02. Sen Yoluna Ben Yoluma
از ابرو گوندش ترک
شام مهتاب،داریوش
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گلوار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقشآفرینی
که صورتگری را نبود اینچنینی
پریزاد عشق رو مهآسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی چه خوشباورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتاب
تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق تو صادقترینی
همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو از این شکستن خبر داری یا نه
هنوز شور عشق رو به سر داری یا نه
.
.
.
هنوز هم تو شبهات اگه ماه رو داری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری
كشف ِ تو !
فریدون آسرایی
07-Kashfe-To
كشفه تو سخته ...آره این اعترافه
فهمیدن نگاه تو ... مث یه اکتشافه
جادوی چشمای تو ... این دلو خالی میکنه
این دل عاشق منو ... حالی به حالی میکنه
دستای گرمتو بده ... بانوی عاشق سفر
کوچ تو زوده نازکم ... تو این روزای پر خطر
خندیدن چشمای تو ... یه موج انفجاره
میخوام که غرق تو بشم ... دوباره باز دوباره
آخر اعترافمه ... تو قدیس زمینی
این نکته یک سواله ...
چرا تو بهترینی؟
------------
خیلی عَمیقه خیلی !
آدما ، گوگوش
آدما از آدما زود سیر میشن
آدما از عشق هم دلگیر میشن
آدما رو عشقشون پا میذارن
آدما آدمو تنها میذارن
منو دیگه نمیخوای خوب میدونم
تو کتاب دلت اینو میخونم...
یادته اون عشق رسوا یادته
اون همه دیوونگی ها یادته
تو میگفتی که گناه مقدسه
اول و آخر هر عشق هوسه
آدما آی آدمای روزگار
چی میمونه از شماها یادگار...
دیگه از بگو مگو خسته شدم
من از اون قلب دو رو خسته شدم
نمیخوای بمونی توی این خونه
چشم تو دنبال چشمای اونه
همه حرفای تو یک بهونه س
اون جهنمی که میگن این خونه س..
یه آهنگ ترنس از آرمین ونبورن.......1ساعت و 45 دقیقه داره میخونه
عجیبترین ترک آهنگی هست که تاحالا شنیدم!!! 150M mp3
سراب،هایده
از آن زمان که آرزو . چو نقشی از سراب شد
تمام جستجوی دل . سوال بی جواب شد
نرفته کام تشنه ای . به جستجوی چشمه ها
خطوط نقش زندگی . چو نقشه ای بر آّب شد
چه سینه سوز آه ها . که خفته بر لبان ما
هزار گفتنی به لب . اسیر پیچ و تاب شد
نه شور عارفانه ای . نه شوق شاعرانه ای
قرار عاشقانه هم . شتاب در شتاب شد
نه فرصت شکایتی . نه قصه و روایتی
تمام جلوه های جان . چو آرزو به خواب شد
نگاه منتظر به در . نشست و عمر شد به سر
نیامده به خود دگر . که دوره شباب شد