دفترچه

نسخه‌ی کامل: بحث درباره فرضیاتی درباره خدا و ماورا الطبیعه
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4
در دنیا دیده ایم دانشمندانی بوده اند که در زمینه ای شاهکار کرده اند و در زمینه ای دیگر اشتباه کرده اند. مثلا اینشتن تئوری نسبیت را گفته ولی مخالف تئوری کوانتوم بوده یا نیوتن قوانین مکانیک را کشف کرده ولی کیمیاگری هم می کرده.

یعنی انسانهایی داریم که از یک جهت خیلی منحصر بودند ولی از جهت دیگر مثل عوام اشتباه هم کرده اند.

در مکاتب مختلف دینی و موارالطبیعه و ... شنیده ایم که برخی از مردم از قدرت پیشگویی و کارهای خارق العاده با کمک گرفتن از موجودات ناپیدا ( خدا، فرشته، جن و روح مردگان و...) داشته اند اما همین ها هم خبرهای خارق العاده داده اند هم خبرهای کذب در کارنامه شان است.

اگر فرض کنیم موجودات ناپیدا وجود دارند از این تجربیات نتیجه می گیریم هیچ کدام از این موجودات قدرت و دانای کل نبوده و نیستند.

یهوه خدای یهودیان و مسیحیان کارهای خارق العاده کرده ولی نمیدانسته جهان خیلی بیش از چند هزار سال عمر دارد.

مسیح کارهای خارق العاده کرده ولی نمیدانسته ارزش درخت فقط میوه اش نیست و نقش اکسیژن سازی درخت را نمیدانسته و وقتی درختی انجیر را میبیند که میوه ندارد نفرینش می کند تا خشک شود.

الله خدای مسلمین اطلاع نداشته که خورشید در آب گل آلود فرو نمی رود و همچنین الله خبر نداشته که موجودات تک جنسیتی نیز خلق کرده و گفته از هر موجوده زنده ای نر و ماده آفریدیم.
در قرآن و تورات می بینیم خدا چقدر اشتباهات علمی داشته.
راز کم سوادی الله:

در جهان موجوداتی هستند که خود خالقند ولی از خلقت خود اطلاع دقیقی ندارند و موجوداتی هستند که میدانند آن مخلوق چیست اما قادر به تولید نیستند.
مثلا مرغ تخم میزارد ولی از تخم مرغ اطلاعات دقیقی ندارد ولی انسان درباره تخم مرغ اطلاعات دقیقی دارد ولی دستگاه تولید تخم مرغ ندارد.

این مسئله می تواند گسترش یابد یعنی مثلا اگر ما دیدیم یک شخص نورانی به زمین آمد و یک بشکن زد از هیچ یک کپه الماس خلق شد او این قابلیت را دارد ولی ثابت نمیشود حقانیت و دانش دارد.
درود بر مدیران. لطفا این متن زیر را جایگزین پست شماره 2 این تاپیک کنید چون من امکان ویرایش ان را ندارم.


خدا برچند نوع میتواند باشد؟


1) فرضیه اول: خدا موجودی است واحد با صفاتی همانند یک پادشاه مقتدر و دارای خدمه ای موسوم به فرشتگان است . وجود آن مقدس است و از ماده جداست و او بوسیله فرشتگانش جهان را از هیچ خلق کرده و همه موجودات را طراحی و مهندسی کرده. ممکن است مثل یک شاه ظالم و دیکتاتور رفتار کند و مخالفانش را شکنجه کند یا مثل شاهی عادل باشد و از شکنجه بیزار باشد.

2) فرضیه دوم: خدایانی هستند با صفاتی همانند یک پادشاه مقتدر و میتوانند خدمه ای موسوم به فرشتگان داشته باشند یا بدون وجود فرشتگان خود همه کاره هستند. خدایان میتوانند با هم در نزاع و رقابت باشند یا دوست و همکار باشند. علت تضاد ها و شباهت های موجود در جهاند به علت نزاع یا همکاری خدایان است. همچنین وجود اختلافات فاحش بین ادیان ابراهیمی میتواند ناشی از وجود چند خدا دارد که هرکدام مدعی واحد بودن دارد و میخواهد دیگری را از صحنه خارج کند.

3) فرضیه سوم: ماده و غیر ماده (سوپر نچرال) به عنوان دو ماهیت و ذات متمایز نداریم.(عدم خلقت گرایی مطلق و وجود هستی گرایی).کل جهان نظامی هوشمند را میسازد که خدا همان است . به عبارت دیگر همه موجودات اجزای خدا هستند. انسان جزئی از خداست و خوک و مار و سوسک هم جزئی از خدا هستند. کل اجزا خدا را می سازند با این وجود یک جز خود خدا نیست. ( مثلا ناخن دست ما جزئی از ماست اما کسی با ناخن شخص طرف نیست و دست شخص قطع شود کسی آن را به عنوان شخص حساب نمیکند! ما مثلا وقتی موی کنده شده از سر دوستمان را می بینیم با آن مو سلام علیک نمی کنیم)

4) فرضیه چهارم: ماده و غیر ماده (سوپر نچرال) به عنوان دو ماهیت و ذات متمایز نداریم.(عدم خلقت گرایی مطلق و وجود هستی گرایی). جهان از اجزایی تشکیل شده که مختار نیستند ولی قابلیت ترکیب شدن و ایجاد ساختار پیچیده را دارند. در عین حال موجوداتی وجود دارند که توانایی اثر گذاشتن اختیاری و هوشمند دارند. یکی از این موجودات انسان است. اما موجوداتی فرا انسان وجود دارند که در ارتباط با انسان و موجودات خود را خدا نامیده اند. مثلا ارواح انسانهای فوت شده؛ اجنه و دیگر موجودات هوشمند نامرئی ؛ انسانهایی با قدرت تله پاتی. مطابق با این فرضیه اگر حضرت محمد صداهایی شنیده که قرآن را به او دیکته کرده این صداها میتواند صدای ارواح، اجنه و حتی صدای انسانهایی که قدرت تله پاتی دارند باشد.

5) فرضیه پنجم: ترکیبی از فرضیه 3 و 4
در عصر حاضر خودِ خدا اهمیتی ندارد، پندارِ خدا است که اهمیت اساسی دارد. تفاوت در اینجاست که خدا موجودی‌ست ماوراءالطبیعه اما پندارش موجودیتی‌ست متافیزیکی. انسانِ امروزی در حسرت روزهای ایمان است و هنوز به دنبالِ جانشینی شایسته برای او می‌گردد.
بیخدا ها باید دقت کنند که خدا و دین را جدا از اخلاق رایج ندانند.
ببینید دین یک مجموعه است شامل
{ خدا + اخلاقیات پسندیده + اخلاقیات ضد بشری }
یعنی یک انسان دیندار هر سه را باهم میبیند.
مشکل جهان وجود اخلاقیات ضد بشری (باورها و رفتارهای ضد بشری) است. خدا بخصوص در ادیان ابراهیمی هم پایه و بنیان اخلاقیات شرارت بار است و هم ابزاری در دست ظالمان برای تاراج و ستم بر دیگران.
هدف اصلی باید حفظ اخلاقیات پسندیده و حذف اخلاقیات ضد بشری باشد.
مثلا یک مسلمان خدا را قبول دارد در عین حال دزدی نمی کند ولی با کلاه شرعی سر دیگران را کلاه می گذارد و در راه اسلام به دروغ و تهمت و قتل دگراندیشان دست می زند و همه اینها را کار درست و اخلاقی می داند.
البته قشر وسیعی از مردم دینی مثل مثال بالا نیستند و فقط کمی عقاید و رفتار ضد بشری دارند یا قرائت لیبرالی از دین دارند.
به هر حال منظور من این است که باید بیخدایان محل تجمع خود را داشته باشند مثل کلیسا و علاوه بر آن تبلیغ بی خدایی را همراه با اخلاقیات پسندیده کنند مثلا هیومنیسم (اومانیسم) را تبلیغ کنند و بجای اینکه بگویند دزدی نکن چون خدا بدش می آید و تو را به جهنم می فرستد بگویند دزدی نکن چون دور از شان انسانیت و تجاوز به حقوق دیگری است.

در حقیقت دین خدا را به اخلاقیات پیوند زده و بیخدایان هم باید بیخدایی را به اخلاق پیوند بزنند تا در مبارزه با جهل و بی اخلاقی های دین موفق باشند.
[MENTION=102]بهمنیار[/MENTION] گرامی یک ترجمه خیلی خوب در مورد اخلاق در بیخدایی دارند:

بیخدا و ارزش های اخلاقی
بر فرض وجود خدایی که آفریدگار جهان است و همینطور بر فرض وجود جهانی که کل آن هوشمند است این نظر شکل می گیرد که شاید آن خدا بخواهد با وحی انسانها را راهنمایی کند.
جواب این است که ما دینهای یهودیت و مسیحیت و اسلام را داریم که مبتنی بر وحی است ولی وقتی کتب و احکام این دین را می بینیم درمیابیم که پر از اشتباه و توحش است و از آن نتیجه می گیریم یا خدا جاهل است یا آن ادیان دین خدا نیستند.
در نتیجه مشخص میشود خدا به انسان مغزی داده که با کمک آن به شیوه علمی می تواند راه درست را پیدا کند و نیازی به وحی نداشته و ندارد. خدا خواسته خود انسان راهش را پیدا کند.
kourosh_bikhoda نوشته: [MENTION=102]بهمنیار[/MENTION] گرامی یک ترجمه خیلی خوب در مورد اخلاق در بیخدایی دارند:

بیخدا و ارزش های اخلاقی

درود
این کتاب را دارم ولی هنوز نخوانده ام.
همانطور که در پستهای قبل گفتم اکثر مردم اخلاق خوب را نتیجه خداباوری می دانند و خیال می کنند بی دین و بیخدا اخلاق ناپسند دارد. اما می بینیم دینداران دارای اخلاقهای زشت هستند که در چهار چوب دینشان است و در حقیقت خدا باوری باعث اخلاق بد برای ایشان شده!
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان "و قال الذین کفروا ربنا أرنا الذین أضلانا من الجن و الإنس نجعلهما تحت أقدامنا لیكونا من الأسفلین إن الذین قالوا ربنا الله ثم أستقاموا تتنزل علیهم الملأئكة ألا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بإلجنة ألتی كنتم توعدون ""هم گفتند کسانی رویگردانیدند پروردگارا دیده کُنمان همانان گمراه کردندمان از پنهان پری ها هم نمایان آدمیان می گذاریمشان زیر پاهامان برای می شوند از پایینترینها چون کسانی گفتند پروردگارمان خداوندست پس خواهند برجا باشند چندفرو آید بَرِشان داراگشته فرشته ها که نه می ترسید هم نه اندوه گین می شوید هم مژده گیرید به باغ همانکه بودید پیش پیمان می گرفتید " خداوندا تویی که بالا بردی زمینُ هم گذاشتی درس قله ها هم گذاشتی در زمین رودخانه‌ها هم باغها از انگورها هم خرماها یک شاخه چند شاخه که همگی از یگانه آب نوش می کنند پاس تو،بی سوادان تک سلولی را برابر تک جنسی می دانند
من در تاپیک دیگری عینا این پست زیر را زدم. لطفا حذف نکنید برای این بحث هم این پست مناسب است در نتیجه اینجا هم کپی می کنم:

[COPY]اصولا چند روش در تقابل با نظریه خداباوری وجود دارد:

1) با مطرح کردن عیوب خدای معرفی شده در ادیان خداباور ثابت میشود خدای آنها خالق جهان نیست.

2) با مطرح کردن اینکه کسی که وجود چیز پنهانی را حتمی می داند باید وجود آن را ثابت کند نه اینکه مخالفان عدم آن را اثبات کنند.

3) با مطرح کردن فرضیه های جدید درباره انواع احتمالات درباره وجود و عدم خدا.

4) با پیشرفت علم و تکنولوژی بیشتر به عدم خدا راهنمایی میشویم. مثلا مردم رعد و برق را خشم خدا میدانستند علم ثابت کرد که حقیقت آن چیست. یا مردم زلزله را خشم خدا و مجازات مردم بد میدانستند حالا در سرزمین کفار 8-9 ریشتر زلزه می آید کسی نمی میرد ولی درشهر مسلمانان 4-5 ریشتر زلزله می آید هزار هزار کشته میشوند.

5) با مطرح کردن سند تاریخی 10هزار ساله: هیچ دینی نتوانست بشر را از لحاظ مادی و معنوی پیشرفت دهد ولی سکولاریسم و داشنمندان بی دین و بی خدا ظرف 200-300 سال بشر را از الاع سواری به فضانوردی رساندند و اخلاق را تعالی دادند بگونه ایکه برده داری و تبعیض و شکنجه و مجازات های وحشیانه که در ادیان ابراهیمی ضد اخلاق حساب نمیشد بود در اخلاق بی دینان و سکولارها درکشورهای پیشرفته زشت شمرده شد.[/COPY]
صفحات: 1 2 3 4