دفترچه

نسخه‌ی کامل: آشنایی با شیاد معاصر رضا مرادی غیاث آبادی!
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
متاسفانه انگیزه های مالی باعث شد که فردی که سابقه اندکی در زمینه باستان شناسی ایران بود
تبدیل به یکی از ایران ستیزان شود که شمشیر به روی دوره هخامنشی در تاریخ ایران کشیده است.

knight نوشته:
غیاث آبادی پژوهشگر یا شیاد؟
عنوان اصلی تاپیک شیادی را در بر داشت که توسط مدیر محترم تغییر یافت!

[عکس: 170.jpg]

اخیرا با اشاره به نوشتارهایی از فردی به نام غیاث آبادی ادعاهای تاریخی جالبی و بحث بر انگیزی در باب ایران باستان مطرح شده است. بد نیست در باب خود این شخص بیشتر تبادل نظر کنیم:

به عنوان نمونه برای شروع به دو مورد جالب توجه اشاره می کنم:

مطلب زیر از روزنامه همشهری است:
http://web.archive.org/web/200304300...0506/elmif.htm

که اشاره به دزدی ادبی غیاث آبادی در انتشار کتابی دارد:

سرقت ادبی رضا مراد غیاث آبادی از ایلام شناس معروف


مدت ها است که ویترین بسیاری از کتاب فروشی ها به کتاب با عنوان منشور حقوق بشر کورش زینت داده می شود و تا کنون چاپ های متعددی از این کتاب منتشر شده است. کتاب مذکور ترجمه ای امروزین از منشور حقوق بشر کورش هخامنشی است که اصل آن در موزه بریتانیا نگه داری می شود.

نویسنده کتاب فردی به نام رضامراد غیاث آبادی است که خود را اختر-باستان شناس و دکتر معرفی می کند. اما بعد از انتشار این کتاب مشخص گردید که نویسنده و محقق واقعی آن دکتر ارفعی کتیبه شناس معروف ایرانی است که در دهه شصت و زیر نظر دکتر ناتل خانری کار تحقیقی خود را بر استوانه کورش آغاز نموده بود. با این حال رضا مراد غیاث آبادی پس از دست یابی به نسخه های پیش نویس این ترجمه با تغییراتی جزئی آن را به نام خود منتشر نمود.

دکتر ارفعی با نوشتن یادداشتی به روزنامه همشهری در این خصوص افشاگری کرد که در جای خود باعث رسوایی سارق (رضا مراد غیاث آبادی) شد و کم و کیف آغاز پژوهش های خود در این خصوص مشخص کرد.


ادعای دکتری!
غیاث آبادی ادعا می کند که تحصیلات دانشگاهی دارد. در حالیکه چنین چیزی صحت ندارد:




منبع شامل مستندات دیگر
knight نوشته: گویا جو سازیهای غیاث آبادی هدفی اقتصادی هم داشته! البته عجیب نیست. معمولا کسی مفتی دروغ نمی گوید:[عکس: 171.jpg]

این دروغگو در اینجا هم دارد دروغسرایی می کند در حالیکه جز سایت خودش هیچ مدخلی در گوگل نمی توان یافت که حتی کوچکترین نقدی بر این کتاب نوشته باشد ادعا می کند که کتاب پر فروش شده و برخی عزیزان دچار مشکل در تهیه کتاب شده اند!
+ روزنامه ها و نشریات زیادی هستند که در ایران هفتگی و ماهیانه آمار کتب پر فروش را منتشر می کنند اگر ادعای ایشان درست بود حداقل در جایی اسم این کتاب را می شد دید. بر عکس به نظر می رسد این سرمایه گذاری با شکست مواجه شده و ایشان به روش بازارگرمی با ادعای تمام شدن کتاب رو آورده اند، غافل از اینکه طبقه کتاب خوان ایران برای خرید کتاب پول مفت ندارد!

این کتاب که گویا توسط انتشارات خودشان به چاپ رسیده 22 هزار تومان قیمت خورده و واقعا نخوانده می توان انتظار داشت که چه تعاریف جدید و دروغین از مفاهیم باستانی ایران را باید در این کتاب دید.

منتظریم ببنیم کسی نقدی بر این کتاب می نویسد تا ببینیم اینبار چه دسته گلی به آب داده اند!


اما با بررسی بیشتر می بینیم که بیزنسی ایشان راه انداخته اند! گرچه به نظر نمی رسد بگیرد و تمام سرمایه هایشان به باد می رود مگر اینکه از سوی حکومت حمایتی شود. کتابهایشان را بخرند و برای دانشگاهها عضویت در این به قول خودشان دانشنامه بگیرند. برای خواندن مدخلهای آن لازم است. عضو شوید: 50 هزار تومان به حسابشان بریزید (برای موسسات 200 هزار تومان)

برای این سایت ایشان فارسی فرهنگنامه ایران و ترجمه اشتباه ENCYCLOPEDIA IRANIA را انتخاب کرده اند. فریبی بزرگ و کلماتی دهان پر کن. این در حالی است که نوشتن دانشنامه مانندن زدن وبلاگ و وبسایت نیست بلکه کاری حرفه ای و پر هزینه است که نیاز به تیمی از متخصصان دارد ولی ایشان یک تنه ادعای زدن یک دانشنامه-فرهنگنامه را دارند. از همین رفتارهای آماتور که سمت و سوی مالی دارد می توان فهمید چه جناب ایشان چرا یکدفعه ضد ایرانی شدند و تیغ بر کشیدند بر همه چیز ایران باستان!

gol
.
knight نوشته: مدرک تحصیلی و کلا تحصیلات این آقا زیر سئوال است. گاهی ایشان دکتر خطاب می شود. این در حالیست که خودشان در مصاحبه ای گفته اند در دانشگاه دولتی ریگا دکتری اخترباستان شناسی گرفته اند.

با بررسی کوتاه متوجه می شویم که دانشگاه ریگا چنین رشته ای ندارد بلکه یک دانشگاه فنی مهندسی است:


Riga Technical University - About RTU


در تارنگار فردا می خوانیم:


http://farda.us/رضا-مردای-غیاث-آبادی-دکتر-قلابی.html

مصاحبه آریانا:
دانشنامهٔ آریانا: مرادی غیاث‌آبادی، رضا
.

آقای غیاث آبادی خیلی ها از کنار نام کورش جویای نام شدند شما هم لقمه ای ببر …

[عکس: 172.jpg]
آقای غیاث آبادی
گرچه یک دانشمند و محقق و استاد که سرش به تنش بی ارزد شما و نوشته هایتان را قبول ندارد و تایید نمی کند .
و گرچه بسیاری میدانند پشت نقاب شما چیست …
و باز هم گرچه ! حرفهای شما حتی برای پانترک جماعت هم قابل باور نیست و فقط هدف از مطرح کردن شما بوسیله آنها بدلیل سوء استفاده است وبه محض اینکه کلامی مخالفشان حرف بزنی بدترین ناسزاها را از همانها میشنوی
و برای چندمین بار گر چه ماجرای جعل ها و دروغ های شما بر همه روشن شده و نشان دادید که صداقت ندارید و ماجرای ایمیلی که جعل کردید و اینکه تهدید به قتل شدید از طرف شخصی که اتفاقا جوابهای دندان شکن به شما داده بود نهایت عقده های شخصی شما را با ایران دوستان میرساند .
و دگر باره گرچه در سخنان خود شما بارها بارها دوگانگی و چند گانگی و هزار گانگی موج میزند و دروغ و جعل سراسر نوشتار شما هست ولی اشکالی ندارد شما هم از قبال کورش لقمه شهرتی ببرید .
این مرد آنچنان بزرگ و متفاوت از زمان خود بود که دشمنانش یعنی همان یونانیان لب به ستایش او گشودند آن هم بارها و بارها ….برای همین گذشتگان ما از دشمن دانا به خوبی یاد کرده اند .
اگر امروز از اسکندر مجسمه ای ساخته شود و در میدانهای شهرهای ایران گذاشته شود به شخصه ناراحت نخواهم شد چون او نشان داد که راستگویی اش و شرافتش از بعضی هم میهنان من بیشتر است . اگر پرسپولیس را سوزاند شرافت داشت تا به بزرگی کورش اعتراف کند .
زمانه خوبی نیست . زندگی سخت شده و با حضور جوانان سرزنده و اهل مطالعه مطرح شدن و دیده شدن برای عده ای که بند بند وجودشان را عقده های عمیق سالها مانده فرا گرفته دشوار است . راحتترین راه ولی دروغ بستن به بزرگان است .
حالا اگر آن بزرگ پر طرفدار هم باشد چه بهتر . کافی است به طرفدارانش انگی بزنیم … برای مثال فاشیسم … کمی هم ژست حقوق بشری مقداری مظلوم نمایی آنوقت سوپ فوری خوشمزه ای بدست میآید که میتوان در اندک زمانی نامت را بر سر زبانها بیندازی .گرچه موقت است گرچه شاید کسانی که حتی باورت کرده باشند هم پس از مدتی نفرت و بیزاری را جایگزین باورشان کنند اما مهم نیست !! مهم اینست که حالا تو شناخته شدی .
هر چه میگذرد به این نتیجه میرسم که حتی شرافت پور پیرار از شما بیشتر است چون لااقل او یکی به نعل یکی به میخ نزد برای گفتن مزخرفاتش .
آقای غیاث آبادی چرندیات شما در هیچ دانشگاهی مورد قبول نیست . ایران شناسی کشک نیست . سالها تحقیق علمی پشت سخنان و کتابهای دانشگاهیان هست . شما ناگهان صبح از خواب بیدار میشوی در حالیکه لیوان چای بدست داری پشت کامپیوترت مینشینی مثلا مینویسی هجوم مغول ویرانگرتر بود یا هجوم کورش؟
انگار که تا به امروز همه دانشمندان و تاریخ شناسان و باستانشناسان جهان در حال بیل زدن بودند ! و تمام منابع تاریخی کشک …!
آقا رضا فقط پان ایرانیست ها از کورش نگفته اند ..چرا فکر میکنید با دسته کور و کچل طرفید ؟
اگر راست میگویید نتایج تحقیقات ارزشمندتان ! را برای یک استاد به نام دارای کرسی در دانشگاهها بفرستید. اینکاررا نمی کنید چون نمی خواهید باعث خنده آنها باشید . حتما سرنوشت پورپیرار و کل کلش با دانشگاه شیکاگو را یادتان هست که هر چه خودزنی کرد اصلا تره هم برایش خورد نکردند ؟
اینقدر دلیل برای رد کردن گفته های شما هست که اگر اینجا بیاورم مقاله تبدیل به مثنوی هفتاد من خواهد شد و از حوصله بسیاری از خوانندگان سایت خارج است .
پس فعلا به همین لینکهایی که لابه لای نوشته ها دادم و به تنهایی برای رسوایی صد غیاث آبادی جویای نام کافی است بسنده میکنم تا بعد .
پاینده ایران
[h=3] پورپیرار 2! نقد حرفهای نادرست و غیر مستند غیاث آبادی تاریخ نویس! جمهوری اسلامی [/h]
این نوشتار کامل با منابع مستند پاسخیست به ایران ستیزانی که تاریخ را به کام جمهوری اسلامی ونژاد پرستان پانترکیسم جعل میکنند این نوشتار توسط وبلاگ اسپهبد در وب قرار گرفته و برای آگاهی هم میهنان دوباره در این بلاگ منتشر میشود
دوستان ایرانی باید بدانند که تاریخ ایران به طور مستند نوشته شده است و نه به طور احساساتی که هرکسی بخواهد به آن تهمت کند و ناسزا گوید. اما بدبختانه ایرانیان هنوز آگاهی نیافتند که چگونه این تاریخ مستند را درک کنند و از کجا یابند. به طور ساده:
منابعی مانند گوگل اسکالار و نوشتارهای پروفسورهای تاریخ در دانشگاه-های بزرگ جهان همواره مورد نظر محققان است. اما نوشتارهای روزنامه-ای / وبلاگی و غیره, هیچ ارزشی علمی ندارد. نوشتار کسانی که دکترا ندارند و جزو دانشگاه معتبر نیستند ..هیچ ارزش علمی در رابطه با تاریخ مستند ایران ندارد. یعنی نوشتارهای شعارگونه وبلاگی (چه بر ضد تمدن ایران چه بر سود تمدن ایران) را نمیتوان برای تز تاریخ اورد یا از آنها در مبحث آکادمیک استفاده کرد. بنابراین در اینجا تنها کوشش شده است که از منابع آکادمیک استفاده شود (یعنی منابعی که متخصصان دانشگاهی نوشتند) و قضاوت را بر عهده خوانندگان وامیگذارم:
در مورد غیاث آبادی که حتی دکترا ندارند و نویسنده هیچ متن علمی انگلیسی در مجلات معتبر جهانی نیست, همینطور است. برای نمونه پورپیرار/زهتابی/غیاث آبادی/صدیق/شاملو و غیره کسانی نیستند که در تاریخ رسمی بشر نقشی داشته باشند.
حال در مورد وبلاگ غیاث آبادی من چند نظر میدهم.
البته این گروه ها را کسی امروز در علم تاریخ جدی نمیگرد زیرا آنها صاحب کرسی در دانشگاه نیستند و مقالات متعدد در مجلات معتبر انگلیسی جهان ندارند. بنابراین ایرانیان باید یاد بگیرند که چگونه به مطالب علمی امروز دسترسی پیدا کنند و ژورلنهای معتبر ایرانشناسی را بخوانند.
اما پیش از بررسی ادعای او در مورد بابل یا غیره و استقبال پانترکیستها از کلام وی, جالبتر که وی یک کتابی در مورد آریاییها دارد (در رابطه با بومی بودن آنها ر ایران) در حالیکه پانترک میگوید "آریایی" وجود ندارد...
من تنها چند نمونه از تناقضات غیاث آبادی را میاورم:
در سرزمین باستانی ایران بزرگ، اقوام و مردمان گوناگونی زندگی می‌کرده‌اند که یکی از آنان و احتمالاً نام عمومی فرهنگی همه آنان «آریـایـی» بوده است..با توجه به همه شواهدی که تا اینجا بطور خلاصه گفته شد، به نظر می‌رسد که ایرانیان یا آریاییان «به ایران» کوچ نکردند؛ بلکه «در ایران» و «از ایران» کوچ کرده‌ و به نقاط دیگر پراکنده شده‌اند.
یا برای نمونه اینجا:
"کشف سنگ‌نبشته رباطک به چندین پرسش دیرینه در زمینه مطالعات کوشانی، پاسخ داد. به موجب این کتیبه دانسته می‌شود که کوشانیان زبان خود را به نام «زبان آریایی» می‌شناخته‌اند و آن نیای زبان فارسی یا دری است که گویا «دری» گونه تغییر‌یافته تلفظ واژه «اَریَـئـو» باشد. زبان آریایی و گونه تحول‌یافته آن بنام دری/ فارسی، زبان همگانی مردمان سرزمین‌های ایرانی بوده و منظور از «فارس»، تنها ناحیه فارس در جنوب ایران نیست؛
نام‌های ایران و فارس و شکل‌های پیشین آنها، همچون آریا، اَری، آرین، اَئیریَه، پَرسَه، پارسوا، پَرَشی، پِرسیس و انبوهی شمارش‌ناپذیر از دیگر نام‌های مشابه با آنها، از حدود ۴۵۰۰ سال پیش و به گونه پراکنده در منطقه‌ای از حدود غرب بین‌النهرین و آناتولیِ میانی تا شمال قفقاز، حوزه دریاچه خوارزم، سغد و دشت فرغانه تا دشت تاریم و غرب چین و تا پنجاب و رود سند برای نامیدن برخی سرزمین‌ها و مردمان ساکن در آنها رواج داشته است"
سپس اینجا را بنگریم:


". «آریایی» اصطلاحی استعماری و بدون سابقه تاریخی در مفهوم جدید خود است که برای مقاصد نژادپرستانه و تفرقه‌افکنانه در اواخر سده نوزدهم میلادی رواج یافته است "!!
البته سنگ نبشت بیسون و کنیشکا و متن اوستا و هردوت و غیره کنار, چطوری مورخی که خود ادعا میکد "آریایی" اصطلاحی بدون سابقه تاریخی است همواره از آن در کتاب و مقالات خود استفاده میکند!(در ضمن در مورد اصطلاح آریایی و مفهوم امروزی آن دوستان میتوانند به مقاله پروفسور گنولی در اینجا بنگرند):
There can be no doubt about the ethnic value of Old Iran. arya (
البته اگر مراد غیاث آبادی از مفهوم نادرست هیتلر از آریایی هست ..ایشان باید تذکر بدهند تا بهانه ای برای ایرانستیزان نباشند. خلاصه چنانکه گفتم مقاله زیر مفهموم درست آریایی را شرح داده است:
و همچنین دو مقاله آریا/آریان درایرانیکا..

غیاث آبادی در مورد اقدام داریوش هخامنشی میگوید:


"این آثار، از کوشش هخامنشیان برای سازندگی و اصلاحات اداری در مصر و نیز از روحیهٔ مدارای مذهبی آنان حکایت دارد."و سپس میگوید:"سنگ‌نبشته‌های ارجمند داریوش بزرگ هخامنشی در سوئز به همراه بیش از یکصد کتیبه دیگر هخامنشی در مصر و آثار فراوان دیگری که از آنان در مصر بجای مانده است، اسناد مهمی از حضور سازنده آنان در کشورها و سرزمین‌های دیگر است. شاید نتوان از حمله هخامنشیان به کشورهای دیگر دفاع کرد؛ اما رویکرد آنان به آبادانی و سازندگی و احترام به ادیان و باورداشت‌ها، در قیاس با تباه‌کاری‌ها و ویرانگری‌های جهان‌گشایان دیگر، ارزنده و ستایش برانگیز است"
حال به سخنان تازه غیاث آبادی نگاه کنیم:
"کورش را به راستی می‌توان «بزرگ» نامید، چرا که او نابودگر و ویران‌کننده‌‌ای بزرگ بود. او توانست در طول مدت پادشاهی خود چندین کشور و تمدن درخشان بشری را چنان برای همیشه نابود کند که جز نامی از آنان برجای نماند"و این سخن او اینجا:"اما هجوم کورش به بابل- برخلاف هجوم مغول به ایران- منجر به نابودی قطعی مشخصه‌های هویت بابلی شد. هجوم کورش نه تنها موجب شکل‌گیری سبک تازه‌ای در فرهنگ و هنر و معماری و دیگر دستاوردهای فکری یا مادی نشد، که حتی همان دستاوردهای موجود علمی و اجتماعی را که بابل به تازگی بدان‌ها دست یافته بود، به باد یغما داد"
دوستان بخدا من دوست ندارم سر این خزعبلات وقت صرف کنم.. میدانیم که تنها کسانی که این حرفها باورشان میشود پان ترک هستند وگرنه هیچ مورخی صاحب کرسی در دانشگاه معتبری چنین خزعبلاتی را نمیگوید. یعنی کسی که تاریخدان واقعی باشد مانند حزب اللهی شعار نمیدهد. اما محض اطلاعات دوستان چند نکته میگویم: آیا تا بحال یک مورخ بی طرف و
ازدواج زرتشت با دختر خود پوروچیستا



آقای رضا مرادی غیاث آبادی اخیرا ادعا کرد که گاتا ها یا گاثاها اشو زرتشت را به فارسی برگردانده و ترجمه او«نخستین کوشش برای ترجمه فارسی غیرتخیلی از گاتهای زرتشت» است! وی همچنین ادعا می کند که ترجمه گاث ها از زبان اوستایی به وسیله ی شخص دیگری انجام شده و غیاث آبادی هم آن را ترجمه کرده! با این توصیف اصلا معلوم نیست اگر ترجمه اوستایی از دیگری باشد، غیاث آبادی دقیقا چه چیز را ترجمه کرده؟ (ترجمه انگلیسی یا آلمانی به فارسی را که دارالترجمه هم انجام می دهد). به هر روی اینکه چه چیز ترجمه شده ، موضوع چندان مهمی نیست تا ادعای عجیبی که برای نخستین بار بر پایه آن مطرح می کند.
پیش از آنکه بخواهم به ادعای غیاث آبادی بپردازم، باید به طور خلاصه بنویسم که گاثاها چیست و چرا اهمیت دارد؟ گاثاها قدیمی ترین بخشهای اوستا و سروده هایی است که سرایش آنها را به خود زرتشت نسبت می دهند و به لحاظ زبانی هم از دیگر بخشهای اوستا قدیمی تر است؛ همین موضوع گاثاها را نسبت به دیگر متون زرتشتی در موقعیت برجسته تری قرار می دهد. پروفسور ویلیام مالندرا، مدیر بخش خاور نزدیک دانشگاه مینستوتا، در ایرانیکا می نویسد: گاثاها بارها و بارها ترجمه شده و در تمام اوستا هیچ متنی به اندازه گاثاها ترجمه نشده است. وی همینطور ادعا می کند ترجمه هیچ متنی در تمام جهان، چه کهن و چه نو به اندازه گاثاها شرح و تفسیر و اما و اگر نداشته است.
مالنددرا می گوید: تمام ترجمه های قرن بیستم که هر کدام توسط دانشمندان شایسته و ذی صلاح زبانشناس انجام شده با یکدیگر تفاوتهای عمده دارند حتی در یک متن واحد هم اختلافاتی به چشم می خورد . اما ظاهرا اینها چیزهایی نیستند که کسی مثل غیاث آبادی حتی نیازی به دانستن آن داشته باشد! اخیرا غیاث آبادی ادعا کرده که بر پایه ترجمه خود از گاثاها حقیقتی را دریافته که در تمام طول این صد و چهل پنجاه سال تاریخ ترجمه آکادمیک گاثاها کسی آن را درنیافته بود و به قول خودش اولین ترجمه غیر تخیلی از این متن را خود او قرار است که ارایه کند! آقای غیاثی آبادی ادعا می کند، بر پایه نوشته ای که او ترجمه کرده ، زرتشت پیامبر به تقلید از اهورا مزدا با دختر خود وصلت کرده است و لابد وقتی ایشان با چنین اطمینانی خبر ازدواج را می دهد، سند ازدواج پدر و دختر را هم با مهر و امضا آماده دارد.
[عکس: 173.jpg]زرتشت و غیاث آبادی

ادعای وصلت زرتشت با دختر خود، موضوعی است که مانند هر ادعای تاریخی دیگر می توانست در جای خود مورد توجه قرار گیرد و اگر به درستی مطرح می شد هیچ ایرادی هم نداشت و حتی اثبات آن هم چیزی از ارزشهای زرتشت پیامبر کم نمی کرد چون به فرض هم که زرتشت چنین کرده بود ، موضوعاتی از این دست باید در قالب هنجارها و ارزشهای زمان خود سنجیده شوند و ربطی به اخلاقیات دوران ما ندارند. اما ادعای آقای غیاث آبادی علاوه بر اینکه صحت ندارد، می تواند توسط هزاران هموطن زرتشتی ما توهینی به اعتقاداتشان تلقی شود.
ظاهرا آقای غیاث آبادی دلیلی نمی بیند که پیش از طرح چنین مسایلی آنها را با مراجع معتبر تطبیق دهد.
بر خلاف غیاث آبادی، پروفسور مری بویس که از بزرگترین دانشمندان تاریخ باستان ایران و مذهب زرتشت است، عقیده دارد که زرتشت سه بار ازدواج کرده و هیچکدام هم ازدواج با دختر خود وی نبوده؛ مری بویس می گوید بر پایه روایات، دختر وی پورچیستا به به ازدواج جاماسب وزیر ویشتاسپ درآمد. بر طبق دانشنامه بریتانیکا جلد بیست و چهارم صفحه ۸۲۰ جاماسپ پدرشوهر پوروچیستا، دختر زرتشت بود.
آنچه که آقای غیاث آبادی ادعا می کند در تضاد با نگرش کنونی است از اینرو غیاث آبادی چند راه در پیش رو دارد یا همانطور که در مطلب پست پیشین هم نوشتم مطلب کنونی و ادعاهایی از این دست که فقط خود او اکتشاف کرده و در جای دیگر ثبت نشده را را برای یک جورنال تخصصی بفرستد و کوشش کند از چند دانشمند ریویو بگیرد، کاری که در تمام عمرش یک بار هم نتوانسته انجام دهد. راه دوم که اگر همین رویه را ادامه دهد، دیر یا زود اجتناب ناپدیر خواهد شد این است که مانند ناصر پورپیرار ادعا کند، تمام تاریخ جهان توطئه استعمار است و به همین علت نوشته و ادعاهای او هم با تاریخ رسمی جهان نمی خواند. این هم راهی است که اگر شروع کرد باید مانند همان پورپیرار تا انتهایش را برود و راه آخر و شرافتمندانه ترین راه اینکه دست از جعل کردن تاریخ و جعل نوشته و ایمیل مردم بردارد و به دنبال یک شغل آبرومند برای خودش بگردد.
کورش، داریوش یا غیاث آبادی؛ کدامیک دروغ می گویند



[عکس: 174.jpg]سگ حسن پسند


داریوش شاه می گوید:«به خواست اهورامزدا، من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ رویگردانم.» و از اهورا مزدا می خواهد که کشورش را از دروغ، دشمن و سال بد (قحطی) مصون بدارد.
اما اخیرا رضا مرادی غیاث آبادی، سلطان چارطاقی های جهان، دارنده مدرک دکترا از ناکجا آباد و سگ حسن پسند فراهان (این آخری از خودش است) کاشف به عمل آورده که داریوش شاه یا سلفش، کورش (شاید هم هر دو) خود از دروغگویان بودند و تا امروز هم کسی از ترس کورش پرستان جرات نداشته تا دروغهایشان را آشکار کند، الا همان اخترِ عرصه باستانشناسی، رضا مرادی غیاث آبادی! شاید اصلا بخاطر همین دروغگویی داریوش باشد که خدا هم این دعایش را به هیچ گرفته و ما را گیر دروغگویان بی شرمی امثال احمدی نژادها در عرصه سیاست وغیاث آبادی ها در عرصه فرهنگ انداخته.

غیاث آبادی می گوید:
کورش در سطرهای سوم تا نوزدهم منشور مدعی می‌شود که مردم بابل از نبونید (شاه بابل) ناراضی بودند و او را شاهی می‌دانستند که اندوه و غم، سختی معاش، و رنج و آزار و مرگ برای مردم خود آورده بود. کورش می‌گوید که مردم بابل از خدای بزرگ خواستند که شاهی خوب برای آنان بیابد و خدای بزرگ هم پس از اینکه سراسر جهان را گشت، کورش را یافت و از او حمایت کرد تا شاه بابل شود. آنگاه همه مردم از پادشاهی کورش که توأم با راستی و عدالت بود و آنان را از غم و مرگ رهایی داده بود، خوشنود شدند و او را شادباش گفتند.
داریوش در بند شانزدهم از ستون اول کتیبه بیستون گزارش می‌کند که شخصی به نام نَدینتوبِل که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد. داریوش چند ماه بعد و در بند چهاردهم از ستون سوم همان کتیبه مجدداً گزارش می‌کند که شخص دیگری نیز به نام اَرَخَه که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه مردم شاه بابل شد. هر دوی این قیام‌ها توسط داریوش سرکوب شدند.
حال سؤال اینجاست که تناقض بین گزارش‌های کورش و داریوش چگونه حل می‌شود؟ اگر مردم از نبونید ناراضی بوده و خواهان کورش بوده‌اند، چگونه است که دو نفر می‌توانند با ادعای انتساب خودشان به نبونید (که علی‌القاعده باید منفور باشد)، اینچنین محبوبیت مردمی کسب کنند و به شاهی برسند. آن هم در شرایطی که فقط هفده سال از زمان نبونید می‌گذشته و بسیاری از مردمان بابل، هم خاطره پادشاهی نبونید را به یاد داشته‌اند و هم خاطره پادشاهی کورش را. اگر سخن داریوش درست باشد، نشان می‌دهد که نبونید به اندازه‌ای محبوبیت داشته که کسانی برای کسب حمایت مردم، خود را پسر او معرفی می‌کرده‌اند.
غیاث آبادی از مجموع اینها اینطور نتیجه می گیرد:
پاسخ این تناقض به سه شکل قابل حل است: ۱- کورش سخن نادرستی گفته و چنین ادعایی را برای توجیه حمله خودش به بابل مطرح کرده است. ۲- داریوش سخن نادرستی گفته و آن قیام کنندگان، خودشان را به نبونید منتسب نکرده بوده‌اند. ۳- هر دو درست گفته‌اند. به این صورت که مردم بابل واقعاً از نبونید ناراضی بوده‌اند، اما پس از کسب تجربهٔ حکومت و رفتار کورش، متوجه می‌شوند که نبونید با همه معایبش، بهتر و قابل تحمل‌تر از او و دیگر هخامنشیان بوده است. در نتیجه پادشاهی از نسل او را بر هخامنشیان ترجیح می‌داده‌اند. پاسخ چهارمی برای حل این تناقض به نظرم نمی‌رسد.
غیاث آبادی استدلال می کند که چون کورش در جایی گفته که مردم از نبونید ناراضی بودند و داریوش هم در جای دیگری عنوان کرده که کسی با ادعای وابستگی به نبونید قیام کرده، پس لاجرم میان ادعای کورش که از عدم محبوبیت نبونید گفته وداریوش که از شورش کس یا کسانی با نام او می گوید، تناقضی وجود دارد و او برای حل این تناقض راه حلهایی پیشنهاد می کند.
مختصر آشنایی با تاریخ ایران یا جهان کافی است تا بدانیم که سلطنت پادشاهان قدیم لزوما برپایه ی محبوبیت یا عدم محبوبیت ایشان نیست. پادشاهان بر اساس نسب یا پیوند با پادشاهان پیشین، حق شاهی داشتند و به شاهی پذیرفته می شدند. در برخی جوامع مانند مصر، پادشاهان از تبار خدایان بودند ، در جوامعی مانند ایران قدیم، فره ایزدی داشتند و در بین النهرین هم خدایان را نمایندگی می کردند در هر صورت کسانی لیاقت پادشاهی داشتند که از تبار شاهان بودند. حتی اگر سلسله جدیدی هم به قدرت می رسید به شیوه ای کوشش می کرد تا خود را به پادشاهان قدیم متصل کند. این ادعا که اعلام وابستگی به نبونید نشان از محبوبیت او یا ظلم کورش در دوران سلطنتش دارد، درست به این می ماند که ادعا کنیم مردم ایران، محمد علی شاه قاجار را بسیار دوست می داشتند که پس از اخراج ، فرزندش احمدشاه را به شاهی برگزیدند یا نادرشاه دوستدار شاه تهماسب دوم بود که پس از خلع، پسرش را به سلطنت رساند یا شیرویه، فرزند خسرو پرویز، از بابت محبوبیت پدرش به سلطنت رسید. در هیچکدام از این موارد محبوبیت شاه پیشین اسباب پادشاهی فرزند او نیست، بلکه انتساب به خاندان شاهی و خون شاهی است که او را شایسته پادشاهی می کند. در ارتباط با نبونید هم اینکه کسی با نام او شورش کرده لزوما نشان از محبوبیت وی ندارد و این استدلال لزوما نادرست است.
آقای غیاث آبادی اخیرا مطالب دیگری را هم عنوان کرده از جمله:
۱- شواهد فراوانی از خشونت‌ورزی و غارتگری و زن‌بارگی کورش بزرگ وجود دارد که با تجاوز به کشورها، نابودی تمدن‌ها، خرید و فروش برده و بهره‌کشی جنسی از دختران بیگناه همراه است.
۲- کورشی که بر اثر القائات اولیه استعمارگران بریتانیایی و القائات ثانوی کورش‌فروشان در ذهن بعضی‌ها شکل گرفته، همچون امامزاده‌ای قلابی، تنها در حوزه خواب و خیال و خودفریبی و عوام‌فریبی است و ارتباطی با کورش واقعی ندارد.
۳- این برنامه استعماری به منظور بهره‌کشی و جان‌نثاری جوان ایرانی در راه مقاصد استعمارگران و درانداختن او از چاهی به چاه دیگر ترتیب داده شده است. چرا که آنان بخوبی می‌دانند جوان ایرانی را دیگر نمی‌توان با شگردهای کهنه و به حکم مذهب به جنگ فرستاد و چماق به دستش داد. جنگ‌های آینده را دعواهای آریایی و ترک و عرب شکل می‌دهند و برنامه‌های تفرقه‌آمیز و نفرت‌انگیزانه بین مردم ایرانی و مردم منطقه به منظور زمینه‌سازی برای همین هدف صورت می‌پذیرد.
۴- کورش‌پرستی همیشه در پیوند با استعمار نیست. گاهی از آن به عنوان ماده‌ای تخدیری برای تسکین آلام و ناتوانی‌ها و بی‌عُرضگی‌ها استفاده می‌شود. مشابه کارکردی که برخی اشخاص از امامزاده‌ها انتظار دارند.
۵- کسانی که سنگ کورش را به سینه می‌زنند، به‌رغم دعوت نگارنده و به‌زعم مخالفت‌ها و تهمت‌های دائمی‌اشان، نتوانستند حتی یک مورد منبع تاریخی مغایر به آنچه نگارنده نوشته بود، معرفی کنند. آنان همچنین نتوانستند منابعی را که نگارنده از آنان درخواست کرد، معرفی کنند و دست به سکوت زدند.
۶- کورش‌پرستان برای آن سخنان و ادعاهایی که خود دوست دارند و مفید به کسب و کار خود می‌دانند، نه منبعی می‌خواهند و نه تردیدی در منابع به خود راه می‌دهند. اما به هنگامی که سخن مغایری را می‌شنوند از هیچگونه تردید در منابع خودداری نمی‌کنند. منابع را غرض‌ورزانه، غیرمعتبر، دشمن‌نگاری، غلط در ترجمه، تحریف در متن و امثال آن قلمداد می‌کنند و انواع و اقسام لطائف‌الحیل و شگردها را بکار می‌گیرند تا بتوانند سر خود یا سر مریدان خود را تا مدتی دیگر زیر برف نگاه دارند.
۷- کورش‌پرستان به شدت از برملا شدن واقعیت‌ها (و نیز گاهی از برملا شدن نام واقعی خود) بیم دارند و پاسخ هر ندای روشنگرانه و حتی پرسش‌کننده‌ای را با تهمت و توهین و پرونده‌سازی می‌دهند. چنانکه در این مدت توانستند چند صفحه فیسبوک جعلی، مطالب قلابی، و نیز فحاشی‌‌هایی را علیه نگارنده در سایت‌ها و وبلاگ‌های خودشان ترتیب دهند. این بیم از برملا شدن واقعیت‌ها یا از سوی کسانی است که دکان زیرپله‌ای خود را در آستانه تخته شدن می‌بینند و یا از سوی کسانی که سخنان روشنگرانه را «آبلیموی حال‌بُر» می‌انگارند.
۸- صرف‌نظر از همه اینها، نگارنده بر این باور است که افتخار به گذشته و درس گرفتن از تاریخ، تنها و تنها با توجه به واقعیت‌های راستین ممکن است. افتخارات فرهنگ و تمدن ایران بیش از آنست که نیاز به تحریف واقعیت‌ها باشد. کسانی که از روی حب و بغض، دیوارهای روستای نیاکانی ما را سیاه می‌کنند و یا کسانی که از روی شیفتگی بیجا، دیوارهای آنرا سراسر سفید می‌کنند، هیچکدام خادم میهن نیستند. دیوارهای روستای پرخاطره نیاکانی ما همانگونه که هست، دوست‌داشتنی و ‌آموختنیست. با همان دیوارهای نیم‌ریخته، با همان درخت‌های خشکیده و تازه جوانه زده، با همان کوچه‌های پر از گُل و گِل، با همان بزغاله‌هایی که بوی پشگل می‌دهند و با همان عطر کاهگل‌های باران خورده که دوست‌داشتنی‌ترین بوی عالم است.
این اراجیف رضا مرادی غیاث آبادی کوچکترین محلی از اعراب ندارد این خطوط را هم صرفا به این علت می نویسم که مهملات غیاث آبادی با نام نظرات کارشناس متخصص تاریخ که در واقع هیچ تخصصی هم ندارد، در اینترنت منتشر می شود. در مورد کورش پرستی باید گفت دوران پرستش کورکورانه خیلی وقت است که بسر آمده؛ چه خدا پرستی و امام پرستی باشد و چه کورش پرستی و بنابر این همه چیز را و از جمله کورش را می شود نقد کرد. اما نقد با مهمل گویی و دروغزنی متفاوت است و تاریخنویسی هم مانند دیگر علوم روشهایی دارد.
برای کسانی که شاید آگاهی نداشته باشند، صرفا در همین حد می نویسم که نوشته های هرودوت یا پلوتارک یا ترجمه کتیبه های آشوری و سومری یا تواریخ کهن که منابع دست اول هستند، در دست رضا غیاث آبادی از مدرک دکترای اختر باستانشناسی اش بی ارزش ترند و صرفا زمانی ارزش دارند که از یک مرجع معتبر دانشگاهی بیرون بیایند. آقای غیاث آبادی اگر مدعی هر کدام از موارد بالا است باید نقل از یک استاد تمام در دانشگاه معتبر در دوران اخیر بیاورد که هر کدام از ادعاهایش را تایید کند .(مانند همانها که به مقاله منشور کورش افزوده بود) یا می تواند خودش یک مقاله پیرامون هر کدام از موارد بالا بنویسد و در یک مجله تخصصی به چاپ برساند و از چند استاد خواهش کند که بر مقاله اش تاییدیه بنویسد. دوران نظریه توطئه اجانب هم بسر آمده؛ آقای غیاث آبادی خیلی خوب می داند که هیچکدام از ادعاهایش ارزش علمی ندارند اما بخوبی هم می داند که عموم مردم اینها را نمی دانند.
غیاث آبادی، داریوش هخامنشی و کشتار سکاها به دلایل مذهبی



رضا مرادی غیاث آبادی می گوید بر پایه کتیبه بیستون، داریوش هخامنشی سکاها را به دلایل مذهبی و نپرستیدن اهورا مزدا کشتار می کرد و اسرایشان را هم به رودخانه می انداخت؛ که البته این موضوع هم مانند اغلب ادعاهای اخیر وی حقیقت ندارد.
درباره آزادی مذهبی در دوران داریوش یک استاد مطالعات خاور نزدیک در دانشگاه میشیگان چنین می گوید:
.Nearly every scholar who has broached the subject views the religious policy of Darius as favorable to the gods of subject peoples
Bresciani says Darius I displayed tolerance and respect for the Egyptian province, as for the other provinces of the empire.
تقریبا تمامی محققین متفق القول اند که سیاست مذهبی داریوش بر پایه خوشامد خدایان مردم مد نظر بود. بریسایانی می گوید که داریوش یکم نسبت به مصریان بمانند دیگر بخشهای امپراتوری از خود احترام و مدارا نشان داد.
همینطور بر طبق تاریخ ایران چاپ کمبریج که از معتبرترین منابع مطالعه تاریخ ایران است، داریوش کوشش می کرد نظر موافق پیشوایان دینی مصری را جلب کند و با ایشان همانند دیگر ملل به مدارا و احترام رفتار می کرد. همین رفتار را از او درباره معبد اپولو سراغ داریم و به طور کلی داریوش به واسطه همین تسامح دینی همواره مورد توجه مورخین قرار دارد.

این چهره از داریوش با تصویری که رضا غیاث آبادی کوشش می کند در نوشته خود از داریوش نشان بدهد، تفاوت دارد. در واقع غیاث آبادی به دلیل نامعلوم ترجمه نادرستی از کتیبه بیستون ارایه داده. ترجمه کتیبه بیستون را می توانید از اینجا ببینید:
۷۴٫ (۵٫۲۰-۳۰٫) Darius the King says: Afterwards with an army I went off to Scythia, after the Scythians who wear the pointed cap. These Scythians went from me. When I arrived at the sea, beyond it then with all my army I crossed. Afterwards, I smote the Scythians exceedingly; another (leader) I took captive; this one was led bound to me, and I slew him. The chief of them, by name Skunkha — him they seized and led to me. Then I made another their chief, as was my desire. After that, the province became mine.
75. (5.30-3.) Darius the King says: Those Scythians ere faithless and by them Ahuramazda was not worshipped. I worshipped Ahuramazda; by the favor of Ahuramazda, as was my
ترجمه از سپهبد گرامی: سکاهای تیزخود از من نافرمانی کردند. من رئیس آنها را گرفتم و کشتم (یعنی هیچ جا نمیگوید زن و بچه و شهر و غیره) و رئیس دیگری بر آنها گماردم. آن سکاها اهورامزدا را نمیپرستیدند. من اهورامزدا را میپرستم. از لطف اهورامزدا بود که من توانستم بر آنها کامرا باشم.
همین عبارت را نیز در مورد ایلامیان نیز استفاده میکند. چنانکه میبینیم لوحه-های ایلامی در زمان داریوش کبیر به خوبی نشان میدهد که ایلامیان خدایگان خود را داشتند و برای آنها نذر میکردند و هخامنشیان/ایرانیان آهورامزداپرست کاری به آنها نداشتند. اینها در لوحه های ایلامی تخت جمشید موجود است.
یک) غیاث آبادی به دروغ و جعل, لغت “خائن” را در متن ترجمه خود وارد کرده است.
دو) داریوش کبیر هیچ جا نمیگوید که دین اهورامزداپرستی را بر سکاها تحمیل کرده است و یا بخاطر دین آنها با آنها جنگ کرده است. تنها اختلاف بین داریوش کبیر و رئیس قبیله سکاهای تیزخود افتاد و داریوش یک رئیس دیگر از خود آن قبیله بر آنها گمارد.
سپس داریوش پیروزی خود بر رئیس قبیله که نافرمانی کرد را بخاطر لطف خدا میداند. اما هرگز حرفی از تحمیل دین یا جنگ بخاطر مذهب در این عبارت دیده نمیشود و این بدفهمی و نیت پلید غیاث آبادی (که دکترا ندارد و بیخود به خود لقب دکتر میدهد و آثار دیگران مانند دکتر ارفعی را به سرقت میبرند و زیر نام خود چاپ میکنند) را نشان میدهد.
تمامی اینها را باید در چهارچوب زمان و مکان ۲۵۰۰ سال پیش دید و با این حال, کارهای داریوش کبیر هرگز در معیار آن زمان غیرانسانی نبود. زیرا تمامی متون بیستون اشاره میکند که “سپاه من سپاه ایکس را شکست داد..” و هیچ جا از کشتار غیرنظامیان نمیگوید و جایی حتی کشتار ضعیفان را نکوهش میکند.
در ضمن غیاث آبادی دروغ دیگری اینجا در مورد غرق کردن اسیران در آب نسبت به داریوش داد.
توهین رضا مرادی غیاث آبادی به ملت ایران و ماجرای پشمکش



[عکس: 170.jpg]رضا مرادی غیاث آبادی

رضا مرادی غیاث آبادی – که علاقه زیادی به چیزهای شیرین دارد – اخیرا یک جعبه پشمک غیاث آباد (احتمالا از محل فروش ترجمه منشور دکتر ارفعی) برای دوستانش جایزه تعیین کرده که می خواهم چند سطری درباره اش بنویسم. اما پیش از اینکه به پشمک غیاث آبادی برسیم لازم است درباره توهین وی به ملت ایران بنویسم که اخیرا منتشر کرد. آقای غیاث آبادی در مطلبی که ظاهرا خطابش من و شخص دیگری است، به پارسیان هم توهین می کند و پارس کردن و چیز زیادی نوش جان کردن را به ایشان نسبت می دهد:
«مثل پارسیان پارس می‌کردند و چیزهای زیادی نوش جان می‌فرمودند».
معلوم نیست منظور غیاث آبادی از این چیز زیادی نوش جان کردن همان شکرهایی است که اخیرا خودش به صورت پشمک می خورد یا منظور دیگری دارد؟ علی ایحال توهین به یک گروه قومی در هر جای دنیا محکوم است و مخصوصا اگر به گروهی توهین کند که بخش عمده یک ملت و جامعه میزبانش هستند، این موضوع اهمیت بیشتری هم می یابد. همانطور که می دانیم عنوان پارسیان و پرشین در زبانهای دیگر هم به همان معنای ایرانی کاربرد دارد. متاسفانه گویا در مملکت ما مرجعی نیست که به اینگونه ژاژخایی و دهان درانیها رسیدگی کند.
البته غیاث آبادی پس از چند ساعت این نوشته اش را پاک کرد و دوباره چند ساعت بعدتر نسخه بازنویسی شده اش را انتشار داد که در آن «پارسیان» به «پارسیان هخامنشی» تبدیل شده بود و در نهایت هم رساله ای درباب مزایای پارس کردن سگ نوشت که یعنی خیلی هم خوب است و هیچ ایرادی ندارد!

علی ایحال همه اینها نشان می دهد که آقای غیاث آبادی خودش دقیقا همان کسی است که آن چیزهای زیادی را نوش جان کرده و حالا هم که این موضوع را پذیرفته، از بقایایش یک جعبه پشمک خیرات می کند.
پشمک غیاث آبادی

غیاث آبادی می خواهد یک جعبه پشمک خیرات کند و در ارتباط با شرایط واگذاری پشمکش هم در وبلاگش نوشته من ضمن اینکه غیاث آبادی و پشمکش را به هم می بخشم و اکیدا توصیه می کنم اینطور ولخرجی ها را با پول فروش کتاب منشور دکتر ارفعی نکند، تصمیم گرفتم دستکم برای چند تا از پرسشهایش پاسخ بنویسم.
می گوید:
ما راستش مقداری خسته شده‌ایم از بس دیگران سند خواستند و ما دادیم، عیبی دارد حالا ما بخواهیم و دیگران بدهند؟
در ادامه می پرسد:
کدام نهاد جهانی روز جهانی کورش را وضع کرده و یا چنین مناسبتی در کدام تقویم جهانی آمده است
پاسخش خود ما است. ما خودمان اراده می کنیم که برای کورش بزرگداشت برگزار کنیم به احدی هم ارتباطی ندارد. مگر برای بزرگداشت گرفتن باید از غیاث آبادی و نهادهای جهانی اجازه گرفت که چنین مطلب مهملی را می نویسد. ما ایرانیان روز جهانی کورش را برگزار می کنیم و دیگران هم برگزار خواهند کرد.همانطور که نویسنده این مقاله در هافینگتون پست هم به این موضوع اشاره می کند.
می پرسد:
سخنان گهربار کورش (مانند بدن مرا بدون مومیایی در خاک پاک وطن دفن کنید/ برای مبارزه با تاریکی شمشیر نمی‌کشم بلکه چراغ به دست می‌گیرم) در کدام سند تاریخی آمده است
نه من و نه هیچکدام از دوستانم که خزعبلات این شخص را تا امروز درآوردیم راوی حدیث نیستیم. اگر هم چیزی نقل شده بر خلاف مهملات غیاث آبادی با ذکر منبع بوده است. اگر ادعایی دارد می تواند خلافش را نشان دهد. اما آنچه که برای من مسلم است، در گذشته عامه مردم برای پیامبر اسلام و امامان شیعه جملات قصار جعل می کردند و حالا همان جملات را که از کنفسیوس و مسیح و شخصیتهای تاریخی در می آورند به کورش و داریوش و رضا شاه نسبت می دهند و در وبلاگها و ایمیل لیستها برای همدیگر می فرستند. اینکه دو جمله بالا هم از همان جملات جعلی باشد یا نه را من نمی دانم ؛ اما اگرغیاث آبادی یا دیگران می خواهند کسی را بازخواست کنند یا چیزی را از جایی نقل کند باید جایش را بنویسد و از نویسنده بخواهد که برای نوشته اش منبع معتبر بیاورد. به این کار می گویند مغلطه مرد/انسان پوشالی یعنی چیزی را به کسی نسبت می دهد که از او نیست و بعد تلاش می کند تا آن را رد کند تا مخالف خود را ناموجه جلوه دهد. در اینجا هم غیاث آبادی قصد دارد اینطور وانمود کند که مخالفان من همانهایی هستند که این مطالب را درآوردند.
در ادامه می گوید:
نام دین زرتشتی در کدام سند تاریخی قبل از ۱۵۰ سال پیش آمده است؛ یا به کسی که نشان دهد نام زرتشت در کدام سند تاریخی کهن‌تر از ۱۸۰۰ سال پیش آمده است
این احتمالا نخستین پرسش آقای غیاث آبادی است که ارزش پاسخ دارد. به گفته پروفسور پرونل از دانشگاه پاریس، نخستین اشاره به نام زرتشت، مربوط به قرن پنجم پیش از میلاد یعنی تقریبا ۲۵۰۰ سال پیش و از سوی تاریخنگاران یونانی است.
به گفته ی پروفسور مری بویس (غیاث آبادی پس ازآن مهملات درباره ازدواج زرتشت و دخترش،احتمالا باید مری بویس را بشناسد.) مذهب زرتشت در قرن چهارم پیش از میلاد مذهب ایرانیان بود.
اگر به منابع بیشتری نیاز بود، اینجا را نگاه کنید.
می گوید:
به کسی که نشان دهد در کدام سند تاریخی از کورش به عنوان بنیانگذار کشور ایران یاد شده است
در دانشنامه بریتانکا مدخل Achaemenian society and culture چنین آمده:
Cyrus II, founder of the Achaemenian Empire,
کورش دوم بنیانگذار امپراتوری هخامنشی [است].
پایین تر:
the Achaemenian Empire is seen as the beginning of the Iranian nation, one of the pivotal peoples in the modern Middle East.
امپراتوری هخامنشی به عنوان آغاز ملت/کشور ایران شناخته می شود. یکی از پر اهمیت ترین مردم در خاورمیانه مدرن.
برای آگاهی و رجوع:
Iran, ancient. (2011). Encyclopædia Britannica. Encyclopædia Britannica Ultimate Reference Suite. Chicago: Encyclopædia Britannica.
می پرسد:
کسی که عکسی از تمثال بی‌مثال منشور کوروش که بر سردر سازمان ملل آویزان است و اینجوری دلنگ‌و‌دلنگ می‌کند را نشان بدهد
غیاث آبادی پیشتر این مطلب را به صورت یک پست مجزا هم نوشته بود که تجزیه طلبان پان ترکیست آن را روی شبکه های اجتماعی انتشارش دادند:
اینکه می‌گویند منشور کورش را بر سردر سازمان ملل آویزان کرده‌اند، یکی دیگر از دغل‌‌کاری‌های تمام‌نشدنی کورش‌پرستان است. اما ذهن سازنده آن که احتمالاً فاقد «هوش سرشار نژاد پاک آریایی» بوده، مقداری ناشیانه عمل کرده و سازمان ملل را با جگرکی سر کوچه اشتباه گرفته و تصور کرده در سردر آنجا هم چنگک‌هایی برای آویزان کردن دل و قلوه برقرار شده است. با این حال از کورش‌پرستان محترم خواهش می‌کنم که اگر می‌شود و مقدور است و اگر خدای نکرده ادب آریایی‌اشان گُل نمی‌کند، عکسی از آن سردر مزین به کتیبه یا تمثال بی‌مثال منشور کورش را به این بنده سراپا تقصیر نشان بدهند تا یک وقت خدای ناکرده آن «موضع مبارک» را ندیده از دنیا نرفته باشم. قول می‌دهم که آن تمثال را فوراً در ذیل همین مطلب منتشر کنم.
البته اضافه کنم که عده‌ای نیز مدعی هستند که شعری از سعدی بر سردر سازمان ملل آویزان است. این ادعا نیز مثل آن یکی نادرست است.
همانطور که غیاث آبادی با توجه به تجربیاتنش در جگرکی مطرح می کند، سردر سازمان ملل جای آویزان کردن منشور کورش یا شعر سعدی نیست. اما نسخه ای بدلی از منشور کورش در ورودی سازمان ملل در شهر نیویورک نگهداری می شود که برای آگاهی بیشتر می توانید اینجا یا اینجا یا اینجا را ببینید.
در مورد آن شعر معروف سعدی هم من چند سال پیش مطلبی نوشته بودم و به مقاله هافینگتون پست اشاره کردم که آن مطلب و اشاره به این چامه در ورودی ساختمان سازمان ملل را می توانید از اینجا بخوانید:
Though born in Shiraz, Sa’di (1184-1283) traveled widely throughout the Middle East. He was an ardent believer in Islam and an equally strong believer in unity and peace. One of his poems on the subjects is inscribed at the entrance to the UN building in New York. Here’s a translation:
Human beings are members of a whole,
In creation of one essence and soul.
If one member is afflicted with pain,
Other members uneasy will remain.
If you have no sympathy for human pain,
The name of human you cannot retain.
غیاث آبادی اخیرا اتهاماتی هم به کورش هخامنشی نسبت داده و او را به تجارت سکس!! متهم کرده که در اینباره یک مطلب جداگانه خواهم نوشت.
[h=2]منشور کورش و ماجرای سرقت رضا مرادی غیاث آبادی[/h]

[عکس: 175.jpg]دکتر عبدالمجید ارفعی

رضا مرادی غیاث آبادی که اخیرا کورش هخامنشی را خونخوارتر از تیمور و چنگیز خوانده و قاتل او، تومیریس، ملکه ماساگتها، را ستایش می کند (ماساگات ها از ایرانیان شاخه شرقی هستند اما تجزیه طلبان پان ترکیست آنها را ترک می خوانند. عنوان «توموروس» که غیاث آبادی بکار برده تنها در میان پان ترکیستها سابقه دارد.) و در اوهامش نام او را بر دیوار مستراح می نویسد، در زمانی نه چندان دور کتابی با عنوان «منشور کورش هخامنشی» منتشر کرد و در مقدمه آن وی را چنین ستود:
«تاریخنامه‌های بشری بازگوکنندة رفتار نیک کورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین کشور آنروز جهان، و کنش‌های ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.»
ظاهرا در آن زمان منفعت ایشان در این فقره طور دیگری ایجاب می کرده. اما نکته ای که در اینجا قصد گفتنش را دارم و تا همین اواخر از آن آگاهی نداشتم اینکه مندرجات کتاب منشور هم از ترجمه «دکتر عبدالمجید ارفعی» سرقت شده است. آقای غیاث آبادی در واقع نه چیزی را ترجمه کرده و نه به هیچ زبان باستانی تسلط ندارد که از این پس هم بخواهد الواح قدیمی را ترجمه کند.

همانطور که پیشتر در پیرامون ادعای غیاث آبادی و «ازدواج زرتشت با دخترش پوروچیستا» شرح دادم، ایشان در آن موقع هم متنی را به قول خودش ترجمه کرده بود، که مهمترین و آشکارترین ویژگی آن که تفاوتهای عمده در نسخ گوناگون باشد را نمی دانست و بر پایه همان ترجمه خودش، تمام مترجمین قبلی را به ناامانتداری و ترجمه تخیلی (بر روی تصویر فشار دهید) متهم کرد.
از قرار معلوم ترجمه منشور ایشان هم دزدی بوده است. دکتر عبدالمجید ارفعی – که بر خلاف غیاث آبادی یک زبانشناس و ایلام شناس برجسته است – در نامه ای که به روزنامه همشهری نوشته بود، موضوع دزدی آقای غیاث آبادی راشرح داد.
نسخه ای از این نامه در این نشانی موجود است و متن کامل آن را هم برای آگاهی خوانندگان در ادامه درج می کنم.
[عکس: 5.png]رضا مرادی غیاث آبادی و سرقت ترجمه منشور کورش


[عکس: 6.png]رضا مرادی غیاث آبادی و سرقت ترجمه منشور کورش


[عکس: 7.png]رضا مرادی غیاث آبادی و سرقت ترجمه منشور کورش


[عکس: 8.png]
صفحات: 1 2