دفترچه

نسخه‌ی کامل: زبان پارسی و تازش عربها به ایران
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
Ouroboros نوشته: زمانی که سلطه‌ی دویست ساله‌ی اعراب به ایران تمام شد اکثریت مردم هنوز زرتشتی، مزدکی، مانوی یا مسیحی بودند. یا بطور خلاصه : «مسلمان نبودند». زیر حاکمیت غزنویان و ترکان بود که اکثریت ایرانیان به اسلام گرویدند. قیاس آنان هم از این جهت است که ترکان سپاهی مسلمان و مهاجم بودند که یک کشور غیرمسلمان را چند قرن تحت سلطه داشتند. البته گویا علاقه‌ای به واداشتن دیگران به اسلام نداشته‌اند

پس داستان مسلمان شدن ایرانیان چه بوده؟
Reactor نوشته: پس داستان مسلمان شدن ایرانیان چه بوده؟
من توضیح تورج دریایی را از همه واقعی‌تر می‌یابم: از آنجاکه مذهب زرتشتی دین ِ حکومتی به حساب می‌آمده و بزرگان آن نیز اغلب از جایگاه بسیار والایی در حکومت برخوردار بودند، وقتی ساسانیان سقوط کردند و اعراب مسلمان به ایران حاکم شدند، تمام یا اکثریت قریب به اتفاق آن بزرگان برای حفظ منافع خود بلادرنگ و از روی ظاهر به اسلام گرویدند. این باعث شد سلسله‌مراتب دینی از میان برود و حفظ ایمان در برابر آنهمه دشواری که اعراب فراهم کرده بودند(جزیه و تقسیم جامعه به مسلمان/کافر و ..)کار بیهوده‌ای به نظر برسد، برای مثال گمان بکنید فردا صبح تمام آخوندهای سرشناس شیعه، دسته‌جمعی به مسیحیت بگروند. با این وجود بیشتر مردم همینطور به دین زرتشت باقی ماندند، خصوصا که جمعیت ایران برخلاف روم در شهرهای بزرگ متمرکز نبود و در شهرهای کوچک‌تر گاهی تا سیصد سال(اواخر دوران سامانی)تمام مردم زرتشتی مانده بودند! پس انگیزه‌ی اصلی کم و بیش اکثریت قاطع کسانی که در زمان سلطه‌ی اعراب ایمان آوردند، منفعت‌طلبی بود نه ترس. پس از سقوط عباسیان، ما شاهد دو شاخه شدن جامعه هستیم: یک بخش کاملا به اسلام می‌گروند و زیر سایه‌ی طاهریان به بازسازی فرهنگ و هویت ایرانی تحت اسلام می‌پردازند، یکی دیگر(بابک در آذربایجان و مازیار در طبرستان)با تمام توان و تا واپسین لحظه در برابر آن مقاومت می‌کنند. این مقاومت و گرویدن به یک سرعت(اما با شکست‌های اولی و پیروزی‌های دومی)ادامه پیدا می‌کنند تا برآمدن سلطان محمود غزنوی، که نخستین مسلمانی‌ست در تاریخ ایران که با نامسلمانان بسیار بدرفتار می‌کند، گاهی فرمان قتل عام ایشان را می‌دهد و هر سال جزیه‌ها را افزایش می‌دهد و زنان آنان را برای لشگر خود حلال می‌داند و حتی دیگر انواع مسلمان را به رسمیت نمی‌شناسد و نامسلمان ماندن تحت سلطه‌ی او بسیار بسیار سخت است.. خلاصه ترکان بودند که تعصب را وارد اسلام کردند، پیش از آن با آنکه اعراب چندان روادار نبودند، هرگز گزینه‌ی «به دین خود بمانید اما جزیه بدهید» را از مردم عادی نمی‌گرفتند.
Ouroboros نوشته: من توضیح تورج دریایی را از همه واقعی‌تر می‌یابم: از آنجاکه مذهب زرتشتی دین ِ حکومتی به حساب می‌آمده و بزرگان آن نیز اغلب از جایگاه بسیار والایی در حکومت برخوردار بودند، وقتی ساسانیان سقوط کردند و اعراب مسلمان به ایران حاکم شدند، تمام یا اکثریت قریب به اتفاق آن بزرگان برای حفظ منافع خود بلادرنگ و از روی ظاهر به اسلام گرویدند. این باعث شد سلسله‌مراتب دینی از میان برود و حفظ ایمان در برابر آنهمه دشواری که اعراب فراهم کرده بودند(جزیه و تقسیم جامعه به مسلمان/کافر و ..)کار بیهوده‌ای به نظر برسد، برای مثال گمان بکنید فردا صبح تمام آخوندهای سرشناس شیعه، دسته‌جمعی به مسیحیت بگروند. با این وجود بیشتر مردم همینطور به دین زرتشت باقی ماندند، خصوصا که جمعیت ایران برخلاف روم در شهرهای بزرگ متمرکز نبود و در شهرهای کوچک‌تر گاهی تا سیصد سال(اواخر دوران سامانی)تمام مردم زرتشتی مانده بودند! پس انگیزه‌ی اصلی کم و بیش اکثریت قاطع کسانی که در زمان سلطه‌ی اعراب ایمان آوردند، منفعت‌طلبی بود نه ترس. پس از سقوط عباسیان، ما شاهد دو شاخه شدن جامعه هستیم: یک بخش کاملا به اسلام می‌گروند و زیر سایه‌ی طاهریان به بازسازی فرهنگ و هویت ایرانی تحت اسلام می‌پردازند، یکی دیگر(بابک در آذربایجان و مازیار در طبرستان)با تمام توان و تا واپسین لحظه در برابر آن مقاومت می‌کنند. این مقاومت و گرویدن به یک سرعت(اما با شکست‌های اولی و پیروزی‌های دومی)ادامه پیدا می‌کنند تا برآمدن سلطان محمود غزنوی، که نخستین مسلمانی‌ست در تاریخ ایران که با نامسلمانان بسیار بدرفتار می‌کند، گاهی فرمان قتل عام ایشان را می‌دهد و هر سال جزیه‌ها را افزایش می‌دهد و زنان آنان را برای لشگر خود حلال می‌داند و حتی دیگر انواع مسلمان را به رسمیت نمی‌شناسد و نامسلمان ماندن تحت سلطه‌ی او بسیار بسیار سخت است.. خلاصه ترکان بودند که تعصب را وارد اسلام کردند، پیش از آن با آنکه اعراب چندان روادار نبودند، هرگز گزینه‌ی «به دین خود بمانید اما جزیه بدهید» را از مردم عادی نمی‌گرفتند.

یک تشکر کافی نبود. این داستان واقعا یک گره ای هست در ذهن منE306
صفحات: 1 2