دفترچه

نسخه‌ی کامل: هدف از خلقت انسان توسط خدای احتمالی!
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5
Anarchy نوشته: شراکت زوری و با شرایطی بدون توافق و رضایت قبلی طرف مقابل ؟!

نیکی و پرسش !!؟؟؟
kourosh_iran نوشته: کوشا بدجوری ترسوندنت!
ترس برادر مرگه!
ادیان و مذاهب اینقدر کس شعر هستن که اگر بخوایم بعنوان روزنهء امید اونا رو بگیریم بنظرم از روی بزدلی و تهی بودن خودمون از ارزش و نیروهای درونی واقعی خواهد بود.
این همه اراجیف و چرندیات صدمن یک غاز رو بپذیریم از ترس اینکه خدایی باشه و همون خدای ادیان باشه و اون دنیا ازمون بابت باور و عمل به این به اصطلاح آموزه های بی سر و ته حساب بکشه، بنظر من اون خدا رو همون در نظر نگیری بهتره عاقلانه تره حداقلش در این دنیا راحتتر و کاراتر زندگی میکنی.

ببخشید اون خدایی که دنیا و ما رو اینطور آفریده و شرایط رو اینطور کرده خدا نیست، بلکه یک دلقک مسخره است!
دو کلام حرف حساب میذاشت که قابل درک و قانع کننده و منصفانه باشه قابل قبول میبود؛ ولی نه دیگه اینقدر انتظار باور و عمل به چیزهای عجیب و غریب و غیرمنطقی و بی سر و ته و متناقض!
البته من گفتم که اصول بنیادین معنویت و مشترکات و واضحات ادیان رو میشه منطقی و محتمل دونست.
اگر خدایی باشه، خودش عقل ما رو آفریده، پس اگر از عقل خودمون تبعیت کنیم دلیلی نداره ما رو خطاکار بدونه! اعتبار عقل از این همه کاغذ پاره پر از چیزهای مسخره بیشتره بنظر من!

گفتم که اگر واقعا عنادی در کار نباشه و انکار برای فرار از تکلیف که به طور طبیعی سختی داره نباشه (که در نوشته هاتون نشانه هایی از این موضوع هست) و توانایی درک بیش از این مقدار را نداشته باشید تکلیفی نیز بیش از این ندارید.

نقل قول:بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ‏


انسان شك در معاد ندارد بلكه او مى‏ خواهد آزادانه در تمام عمر گناه كند.
کوشا نوشته: نیکی و پرسش !!؟؟؟

در نبود ما و پیش از خلقت ، چنین سخنی بی مورده ...
کوشا نوشته: نیکی و پرسش !!؟؟؟
نیکی ؟!

[ATTACH=CONFIG]4586[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]4587[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]4588[/ATTACH]
sonixax نوشته:
نیکی ؟!


اولا سهم آنها اینجا و مکانهای مشابه است:
[ATTACH=CONFIG]4589[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]4590[/ATTACH]


ثانیا گفتم بزم سرور نه آخور طویله !
Anarchy نوشته: در نبود ما و پیش از خلقت ، چنین سخنی بی مورده ...
؟؟
بالاخره کی باید با ما شور می کرد قبل از ایجاد ما یا بعد از ایجاد ؟

در هر دو صورت مشورت کردن بی معناست.
کوشا نوشته: گفتم که اگر واقعا عنادی در کار نباشه و انکار برای فرار از تکلیف که به طور طبیعی سختی داره نباشه (که در نوشته هاتون نشانه هایی از این موضوع هست) و توانایی درک بیش از این مقدار را نداشته باشید تکلیفی نیز بیش از این ندارید.


فرار از تکلیف؟ اصلا تکلیف چی هست، چطور ثابت شده، از کجا میاد؟
من در اون حدی که خودم عقلا و وجدانا درک میکنم که چی درسته و در قبالش مسئول هستم رو انجام میدم (طبیعتا برای مسئول دانستن خود باید عملا قدرتش را هم داشت)، و چیزی که بدونم برام بقدر کافی نافع است (سودش در مقابل هزینه اش بیارزد).

سختی که هست. و اجتناب از سختی هم طبیعی است. هیچ عقلی نمیپذیرد که سختی و هزینه ای بدون اینکه سود و منفعت کافی در آن باشد را مختارا بپذیرد. و موضوع اینست که منابع و فرصت و توان و وقت و انرژی آدمی محدود است، و بنابراین باید بین موارد نافع هم اولویت بندی کرد و سهم/اولویت بیشتری را بدانهایی داد که بازدهی بیشتری دارند. یعنی در مقابل هزینه ای که دارند، بیشتری کاربرد و منافع واقعی را در پی دارند. به تئوری و حرف و از کیسه خلیفه ساده است که مثل خدا هزار و یک جور دستور و مسئولیت و مناسک و اعمال شاقه وضع کرد و گفت خب انسان عاقل و نیک باید به همهء اینها پایبند باشد و عمل کند! ولی در عمل واقعیت چیز دیگریست. اینست که ادیان پر از ادعا و دستور و ظواهر و مناسک و وظایف و امر و نهی های گسترده و پیچیده هستند، ولی در عمل گویی تقریبا هیچکس نمیتواند بطور کامل آنها را بداند، درک کند، و همه را کامل و دقیق عمل کند، هرچند خلاف این ادعا و تبلیغ و تلقین میشود! به همین دلیل بنظر من ادیان که بیشتر مطلق گرا و از نوع همه چیز یا هیچ چیز هستند، غیرواقعگرا و مسخره اند! به درد همان یک مشت توده و عوام نادان و کودن ها میخورند که بعضا فکر میکنند کارشان هم درست است و سوپرمنی چیزی هستند! اما این فقط یک توهم است. یک خیال. یک فریب روانی.
شاید قدیم ترها که زندگی بشر ساده تر و نیازهایش محدودتر بودند میشد تا حد قابل توجهی به این بازیهای سطحی ادیان پرداخت و سرگرم و علی الظاهر موفق هم شد، ولی امروز دیگر چنان شرایطی در عمل وجود ندارد. به همین دلیل من تمامی شاخ و برگ های زائد و فرعیات و ظواهر را به دور انداختم! گذشته از اینکه اساسا در الهی و اصیل بودن و برحق بودن ادیان شک منطقی هست!

بله من دنبال چیزهای واقعی هستم، چیزهای ثابت شده، چیزهایی که عقل و تجربه بقدر کافی بر درستی و کارایی و بازدهی آنها گواهی میدهد. ظواهر و جزییات ادیان هیچگاه جزو این موارد نبوده اند! واضحا! فکر هم نمیکنم که فقط برای من اینطور است، بلکه تقریبا برای همه درواقع باید اینطور باشد، گرچه خودشان معترف نباشند و طور دیگری فکر/ادعا کنند. من تاحالا هرچه آدم دیده ام هرچه به زندگی و سرگذشت و رفتار و گفتار و اعمال و واقعیت های آنها نگاه کرده ام متوجه شده ام که هیچکس از این واقعیت ها خارج و فراتر نیست! هیچکس! هیچکس! شاید بعضی موارد را نتوان ثابت کرد یا به قدر کافی مطمئن دریافت، اما هیچ دلیلی وجود ندارد که کسی استثناء باشد. پیشفرض معقول این است که هیچکس غیر از این نبوده و نیست، مگر اینکه خلافش ثابت شود.

بله پس وقتی اولویت بندی کردی، بر اساس درجهء اطمینان از درستی، و همزمان بر اساس درجهء کارایی و بازدهی (سود در مقابل هزینه)، آنوقت طبیعی است که برای خیلی موارد اهمیت و سهم خیلی کمتری قائل شوی، و البته برای خیلی چیزها اصولا هیچ سهم و فرصتی باقی نمی ماند، چون منابع انسانهای عادی محدودتر از آن است که بتوان همزمان به این همه چیز سهم بحساب آمدنی اختصاص داد. بخصوص که بعضی چیزها وقتی بدان بپردازی بالاخره یک سهم مشخص حداقلی مصرف میکنند و در عمل اینطور نیست که بتوانی زمان و انرژی ای را که صرف آنها میکنی به هر میزان دلخواه کوچک کنی. بعضی موارد هم اگر سهم بیش از اندازه کوچک باشد اصولا کارایی و بازدهی آنها هم با سیر تصاعدی به سمت صفر میل میکند و اگر کوچک بوده، بارها از کوچک هم کوچکتر میشود که اصلا دیگر میتوان گفت عملا نزدیک صفر است.

بنده شخصا اتفاقا فکر میکنم نسبت به اکثر بقیهء انسانها، فرد با اراده و هدفمند و جدی ای هستم. این را با نمودهای عملی و مقایسهء عینی با دیگران میتوان دریافت. منتها وقت و انرژی محدود و ارزشمند خود را طبیعتا روی چیزهایی صرف میکنم که بنظرم واقعا ارزشش را دارند. موارد مهم، واضح، ثابت شدنی، دارای اطمینان کافی، دارای بازدهی و سود کافی نسبت به سختی/هزینه هایشان.
بطور مثال یک ورزشکار جدی هستم. در این سن و سال که خیلی ها هیچ یا خیلی کم ورزش میکنند، ورزش جزو اساسی ای از کارهای همیشگی من است. درواقع همان موقع هم که باشگاه رزمی رفتم سنم از همه دیگر اعضاء بیشتر بود (اکثرا با اختلاف زیاد)، ولی چون وقت و انرژی بسیار بیشتری میطلبید که بخاطر مسائل شغلی و اولویت بندی و موارد دیگر نمیتوانستم آنقدر بدان اختصاص بدهم، دیگر باشگاه نرفتم، اما هرگز ورزش را قطع نکردم و در خانه هروقت که فرصت و انرژی اش باشد ورزش میکنم و همیشه یاد و دنبال هدفهای خودم در این زمینه هستم؛ همیشه سعی میکنم حداقل پسرفت نکنم و خودم را در سطح خوبی از آمادگی بدنی و رزمی نگه دارم.
از آن سو مثلا در مسائل حرفه ای و تخصصی و علم و دانش هم بطور مستمر فعال بوده و هستم و میتوان گفت بازهم به ندرت کسی مثل من پیدا میکنید که اینقدر جدی و با برنامهء دائمی طولانی مدت در این زمینه باشد. بطوریکه از زمان تحصیل در دانشگاه تا اکنون که بیش از 10 سال میگذرد من دائما در حال مطالعه و یادگیری و افزایش دانش و توانایی های خودم بوده ام و هنوز هم این جریان ادامه دارد و آنقدر انگیزه و مهارت و جدیت و اراده در این کار دارم که به گمانم میتوانم حتی تا آخرین لحظهء عمرم هم آن را ادامه دهم! به چه خاطر؟ بخاطر اینکه درستی و بازدهی و ضرورت آن برایم ثابت شده و در عمل کاربرد واقعی دارد و بازدهی بالایی هم دارد.
حتی از چند وقت پیش کتابهای ریاضی دبیرستان خودم را از توی انباری درآوردم تا خورده خورده هم که شده مرور کنم و کم کاری هایی را که از روی نادانی زمانی داشتم تاحدی که میتوانم جبران کنم و نیز اکنون که انگیزه و آگاهی و قدرت ذهنی بیشتری یافته ام و کاربردهای عملی آنها را دریافته ام بتوانم با تکمیل و بازسازی و افزایش دانش و مهارت خودم در این زمینه، مرزهای جدیدی از دانایی و توانایی را برای خودم بگشایم! هرچند حتی برای آدم مجردی مثل من هم وقت و انرژی جانبی و سهم برای این کار کم پیدا میشود (چون خیلی موارد و کارها و اولویت های دیگر هنوز وجود دارند)، ولی بهرحال تلاش خودم را میکنم و تاجاییکه میتوانم پیش میروم. آیا تمامی اینها یک تفاوت شگرف با اکثر آدمهای دیگر را ثابت نمیکند؟ براستی چه کسی سراغ دارید که اینطور باشد و بعد از ده ها سال گذشت از دوران تحصیلات رسمی و پایه اش هنوز هم اینقدر دانشجو و در حال درس خواندن و یادگیری و دنبال جبران ضعف و کم کاری هایش که از روی کودکی و نادانی بوده باشد؟ چه کسی اینقدر اراده و جدیت و انگیزه دارد؟ گذشته از اینکه زندگی های کلیشه ای عادی به اکثر مردم اصولا چنین فرصتی را نمیدهد، ولی من خواستم تا زندگی ام را خودم هدایت و کنترل کنم، و البته برای این نیاز به صرفنظر کردن از یکسری چیزها و جاذبه ها و لذت ها، و تصمیم های اساسی و بزرگ متفاوت و انتخاب مسیرهایی متفاوت از اکثر افراد دیگر و توده ها میباشد.

پس من آدم تنبلی نیستم. آدمی نیستم که بی دلیل بخواهم از زیر باری در بروم! اصولا در رفتن از زیر بار هم بنظر من به خودی خودش دلیل ندارد بلکه بهرحال به علت تردید/نادانی/ناباوری است، چون اگر آدمی واقعا بداند که انجام چیزی درست/لازم است و در نهایت به نفعش تمام میشود، دلیلی ندارد که بخواهد آن کار را نکند بخاطر سختی و هزینه اش! پس این فرد نمیداند، بهش ثابت نشده است، درک نکرده است، که شاید هم آن مورد واقعا درست یا دارای بازدهی کافی نیست، که به سمتش نمیرود، زیر بارش نمیرود. شاید بنظرش یکسری کارها/روشهای راحتتری یا با بازدهی بالاتری وجود دارند و ترجیح میدهد وقت و انرژی ارزشمند و محدود خودش را صرف آنها کند. بهرحال هم که راه هرچه راحتتر و سریعتر و بازدهی هرچه بیشتر خب بهتر! دلیلی ندارد که همینطوری دنبال سختی و هزینه و طولانی بودن باشیم. ما اگر سختی و هزینه و راههای زمانبر را انتخاب میکنیم چون مجبوریم و راه و روش بهتری برای رسیدن به آن اهداف مطلوب/ضروری سراغ نداریم.
امروز اتفاقا با یک نفر صحبتی داشتیم درمورد همین حرفهای خدا و اعتقادات و اینها.
آخرین صحبتی که با هم کردیم این بود که من گفتم ببین من اگر بی اعتقاد هستم بطور مثال بخاطر اینکه میگویم اگر خدایی هست و خدای نیکی هست پس چرا جهان را اینطور سخت و ناجوانمردانه آفریده و انسان را ضعیف و محدود و بعد انتظار دارد در عین تمام اینها نیک و خوشبین و معتقد هم باشیم و این عریض و طویل مناسک و ظواهر و جزییات و امر و نهی و دستورات دین را هم انجام دهیم و ازدواج و خانواده و زندگی کلیشه ای استاندارد و نرمالی هم داشته باشیم، در حالیکه در عمل با این شرایطی که محیط و خود داریم این کار غیرممکن است و حداقل منکه شخصا نتوانستم و هرگز توان خودم را در این حد نیافتم و به همین علت ازدواج نکردم و حتی فکرش را هم نکردم و آدمی هم نبودم که بروم دنبال روابط سطحی و فریب کارانه و علافی و بی بند و باری و هرزگی و زنا و دوستی های موقتی و این حرفها و بنابراین بدون اینکه خودم بخواهم و مطلوب بدانم از این نظر محروم ماندم.
ایشان در پاسخ گفت که چرا اینها را تقصیر خدا میدانی و این آیا تقصیر جامعه و دیگر انسانها نیست.
البته بحث ما در اینجا بخاطر اینکه یک مشتری آمد قطع شد و دیگر هم فرصت ادامهء آن را نیافتم (به خانه آمدم)، ولی من در همان اثناء فکر کردم و یک مثالی بنظرم رسید! مثال من اینست که فرض کنیم مثلا من خدا هستم! من می آیم و یک موجود ضعیف و محدود و آسیب پذیری مثل انسان را خلق میکنم، بعد یک هفت هشت تا گرگ درنده و قوی را هم خلق میکنم و میگذارم این انسان را دوره کنند! طبیعتا این انسان خود را درمانده می یابد و بدون قدرت کافی برای دفاع در مقابل آن گرگها و اینکه بتواند از پسشان بطور مناسبی بربیاید، و در نتیجه شکست میخورد، بی اعتقاد میشود، انگیزه و خوشبینی و حوصلهء خودش را برای باور و پرستش و عبادت و عمل به دستورات خدای یگانه کمال و خیر مطلق از دست میدهد، حتی شاید دهان به گله و شکایت و بد و بیراه میگشاید! بعد منکه خدا هستم میگویم خب اینکه تقصیر من نیست، بلکه آن گرگها مقصر هستند و آنها ظالمند!!
بنظر شما واقعا این درست است؟
همینطور بنظر من هم اینکه مسئولیت را گردن خدا ندانیم و آن را گردن آفریده هایش بیاندازیم، یک مغلطه است، یک فریب، یک سفسطه، که آدمهای نادان و کودن که هوش و زیرکی و باریک بینی ندارند فریب آن را میخورند.
درواقع خداوند مسئول هرچیزی است و هر شرایطی که خلق میکند. در جایی که در واقعیت مخلوق توان دخالت کافی در سرنوشت خودش را ندارد، خداوند مسلما مسئول است! نمیتوان تقصیر و توجیه را گردن مخلوقات او انداخت. این یک دروغ/فریب بی شرمانه است. بازهم از کلاهبرداری هایی که مذهبیون زیاد مرتکب میشوند برای ماله کشی و ماست مالی کردن تناقض ها و ضعفهای باورهایشان!
فرقی هم نمیکند چه گرگ درنده باشد و چه انسان که موجودی مختار است که او را مقصر بدانیم. بله آن انسان که ظلم میکند میتواند مسئول دانسته شود و بخاطر آن مجازات شود، اما کسی که بدون اینکه قدرت دفاع از خودش و تغییر کافی سرنوشت خودش را داشته باشد آن ظلم به او وارد آمده باشد، مقصر نیست، ولی همچنین نمیتواند خداوند را مسئول نداند و تقصیر را گردن ظالمان بیاندازد! بالاخره این خدا بود که او را در آن شرایط قرار داده است، با خلق کردن او و آن انسانهای دیگر بدان شکل و در آن شرایط، و اینکه اجازه داده است چنین شرایط و وقایعی رخ دهند، در عین اینکه آگاهی قبلی و قدرت تغییر تمامی اینها را داشته است. عملا فرقی نمیکند که یک سنگ از کوه سقوط کند و به پای من بخورد و مرا لنگ کند، یا اینکه یک گرگ پایم را گاز بگیرد و پاره کند، یا یک ظالم با چوب بزند پایم را لنگ کند! هیچ فرقی نمیکند! و همهء اینها در تاریخ رخ داده اند، و مضحک است که بگوییم مسئول اینها خدا نیست!

البته من شخصا میتوانم این چیزها را با تئوری های دیگری توجیه کنم. یک روش شناخته شده برای توجیه این مسائل و چیزهای ظاهرا نامطوبی که نسبت به ما جبر میشوند، بر اساس نظام زندگیهای چندگانه است که میتوان گفت خیلی از این مسائل میتوانند عکس العمل و مکافات اعمال ما در زندگی های گذشتهء ما باشند و بدین شکل هم آن گناهان تسویه میشوند و هم ما متنبه میشویم و رشد میکنیم و اصلاح میشویم و درمان میشویم و فرصت دوباره ای برای پیشرفت و ادامهء مسیر پیدا میکنیم. یک حالت دیگر هم همان است که این سختیها سازنده هستند و باعث قویتر شدن و رشد کردن ما میشوند. البته این توجیه اخیر را نمیتوان به هر شرایط و موردی بطور قانع کننده ای اطلاق کرد، اما بهرحال در خیلی موارد هم قابل دفاع است!

بهرحال من باوجود تمام بی اعتقادی ام، فکر میکنم این مسائل به این صورت هستند، و عملا درس گرفتن و تعالی یافتن و قدرتمند شدن و رشد کردن دیگر جنبه های وجود خودم را در این جریان مشاهده کرده ام و میکنم و در نظرم امری تردیدناپذیر است چون بصورت مستقیم آن را در مورد خودم تجربه و لمس و درک میکنم. اما خب از دید مذهبی اش و باورهای کلیشه ای که بخواهیم اعتبارسنجی کنیم، خیلی از این موارد را با شکل و توجیه های خاص خودشان نمیپذیرند، اما من به دلیل همین محدود و کلیشه ای بودن و متناقض بودن ادعاها/باورها با واقعیت هایی که در عمل مستقیما دریافته و تجربه کرده ام و در آنها شک چندانی ندارم (حداقل به آنها از آنچه باورها ادعا میکنند خیلی بیشتر اطمینان یافته ام)، باورمند و پیرو این بارهای ساده اندیشانه نیستم! بطور مثال مذهب، بخصوص اسلام، به شما میگوید ازدواج کن! ازدواج در اسلام امری بسیار مهم و نزدیک به واجب شمرده میشود. بخصوص اگر خود را در معرض خطر انحراف و گناه ببینی. اما با این حال من به تشخیص خودم عمل کردم و ازدواج نکردم و از این بابت پشیمان هم نیستم. البته این یک محرومیت است، و رنج و فشار و خطر خودش را دارد، اما من فکر میکنم در کل و در نهایت این مسیر برای من بسیار بهتر بوده است.
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
"﴿ وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً كَانَتْ آَمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا یَصْنَعُونَ ﴾[ سورة النحل: 112]" "هم زد خداوند نمونه ای شهری بودند باورمندی آرام گشته ای می آمدش توشه اش فراخی از هر جایگاه گشته ای باز روپوشاند به بخشش سراسری خداوند باز چشاندشان خداوند پیراهن گرسنگی هم ترس به چه بودند کار می کردند 112 زنبور"
sonixax نوشته: نیکی ؟!
توانت هست روزی برسانی ما بدکاره ایم ای خداوند
کوشا نوشته: اولا سهم آنها اینجا و مکانهای مشابه است:

و همین نشان میدهد یا خدایی نیست! یا اصلن عادل نیست! یا کلن بی عرضه هست چرا که نتوانسته جلوی تقسیم عادلانه ی منابع را بگیرد و زورش به انسان مخلوق خودش نرسیده.
صفحات: 1 2 3 4 5