دفترچه

نسخه‌ی کامل: ویتگنشتاین: آخرین وارثِ نبوغِ فلسفی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
مدتها بود که برای احداثِ چنین جستاری بی‌صبری می کردم تا وقت‌اش برسد. امروز به ذهنم رسید که بهتر است آن را همین الان راه بیاندازم و دوستان اگر نظری داشتند بیان‌اش کنند تا بعد من هم مطالبِ مورد نظرم را قرار دهم. پس در حالِ حاضر من چیزی در اینجا نخواهم نوشت تا مدتِ کوتاهی بعد. در موردِ عنوانِ جستار هم بعدا توضیح خواهم داد.
خب گویا از دوستان کسی آنچنان به ویتگنشتاین، این نابغه‌ترینِ فیلسوف‌ها دلبستگیِ چندانی ندارد. در گامِ نخست من می‌کوشم اندکی انگیزشِ بیشتر در این مورد ایجاد کنم.
برای گفتگو در موردِ ویتگنشتاین باید به دو موضوع از نگاهِ او به طور جدی بپردازیم: منطق و فلسفه! معنای هر دوی اینها با ویتگنشتاین دچارِ دگرگونی‌های سهمگینی می‌شوند. و زمانیکه سخن از مفهومِ زبان به میان می‌آید، نگاهی که او به این شگرف‌ترین جادوی ذهنِ بشر دارد، در تلاقی و تعامل با فلسفه و منطق، او را به کلی از تمامِ دیگر فیلسوفانِ تحلیلی جدا می‌سازد. او آخرین کسی‌ست که من می‌شناسم اینطور توانسته با خطوطی درهم و جزوه‌هایی کوچک غوغایی عظیم در عالمِ فلسفه به پا کند و ایده‌ی نامِ این جستار هم از همینجا آمده. از آنجا که او در پیشگفتار «رساله‌ی منطقی-فلسفی» گفته که «این کتاب [اندیشه‌ها] را تنها کسانی خواهند فهمید که قبلا پیرامونِ آنها با خود اندیشیده باشند» و از آنجا که من می‌خواهم کمی بیشتر اینجا گفتگو داشته باشیم، جمله‌ای معروف از او را نقل خواهم کرد و نگرِ دوستان را در موردش جویا خواهم شد. ویتگنشتاین در موردِ کتابِ 80 صفحه‌ای «رساله‌ی منطقی-فلسفی» چنین می‌گوید:
این کتاب به مسائلِ فلسفه می‌پردازد و نشان می‌دهد، چنانکه باور من است، که طرحِ این پرسش‌ها (پرسش‌های فلسفی) بدین دلیل است که منطقِ زبانِ ما بد فهمیده شده.

به نگر شما منظورِ ویتگنشتاین از اینکه می‌گوید منطقِ زبانِ ما بد فهمیده شده چیست؟
Dariush نوشته: این کتاب به مسائلِ فلسفه می‌پردازد و نشان می‌دهد، چنانکه باور من است، که طرحِ این پرسش‌ها (پرسش‌های فلسفی) بدین دلیل است که منطقِ زبانِ ما بد فهمیده شده.

به نگر شما منظورِ ویتگنشتاین از اینکه می‌گوید منطقِ زبانِ ما بد فهمیده شده چیست؟

این نگرش بفراخور نویی است که بسیاری از چیزها که برای ما پرسش برانگیز هستند,
بسرشت پرسشیک نبوده و تنها از دریافت کاستومند ما از فرنودسار و گاه خود زبان ریشه‌میگیرند.

زبان یکجور سامانه است که فرایند اندیشه را می‌دیساند (shapes the thinking proces), از آنجاییکه هیچ سامانه‌یِ بی‌لغزشی
نداریم, خود فرایند کاربردن زبان مایه‌یِ آفرینش پرسمان‌هایِ فلسفیک و اندیشیکی میشود که همتایِ بیرونی (مابه ازاء) ندارند.

ساده شده میتوان گفت, هر آنچه که میتواند به چهره‌یِ پرسش در بیاید, بی بروبرگرد پاسخ درخور ندارد.



پارسیگر
Dariush نوشته: این کتاب به مسائلِ فلسفه می‌پردازد و نشان می‌دهد، چنانکه باور من است، که طرحِ این پرسش‌ها (پرسش‌های فلسفی) بدین دلیل است که منطقِ زبانِ ما بد فهمیده شده.
به نگر شما منظورِ ویتگنشتاین از اینکه می‌گوید منطقِ زبانِ ما بد فهمیده شده چیست؟
فکر میکنم منظور از منطق کارکرد و هدفش در زبان باشه،یعنی داره میگه که ما خیلی وقت ها درست نمیفهمیم که زبان چه کاری با اندیشه های ما میکنه!؟و چون به این فرایند انتقال مفهوم دقت نمیکنیم دچار اشتباه در پرسش فلسفی میشیم؟
این رو با کمی تقلب از روی منبع انگلیسی جمله گفتم.
نکته:برام جالب شد،با فلسفه آبزرد تعامل یا درست تر بگم شباهت های جالبی داره:)
خب اینجا جا داره از کامو یاد بکنم و خلاصه از یک یکی از جملاتش در افسانه سسیفس:
نقل قول:برای بعضی(مثلا Husserl) خرد هیچ محدودیتی ندارد.
برای بعضی بی خردی جهان آنقدر گسترش پیدا میکند که خرد را زیر پا میگذارند.
آبزرد خرد روشنیست که محدودیت هایش را به خاطر میپسپارد
البته کامو هیچ وقت مثل وینگشتاین به زبان نمیپردازه و به قول بعضی نمیشه فیلسوف حسابش کرد ولی من شباهت غریبی رو بین تم آبزرد و اندیشه های وینگشتاین میبینم.
Mehrbod نوشته: این نگرش بفراخور نویی است که بسیاری از چیزها که برای ما پرسش برانگیز هستند,
بسرشت پرسشیک نبوده و تنها از دریافت کاستومند ما از فرنودسار و گاه خود زبان ریشه‌میگیرند.

زبان یکجور سامانه است که فرایند اندیشه را می‌دیساند (shapes the thinking proces), از آنجاییکه هیچ سامانه‌یِ بی‌لغزشی
نداریم, خود فرایند کاربردن زبان مایه‌یِ آفرینش پرسمان‌هایِ فلسفیک و اندیشیکی میشود که همتایِ بیرونی (مابه ازاء) ندارند.

ساده شده میتوان گفت, هر آنچه که میتواند به چهره‌یِ پرسش در بیاید, بی بروبرگرد پاسخ درخور ندارد.
پارسیگر

E00e
به شکلی دیگر می‌توان پرسید که اساسا پرسشی که ذاتا پاسخی برایش نیست آیا پرسش معتبری‌ست؟ این شاید بنیادی‌ترین و بحرانی‌ترین پرسشِ فلسفی باشد و پاسخ بدان شاید نقطه‌ی پایانی باشد بر بخشی اعظم از فلسفه.

من به هیچ وجه قصد ندارم در این جستار اطلاعاتِ عمومی و ویکی‌پدیایی بدهم، اما به هر رو بیانِ یکسری مقدمات اجتناب‌ناپذیر است. آنچه اینجا بدان خواهیم پرداخت تماما فلسفه‌ی ویتگنشتاین است، نه جزئیاتِ زندگی خصوصیِ او. ویتگنشتاین دو اثرِ بسیار مهم دارد: رساله‌ی منطقی-فلسفی و پژوهش‌های فلسفی. این دو به ترتیب دو دوره از حیاتِ فکری-فلسفیِ او را تعیین می کنند. ایندو نسک اگرچه به موضوعاتی مشابه می‌پردازند اما اثرِ متاخر، حاصلِ بازنگری‌ جامع ِ ویتگنشتاین است در اندیشه‌های فلسفی‌اش.

بد نیست بدانیم که موضوعِ کلیِ «رساله‌ی منطقی-فلسفی»، زبان، منطق و جهان هستند. زبان، مجموعه‌ای‌ست از گزاره‌ها و خودش می‌گوید «کارِ من جز توضیحِ ماهیتِ گزاره‌ها نیست» و در این اثر شما مکررا با پرسش‌هایی چون «ربطِ گزاره‌ها با جهان چیست؟»، «گزاره‌ها با جهان چگونه مربوط می‌شوند؟»، «زبان چه کارکردی دارد؟» و .... روبرو می‌شوید. ویتگنشتاین همه جا می‌کوشد با استفاده از روشی پیشینی به پاسخِ این پرسشها برسد و ماهیتِ زبان، را روشن کند. تفاوتِ عمده‌ی ویتگنشتاینِ متاخر و ویتگنشتاینِ متقدم در روشِ او برای تبیینِ این پرسش‌هاست. روشِ او شاید از دستاوردی که به دنبال‌اش بود کم‌اهمیت‌تر است؛ او در نهایت به یک آنتولوژی می‌رسد که پرداختن به آن را موکول می‌کنم به توضیحاتی بیشتر پیرامونِ مقدمات.

من می‌خواهم یک نتیجه‌ی شگرف دیگر از کارهای ویتگنشتاین را اینجا ذکر کنم و آن را به عنوان راهبر برای بحث‌های پیشِ رویمان استفاده کنم؛ شاید تاثیرگزارترین اثرِ کارهای او نیز همین باشد. او جایی ما را با این ادعای شگفت‌آور روبرو می‌کند که گزاره‌های منطقی، اخلاقی، متافیزیک و ... بی‌معنا بوده و چیزی نمی‌گویند! این ادعا ربطی اساسی به این گزاره دارد: مجموعه‌ی گزاره‌های صادق، همه‌ی دانش طبیعی‌ست. در اینجا نیاز است که ما پیرامونِ مفهومِ گزاره و به ویژه گزاره‌های صادق از منظرِ ویتگنشتاین بیشتر بدانیم. من می‌کوشم در پست‌های بعدی نظراتِ او پیرامون اندیشه‌ی تصویر، ارزش‌های منطقی و زبان، را در یک بررسی بیشتر روشن کنم.