03-19-2014, 05:52 PM
03-19-2014, 05:58 PM
m@hdi نوشته: از نقطه نظر دینی ریشه اینکه من و شما میگوییم من روح است اما حقیقت اینه که مغزه میخواستم بدانم دقیقا کدام قسمت مغز هست؟
هیچکجای آن, همهجای آن.
روان (= روح) در بخش ویژهای از مغز نیست. اینجور بنگرید که روانیِ آب کجایِ آن است؟ در هیچکجای آن, از اندرکنش همهیِ ریزگان
آب با همدیگر است که ویژگیِ روانی آب فرامیروید, ولی اگر این ریزگان را تک تک جداکنید و بنگرید, ویژگیِ روانی ناپدید میشود:
به این در گیتیگ میگویند فرارویش (فرابرنهادگی, supervenience): مهاد فرابرنهادگی - Supervenience Principle
پارسیگر
03-19-2014, 06:21 PM
Mehrbod نوشته: هیچکجای آن, همهجای آن.
روان (= روح) در بخش ویژهای از مغز نیست. اینجور بنگرید که روانیِ آب کجایِ آن است؟ در هیچکجای آن, از اندرکنش همهیِ ریزگان
آب با همدیگر است که ویژگیِ روانی آب فرامیروید, ولی اگر این ریزگان را تک تک جداکنید و بنگرید, ویژگیِ روانی ناپدید میشود:
به این در گیتیگ میگویند فرارویش (فرابرنهادگی, supervenience): مهاد فرابرنهادگی - Supervenience Principle
پارسیگر
سپاس [گل]
اگر اشتباه برداشت نکرده باشم ، شما "من" را یا اون "من" ی که احساس می کنیم فقط نتیجۀ نظم و ارتباط میان اجزاء مغز است.
اگر در روزگاری دور ؛ دستگاهی اختراع شود که از "من" یک کپی برابر اصل کند ، "من"چه کسی خواهد بود؟ چون اون "من" کپی شده
دقیقاً نظم و خاطرات و تفکرات من را دارد، آنوقت "من" کدام من خواهم بود؟
03-19-2014, 06:34 PM
Metamorphosis نوشته: سپاس [گل]
اگر اشتباه برداشت نکرده باشم ، شما "من" را یا اون "من" ی که احساس می کنیم فقط نتیجۀ نظم و ارتباط میان اجزاء مغز است.
اگر در روزگاری دور ؛ دستگاهی اختراع شود که از "من" یک کپی برابر اصل کند ، "من"چه کسی خواهد بود؟ چون اون "من" کپی شده
دقیقاً نظم و خاطرات و تفکرات من را دارد، آنوقت "من" کدام من خواهم بود؟
*
اینها به گفتمان «کیستی / identity» برمیگردند. برداشت شما درسته, «من» چیزی بیشتر از اندرکنش همهیِ ریزگان مغز کس نیست. ما در
این سخنگاه به این پرداخته بودیم که این کیستی رونوشتناپذیر است (از روی ویژگی سرشتین ماده در تراز کوانتومیک): هویت شخصی: مسئله بقای شخص در گذر زمان - برگ 2
دربارهیِ آن من یک نسک خوب هم اینجا فراباشته بودم: خطی از کتاب ها - برگ 4
که دربارهیِ همین رونویسی کیستی داریم:
کد:
Interchangeability.
Two persons, I submit, should be considered one and the same if they can be said to experience the same events at the conscious level. Clearly this will happen if the two could be in the same quantum state, for then everything about them must be repeated as far as we know.
ترزبان:
≈ دو تن زمانی میتوانند یکی به شمار بروند که رویدادهایی که [خود]آگاهانه میآروینند, یکسان باشد.
با این کراننمایی جدا از پرسمان گیتیگِ کوانتومیک اگر ما بیانگاریم یک رونوشت فرزام هم از کسی گرفتهایم,
به بازدارندهیِ دیگری به نام اسپاشزمان برمیخوریم که نمیگذارد دو ماده یکزمان بخشی از اسپاش را بگنجانند **.
* برای نگارک کُد شان را هم میتوان تایپید:
کد:
:e306:
...
** از ادبسار کُهن خود امان:
ماتیکان دساتیر
روان کاموس است
بیش در او نگنجد دو چیز را بودن نادرست است چنانکه کسی در جایی همی نشسته است کسی دیگر آید و هم در آنجا نشیند چنانکه او را رنجه ندارد و تنگ نکند و بدانسانکه آن جا یکی را بس بود هر دو را بس باشد و در درازا و پهنا و ژرفا و چندنش؟ نیفزاید این ناشو است پس هر تن پیوسته بهرهپذیر است و تنانی که برداشته و پذیرفته اوست هم بخش کرده بهرهپذیر باشد چه بخش جای بخشکننده جاور و جایگیر است زین سپس همی گوییم که چم یکتا را بخش نیست و بهره و اخت و پاره ندارد و اگر آنرا پاره پاره شماری سمرادی و پنداری بود نه خردی و بخشناپذیر در بخشپذیر فرود نیاید و در نخواهد آمد زیر که هر چه در بهره پذیرد در آید و آنچه در بخش کردن شای فرود آید مانند گاه و جای ببخش و پاره هر آینه شمرش او توان کرد و پیکر خردی را پاره و لخت نیست پس بدین فرنود درست که روان کاموس است و تن نیست چه روان چم یکتا را جاست و آن چم یکتا در او جایگیر است و اگر جای کاموس تن و تنانی باشد هرگاه تن و تنانی را بخش کنند هرآینه کاموس هم بخش کرده شود زیرا که جایگیرد و پاره بخش کرده در آمیغ جایگیر در آن لخت باشد نه در همه و هر گاه جایگیرد در همه باشد جای گیرد در هر پاره جز جایگیر در پاره دیگر باشد بدین ناگزیر برآید بخش کردن گاه گیر پس دانسته شد که روان کاموس است.
- ماتیکان دساتیر - ب. 265 - 266
پارسیگر
03-19-2014, 06:58 PM
سپاس از پاسخ خوب و کامل شما [گل]لینک هایی که دادین را بعداً می خواهم.
پرسش:اگر ارتباط اجزای ِ مغزمان به هم بخورد دیگر ما احساس من بودن نمی کنیم؟
چه موقع احساس من از بین میره؟(البته به جز مرگ)
حافظه ما چی؟ اون در احساس بودن سهمی داره؟
اگر یک روز من کامل بمیرم و دوباره اجزای ِ بدنم را عین همان حالت قبلی کنار هم بچینند باز هم همان مَنی خواهم بود که قبلاً فکر میکردم؟
______________________________________________________
ببخشید که من مثل شما نمی تونم پارسی صحبت کنم .
پرسش:اگر ارتباط اجزای ِ مغزمان به هم بخورد دیگر ما احساس من بودن نمی کنیم؟
چه موقع احساس من از بین میره؟(البته به جز مرگ)
حافظه ما چی؟ اون در احساس بودن سهمی داره؟
اگر یک روز من کامل بمیرم و دوباره اجزای ِ بدنم را عین همان حالت قبلی کنار هم بچینند باز هم همان مَنی خواهم بود که قبلاً فکر میکردم؟
______________________________________________________
ببخشید که من مثل شما نمی تونم پارسی صحبت کنم .
03-19-2014, 07:27 PM
Metamorphosis نوشته: اگر ارتباط اجزای ِ مغزمان به هم بخورد دیگر ما احساس من بودن نمی کنیم؟خیر. شما همچنان احساس من بودن را خواهید داشت. زیرا اجزای مغزتان تشکیل دهنده « منیت» شما نیست
Metamorphosis نوشته: چه موقع احساس من از بین میره؟(البته به جز مرگ)به جرات میگم هیچوقت! کمی در این مورد تحقیق کردم. هیچ نوع بیماری در جهان دیده نشده که احساس منیت اش از بین رفته باشه!
اگر از بین رفتن منیت انسان را یک روانپریشی و بیماری روانی هم بدانیم تا حالا هیچ روانی خود را به غیر از من تعریف نکرده!
Metamorphosis نوشته: حافظه ما چی؟ اون در احساس بودن سهمی داره؟دقیقا متوجه منظورت نمیشم :-(
Metamorphosis نوشته: اگر یک روز من کامل بمیرم و دوباره اجزای ِ بدنم را عین همان حالت قبلی کنار هم بچینند باز هم همان مَنی خواهم بود که قبلاً فکر میکردم؟بنظرم! شما همان « من » خواهید بود. ولی نه همان منِ قبلی :-) نکته اینجاست که شما همچنان من هستید و این نکته خوبیه :-)
03-19-2014, 07:30 PM
Metamorphosis نوشته: ببخشید که من مثل شما نمی تونم پارسی صحبت کنم .
نوشته های مهربد اصلا پارسی نیست. من در آوردی خودشه!
زبان پارسی را به گند کشیده!
میزنگم. بزنگولید! .
03-19-2014, 07:52 PM
یه نفر نوشته: نوشته های مهربد اصلا پارسی نیست. من در آوردی خودشه!
زبان پارسی را به گند کشیده!
میزنگم. بزنگولید! .
اگر برای حرف مفت مالیات میزاشتند دهن خیلیا بسته میشد!
03-19-2014, 08:36 PM
Persepolis نوشته: اگر برای حرف مفت مالیات میزاشتند دهن خیلیا بسته میشد!اولیش نوهموندانی مانند شما
03-19-2014, 10:07 PM
Metamorphosis نوشته: سپاس از پاسخ خوب و کامل شما [گل]لینک هایی که دادین را بعداً می خواهم.
Metamorphosis نوشته: پرسش:اگر ارتباط اجزای ِ مغزمان به هم بخورد دیگر ما احساس من بودن نمی کنیم؟
درسته, ولی شما این را نخواهید دانست; مغز و کیستی تا یک اندازهای جای دستکاری دارند (مانند کِشی یا فنری ببینید که تا یک جایی تَـوند کشیده شدن
دارد), ولی اگر از این مرز و آستانه بگذریم کیستی پیشین مُرده و یک کیستی نو زاده خواهد شد که این نوکیستی, خود اش را همچنان همان کیستی پیشین میشناسد.
به زبان دیگر, نگرش درونخویشانه و اینکه کَس خود اش را که و چه میداند گواهِ بسنده از اینکه همان کس پیشین میباشد, نیست.
به زبان باز کوتاهتر: هیچ راهی نیست با رونویسی به جاودانگی برسیم.
Metamorphosis نوشته: چه موقع احساس من از بین میره؟(البته به جز مرگ)
پیش از مرگ در همان خفتن هم شاید از میان میرود. از یک دیدگاه (نسکی که بالا پیوند دادم نیز به این پرداخته) میتوان
گفت با هر بار خفتن کیستی پیشین مرده و یک کیستی نو زاده میشود; من خودم با این نگرش چندان همسو نیستیم.
کیستی و سُهش «من» بمانند همان کِش (یا فنر) که گفتیم تا یک آستانهای توانایی کشیدگی و واکشیدگی را دارد. نمونهوار زمانیکه سَر هنگام سوار شدن
به درِ خودرو میخورد هم شُماری از پییاختههایِ مغز میمیرند, هتّا بجز آن در هر تیک از زمان همهیِ ما میانگین یک پییاخته را برای همیشه از دستمیدهیم!
پس این چیزهایِ شناخته شدهیِ فراوان هم میتوانند بجز مرگ کیستی را نیست کنند:
کوبش سنگین: از دست رفتن بخش بزرگی از پییاختهها
آلزایمر: نابودی پییاختهها
شکاف دو نیمسپهر مغز: Split-brain - WiKi
...
آلزایمر: نابودی پییاختهها
شکاف دو نیمسپهر مغز: Split-brain - WiKi
...
Metamorphosis نوشته: حافظه ما چی؟ اون در احساس بودن سهمی داره؟
١٠٠%.
کیستی ما کمابیش چیزی بجز همان ویر و یاد و یادمانهایمان نیست. اینکه ما کی هستیم در خودْ اینکه ما کی بودهایم را دارد.
بیانگارید ویر کسی را میتُهیگیم و یک منش و کیستی نو روی مغز اش سوار میکنیم; این کَس بیگمان دیگر همان کسی که ما میشناختیم نیست.
Metamorphosis نوشته: اگر یک روز من کامل بمیرم و دوباره اجزای ِ بدنم را عین همان حالت قبلی کنار هم بچینند باز هم همان مَنی خواهم بود که قبلاً فکر میکردم؟
در نسک نامبرده به این هم پرداخته شده و هتّا تا آنجا دوراندیشیدهاند (یا دورپنداشتهاند) که در
آینده باید به چه راهی بتوان چینش منشها و کسانِ مرده و نابود شده را یافته و آنها را هم باززیواند.
با این همه ما دو مرزمندی نمایاندیم آنجاست:
١- نمیتوان در تراز کوانتومیک از چینش ویژهیِ پییاختههایِ مغز رونوشت: در جهان هیچ دو چیز []یکسان[/b] راستینی نداریم, تنها چیزهایِ همارز داریم.
٢- نمیتوان ایستار و پریستارهایی که کیستی در آن بوده را از نو داشت: اسپاشزمان شما را بندِ یک دم و یک جا از زمان کرده.
٢- نمیتوان ایستار و پریستارهایی که کیستی در آن بوده را از نو داشت: اسپاشزمان شما را بندِ یک دم و یک جا از زمان کرده.
که این دو را روی هم میتوان «سامهیِ پیوستگیِ کیستی» نامید.
پس اگر بیانگاریم که هزار سال دیگر بتوانند بگونهای چینش مغز شما را بفرزامی
هم دربیاورند, همچنان نمیتوانند شما را بازبزیوانند چون سامهیِ دوم بالا هنوز در دست اشان نیست.
ولی همچنان یک گزینهیِ کمرنگ میماند و آنهم اینکه خود جهان شما را دوباره بسازد, زیرا جهان جاودان است و بیکران زمان دارد و از اینرو میتوان
بآسانی انگاشت که بارها بار همهیِ ما را چنان که اکنون هستیم پدیدآورده و ب.ن. این چیزهاییکه من هماکنون مینویسم
را نیز بارها بار پیشتر یکسان نوشته باشم و شما هم خوانده باشید و به اندیشهیِ یکسانی هم رسیده باشید!
Metamorphosis نوشته: ______________________________________________________
ببخشید که من مثل شما نمی تونم پارسی صحبت کنم .
خواهش میکنم این جای پوزش خواستن ندارد.
اگر دوست داشتید ته نوشته هایتان مانند من یک "پارسیگر" میتوانید بنویسید تا واژههایِ سره و پارسیک را برچسبانده و پیوند رنگارنگ بزند.
پارسیگر