در ستایش بیکاری
برتراند راسل
1932
مانند بیشتر همنسلان خود، من هم با این گفته بزرگ شدم: "شیطان برای دستان بیکار همواره کاری در آستین دارد". من در جایگاه بچهای مذهبی به آنچه میشنیدم باور داشتم و وژدانی بدست آوردم که مرا مشغول به کار سخت تا امروز نگه داشته است. ولی اگرچه وژدان من بسیاری از رفتارهای مرا کنترل کرده، ولی باورها و عقاید من دوچار یک انقلاب شدهاند. من فکر میکنم که در این دوران کار زیادی انجام میشود و زیان بسیار بزرگی در اینکه کار کردن را مقدس بدانیم خوابیده است، و آنچه که امروز نیاز به آموزش در کشورهای صنعتی میرود بسیار متفاوت از آن چیزی است که تاکنون آموزش داده شده است. همه داستان مسافری در ناپِل که دوازده گدا را دراز کشیده زیر خورشید دیده بود (پیش از روزهای موسولینی) را میداند. وی به تنبلترین آنها یک لیره
پیشنهاد[sup][aname="rpaf67fe70e8d9a450c9eedeca41d24ba7b"][[/aname][anchor="paf67fe70e8d9a450c9eedeca41d24ba7b"]1][/anchor][/sup] کرد. یازدهتای آنها از جا پریدند تا آن را بگیرند، او آن را به دوازدهمی داد. مسافر روی ایده درستی ایستاده بود. ولی کشورهایی که از آفتاب مدیترانهای بهره نمیبرند بیکاری سختتر است، و یک پروپاگاندای گسترده برای راه اندازی آن نیاز است. من امیدوارم که پس از خواندن برگهای پیش رو، رهبران .Y.M.C.A جُبنشی را برای آشناسازی جوانان به بیکنشی درست کنند. اگر که اینچنین، من زندگی خود را به بیهودگی نگذراندهام.
من میبایستی پیش از برشمردن
فرنودهای[sup][aname="rpa88f3f25673ef402eab7e5cbf0b171a14"][[/aname][anchor="pa88f3f25673ef402eab7e5cbf0b171a14"]2][/anchor][/sup] خود در بیکاری، چیزی که نمیتوانم بپذیرم را رد کنم. هر زمان یک آدمی که به اندازه کافی پول و دارایی دارد گرایش به شرکت در یک کار روزمره پیدا میکند، برای نمونه آموزگاری در مدرسه یا تایپ کردن، به او گفته میشود که با کار کردن خود نان را از سفره کسانی که نیازمند هستند بیرون میکشد. چیزی که این دسته از آدمها معمولا فراموش میکنند این است که پولی که فرد بدست میآورد، خرج هم میکند، و در همان خرج کردن است که او کارسازی کرده است. تا مادامیکه یک آدم پول خود را خرج میکند، همان اندازه نان در سفره دیگران میگذارد که از سفره دیگران در برابر کار خود گرفته است. در این دیدگاه، نابکار راستین کسی است که پول خود را پسانداز میکند. اگر او پول خود را مانند ضربالمثل دهقان فرانسوی در جوراب پنهان کند، روشن است که کارسازی نکرده است. اما اگر پسانداز خود را سرمایهگذاری کند، شرایط کمتر آشکار بوده و موردهای گوناگونی برمیخیزند.
یکی از کارهای معمول در انجام دادن با پساندازها وام دادن آن به دولت است. بر این نگرش که اضافه بر مازاد بیشتر دولتهای امروزی یا هزینه پرداخت جنگهای گذشته و یا آمادگی برای جنگهای آینده میشود، کسی که پول خود را به دولت وام میدهد، در تراز همان آدمهای آدمکش استخدامکن بدی جای میگیرد که در شکسپیر میخوانیم. هزینه خالص چنین عادتهای اقتصادی افزایش نیرویهای نظامی دولتی است که به آن وام داده شده است. روشن است که بسیار بهتر خواهد اگر فرد پول خود را خرج کند، حتی اگر خرج نوشیدن شراب و قمار باشد.
اما، میبایستی این را هم بگویم که اگر پول در تشکیلات اقتصادی سرمایهگذاری شود شرایط بسیار متفاوت خواهند بود. اگر چنین تشکیلات اقتصادی پاگرفته و کالایی بدردبخور ایجاد کند، کارسازی میتواند درست باشد. اگرچه اینروزها هیچکس منکر آن نیست که بیشتر چنین تشکیلاتی به شکست میانجامند. این به آن
چم[sup][aname="rpaf55402a348094ac196fe6a8f23f2a322"][[/aname][anchor="paf55402a348094ac196fe6a8f23f2a322"]3][/anchor][/sup] است که بیشتر تکاپوی آدمی، که میتوانسته اختصاص به ساخت چیزی که مایه لذت و سرخوشی است بشود، صرف ساختن ماشینهایی شده است که پس از به انجام رسیدن خود، به بیهودگی نشسته و هیچ سودی به هیچکس نمیرسانند. کسی که پساندازهای خود را در این ورشکستگی سرمایهگذاری میکند هم به دیگران آسیب میرساند و هم به خود. اگر او پول خود را بگوییم، در دادن مهمانی به دوستان هزینه کند، دوستانش (به امیدواری) از مهمانی لذت میبردند و همانگونه همه کسانی که او در این راه پول خرج کرده است، مانند قصاب و نانوا و "قاچاقچی مشروب". ولی اگر او پول خود را (بگوییم) در ساخت ریلهای خط آهن برای ماشینهایی سرمایهگذاری بکند که سرانجام در بیاید به کار نمیآمدند، در حقیقت کار و تکاپوی زیادی را به کژروی کشانده و در نهایت به هیچکس هم لذتی نرسانده است.
هر آینه، زمانی که آن فرد در پی ناکامی سرمایهگذاریهای خود ندار و بیپول میشود، به مانند کسی که در زندگی بدشانسی آورده است به او نگاه میکنند، هنگامیکه به آدم دست و دلبازی که پولهای خود را خیرخواهانه خرج کرده، همانند یک منفور سبکسر و نادان نگریسته میشود.
همه اینها بیپایه است. من با جدیت تمام میخواهم بگویم که در جهان امروز، آسیب و زیان بسیار زیادی در این باور عمومی که کار سخت با ارزش است رسانده میشود، و راه به خوشبختی و کامیابی، در کاهش کار سازمانیافته و ماشینوار نهفته است.
پیش از هر چیز، کار چیست؟ کار از دو گونه است، نخست، دگرگونی ماده یا بگوییم پوسته سطح زمین را به ریخت دیگر در آوردن و دوم، به دیگران گفتن که همین کار را انجام دهند. گونه نخست ناخوشآیند است و چندان سودی ندارد؛ دومی لذتبخش است و پرداخت بالایی هم دارد. گونه دوم گسترشپذیری بدون مرز را دارد: نه تنها کسانی هستند که دستور میدهند، بلکه کسانی هم هستند که پیشنهاد[sup][aname="rpac415626c7a0540048f08aa5cbf39ba80"][[/aname][anchor="paf67fe70e8d9a450c9eedeca41d24ba7b"]1][/anchor][/sup] میدهند چگونه دستور داده شود. معمولا هم دو دسته متفاوت از این پیشنهادها از سوی گروههای سازمانیافتهشده داده میشود؛ این همان سیاست است. کاردانی مورد نیاز برای آن هم، نه داشتن دانش درباره کسانی است که این پیشنهادها و فرمانها داده میشود و بلکه، دانش درباره چگونگی باوراندن و متقاعد کردن دیگران، به کمک گفتار و نوشتن است، به بیان دیگر همان تبلیغات.
اگرچه نه در آمریکا، ولی در سرتاسر اروپا دسته سومی از آدمها هستند که از هر دو دسته دیگر بیشتر ارجمند و محترم شمرده میروند. کسانی هستند که با مالکیت زمین، میتوانند به دیگران برای هستی و کار خود پول بدهند. این مالکان زمین خود بیکار بوده و در
برایند[sup][aname="rpade7d8de1e5f04c9e9806cb62d3eabb62"][[/aname][anchor="pac415626c7a0540048f08aa5cbf39ba80"]4][/anchor][/sup] ،شاید از من چشمداشت ستایش آنها برود. شوربختانه بیکاری آنها تنها از اینرو فراهم شده است که دیگران را بکار میکشند؛ براستی که از انگیزه آنها در بیکاری و تنآسایی است که در تاریخ سرچشمه شرافتمندانگی وی نیکیْ کار شده است. واپسین چیزی که آنها هرگز میخواهند این است که دیگران خود شیوه ایشان را پی بگیرند.
از آغاز فرهنگ و نوگرایی تا انقلاب صنعتی، یک آدم میتوانست بمانند یک قانون، با کار سخت اندکیْ بیشتر از آنچه برای گذران زندگی خود و خانوادهاش نیاز بود بدست آورد، اگرچه همسر او نیز میبایستی دستکم اندازه خود او سخت کار کرده و بچههای او نیز میبایستی با بزرگتر شدن به او میپیوستند. تهماندهایِ نیز ولی برای کسانی که کار کرده بودند نمیماند، بساکه از آنِ جنگجویان و کشیشان میشد. با برآیندِ آن که مرگ بسیاری از کارگران از روی گرسنگی و نداری بود. این سیستم تا سال 1917 در روسیه دنباله داشت و همچنان در شرق دنبال میشود؛ این در انگلستان، با بودنِ انقلاب صنعتی با همهیِ توان خود در سرتاسر جنگهای ناپلئون بجاماند و تنها تا سد سال پیش بود که طبقهای نو از فرآوردگان توان را به دست گرفتند. در آمریکا این
سامانه[sup][aname="rpace4de851e03b4597a584614c409a647f"][[/aname][anchor="pade7d8de1e5f04c9e9806cb62d3eabb62"]5][/anchor][/sup] پس از اتمامِ انقلاب به پایان خود رسید، مگر در جنوب، جاییکه تا پایان "جنگ داخلی" همچنان دنباله داشت. سامانهای که پایستگیِ اینچنین درازی داشته و بتازگی پایان یافته طبیعتا،
هنودِ[sup][aname="rpad35a8688948b4c1cbdbc3fb427cdd6df"][[/aname][anchor="pace4de851e03b4597a584614c409a647f"]6][/anchor][/sup] ژرفی روی اندیشه و نگرش مردم نیز گذاشته است. بسیاری از چیزهایی که ما در خواستنی و خوب بودن کار میبینیم از این سیستم برگرفته شده است، و در زمان پیشا-انقلاب به سر بردن با جهان امروز سازگاری ندارد. شیوه مدرن امروزی آسودگی را تا یک اندازهای، به گونهای که به حق امتیاز ویژهیِ از ما بهتران نیانجامد و در میان مردم
پخش[sup][aname="rpa66c58cd75b82498c9adad7ae5362449e"][[/aname][anchor="pad35a8688948b4c1cbdbc3fb427cdd6df"]7][/anchor][/sup] و پراکنده باشد را فراهمیده است. اخلاقیات کار، اخلاقیات بهرهکشی است و جهان امروز نیاز به بردگی ندارد.
روشن است که در جوامع
نخستینی[sup][aname="rpa038d092ca28549d48002ed3eae75d8b4"][[/aname][anchor="pa66c58cd75b82498c9adad7ae5362449e"]8][/anchor][/sup] دهقانان و روستاییان اگر به خودشان میبود، با تهماندهیِ درآمد خود در پی فراهمیدنِ هزینهیِ زندگی جنگجویان و کشیشان زندگی نمیکردند و یا با بیشتر از آنچه نیاز داشتند، و یا کمتر از آنچه داشتند میگذراندند. در حالت نخست، فشار محض بوده است که آنها را به کار و "مازادآوری" وادار کرده است. رفته رفته اما، دریافته شده است که میتوان بسیاری از آنها را به پذیرش این شیوه زندگی اغوا کرده به اینگونه که سختکوشی را وظیفه خود بدانند، اگرچه بخشی از سختکوشیشان هزینه گذران بیکاری و تنآسایی دیگران باشد. با این روش مقدار فشار و زور مورد نیاز کمتر شده و از هزینههای دولت کاسته. تا به امروز 99 درسد دستمزد-بگیران براستی شگفتزده میشوند اگر بشوند که پادشاه نباید درآمدی بیشتر از یک کارگر داشته باشد. کارکرد ایده وظیفهشناسی، از دیدگاه تاریخی همواره شیوهای از سوی قدرتمندان و توانگران در اغواگری دیگران در راستای سود شخصی اربابان و نه خود بوده است. سد البته که توانگران این حقیقت را در این باور که بهرهکشی ایشان خیرخواهانه و بشر دوستانه است از خود پنهان کردهاند. گاهی زمانها این درست بوده است؛ بهرهکشان آتنی، بخش زیادی از اوقات فراغت و آسودگی خود را در کمک کردن
همیشگی[sup][aname="rpa3f44bbe091954ee08acae51ec2b482aa"][[/aname][anchor="pa038d092ca28549d48002ed3eae75d8b4"]9][/anchor][/sup] به گسترش فرهنگ و تمدن میگذراندهاند که در یک سیستم اقتصادی عادلانه اینکار شدنی نبوده است. آسودگی اما جزئی لاینفک از همبودگاه و جامعه است و در گذشته، این تنها با بهرهکشی از بسیاری و برای اندکشماری فراهم بوده است. کار کردن ایشان ارزشمند بوده، نه برای آنکه کار به خودی خود خوب است، اما برای آنکه آسودگی ایشان خوب بوده است، در شیوه مدرن امروزین اما، پخش[sup][aname="rpa6b840e0822b64d72b413989fae7bbb00"][[/aname][anchor="pad35a8688948b4c1cbdbc3fb427cdd6df"]7][/anchor][/sup] عادلانه آسودگی و رفاه بدون آسیبرسانی به همبودگاه و جامعه شدنی است.
فنآوری امروز کاهش بخش بزرگی از تکاپوی روزانه در
برآوردن[sup][aname="rpabd6f77ac69a041ac9d8d0b9ef070a70a"][[/aname][anchor="pa3f44bbe091954ee08acae51ec2b482aa"]10][/anchor][/sup] نیازهای نخستینی[sup][aname="rpa8f92860a467e4cf69a2e7cbcf799b340"][[/aname][anchor="pa66c58cd75b82498c9adad7ae5362449e"]8][/anchor][/sup] را برای همگان شدنی کرده است. این بویژه در زمان جنگ آشکار گشته بود. در آن زمان، همه مردان سرگرم خدمت نظامی، همه زنان و مردان مشغول ساخت مهمات جنگ، همه مردان و زنان سرگرم جاسوسی و تبلیغات جنگی و یا کار دفترهای دولتی وابسته به جنگ، از فعالیتهای فرآورانه بیرون کشیده شده بودند. در کنار همه اینها، تراز و کیفیت همگانی زندگی برای مزدبگیران هر دو سوی جنگ، بسیار بهتر از گذشته بود.
مهندی[sup][aname="rpab41610589f704a2385ac0100a4e390e0"][[/aname][anchor="pa6b840e0822b64d72b413989fae7bbb00"]11][/anchor][/sup] این واقعیت بدست اقتصاد پوشانده شد: وامگرفتن اینگونه مطرح شد که گویا آیندگان از دسترنج امروزیها تغذیه میشوند. ولی روشنه که این یک ناشدنی است؛ یک آدم نمیتواند نانی که هنوز نیست را بخورد. جنگ بخوبی نشان داد که به یاری
فرآورش[sup][aname="rpafbce1ee9faf647d996043949915b5c22"][[/aname][anchor="pabd6f77ac69a041ac9d8d0b9ef070a70a"]12][/anchor][/sup] سازمانهیافته و دانشیک،
بیشینگان[sup][aname="rpa45b1fb67558a406292dcc73e632ffa65"][[/aname][anchor="pa8f92860a467e4cf69a2e7cbcf799b340"]13][/anchor][/sup] را در میتوان با اندک بهره گرفتن از پتانسیل فنآوری نوین در آسایش و رفاه نگه داشت. اگر پس از پایان جنگ، این فنآوری نوین که برای رهاسازی آدم از تولید ساز و برگ جنگی و مهمات ساخته شده بود بجا میماند، ساعتهای کاری به کمتر از 4 ساعت رسیده بوده و همه چیز خوب میماند. به جای آن، هرج و مرج پیشین بازگردانده شد، کسانی که به کارشان نیاز میرفت وادار به کار برای ساعتهای دراز شدند و دیگران در بیکاری خود گرسنه ماندند. چرا؟ برای آنکه کار یک وظیفه است، و آدمی باید دستمزد خود را به ازای آنچه عرف کاریاش میگوید بگیرد و نه مقدار کاری که انجام داده است.
این اخلاقیات دولت بردگی است، پیادهسازی شده در شرایطی بسیار ناهمانند آنچیزی که در آن به پاخاسته است. هیچ شگفتانگیز نیست که پیآمد آن دردناک و جانگداز بوده است. بگذارید یک نمایی را در نگر بگیریم، بیانگارید که در یک
بازه[sup][aname="rpae48a4bc1272d421096b8a8dc85c17b23"][[/aname][anchor="pab41610589f704a2385ac0100a4e390e0"]14][/anchor][/sup] زمانی شماری از مردم سرگرم ساختن سنجاق هستند. آنها همان اندازه سنجاق میسازند که جهان نیاز داشته و بگوییم 8 ساعت در روز کار میکنند. کسی یک اختراعی میکند که همان اندازه آدم، میتوانند دوبرابر سنجاق را در همان زمان بسازند. ولی جهان نیاز به دوبرابر سنجاق ندارد: سنجاقها آن اندازه ارزان شدهاند که کسی به سختی خریدار ارزانتر آن باشد. در یک جهان بخردانه و معقول، همه کسانی که در کار فراوری سنجاق هستند میزان کار را به 4 ساعت کاهش میدهند و هر کس زندگی خود را همانگونه میگذراند که پیشتر بود. ولی در جهان کنونی چنین رفتاری نااخلاقی به شمار میرود. کارگران همچنان 8 ساعت کار خواهند کرد و سنجاقهای بسیار زیادی ساخته خواهد شد. شماری از کارفرماها ورشکسته شده و نیمی از کسانی که در کار سنجاق سازی بودند از کار بیرون میآیند. حال و در پایان، همان اندازه بیکاری هست که پیش از آن بود، ولی اکنون نیمی از کارگران سراسر بیکار بوده و نیم دیگر بیشتر از اندازه کار میکنند. در این حالت این بیکاری و آسودگی به جای آنکه سرچشمه شادی همگانی باشد، بیمه است که به بدبختی و فلاکت در
پیرامون[sup][aname="rpa6c0f2649ef714a58b3311442e28cf0db"][[/aname][anchor="pafbce1ee9faf647d996043949915b5c22"]15][/anchor][/sup] خود بیانجامد. آیا براستی کاری دیوانهوارتر از این را میتوان انگاشت؟
این ایده که آدم ندار و کمپول باید زمان آسایش و تنآسایی داشته باشد برای پولدار همواره شوکآور بوده است. در آغاز سده نانزدهم در انگلستان، 15 ساعت نرخ معمول روزانه کار یک آدم بود؛ کودکان نیز گاهی همان اندازه کار میکردند و کار کردن 12 ساعته بسیار عادی بوده است. زمانیکه فزونکاوهای کنجکاو پیشنهاد[sup][aname="rpa1977f3dd4bbc4feabef8386dfcf005c4"][[/aname][anchor="paf67fe70e8d9a450c9eedeca41d24ba7b"]1][/anchor][/sup] کردند که شاید این ساعتها اندکی بسیار باشد، اینچنین پاسخ گرفتند که کار کردن بزرگان را از میخواری و بچهها را از شیطنت بازمیدارد. زمانی که من یک بچه بودم، اندکی پس از بازهی[sup][aname="rpaea579259ba4a4eb1b32face30602141b"][[/aname][anchor="pab41610589f704a2385ac0100a4e390e0"]14][/anchor][/sup] زمانیای که کارگران شهری حق رای بدست آورده بودند، روزهای تعطیلی همگانی قانونوار وضع شدند، همراه با خشم بسیار قشر بالا. من به یاد دارم که یک دوشس
پیر[sup][aname="rpa9f3157a1510f4207b375b9eeae0a0fc2"][[/aname][anchor="pa45b1fb67558a406292dcc73e632ffa65"]16][/anchor][/sup] گفت: «این آدمای بدبخت تعطیلی واسه چی میخوان؟ باید کار کنن.» آدمها امروز کمتر روراست هستند، ولی این احساس دنبال میشود و سرچشمه بسیاری از پریشانیهای اقتصادی ما نیز همین است.
بگذارید برای دمی اخلاقیات کار را بدور از خرافهها، رُک و پوست کنده
ببررسیم[sup][aname="rpac99d8c5ba5ba4121b192be7dfa764d46"][[/aname][anchor="pae48a4bc1272d421096b8a8dc85c17b23"]17][/anchor][/sup]. هر آدم
زندهای[sup][aname="rpaa604657544264f1fbdf56b6f1ac0e403"][[/aname][anchor="pa6c0f2649ef714a58b3311442e28cf0db"]18][/anchor][/sup] از روی نیازهایش، اندازه روشنی از فرآوردههای کوشش دیگران را
میگُسارد[sup][aname="rpa6151166019ac4158aaa354ec1b6b856a"][[/aname][anchor="pa1977f3dd4bbc4feabef8386dfcf005c4"]19][/anchor][/sup]. پس این نادادگرانه خواهد بود که یک آدم بیشتر از آنچه فرآوری[sup][aname="rpaa9d13b6ab01942e9a5a4fbe116cf8253"][[/aname][anchor="pabd6f77ac69a041ac9d8d0b9ef070a70a"]12][/anchor][/sup] کرده بگسارد. هرچند او میتواند خدمات را نیز به جای کالا عرضه کند، مانند یک پزشک برای نمونه؛ ولی او میبایستی در برابر این خوراک و پوشاک و .. چیزی هم برگرداند. تا این اندازه،
خویشکاری[sup][aname="rpa19d7f5979d4041dd850a5ba7067309d1"][[/aname][anchor="paea579259ba4a4eb1b32face30602141b"]20][/anchor][/sup] در کار کردن میبایستی تصدیق شود، ولی تا همین اندازه و نه بیشتر.
من این حقیقت را که در جامعههای مدرن بیرون از U.S.S.R، بسیاری از مردم از انجام این اندک کار هم فراری هستند را نمیپنهانم، همانند کسانی که پول به ارث بردهاند و یا با پول همسرگزینی کردهاند. من فکر نمیکنم ولی این واقعیت که مردم اجازه بیکار بودن را داشته باشند آن اندازه زیانآور باشد که از مزدبگیران چشمداشت پُرکاری و یا گرسنه ماندن برود.
اگر مزدبگیر معمولی 4 ساعت در روز کار میکرد، به اندازه بسنده کار برای همه بجا میماند، با این
پیشانگاشت[sup][aname="rpaac7f256951cf4a28b154852db76209c5"][[/aname][anchor="pa9f3157a1510f4207b375b9eeae0a0fc2"]21][/anchor][/sup] که کار سازمانبندی شده و دانشیک باشد. این ایده کار-خوب-استهای بسیاری را بس شگفتزده میکند، بخشی از اینرو که میاندیشند آدم کمپول نمیداند چگونه تنآسایی کند و بیکار باشد. در آمریکا مردها معمولا ساعتهای دراز کار میکنند حتی اگر درآمد بالایی داشته باشند؛ چنین آدمهایی، طبیعتوار بیزار از ایده تنآسایی مزدبگیران هستند، مگر زمانی که
پادافرهی[sup][aname="rpa43fb79138cd845b786436182b7f10a43"][[/aname][anchor="pac99d8c5ba5ba4121b192be7dfa764d46"]22][/anchor][/sup] برآمده از بیکاری و استخدام نشدنشان باشد؛ در حقیقت، اینها حتی از آسودگی پسران خود هم بیزارند. به شیوهای بس شگرف، همانجور که دوست دارند پسران خود هر چه کار بیشتر کرده تا زمان بیکاریشان به حداقل خود برسد، به اینکه زنان و دخترانشان بیکار باشند هیچ مهندی[sup][aname="rpa414eaff9d9ed4e33ad84929601af6b72"][[/aname][anchor="pa6b840e0822b64d72b413989fae7bbb00"]11][/anchor][/sup] نمیدهند. این خوب شمردن نابخردانه بیکاری که تنها در یک همبودگاه اشرافی (aristocratic) و هنگام گسترش به هر دو جنس، در یک قشر توانگر و پولدار (plutocracy) دیده میشود تنها مرزمند به زنان است. این به هیچ روی با عقل سلیم جور در نمیآید.
میبایستی اذعان داشت که بکارگیری نابخردانه از تنآسایی و بیکاری، فرآورده[sup][aname="rpa4cb3ba9958524c66b4ac11d13616a3ee"][[/aname][anchor="pabd6f77ac69a041ac9d8d0b9ef070a70a"]12][/anchor][/sup] شهرنشینی و آموزش و پرورش است. مردی که ساعتهای دراز میکند زندگیایش پوچ و خستهکننده است اگر ناگهان بیکار شود. ولی بی یک اندازه شایانی از آسودگی و تنآسایی، بسیاری از چیزهای خوب زندگی از دست میروند. امروز هیچ فرنودی[sup][aname="rpac0edc6eeea2b4d518d8f0d2829114223"][[/aname][anchor="pa88f3f25673ef402eab7e5cbf0b171a14"]2][/anchor][/sup] بر اینکه توده اجتماع از این آسایش ناکام باشند در دست نیست؛ تنها یک خودآزار کودن است که با پادرمیانی خود، ما را وادار به پافشاری در پُرکاریای که امروز دیگری نیازی به آن نداریم میکند.
در این شیوه نویی که دولت روسیه در پی گرفته، اگرچه چیزهای بسیاری از آن
دگرسان[sup][aname="rpaf795809e801f41b3b0c5a1dea04e52b5"][[/aname][anchor="paa604657544264f1fbdf56b6f1ac0e403"]23][/anchor][/sup] از سنتهای غربی است، ولی همچنان بخشهایی هستند که سراسر یکسانند. رفتار و سلوک قشر حاکم و بویژه کسانی که تبلیغات آموزش و پرورشیک را در دست دارند روی شکوهآمیزاندن کار کردن است، که کمابیش یکسان با قشر حاکم و چیزی که است که در غرب به قشر چنانکه میگویند «درستکارِ بیغل و غش (honest poor)» موعظه میشود. صنعت، متانت، انگیزه کار کردن برای ساعتهای دراز در راستای سود آیندگان و حتی گردن نهادن و تسلیم قانونگذار بودن، همه اینها دوباره پدیدار شدهاند؛ بالاتر از آن، قانونگذار همچنان نمایانگر خواست خدا روی زمین است، همان کسی که امروز با نام نوی خود خوانده میشود: دیالکتِ
مادیگرایی[sup][aname="rpa666b564de2f649008446a8f7796ca66f"][[/aname][anchor="pa6151166019ac4158aaa354ec1b6b856a"]24][/anchor][/sup] (Dialectical Materialism).
پیروزی قشر کارگر (proletariat) در روسیه نقطههای
هنبازی[sup][aname="rpa15c438c142c54345a3ad024d10059c0f"][[/aname][anchor="paa9d13b6ab01942e9a5a4fbe116cf8253"]25][/anchor][/sup] (مشترکی) با پیروزی فمینیستها در دیگر کشورها دارد. برای سالیان دراز، مردان همواره اذعان بر برتری پاکدامنی زنان داشتهاند و با جایگاه پایینتر ایشان در اجتماع اینچنین همدردی کرده که پاکدامنی، بهتر از قدرتخواهی است. سرانجام فمینیستها بر آن شدند که میتوانند هر دو را داشته باشند، چرا که سردمدارانشان همه آنچه مردان درباره خواستنی بودن پاکدامنی گفته را باور کرده، ولی همه آنچه که درباره بیارزشی و فاسد بودن قدرت بوده را نه. چیزی همانند این در صنف کارگرهای دستی نیز رخ داده است. برای سالیان دراز، آدمهای پولدار و چاپلوسان دور و برشان در ستایش «دسترنج صادقانه (honest toil)» نوشتهاند، در ستایش زندگی ساده و بیتکلف دینی را استادانه پیادهسازی کردهاند که میگوید آدم ندار و فقیر احتمال بیشتری برای بهشت رفتن دارد تا پولدار، و در کل تلاش کردهاند که به کارگران دستی بباورانند که یک نجابت خاصی در دگرگونی ماده در فضا (altering the position of matter in space) وجود دارد، درست همانگونه که مردان تلاش کردهاند به زنان بباورانند که یک نجابت ویژهای در بردگی جنسی آنها وجود دارد. در روسیه، همه این آموزههای خوب شمردن کار دستی آنچنان با جدیت گرفته دنبال شدهاند که برآمده آن این است که کارگردان دستی بیشتر از هر کس دیگری از احترام برخوردارند. چیزی که در ماهیت راستین خود
دستآویز[sup][aname="rpa97884c3469d0430eb8ae9c7663bc2c8d"][[/aname][anchor="pa19d7f5979d4041dd850a5ba7067309d1"]26][/anchor][/sup] زندهگران ایده بوده است: ساختهاند که کارگران سخت را برای کارهای سخت نگه دارند. کار دستی ایدهآلی است که پیش جوانان گذاشته میشود و پایه همه آموزههای اخلاقی است.
برای امروز کنونی، احتمالا همه اینها خوب است. یک کشور بزرگ، با ذخایر طبیعی که پتانسیل فرآوری[sup][aname="rpa6ee63e67e5bd4b658905ad6c163946ff"][[/aname][anchor="pabd6f77ac69a041ac9d8d0b9ef070a70a"]12][/anchor][/sup] بسیار دارد و با نسیهگیری بسیار کم ساخته میشود، در این شرایط سختکوشی و تکاپو ارزشمند و خواستنی است و شایمندی بالایی دارد که پرداخت بزرگی نیز دربر داشته باشد. ولی چه رُخ خواهد داد زمانیکه به آن نقطه رسیدیم که هر کس بتواند بدون ساعتهای دراز کار کردن، زمانش را به آسودگی بگذراند؟
در غرب ما راههای گوناگونی برای این دشواری پیدا کردهایم. تلاش ما در راستای ایجاد عدالت اقتصادی نمیرود، پس بخش بزرگی از آنچه فراوری شده به بخش کوچکی از مردم میرسد، به کسانی که بیشترشان اصلا کار هم نمیکنند. این امر برگرفته از نبود هیچگونه بازبینی و نظارت مرکزی بر فرآیند فرآوری است، چیزهایی میسازیم که هیچ خواستاری هم ندارند، ما بخش بزرگی از اجتماع را بیکار نگه میداریم و بجای آن دسته دیگری با پُرکاری از پا میاندازیم. زمانیکه ناکارآمدی همه این شیوهها فرنود[sup][aname="rpaf009375dc07a4841b56728f9680a2ca0"][[/aname][anchor="pa88f3f25673ef402eab7e5cbf0b171a14"]2][/anchor][/sup] شد، ما یک جنگ خواهیم داشت: شماری از مردم را به ساخت جنگافزار سوق میدهیم و یک شمار دیگر را با آن از بین میبریم، گویی که ما بچههایی هستیم که تازه آتشبازی را کشف کردهاند. با همتافتی (ترکیبی) از همه این ابزارها ما میتوانیم، اگرچه با سختی، ملتی را زنده نگه داریم که بیشتر مردم در تکاپوی سختکوشی و گذران زندگی باشند.
در روسیه از روی بودن عدالت اقتصادی و کنترل مرکزی بیشتری روی فرآیند فرآوری، با این دشواری میت?