در اصول كافى، كتاب العقل و الجهل از حضرت موسى بن جعفر سلام الله علیهما نقل شده كه فرمود:
«یا هشام ان اللَّه تعالى یقول فی كتابه: إِنَّ فِی ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ یعنى عقل»
«اى هشام به راستى خداى تعالى در كتاب خود مىفرماید: «به راستى در این قرآن یادآورى است براى كسى كه دلى دارد یعنى عقل دارد»
بیچاره علامه طباطبایی برای ماست مالی قضیه چه حرف ها که نزده
:
حافظان نور - نقد(در قرآن و نهج البلاغه قلب جایگاه تفکر است نه مغز)
نقل قول:در اینکه قلب صنوبری چه ارتباطی با قلب روحانی دارد؛ علامه در «المیزان» گفته است: قلب صنوبری نخستین عضوی است که روح به آن تعلق میگیرد چرا که در اثر بیهوشی و غش و امثال آن شعور و ادراک انسان از کار میافتد ولی ضربان قلب و نبضش هنوز زنده است در صورتی که اگر قلبش از کار بیفتد دیگر حیاتی برایش باقی نمیماند. بارها در آزمایشهای علمی مغز مرغ را بیرون آوردهاند و دیدهاند که آن حیوان همچنان زنده است. پس مبدأ حیات در آدمی، قلب اوست به این معنی که روحی که در هر جانداری هست نخست به قلب او تعلق میگیرد و پس از آن به سایر اعضا تعلق میگیرد.
و همچنین به طور یقین آثار و خواص روحی و روانی چون احساسات، شعور و اراده، حب، بغض، امید و ترس و... همه مربوط به قلب است یعنی روح وقتی این حالتهای روحی را به وسیله مغز درک میکند اثر آن در قلب صنوبری و جریان خون ظاهر میشود.
[و الاشارات و التنبیهات، ج3، ص414، 415.]
و همین مسئله باعث شده که ادراک و شعور و هر چه بویی از شعور در آن است از قبیل حب، بغض، ترس، حسد، و شجاعت و... را به قلب صنوبری نسبت دهند چرا که روح به وسیله قلب به بدن تعلق میگیرد و آثار این ادراکات نیز در قلب ظاهر میشود.