دفترچه

نسخه‌ی کامل: دیدگاه شما در مورد شک گرایی چیست؟
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
دوستان گرامی میخواستم نظر شما در مورد شک گرایی بدونم.شما شک گرایی مطلق رو میپذیرید یا محدود؟!
شک گرایی اگر بدنبال رسیدن به یقین و حقیقت باشه دیدگاه خوبیست و حتی لازم.
Russell نوشته: شک گرایی اگر بدنبال رسیدن به یقین و حقیقت باشه دیدگاه خوبیست و حتی لازم.
پرسش من این نبود گرامی!! شما معتقد به شک گرایی مطلق هستید یا محدود؟!
Havadar_e_Democracy نوشته: پرسش من این نبود گرامی!! شما معتقد به شک گرایی مطلق هستید یا محدود؟!

با این تعریف من شکگرای محدود میشوم 4

البته یک مکتب شکاکیت هست که من باهاش میونه ای ندارم.مثلاً میگه هیچ عملی از نظر عقلی ترجیحی به عمل دیگه نداره و منطق رو قبول نداره.
دوستان من میخواستم بدونم ایرادی که بر شک گرایی مطلق وارد میشه رو به چه شکل ارزیابی میکنید؟!
Havadar_e_Democracy نوشته: دوستان من میخواستم بدونم ایرادی که بر شک گرایی مطلق وارد میشه رو به چه شکل ارزیابی میکنید؟!

من فکر می کنم شکاکیت مطلق قابل اتکا نیست. چون خود متناقض هست. با شکاکیت مطلق به هیچ چیز نمیشه آگاهی پیدا کرد. حتا فکر می کنم هیچ کسی پیدا نمیشه که مطلقن شک گرا باشه. اگر کسی ادعا بکنه که مطلقن شک گراست، کافیه رفتارش رو وقتی که از شخصی در خیابون آدرس می پرسه ببینید. بر اساس دیدگاهش باید به آدرسی که از فرد میگیره شک کنه و در واقع اعتماد نکنه که طرف راست گفته. ولی می بینید که عملن همه مردم اعتماد می کنند. بر این پایه، به نظر من افراد شک گرای نسبی هستند. اصولن مفهومات مطلق یا وجود ندارند، یا اگر هم دارند ناشناخته یا کم شناخته هستند.
kourosh_bikhoda نوشته: من فکر می کنم شکاکیت مطلق قابل اتکا نیست. چون خود متناقض هست. با شکاکیت مطلق به هیچ چیز نمیشه آگاهی پیدا کرد. حتا فکر می کنم هیچ کسی پیدا نمیشه که مطلقن شک گرا باشه. اگر کسی ادعا بکنه که مطلقن شک گراست، کافیه رفتارش رو وقتی که از شخصی در خیابون آدرس می پرسه ببینید. بر اساس دیدگاهش باید به آدرسی که از فرد میگیره شک کنه و در واقع اعتماد نکنه که طرف راست گفته. ولی می بینید که عملن همه مردم اعتماد می کنند. بر این پایه، به نظر من افراد شک گرای نسبی هستند. اصولن مفهومات مطلق یا وجود ندارند، یا اگر هم دارند ناشناخته یا کم شناخته هستند.
حرف شما رو قبول دارم.در ویکی پیدیا مطلبی در این مورد و توضیحی بر ایراد وارد بر شک گرایی نوشته شده.میخواستم دیدگاه شما رو بدونم...
نقل قول:شکاکیت مطلق

شکاکیت مطلق مدعی آن است تحقق هر موردی از معرفت ناممکن است.
بنا به ادعاهای شکاکیت مطلق، آدمی هیچ چیز را نمی‌تواند بداند و بنا به قرائت شدیدتر، دربارهٔ هیچ باوری نیز نمی‌تواند موجه باشد. گاهی شکاکیت مطلق را شکاکیت افراطی (extreme skepticism) به شمار می‌آورند که بر تفکر شکاکان یونان باستان باز می‌گردد. دو انتقاد از شکاکیت مطلق بدین شرح است:
(1) شکاکیت مطلق به گونه‌ای دچار ناسازگاری درونی است. یعنی شکاک مطلق مدعی آن است که «هیچ چیزی را نمی‌توان دانست» اما آیا او واقعاً می‌داند که «هیچ چیز را نمی‌توان دانست»؟ اگر او بپذیرد که چنین چیزی را نمی‌توان دانست، بنابراین چگونه مدعی آن است؟ اما اگر او بپذیرد که چنین چیزی را می‌داند، ادعای او گرفتار گونه‌ای ناسازگاری (inconsistency)، و به تعبیری خود–متناقض (self-contradictory) است. اگر مفاد گزاره ای خود را ابطال کند، این گزاره خود-متناقض است. اگر شکاک می‌داند که «هیچ چیزی را نمی‌توان دانست» پس او نمی‌تواند مدعی آن باشد که هیچ چیزی را نمی‌توان دانست؛ زیرا این خود موردی از دانستن است و آن ادعای کلی را نقض می کند. اما از سوی دیگر، اگر واقعاً هیچ چیزی را نمی‌توان دانست. بنابراین او همین را نیز نمی تواند بداند که هیچ چیزی را نمی‌توان دانست. دو قرائت از شکاکیت مطلق را باید در کتب معرفت‌شناسی جست که یکی قرائت شکاکیت آکادمیک (academic skepticism) و دیگری شکاکیت پیرونی (Pyrrhonian skepticism) می‌باشد.
مدعای شکاکیت مطلق آن است که هیچ چیز را نمی‌توان دانست که اگر این ندانستن معطوف به معرفت باشد قرائت حداقلی شکاکیت مطلق است و اگر این ندانستن متوجه باور موجه باشد قرائت قوی‌تر شکاکیت مطلق که قرائت حداکثری از شکاکیت مطلق خواهد بود. نقادان شکاکیت مطلق بر آن هستند که چنین ادعایی دچار ناسازگاری و خود تناقضی است. بدین ترتیب منتقدان این نوع شکاکیت می‌پرسند آیا شکاک همین موضوع را می‌داند یا نمی‌داند؟ حال چنانچه آنان بگوید این موضوع را می‌دانیم پس آنان حداقل به چیزی علم دارند و اگر بگوید نمی‌دانیم آنان چطور چنین حکمی را صادر نموده‌اند؟ ولی گویا انتقاد به شکاکیت بنابر فرض هنگامی وارد است که شکاک به جز دانستن و ندانستن هیچ گزینه‌ای دیگر در اختیار نداشته باشد. در حالیک که باور اعم از معرفت است. از همین رو اعم (باور موجه) می‌تواند باشد. حتی اگر اخص (معرفت) در کار نباشد. بدین معنا می‌توان درباره گزاره‌ای باور موجه داشت ولی معرفت نداشت. ما در بسیاری از مواقع به گونه‌ای موجه به گزاره‌ای باور داریم حتی اگر واقعاً آن را نتوانیم بدانیم.
درخصوص این انتقاد به قرائت حداقلی، شکاک خواهد گفت «هیچ چیزی را نمی توان دانست» و این گونه از ادعای شکاکانه به هیچ روی خود- متناقض نیست. به بیان ساده تر، شکاک بدون گرفتار آمدن به خود تناقضی می تواند باور موجه داشته باشد مبنی بر اینکه هیچ موردی از معرفت ممکن نیست. بنابراین از راه انتقاد یاد شده نمی توان راه او را بست.

(2) شکاک مطلق نمی‌تواند به لحاظ عملی نگرش خود را چندان جدی بگیرد. به بیان دیگر التزام به پی‌آمدهای علمی این نگرش تقریباً ناممکن است. شکاک مانند افراد دیگر می‌خورد، می‌آشامد، به هنگام بروز خطر می‌گریزد و بر نداشته‌ها حسرت می‌خورد. چنین شخصی با آنچه در پیرامون او می‌گذرد، بر وفق نگرشش رفتار نمی‌کند و او بمانند همان شخصی رفتار می‌کند که درباره آنها بسیاری از چیزها را می‌داند. با این که این انتقاد همه‌فهم‌تر از انتقاد پیشین است لیکن این موضوع را مفروض گرفت است که هر کس چنان رفتار می‌کند که می‌داند.
اما ظاهراً این فرض نیازمند بررسی است. به سادگی می‌توان به رویکرد پیشین مراجعه کرد، یعنی دانستن به چیزی را با دانستن باوری موجه درباره آن جانشین کرد. شکاک مطلق در همه موارد عمل باور دارد و این او را ملزم نمی‌دارد که در آن موارد معرفت نیز داشته باشد.
Havadar_e_Democracy نوشته: حرف شما رو قبول دارم.در ویکی پیدیا مطلبی در این مورد و توضیحی بر ایراد وارد بر شک گرایی نوشته شده.میخواستم دیدگاه شما رو بدونم...

بله این شبهات هم در راستای سخن من هستند. در تعریف شکاکیت اومده که آدمی هیچ چیز رو نمیتونه باور داشته باشه. وقتی میگه «چیز» هم درباره باور صحبت کرده و هم معرفت. بنابر این، هم مساله خودتناقضی پابرجاست و هم ایرادی که من با یک مثال نشونتون دادم (جنبه عملی). ولی اینکه آیا باور رو میتوان دانست ولی معرفت رو خیر، خودش مقداری شک برانگیز هست چرا که باور هم نوعی آگاهی و دانستن هست ولی به قول این لینک اعم از معرفت. در مثالی که در پست قبلی زدم، میشه اینطور گفت که اگر چنانچه یک فرد شک گرای مطلق به آدرسی که از شخصی میگیره اعتماد میکنه، در واقع این باور رو داره که «مردم آدرس دروغ نمیدهند» و بر این اساس پیش میره. در نتیجه میشه همچنان شک گرای مطلق گفت بهش. ولی اگر نظر شخصی من هم قابل عرض باشه، باید بگم که به نظر من فرقی بین باور و معرفت، از نظر آگاهی و شناخت وجود نداره.

من نظر هیوم رو درباره حوزه شناخت قبول دارم که میگه هیچ چیز رو نمیشه شناخت مگر تصورات و تأثرات. تأثر چیزی هست که که قوین و صریحن و به طور زنده از ادراکات بی واسطه حاصل شده اند. مثل تأثر مزه ای که از خوردن یک آش بهتون دست میده. ولی تصورات رونشت ها ضعیف و غیر زنده (آفلاین) ای از تأثراتند. مثل مزه بستنی که از روز قبل به یادتون میاد. یا مثال واضح تر، تصور چهره دوستتون که چند ساعت قبل دیدیدش. هیوم میگه همین ها رو میشه شناخت. پاسخ خوبی که فلسفه او به این پرسش میده که «پس چطور میشه باور رو شناخت؟» اینه که این باورها با توسل به عادت ممکن می شوند. هیوم فیلسوف بسیار باهوشی بود. او میدونست که با وجود اینکه حکم به این داده که تنها تأثرات و تصورات رو میشه شناخت، ولی در زندگی چیزهای فراتر از این هم هستند که نه در تجربه (تأثر) و نه در ذهن (تصور) وجود ندارند. به همین دلیل رای به این میده که اینجور چیزها بر اساس عادت باور کردنی هستند. در مورد مثال خودمون، همواره دیدیم که افراد آدرس درست رو میدند، اگر چه این تجربه و تکرار دلیلی بر رخدادن این امر در آینده نیست و اون رو تضمین نمیکنه، ولی تجربه مکرری که از اون داریم ما رو به این باور سوق میده.
kourosh_bikhoda نوشته: در واقع این باور رو داره که «مردم آدرس دروغ نمیدهند» و بر این اساس پیش میره. در نتیجه میشه همچنان شک گرای مطلق گفت بهش. ولی اگر نظر شخصی من هم قابل عرض باشه، باید بگم که به نظر من فرقی بین باور و معرفت، از نظر آگاهی و شناخت وجود نداره.

یعنی این باور ممکنه روزانه بارها در کل جهان نفی بشه و حتا ممکنه برای خود باورمند هم در آینده نفی بشه. به بیان قویتر میشه گفت هیچ استدلالی وجود نداره که بتونه ثابت کنه که این باور نفی نخواهد شد. بنابر این همیشه این احتمال ولو اندک وجود داره.
حالا پرسش خوبی که میشه در اینباره مطرح کرد اینه که چرا باید درباره شک گرایی تحقیق کرد و بالاخره اون رو پذیرفت یا رد کرد؟
یعنی چه کمکی به ما میکنه در زندگی؟
صفحات: 1 2