دوستان من خیلی بقول معروف رمان باز نیستم،ولی دنبال یه لیست از رمانهای مهم که جنبه هایی بیشتر از یک رمان حتی داشته اند میگردم(ترجیحان ترجمه مناسب فارسی آنها هم موجود باشند)،به قول فرنگیها Must read
عزیزان اهل فن ما را یاری کنند
Russell نوشته: دوستان من خیلی بقول معروف رمان باز نیستم،ولی دنبال یه لیست از رمانهای مهم که جنبه هایی بیشتر از یک رمان حتی داشته اند میگردم(ترجیحان ترجمه مناسب فارسی آنها هم موجود باشند)،به قول فرنگیها Must read
عزیزان اهل فن ما را یاری کنند
سلام راسل جان
اگر رمان ((کیفر آتش)) از الیاس کانتی رو نخوندی بهت پیشنهاد می کنم بخونی به نظر من رمان قشنگیه
یا به قول خودت فراتر از یک رمانه ترجمه سروش حبیبی برنده جایزه نوبل 1981
در صفحه 124 کتاب می خونیم:
((در کارند و نمی دانند چه می کنند، به عادات خود دلبسته اند و نمی دانند چرا و تمام عمر راه می روند و راه خود را نمی شناسند، توده عوام چنین اند))
یا در همین صفحه می خونیم:
((استاد با این سخنان به ما اخطار می کند که همیشه در برابر توده عوام هشیار باشیم. بی استثنا! عوام خطرناکند! زیرا بی فرهنگ اند یعنی از خرد بی بهره اند.))
داستان یه پرفسوره به نام مونگ که استاد چین باستانه و تو خونش (اگر اشتباه نکنم) بیش از هفتاد هزار جلد کتاب داره! و همیشه از مردم عادی و به قول خودش عوام
دوری می کنه و می ترسه مسئولیت کتابخونش رو به این افراد واگذار کنه اما سرانجام یه زنی وارد زندگیش میشه که...
اما دو سه روز دیگه یه لیست کامل از کتاب هایی که به نظر خودم البته! ارزش خوندن رو دارند چه خارجی چه ایرانی(البته ایرانیا جدیدا دیگه رمان خوب نمی نویسن) برات می ذارم رو
سایت با کمی توضیح تا اگر خواستی ازشون استفاده کنی!
این فعلا برای دست گرمی بود
موفق باشی.
Russell نوشته: دوستان من خیلی بقول معروف رمان باز نیستم،ولی دنبال یه لیست از رمانهای مهم که جنبه هایی بیشتر از یک رمان حتی داشته اند میگردم(ترجیحان ترجمه مناسب فارسی آنها هم موجود باشند)،به قول فرنگیها Must read
عزیزان اهل فن ما را یاری کنند
فکر کنم این به شخصیت شما بخوره:
گلدینگ به خاطر این کتاب نوبل ادبیات را برد
ارباب مگسها داستانی است از
ولیام گلدین است که لزوم حاکمیت قانون در جوامع انسانی را به تصویر میکشد. در این داستان
هواپیمای حامل بچههای مدرسه در نزدیکی یک
جزیره متروکه سقوط می کند و آنها بدون سرپرست موظف به اداره خودشان میشوند. پس از مدت کوتاهی جمعیت قانون گریز با توسل به اهرمهای زر و زور و تزویر جمعیت را به سوی توهش میکشند.
قصه جالب و چالش برانگیزی داره کتاب فروشی هایی که کتاب انگلیسی می فروشند احتمالا دارندش چونکه انگلیسی فارسی ترجمه شده
http://www.goodreads.com/book/show/7624...._the_Flies
این لسیت بهترین کتاب های قرن بیستم از نظر کاربران گودر هستش:
Best Books of the 20th Century
http://www.goodreads.com/list/show/6.Bes...th_Century
خوب مثل اینکه جایی درخورتر از این جستار برای معرفی کتاب های با ارزش و سودمند نیست.
آخرین کتاب با ارزشی که خواندم
بیگانه اثر معروف آلبر کامو بود.از آنجایی که من رمان خوان حرفه ای نبودم و نیستم و رغبتی هم برای خواندن کتاب های نویسندگان دیندار ندارم کامو طعمه ی دلچسبی برایم بود و براستی این کتاب تاثیر شگرفی بر من نهاد و پس از خواندن این کتاب اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که پیش از مرگ باید حتما تمام کتاب های کامو را بخوانم.اکنون هم
طاعون و
سقوط در لیست طویل کتبی که باید بخوانم قرار گرفته اند که شوربختانه هربار میخواهم این دو را کرایه کنم در کتابخانه موجود نیست.به گمانم آخر مجبور می شوم به پی دی اف بسنده کنم.
کتاب فلسفه کامو نوشته ی ریچارد کمبر هم بد نبود و اگر چه برخی استدلال هایش بی پایه بود اما حاوی اطلاعات ارزشمندی درباره ی اندیشه و جهانبینی کامو بود.
یک نکته ای هم بگم که من با بیگانه بسیار بیشتر از کتاب "تهوع" سارتر ارتباط برقرار کردم.شاید دلیل اش دلچسب نبودن ترجمه تهوع بود.
nevermore نوشته: خوب مثل اینکه جایی درخورتر از این جستار برای معرفی کتاب های با ارزش و سودمند نیست.
آخرین کتاب با ارزشی که خواندم بیگانه اثر معروف آلبر کامو بود.از آنجایی که من رمان خوان حرفه ای نبودم و نیستم و رغبتی هم برای خواندن کتاب های نویسندگان دیندار ندارم کامو طعمه ی دلچسبی برایم بود و براستی این کتاب تاثیر شگرفی بر من نهاد و پس از خواندن این کتاب اولین فکری که به ذهنم رسید این بود که پیش از مرگ باید حتما تمام کتاب های کامو را بخوانم.اکنون هم طاعون و سقوط در لیست طویل کتبی که باید بخوانم قرار گرفته اند که شوربختانه هربار میخواهم این دو را کرایه کنم در کتابخانه موجود نیست.به گمانم آخر مجبور می شوم به پی دی اف بسنده کنم.
کتاب فلسفه کامو نوشته ی ریچارد کمبر هم بد نبود و اگر چه برخی استدلال هایش بی پایه بود اما حاوی اطلاعات ارزشمندی درباره ی اندیشه و جهانبینی کامو بود.
یک نکته ای هم بگم که من با بیگانه بسیار بیشتر از کتاب "تهوع" سارتر ارتباط برقرار کردم.شاید دلیل اش دلچسب نبودن ترجمه تهوع بود.
برای آشنای با جهان بینی آبزوردیستی کامو به طور متودیک و فلسفی خوندن یاغی و افسانه سسیفس توصیه میشه:)
در یاغی نگاه آبزورد به جهان بیرون هست و در افسانه سسیفس نگاه به درون انسان.
nevermore نوشته: یک نکته ای هم بگم که من با بیگانه بسیار بیشتر از کتاب "تهوع" سارتر ارتباط برقرار کردم.شاید دلیل اش دلچسب نبودن ترجمه تهوع بود.
سارتر به عنوان وکیل مدافع مکتب اگزیستانسیالیسم و به عنوان یک فیلسوف ، اهدافی بیشتر و بزرگتر نسبت به رماننویس نیهیلیستی چون آلبر کامو داشته و به همین دلیل است که شخصِ رمانخوان نمیتواند به راحتی با استعارهها و اشارات ادبیات فلسفی سارتر رابطه برقرار کند . بیگانه کامو یک رمان نیهیلیستی است که نسبت به طاعون خالصانهتر است اما ویژگی خاصِ آن این است که نیازی به داشتن نگاه فلسفی برای لذت بردن ازش نیست. کامو در یادداشتهای خود در مورد شخصیت اصلی کتاب خود نوشته بود : مردی که برای کارهایش توضیحی ندارد . این در واقع چکیده راستین این رمان نیمه فلسفی است . اما در حین پرداختن به داستان، به قدری نبوغ در آن بکار برده که براستی آنرا تبدیل به یک شاهکار کرده است. مثلا جایی که بیگانه دارد در دادگاه(اگر درست به خاطر داشته باشم ) دفاعیات خود را ابراز میکند میگوید : من مادرم را دوست داشتم . همین جا دستگاه تایپ گیر میکند . از نظر من نقطه اوجاش آنجاست که چگونه بالاخره به سلول انفرادی خو گرفته و با خود میگوید فکر میکنم اگر از اول درون تنهی یک درخت بودم به آن نیز عادت میکردم . این خالصانهترین نگاه نهیلیستیست که میتوانید در رمانهای کامو پیدا کنید . از سارتر انتظار نداشته باشید که شهامت این را داشته باشد با این درجه خلوص به شما نیهیلیست بودنِ خود را بنمایاند.
Dariush نوشته: سارتر به عنوان وکیل مدافع مکتب اگزیستانسیالیسم و به عنوان یک فیلسوف ، اهدافی بیشتر و بزرگتر نسبت به رماننویس نیهیلیستی چون آلبر کامو داشته و به همین دلیل است که شخصِ رمانخوان نمیتواند به راحتی با استعارهها و اشارات ادبیات فلسفی سارتر رابطه برقرار کند . بیگانه کامو یک رمان نیهیلیستی است که نسبت به طاعون خالصانهتر است اما ویژگی خاصِ آن این است که نیازی به داشتن نگاه فلسفی برای لذت بردن ازش نیست. کامو در یادداشتهای خود در مورد شخصیت اصلی کتاب خود نوشته بود : مردی که برای کارهایش توضیحی ندارد . این در واقع چکیده راستین این رمان نیمه فلسفی است . اما در حین پرداختن به داستان، به قدری نبوغ در آن بکار برده که براستی آنرا تبدیل به یک شاهکار کرده است. مثلا جایی که بیگانه دارد در دادگاه(اگر درست به خاطر داشته باشم ) دفاعیات خود را ابراز میکند میگوید : من مادرم را دوست داشتم . همین جا دستگاه تایپ گیر میکند . از نظر من نقطه اوجاش آنجاست که چگونه بالاخره به سلول انفرادی خو گرفته و با خود میگوید فکر میکنم اگر از اول درون تنهی یک درخت بودم به آن نیز عادت میکردم . این خالصانهترین نگاه نهیلیستیست که میتوانید در رمانهای کامو پیدا کنید . از سارتر انتظار نداشته باشید که شهامت این را داشته باشد با این درجه خلوص به شما نیهیلیست بودنِ خود را بنمایاند.
داریوش عزیز در مورد نهیلیست بودن کامو اساسا باهات مخالفم:))
البته کامو هرچند بسیاری از نهیلیست ها رو ستایش میکنه(مثلا نیچه)ولی خودش رو جدا از اونها میدونه و به نطر من آب آبزوردیسم و نهیلیسم توی یک جوب نمیره هرچند از جای مشترکی شروع میشه:)
بله درست است . به نظر من هم بیش از آنکه یک نیهیلیست باشد ،
آبزروردیست است. من یک نیهیلیست قهار در سنین 20 سالگی بودم و بعد آبرزوردیست به معنای پوچی مطلق موجود در مفاهیم انسانی و نه جهانی شدم و کسی شدم که هرگز به دنبال چیزی در درون خود نبود(آنموقع خیلی کتابهای کامو را دوست داشتم)! و به نظرم این مسیریست که هر آبزوردیستی پیموده است . به هرجهت حداقل به خاطر تقدم تاریخی باید آبزوردیسم را زیرشاخهای از نیهیلیسم دانست.و برای یک رمان خوان میتوان گفت یک آبزروردیست ، یک نیهلیست است (اگرچه نمیشود گفت یک نیهیلیست یک آبزروردیست است!) و اگر نیهیلستهای مشهور را کنار بگذاریم ، در معنای ذاتی نیهیلیسم این حقیقت دارد . اما به هرحال به نظر من آبزروردیسم قدری اصیلتر از نیهیلسم است . اگرچه اکنون تمایل چندانی به هیچ کدام ندارم . اما به هرحال شما از اندیشههای کمتر فیلسوفی نمیتوانید یک اندیشه نیهیلیستی استخراج کنید! به نظرم نقطه تمایز اساسی این دو در نوع ارتباطشان با اگزیستانسیالیسم است.
Dariush نوشته: بله درست است . به نظر من هم بیش از آنکه یک نیهیلیست باشد ، آبزروردیست است. من یک نیهیلیست قهار در سنین 20 سالگی بودم و بعد آبرزوردیست به معنای پوچی مطلق موجود در مفاهیم انسانی و نه جهانی شدم و کسی شدم که هرگز به دنبال چیزی در درون خود نبود! و به نظرم این مسیریست که هر آبزوردیستی پیموده است . به هرجهت حداقل به خاطر تقدم تاریخی باید آبزوردیسم را زیرشاخهای از نیهیلیسم دانست.و برای یک رمان خوان میتوان گفت یک آبزروردیست ، یک نیهلیست است و اگر نیهیلستهای مشهور را کنار بگذاریم ، در معنای ذاتی نیهیلیسم این حقیقت دارد . اما به هرحال به نظر من آبزروردیسم خیلی اصیلتر از نیهیلسم است .
بلی به نوعی میشه به سبک اصلاح طلبان از زاویه آبزوردیستی به نهیلیسم نگاه کرد و گفت"نهیلیسم مرد، زنده باد نهیلیسم":))در واقع میشه آبزوردیسم رو عبور از نهیلیسم توصیف کرد یعنی هر آبزرودیست حداقل تجربه هایی دست اول از نهیلیسم هم داره.
راستش من تهوع سارتر رو نخوندم تا با بیگانه مقایسش کنم ولی به همون اندازه که بیگانه ساده و همه فهم نوشته شده دو کتاب شدیدا فلسفی کامو(یاغی و افسانه سسیفس) پیچیده و عمیق به مفهوم آبزوردیسم(و به تبع اون نهیلیسم) پرداخته.
طوری که کامو توی این کتاب ها نهیلیست ها و افکارشون رو واکاوی میکنه که حتی از کسانی مثل مارکی دو ساد(به عنوان نمونه های نهیلیسم در ادبیات) هم چهره های مثبتی میشه دید و جایگاه قابل توجهی رو بهشون نسبت داد:)
خلاصه ترین چیزی که در مورد این دو کتاب میشه گفت اینکه هردو به مرگ به عنوان مهمترین مسئله فلسفی نگاه میکنند در سسیفس تاکید بر روی بررسی خودکشی و ارزش زندگی خود هست و در یاغی روی انگیزه های دیگرکشی و ارزش زندگی دیگران بحث میشه.
undead_knight نوشته: راستش من تهوع سارتر رو نخوندم تا با بیگانه مقایسش کنم ولی به همون اندازه که بیگانه ساده و همه فهم نوشته شده دو کتاب شدیدا فلسفی کامو(یاغی و افسانه سسیفس) پیچیده و عمیق به مفهوم آبزوردیسم(و به تبع اون نهیلیسم) پرداخته.
هیچکدام به اندازه تهوع سارتر غامض و پیچیده نیستند . چنان که خواننده گاهی به راستی دچار تهوع میشود .پیشنهاد هم نمیشود خواندنش جز برای کسانی که از استعارههای مبهم و نامفهم و همچنین نگاه تلخ و گزنده لذت میبرند (چند مقاله و کتاب خوب در تفسیر و توضیح این کتاب دیدهام که اگر یافتم میآورمشان). وگرنه فقط برای اینکه بخوانیدش تا خوانده باشیدش، باید قدری مازوخیسم داشته باشید . اصولا زمانی که ادبیات با فلسفه آمیزش میکند، چه ادبیات فلسفی زاده شود و چه فلسفه ادبی زاده شود، شما جز سردرد چیزی نصیبتان نمیشود (اگرچه من به فلسفه ادبی تقریبا علاقه دارم) . در نظر داشته باشید که سارتر خیلی بیشتر از کامو فیلسوف است و اساسا کسی کامو را به عنوان فیلسوف نمیشناسد . پس سارتر خیلی بیشتر از کامو به مفاهیم، عبارات و استعارههای فلسفی چنگ میزند . چرا که هدفی فلسفی دارد . کامو اما در سطحی که بتواند رمان را خود را فلسفی بیان کند ، فیلسوف است! اگرچه در بین آثارش ، نوشتههای فلسفی هم به چشم میخورند ، اما همچنان خیلی بیشتر از اینکه فیلسوف باشد، یک رماننویس است.
undead_knight نوشته: خلاصه ترین چیزی که در مورد این دو کتاب میشه گفت اینکه هردو به مرگ به عنوان مهمترین مسئله فلسفی نگاه میکنند در سسیفس تاکید بر روی بررسی خودکشی و ارزش زندگی خود هست و در یاغی روی انگیزه های دیگرکشی و ارزش زندگی دیگران بحث میشه.
بله، بهر صورت شما هیچ جوری نمیتوانید با موضوع مرگ مواجه شوید جز اینکه یک نگاه فلسفی داشته باشید . این دو کتاب هم به این دلهرهانگیزترین موضوع فلسفی (در واقع مادر تمام فلسفه ها همانا مرگ است )میپردازند که در نوع خودش بسیار عالمانه هستند . اما آنموقع که از کتابهای کامو لذت میبردم از بیگانه بیشتر لذت میبردم . شاید به خاطر اینکه جوانتر بودم و کمتر در اندیشه و هراس از مرگ (البته الان هم جوانم، بانوان دچار سوتفاهم نشوند!!!). یک چیز دیگر آنکه به نظرم سیزیف جالبتر است و بعد از بیگانه از همه بیشتر این یکی را دوست داشتم . بهرحال به عنوان کسی که با نیهیلیسم دسته و پنجه نرم میکرد، از اینکه خود و همهی آدمیان را در معرض خودکشی قرار دهم باید لذت میبردم. علاوه بر آن سیزیف نوعی ارتباط پنهانی و ویژه با اندیشههای پیشینِ من در مورد تناسخ داشت .