبینی زیاد دارم.


بازم خودت داری میگی احتمال.
اصلا این ریسک برای چی؟
بچه داری و بزرگ کردنش یه لذتی داشته باشه، هزینش بازم خیلی بیشتره. حداقل از نظر مادی.
منکه دیگه بردهء طبیعت نمیشم.



خواهرم خیلی کتاب خونده بود و تحقیق کرده بود و خیلی ایدئال ها داشت.
اما جونش دررفت و دیگه دوام نیاورد. البته نه بگم که چی، ولی دیگه اون طور که فکر میکرد و میخواست نشد کاملا.
تازه این بچه باز نسبت به بچه های دیگه احتمالا از متوسط هم بهتره.

بله البته همهء اینا بهرصورت میگذره و حل میشه.
ولی خب بنظر منکه خیلی مسخرس.
این همه کار میشه انجام داد.
میشه آدم به خودش اضافه کنه.
نه اینکه بردهء طبیعت بشه و فقط دلش خوش باشه به بچه داشتن و بچه بزرگ کردن، و خودش تحلیل بره.
جالبه که حتی توی خود قرآن هم یجورایی رسونده که اینا همش جنگولک منگولک و ظواهر و دلخوشی های سطحی و گذراست و در نهایت چندان به درد کسی نمیخوره و باقی نمیمونه.
خدایی توی قرآن یه چیزایی هست که من واقعا قبول دارم و بنظرم نمیتونه زیاد تصادفی باشه.
ولی با این حال مذهبی نیستما.
یه جای دیگه هم از این میگه که انسان ضعیف خلق شده.
خب واقعا هم همینطوره. انسان درپیته!
این حرفا یجورایی خیلی خردمندانه هست حتی از دید مادیش.
یه چیزی فراتر از اینه که بگیم یه آدم معمولی از خودش درآورده.
خدایی این وسط پای مذهب مخصوصا از نوع ابراهیمی رو نکش وسط تمرکزم به هم میریزه:))با اینکه من هیچ مذهبی رو قبول ندارم ولی مثلا اگر بخوام بین ادیان ابراهیمی و مثلا دین بودایی مقایسه بکنم،بودایی ها رو فرشته میبینم:)

خب من که دارم میگم اگر کسی(مثل خودم!)به بچه دار شدن علاقه ای نداره دلیلی نداره بچه دار بشه،چیزی که این وسط مهمه علاقه هست با بچه دار نشدن ماها هم نسل انسان ها منقرض نمیشه مطمئنا:))

خب پس بیا تعلیمات کنفسیسوس رو بخون هم خیلی منطقی تر و هم اخلاقی تره:)
کتاب های مذهبی ادیان مخصوصا از نوع ابراهیمی به ازای هر حرف خوبی که دارند هزارتا چرت و پرت هم دارند(که من میگم حرفای خوبشون رو هم از کسایی مثل کنفسیسوس کش رفتند!)مثلا اینکه آدمها مجازات ابدی میشند یا اینکه شهاب سنگ ها برای دفع شیاطین هستند رو واقعا نمیشه پذیرفت:))
صفحات: 1 2 3