دفترچه

نسخه‌ی کامل: رباعیات «خیام»
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7
دوستان گرامی، من بر آن شدم که چامه‌های خیام را به دبیره UniPersi ترانویسم (transliterate).

اگر در ترانویسی لغزشی دیدید، بمهر بگویید تا در کار پایانی ایرنگی (خطا) نباشد.

درباره دبیره UniPers اینجا میتوانید بیشتر بخوانید: UniPers: A New Alphabet for Persian

چند نکته
1- تنها نامهای ویژه مانند خیام بزرگنویسی شده‌اند: xayyâm -> Xayyâm

2- نویسه "æ" را من افزوده‌ام تا جایگزین واتهایی باشد که میتوانند به هر دو ریخت خوانده شوند: دلِ شیدا = Dele šæydâ

3- نویسه "œ" نیز همینجور: کنشت -> kœnešt

***

ترانه‌های خیام

برخیز و بیا بتا برای دل ما - حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم - زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما


Tarânehâye Xayyâm

Barxizo biyâ betâ barâye dele mâ - Hal kon be jamâle xištan moškele mâ
Yek Kuze Šarab tâ beham nuš konim - Zân piš ke kuzehâ konand az Gele mâ


* * *

چون عهده نمی شود کسی فردا را - حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه - بسیار بتابد و نیابد ما را


Con ohde nemišavad kasi fardâ râ - Hâli xoš kon to in dele šæydâ râ
Mey nuš be mahtâb ey mâh ke mâh - Besyâr betâbado nayâbad mâ râ


* * *

قرآن که مهین کلم خوانند آن را - گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم - کاندر همه جا مدام خوانند آن را

Qorân ke mehin kalâm xânand ânrâ - Gahgâh na bar davâm xanand ânrâ
Bar gerde piyâle âyati hast moqim - Kandar hame jâ modâm xânand ânrâ


* * *

گر می نخوری طعنه مزن مستانرا - بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری - صد لقمه خوری که می غلم ست آنرا


Gar mey naxori ta'ne nazan mastânrâ - Bonyâd makon to hileo dastânrâ
To qarre bedan mašo ke mey minaxori - Sad loqme xori ke mey qolamast ânrâ


* * *

مائیم و می و مطرب و این کنج خراب - جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب - آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب


Mayimo meyo motrebo in konje xarâb - Jâno delo jâmo jâme dar rahne šarâb
Fâreq ze omide rahmato bime azâb - Âzâd ze xâko bâdo az âtašo âb


* * *

آن قصر که جمشید در او جام گرفت - آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر - دیدی که چگونه گور بهرام گرفت


Ân qasr ke jamšid dar u jâm gereft - Âhu bace kardo šir ârâm gereft
Bahrâm ke gur migerefti hame omr - Didi ke cegune gur bahrâm gereft


* * *
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست - بی باده ارغوان نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست - تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست


Abr âmado bâz bar sare sabze gerist - Bi bâde arqavân nemibâyad zist
In sabze ke emruz tamâšâgahe mâst - Tâ sabzeye xâke mâ tamâšâgahe kist


* * *

اکنون که گل سعادتت پربار است - دست تو ز جام می چرا بیکار است
می خور
دوستان کسی میتواند چامه‌هایی که ؟ گذاشته‌ام را سدانویسی کند؟
درود بر مهربُد گرامی.
تنها بخش­هایی را که بازنویسی نکرده بودی، یا علامتِ سؤال نهاده بود، برمی­رسم. البته توجه داشته باش که ممکن­است بنده هم در اشتباه باشم (ضمنا، من بصورت انگلیسیِ عادی می­نویسم،زحمت بازنویسی­اش با شما . حرف A هنگامی که دُرُشت نوشته شد، نمادِ "آ" است):

قرآن که مهین کلم خوانند آن را - گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم - کاندر همه جا مدام خوانند آن را
qorAn ke mehin kalAm xAnand AnrA / gahgAh na bar davAm xanand AnrA
bar gerde piyale Ayati hast moqim / kandar hame jA modAm xAnand AnrA


گر می نخوری طعنه مزن مستانرا - بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری - صد لقمه خوری که می غلم ست آنرا
Gar mey naxory ta’ene mazan mastAn rA / bonyAd makon to hile o dastAn rA
To Qarre bedAn masho ke mey mi naxory / sad loqme xory ke mey qolAm ast AnrA

(مِی می­نخوری = مِی نِمی­خوری ) ضمنا، غَره با فتحه _َ در اینجا دُرُست­تر می­نماید، زیرا غُرّه به معنایِ صدای رعد و برق است. غَرّه در اینجا یعنی "مغرور و فریفته"

Tarkibe piyâleyi ke darham peyvast - Beškastane ân ravâ nemidârad mast
Candin saro pâye nâzanin az saro dast - Az mehr ke peyvasto be kin ke šekast
?
لخت (مصراع)ِ آخر این­گونه است: Az mehre ke peyvasto be kine ke shekast? یعنی « از روی مهر و علاقه به چه­کسی، این آثارِ هنری (انسان­ها) را به­هم پیوست (آفرید)، و بر اثر کین­جویی با چه کسی دوباره آنها را شکست؟! » (البته شاید علامتِ سؤال را بر مبنایِ بافتارِ شعری نهاده باشی، با این­حال، یک کسرۀ اضافه کم دارد)


Ey âmade az âlame rohâniye? taft? - Heyrân šode dar panjo câhâro šešo haft
Mey nuš nadâni ze kojâ âmadeyi - Xoš bâš nadâni be kojâ xâhi raft
راست­اش در اینباره، خود-ام مطمئن نیست­ام. اما هر چه باشد، "تفت" باید "قید" باشد و نه نامِ مکانی (که البته شاید این گمان هم نادرست باشد). در رباعیِ دیگری منسوب به خیام آمده:
ای آنکه نتیجه ٔ چهار و هفتی
وز هفت و چهار دائماً در تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی .
در اینجا، "تفت" به معنایِ گرما و داغی است. معنایِ دیگرش می­تواند "چابُک" باشد. توصیه می­کنم e را (یعنی کسرۀ اضافه را) بستُری.


I[B]n bahr vojud âmade birun ze nehoft - Kas nist ke in gohare tahqiq naseft?
Har kas soxani az sare sodâ goftand - Ze ânruzi ke hast kas nemidânad goft[/B]
لختِ نخست به کسرۀ اضافه نیاز دارد. (این بحرِ وجود)bahre vojud. زیرا به گمانِ من "وجود" را به دریایی تشبیه کرده که آشکار شده است (از نهفت بیرون آمده است)
واژه­ی قافیه هم باید nasOft باشد. "سُفتن" واژه­ای است که ریشه­ی پهلوی دارد و در معنایِ "سوراخیدن" است. بنِ مضارع­اش هم "سُنب" است. واژه­ی "سنبه" هم معروف است.
فعلا تا همین جا کافی­است. بقیه را بعدا ادامه خواهم داد به­شرطی که بدانم چه­میزان راضی بودی؟!

خواهش را، برای اینکه اشتباه نشود، اگر علامتِ پرسش را برای مشکوک بودن در درستیِ خوانش­ات می­گذاری، درونِ کمانک () یا کروشه [] قرارده که به اشتباه نیفتم. با سپاس.
Pazhuhande نوشته: درود بر مهربُد گرامی.
تنها بخش­هایی را که بازنویسی نکرده بودی، یا علامتِ سؤال نهاده بود، برمی­رسم. البته توجه داشته باش که ممکن­است بنده هم در اشتباه باشم (ضمنا، من بصورت انگلیسیِ عادی می­نویسم،زحمت بازنویسی­اش با شما . حرف A هنگامی که دُرُشت نوشته شد، نمادِ "آ" است):

:e303:

درود پژوهنده گرامی، لاتین نویسی آن هیچ دشواری‌ای ندارد، تنها نیاز به خوانش سداها داریم.



Pazhuhande نوشته: قرآن که مهین کلم خوانند آن را - گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم - کاندر همه جا مدام خوانند آن را
qorAn ke mehin kalAm xAnand AnrA / gahgAh na bar davAm xanand AnrA
bar gerde piyale Ayati hast moqim / kandar hame jA modAm xAnand AnrA


گر می نخوری طعنه مزن مستانرا - بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری - صد لقمه خوری که می غلم ست آنرا
Gar mey naxory ta’ene mazan mastAn rA / bonyAd makon to hile o dastAn rA
To Qarre bedAn masho ke mey mi naxory / sad loqme xory ke mey qolAm ast AnrA

(مِی می­نخوری = مِی نِمی­خوری ) ضمنا، غَره با فتحه _َ در اینجا دُرُست­تر می­نماید، زیرا غُرّه به معنایِ صدای رعد و برق است. غَرّه در اینجا یعنی "مغرور و فریفته"

هر دو ویراسته و افزوده شدند:

Qorân ke mehin kalâm xânand ânrâ - Gahgâh na bar davâm xanand ânrâ
Bar gerde piyâle âyati hast moqim - Kandar hame jâ modâm xânand ânrâ


...


پژوهنده نوشته: Tarkibe piyâleyi ke darham peyvast - Beškastane ân ravâ nemidârad mast
Candin saro pâye nâzanin az saro dast - Az mehr ke peyvasto be kin ke šekast
?
لخت (مصراع)ِ آخر این­گونه است: Az mehre ke peyvasto be kine ke shekast? یعنی « از روی مهر و علاقه به چه­کسی، این آثارِ هنری (انسان­ها) را به­هم پیوست (آفرید)، و بر اثر کین­جویی با چه کسی دوباره آنها را شکست؟! » (البته شاید علامتِ سؤال را بر مبنایِ بافتارِ شعری نهاده باشی، با این­حال، یک کسرۀ اضافه کم دارد)

ویراستم.



پژوهنده نوشته: Ey âmade az âlame rohâniye? taft? - Heyrân šode dar panjo câhâro šešo haft
Mey nuš nadâni ze kojâ âmadeyi - Xoš bâš nadâni be kojâ xâhi raft
راست­اش در اینباره، خود-ام مطمئن نیست­ام. اما هر چه باشد، "تفت" باید "قید" باشد و نه نامِ مکانی (که البته شاید این گمان هم نادرست باشد). در رباعیِ دیگری منسوب به خیام آمده:
ای آنکه نتیجه ٔ چهار و هفتی
وز هفت و چهار دائماً در تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی .
در اینجا، "تفت" به معنایِ گرما و داغی است. معنایِ دیگرش می­تواند "چابُک" باشد. توصیه می­کنم e را (یعنی کسرۀ اضافه را) بستُری.

e را زدودم. جاییکه دل‌استوار نیستیم گذرانه در {} گذاشتم تا دیرتر بازنگریم:


Ey âmade az âlame rohâni{e} taft - Heyrân šode dar panjo câhâro šešo haft
Mey nuš nadâni ze kojâ âmadeyi - Xoš bâš nadâni be kojâ xâhi raft




پژوهنده نوشته: I[B]n bahr vojud âmade birun ze nehoft - Kas nist ke in gohare tahqiq naseft?
Har kas soxani az sare sodâ goftand - Ze ânruzi ke hast kas nemidânad goft[/B]
لختِ نخست به کسرۀ اضافه نیاز دارد. (این بحرِ وجود)bahre vojud. زیرا به گمانِ من "وجود" را به دریایی تشبیه کرده که آشکار شده است (از نهفت بیرون آمده است)
واژه­ی قافیه هم باید nasOft باشد. "سُفتن" واژه­ای است که ریشه­ی پهلوی دارد و در معنایِ "سوراخیدن" است. بنِ مضارع­اش هم "سُنب" است. واژه­ی "سنبه" هم معروف است.
فعلا تا همین جا کافی­است. بقیه را بعدا ادامه خواهم داد به­شرطی که بدانم چه­میزان راضی بودی؟!

softan همان بود که گفتی:
نقل قول:سفتن . [س ُ ت َ ] (مص ) پهلوی «سوفتن » ۞ کردی «سونتین » ۞ (سوراخ کردن ) قیاس کنید، فارسی «سمب » وجه اشتقاق کلمه را (از اوستا) که هرن در اشتقاق اللغة نقل کرده هوبشمان مردود میداند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سوراخ کردن و سوراخ شدن . (برهان ). سوراخ کردن . (از آنندراج ). سوراخ کردن مهره و مروارید و جز آن :
بسفتند خرطوم پیلان به تیر
ز خون شد در و دشت چون آبگیر.



In bahre vojud âmade birun ze nehoft - Kas nist ke in gohare tahqiq nasoft
Har kas soxani az sare sodâ goftand - Ze ânruzi ke hast kas nemidânad goft





پژوهنده نوشته: خواهش را، برای اینکه اشتباه نشود، اگر علامتِ پرسش را برای مشکوک بودن در درستیِ خوانش­ات می­گذاری، درونِ کمانک () یا کروشه [] قرارده که به اشتباه نیفتم. با سپاس.

من سه پیک را یکی کردم تا کار آسانتر شود، اگر چند چامه دیگر را هم سداگذاری کرده و همه اینها را یکی دو ویرایش پایانی هم بکنیم،
میتوان در ریخت یک pdf زیبا همراه با دو دبیره «پارسی-عربی» و «پارسی جهانیک» چاپ کرد.

دیگر اینکه نیازی به کمانک و .. نیست پژوهنده جان، در خود چامه‌ها هیچ نشانه‌ای به کار نرفته، همه ? ها را من جایی که مشکوک بوده‌ام گذاشته‌ام.


درباره دیگر چامه‌ها نگرت چیست؟
پژوهنده نوشته: زیرا غُرّه به معنایِ صدای رعد و برق است. غَرّه در اینجا یعنی "مغرور و فریفته"

من این غره را به گمانم اینجا دیده بودم:
گنجور رباعی شمارهٔ ۵۳

یکی بگوید این a است یا o؟

در این چامه سَلخ چه چمی دارد پژوهنده جان؟
سپاسگزارم که موارد را بررسیدی و جایگزیدی!من صفحه را ذخیره کردم و می-کوشم تا هفته-ی آینده پیشنهادهای خودم را تکمیل کنم.ساختن pdf هم پیش-نهاد خوبی است.پیروز باشی
Con nist haqiqato yaqin andar? dast - Nat[a]vân be omide šak hame omr nešast
Hân tâ nanehim jâme mey az kafe? dast - Dar bixabari mard ce hošyâro ce mast
­مهربُد جان به­راستی نمی­دانم که چرا در کنارِ این ها علامتِ سوال گذاشته ای! "اندر" صورتِ قدیمیِ حرفِ اضافه­ی "در" است، دیگر! "کفِ دست" هم که دیگر واضح­تر از آنست که به توضیح نیازمند باشد (شما این سایت را مثلِ "کفِ دست"ت نمی شناسی؟). ضمنا،واجِ "ی" در "ننهیم" باید کمی کشیده شود. ننهیـــــــم! به Unipers چگونه باید برگرداند؟ دو تا I میگذراند یا علامتی بر بالایَش می-نهند؟!


Xâki ke bezire pâye har nâdâni ast - Kafe sanamio cehreye jânâni ast
Har xešt ke bar kongereye? ivâni ast - Angošte vazir yâ soltâni ast
"است" آخر را باید بزدایی و بچسبانی به واژه­ی ایوان. Kongereye IvAnist .
لختِ آخر هم به­نظرِ من اشتباه است. "انگشتِ وزیر یا سلطانیست" از نظر وزنی مشکل دارد. راستی وزنِ رباعی را می­دانی؟ برابرست با «لاحول ولا قوت الّا بالله »! یا " دام دام دا دا دام؛ دام دا دا دام ؛ دام دام دام » یا « تن تن ت ت تن؛ تن ت ت تن؛ تن تن تن» مصراعِ آخر یک یا چند واژه کم دارد. مثلا اگر می­شد "انگشت وزیر، یا که نه؛ سلطانیست!" درست می­بود! اما سددرسد خیام این­گونه نمی­سروده!

Dar fasle bahâr agar bohi hurserešt - Yek sâqar mey marâ bar lab kešt?
Har cand benazde âme in bâšad zešt - Sag beh ze man ar beram degar nâm behešt
"بتی" را نوشته ای "بُهی"! فکر نمی­کنی کارِ طافت­فرساییست؟ تلاش­هایت ارزشمند است اما فکر می­کنی آنقدر که زحمت می­کشی برای کارت ارزش خواهند گذاشت؟ به­نظرِ من بهتر است تنها شعرهایی که "دشوارخوان" هستند را اینگونه بازنویسی کنیم. حالا بگذریم...
در مصراعِ دوم هم واژه­ی "دهد" را ننگاشتی. Baram را beram نوشته­ای. NamE Behesht
مصراعِ دوم هم Labe kesht است. یعنی « در کنارِ کشتزار»!

Guyand marâ ke duzaxi bâšad mast - Qolist xalafe? del dar ân nat[œ]vân bast
Gar âšeqo meyxâre be duzax bâšand - Fardâ bini behešt hamcon kafe dast
مصراعِ دوم اینگونه است: « قولیست خلاف؛ دل در آن نتوان بست» یعنی "گفته ی نادرستی است. نمیتوان به آن اطمینان کرد » عبارتِ درون کروشه [] زاید است و وزن را بر هم می­زند.

Man hic nadânam ke marâ ânke serešt - Az ahle behešt kard yâ duzaxe zešt
Jâmio botio barbati bar lab kešt? - In har se marâ naqdo torâ nes[i]ye behešt
درباره ی بیت دوم باید بگویم که باید یکسری تغییرات انجام داد. برایِ آنکه دُرُست خوانده شود باید روی "جامی" و "بتی" تشدید گذاشت. jAmi io boti io barbati bar labe kesht
گویا واژه­ی "کِشت" برایت گُنگ است. همانطور که در بالا اشاریدم، منظور از آن "کشت­زار است. آنرا می توان نوعی "مَجاز" انگاشت. "کشتزار" محلی است که در آن "کشت" می کنند. پس بین این دو رابطه ای از نوع "جزء و کل" برقرار است. یکی جانشین دیگری شده. همانطور که ما امروزه مثلا می­گوییم « برویم دکتر!». اما منظورمان اینست که « برویم بیمارستان!» (دکتر تنها جزئی از بیمارستان است). البته به رابطۀ این نوع مجاز می­توان "حال و محل" نیز گفت که کمی تخصصی است و گفتنش ضروری نیست. امیدوارم مشکلت برطرف گردیده باشد.

Har zarre ke dar xâke zamini bude ast - Piš az mano to tâjo negini bude ast
?
Gard az roxe nAzanin be Azarm feshAn/ kAn ham roxe Xube nAzanini budast.
البته در نسخه­های دیگری آمده : « کانهم رخ و زلفِ نازنینی بوده است» که من نسخه ی دوم را ترجیح می­دهم. "رخِ خوبِ نازنین" معنای جالبی ندارد. نوعی "حشو" است.
البته گزینشِ نهایی با خودت است.

Yek jor'e mey ze melke kâvus beh ast - Az taxte qobâdo melkate? tuz beh ast
Har nâle ke rondi be sahargâh zanad - Az tâ'ate zâhedâne sâlus beh ast
یک جرعه "ی" می Jor’e YE mey .
Molk یعنی "پادشاهی" و melk یعنی "زمین و مال". اینجا فکر میکنم Molk درست باشد. هرچند melk هم بیمعنا نیست.
Rend را هم rond نوشته­ای!

باقی بماند برای آینده. کمی خسته شدم.
پیروز باشی.


Mehrbod نوشته: من این غره را به گمانم اینجا دیده بودم:
گنجور رباعی شمارهٔ ۵۳

یکی بگوید این a است یا o؟

در این چامه سَلخ چه چمی دارد پژوهنده جان؟

ببخشید مهربد این پست شما را ندیده بودم.
آن "غرّه" ای ک در آنجا هست به یقیت با غرّه ی « تو غره بدان مشو که می می نخوری » فرق دارد. زیرا غرّۀ اخیر به معنایِ "فریفته و مغرور" است ولی آن قبلی، معنایی دیگر دارد.

درباره ی معنای "غره و سلخ" به دیدِ من باید ابتدا و انتهای ماه باشد. زیرا "سلخ" در معنایِ آخرِ ماه است (واژه نامۀ دهخدا). و "غرّه" هم در معنای "ابتدای ماه". در کتابِ « الفرج بعد الشده » آمده:
در شهر بغداد مردی بود که در اول روزِ جوانی و غُرّه ی ایام زندگانی، تفحص کارِ دزدان و بحث احوال طرّاران کردی ... »
می بینی که در اینجا "غره" به معنایِ "ابتدا و اوایل" است.
پس این "غره" با آن یکی فرق دارد و آوایشان هم دیگرگون است.


پیروز باشی
مِی خُوردن و شاد بودن آئین مَنَسْتْ / فارغ بودن ز ِ کفر و دین ،دین ِمَنَسْتْ

گفتم به عروس دَهر : کابین تو چیست؟ / گُفتا: دل ِخُرَّم ِ تو کابین ِمَن است


Mei Khordan-o shAd Boodan Ayeen-e Manast

FAregh Boodan Ze Kofr-o Din, Din-e Manast

Goftam Be aroos-e Dahr KAbin-e to Chist

GoftA Del-e Khorram-e To KAbin-e Manast

فقط یك توضیح درباره صداها :

ee یا i = ای(كشیده)
A = آ
ei = اِی = a در زبان انگلیسی = /ei/ = مِی
gh = ق
kh = خ
y = ی
rr = تشدید روی "ر"
oo = او

تا کِی غَم ِآن خُورَم که دارَم یا نَه / وین عُمْر به خُوشدِلی گُذارم یا نَه

پُر کُن قَدَح ِباده که مَعلومَمْ نیست / کاین دَم که فروبَرَم برآرَم یا نَه

tA kei Gham-e An Khoram Ke DAram yA na

Veen omr Be Khosh delee GozAram yA na

Por kon Ghadah-e BAde ke Maloomam nist

Keen Dam ke foroo baram barAram yA na


بَرخیز و مَخُور غَم ِجَهان ِگُذَران / بِنْشین و دَمی به شادْمانی گُذران

در طَبْع ِجَهان اگر وَفایی بُودی / نُوبت به تو خود نَیامَدی از دِگران


Barkheez-o Makhor Gham-e Jahan-e GozarAn

Bensheen-o Damee Be shAdmAni (= shAdemani ) GozarAn

Dar tab e JahAn agar vafAee Boodi

Nobat Be Khod NayAmadi az DegarAn


قُومی مُتِفَكِّرند در مَذْهَب و دین / قومی به گُمان فِتاده در راه یَقین

می ترسم از آنكه بانگ آیَد روزی / كای بیخَبَران راه نَه آن است و نه این

Ghomee Motefakkerand Dar Mazhab-o Deen

Ghomee Be GomAn FetAde Dar RAh-e Yagheen

Mitarsam az Anke BAng Ayad roozi

Kei Bee khabarAn rAh Na An ast Na ee



با سپاس بسیار از دوستان، من هنوز زمان نکرده‌ام این ویرایش‌ها را بنگرم.

تنها به هموند تازه‌امان عرفان، همه ترانوشته‌ها را میتوانید در این پیک بخوانید گرامی: رباعیات «خیام» - صفحه 2


من بخش‌هایی که دل‌استوار نبوده‌ام را با ؟ روشن کرده‌ام، در نگارش پایانی همه چامه ها را باید یک بررسی دیگر هم نمود.
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7