دفترچه

نسخه‌ی کامل: هویت شخصی: مسئله بقای شخص در گذر زمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4
Mehrbod نوشته: با این همه این پرسش هنوز بجای خود هست که اگر دو نیمسپهر[sup][aname=rpaf9a4][[/aname][anchor=paf9a4]1][/anchor][/sup] مغز کسی را به دو تن جداگانه بپیوندانیم, کیستی وی چه میشود و کجا میرود.

به نگر من با این جُدایش[sup][aname=rpa3a29][[/aname][anchor=pa3a29]2][/anchor][/sup] ما یک کیستی را برای همیشه بخشیده‌ایم و دیگر دو کیستی جداگانه خواهیم داشت, بدین ریخت
که اگر یک نیمسپهر از مغز کسی بجداییم, سپس دوباره به او بپیوندانیم دیگر «خود اش» نخواهد بود, بساکه سه باره‌یِ گوناگون خواهیم داشت:
کیستیِ پیشاجدایش
دو کیستی جداگانه
نوکیستی بازپیوسته


به دیگر سخن, به دید من همگاهشی[sup][aname=rpae4af][[/aname][anchor=pae4af]3][/anchor][/sup] (synchronicity) آنجا هست (در تراز[sup][aname=rpaee4b][[/aname][anchor=paee4b]4][/anchor][/sup] کوانتومی) که اگر آنرا بشکنیم
هرگز نمیتوانیم به آن باز دست یابیم, درست بمانند درهمتنیدگی (entanglement)‌ در مکانیک کوانتوم.

روشن است هیچکدام اینها پوچشپذیری[sup][aname=rpafb88][[/aname][anchor=pafb88]5][/anchor][/sup] هم ندارند و اینکه خود کس درباره‌یِ کیستیِ خود چه بگوید هم به کاری نمیاید, در نمونه‌یِ بالا پس از پیوند دو تن
هر دو میتوانند بداوند[sup][aname=rpa8d99][[/aname][anchor=pa8d99]6][/anchor][/sup] که کیستیِ پیشاجدایش را دارند, ولی ما فرنودانه[sup][aname=rpa0aa8][[/aname][anchor=pa0aa8]7][/anchor][/sup] میدانیم چنین چیزی شدنی نیست, پس یا یکی از آنها دارد, یا هیچکدام (گزینه‌یِ ما).







----
[aname=paf9a4]1[/aname]. [anchor=rpaf9a4]^[/anchor] nim+sepehr::Nimsepehr || نیمسپهر: نیمکره Ϣiki-En hemisphere Hemisphäre
[aname=pa3a29]2[/aname]. [anchor=rpa3a29]^[/anchor] Jodâyidan || جداییدن: جدا کردن to separate
[aname=pae4af]3[/aname]. [anchor=rpae4af]^[/anchor] ham+gâhidan::Hamgâhidan || همگاهیدن: Ϣiki-En to synchronize
[aname=paee4b]4[/aname]. [anchor=rpaee4b]^[/anchor] tarâx+tan::Tarâxtan || تراختن: ترتیب دادن Dehxodâ, Ϣiki-En to arrange arrangieren
[aname=pafb88]5[/aname]. [anchor=rpafb88]^[/anchor] puc+eš+pazir+i::Pucešpaziri || پوچشپذیری: ابطالپذیری Ϣiki-En refutability; falsifiability
[aname=pa8d99]6[/aname]. [anchor=rpa8d99]^[/anchor] Dâvidan || داویدن: داو کردن; ادعا کردن Ϣiki-En, ϢDict-Pâ, Dehxodâ to claim
[aname=pa0aa8]7[/aname]. [anchor=rpa0aa8]^[/anchor] farnud+âne::Farnudâne || فرنودانه: منطق‌وار Ϣiki-En logically
brilliant;)
به نظر من اگر تمرکز ارتباط نورون ها در یک طرف باشه میشه گفت شخصیت اصلی از دست نرفته مگر نه طبیعتا خود از بین رفته و ما با شخصیت جدیدی رو به رو هستیم.
با سپاس از مشارکت دوستان، بحثهای جالبی مطرح شد، اما کمابیش کسی از دوستان به اصل مسئله ای که من در ذهن دارم نپرداخت.

مقاله بسیار مفیدی در دانشنامه فلسفه استنفورد در مورد هویت شخصی هست، که دیدگاه های متداول میان فلاسفه در مورد این موضوع را مطرح کرده. آنطور که من دیدم، پیشفرض تقریبا همه آنها اینست که ما، در شرایط عادی (که نه ضربه مغزی شده ایم، نه عمل جراحی مغزی داشتیم و ...) در گذر زمان باقی می مانیم، و حالا به این می پردازند که چه شرایطی برای این بقا لازم و کافی است، و تحت چه شرایطی نابود می شویم. اکثرا هم نوعی پیوستگی را لازم دانسته اند، مانند آنچه مهربد گرامی گفت:

Mehrbod نوشته: شناسه یا کیستی (برابر identity) در اسپاشزمان گره خورده و نمیتواند از آن جدا شود: شما همان چینش ویژه‌یِ مغراتان هستید و نمیتوان بی نگرش به پیوستگی هستی شما در اسپاشزمان, هستومندی (کیستی) شما را هرگز جابه‌جا کرد.

اما آن پیشفرض، همان چیزی است که من در این جستار میخواهم زیر سوال ببرم. از کجا می دانیم که ما (تجربه اول شخص) باقی می مانیم؟ پیوستگی (از هر نوع که باشد) چگونه می تواند چنین چیزی را نتیجه دهد؟

شاید پرسش برای دوستان کمی مضحک به نظر برسد. اما به این نمونه توجه کنید. فرض کنید در یک نیمه شب همسر شما را از رختخواب بدزند، از روی او یک کلون (کپی 100% از ساختار مادی بدن) بگیرند، نسخه اصلی را بکشند، و سپس کلون را به رختخواب برگردانند، در حالی که شما تمام شب را در خواب بوده اید. پس از این اتفاق، نه هیچ کس از اطرافیان، و نه خود کلون، چیزی از قضیه نمی توانند بفهمند، و همه او را همان شخص قبلی می بینند، در حالی که همسر واقعی شما مرده است، و چیزی جز نیستی تجربه نمی کند. کلون از حقوق بازنشستگی همسر واقعی شما استفاده می کند، در حالی که کار را همسر واقعی شما انجام داده، و رفاه کلون برای او کوچکترین اهمیتی نداشته است.

از کجا می توانیم بدانیم که رابطه ما با شخص 20 سال آینده مان، درست مانند رابطه شخص و کلون نیست؟ بله اینجا تفاوتی هست، و آن تفاوت هم پیوستگیست، اما پیوستگی چگونه می تواند دلیل باشد؟ مسئله اینست که اگر واقعیت این باشد که من همین اکنون به وجود آمده باشم (مانند کلون)، و شخصی که چند لحظه پیش بدن من را داشت، نیست شده باشد، درست همان حال و فکری را خواهم داشت که در صورت بقا می داشتم. اینکه یکی آن بیرون باشد که ذهنش کاملا با من یکسان است، دلیل نمی شود که حتما من باشد.
Mehrbod نوشته: با این همه این پرسش هنوز بجای خود هست که اگر دو نیمسپهر مغز کسی را به دو تن جداگانه بپیوندانیم, کیستی وی چه میشود و کجا میرود.
.
.
.

بیماران دوپاره مخ (split-brain) تا حدودی مصداق همان مسئله شکافت هستند. در آنها جسم پینه ای، که رابط میان دو نیمکره مغزی است، قطع شده است. رفتار این دسته از بیماران در بسیاری موارد دلالت بر وجود دو ذهن/خودآگاهی مستقل در یک بدن دارد. آزمایشهای زیادی روی این افراد انحام شده که نشان می دهد گاهی نیمکره راست و نیمکره چپ با هم موافق نیستند، یا گاهی یک نیمکره چیزی را می داند که دیگری نمی داند. واگرایی میان دو نیمکره از همان لحظه قطع اتصال آنها شروع می شود، اما پس از گذشت مدت کافی، این دو شخص یاد می گیرند که چگونه با همکاری هم در یک بدن زندگی کنند.

البته مسئله جالب اینجاست که این افراد خودشان را دوپاره نمی بینند، و یک "خود" یکپارچه برای خودشان قائل هستند. برای توضیح این مسئله، تئوری تفسیرگر مطرح شده که می گوید کارکردی در نیمکره چپ مغز هست که وظیفه اش ساختن یک توضیح و تصویر یکپارچه از "خود" در رابطه با جهان بیرون است. از آنجا که در اکثر افراد، نیمکره چپ در سخنوری غالب است، در بیماران دوپاره مخ هم، این نیمکره چپ است که به پرسش های شفاهی پاسخ می دهد. در حالی که نیمکره راست به نوعی لال است.

حال آیا با قطع جسم پینه ای، شخص می میرد؟
Unknown نوشته: شاید پرسش برای دوستان کمی مضحک به نظر برسد. اما به این نمونه توجه کنید. فرض کنید در یک نیمه شب همسر شما را از رختخواب بدزند، از روی او یک کلون (کپی 100% از ساختار مادی بدن) بگیرند، نسخه اصلی را بکشند، و سپس کلون را به رختخواب برگردانند، در حالی که شما تمام شب را در خواب بوده اید. پس از این اتفاق، نه هیچ کس از اطرافیان، و نه خود کلون، چیزی از قضیه نمی توانند بفهمند، و همه او را همان شخص قبلی می بینند، در حالی که همسر واقعی شما مرده است، و چیزی جز نیستی تجربه نمی کند. کلون از حقوق بازنشستگی همسر واقعی شما استفاده می کند، در حالی که کار را همسر واقعی شما انجام داده، و رفاه کلون برای او کوچکترین اهمیتی نداشته است.
آن کس مانند هر کس دیگر برای فرازیست ژن خود در کوشش و تکاپو بود و از آنجایی که کلون
درست دارای همان ژنها ست، این پول بازنشستگی راه دوری نمیرود. اینکه ما دانش و فند را
به پیش میبریم ، از بیخ, فرمان ژن ها, ( برای کنجکاوی و آموختن دانش و فند و پیشبرد پزشکی
و کلون و این چیزها), و برای این است که بگونه ای، بهزیستی و فرازیست ژنهارا فراهم کنیم.
مرگ ما هم یک فرمان ژنتیک در همین راستاست که به زادمان های نوین، جا و بنمایه (منابع)
بدهیم و همچنین این دستیافت (فرصت) را به ژن های بدهیم که خود رادر هر زادمان با
دگرگونی های زیستبوم همساز کنند.


[SIZE=3][/SIZE]
Unknown نوشته: ...

اما آن پیشفرض، همان چیزی است که من در این جستار میخواهم زیر سوال ببرم. از کجا می دانیم که ما (تجربه اول شخص) باقی می مانیم؟ پیوستگی (از هر نوع که باشد) چگونه می تواند چنین چیزی را نتیجه دهد؟

شاید پرسش برای دوستان کمی مضحک به نظر برسد. اما به این نمونه توجه کنید. فرض کنید در یک نیمه شب همسر شما را از رختخواب بدزند، از روی او یک کلون (کپی 100% از ساختار مادی بدن) بگیرند، نسخه اصلی را بکشند، و سپس کلون را به رختخواب برگردانند، در حالی که شما تمام شب را در خواب بوده اید. پس از این اتفاق، نه هیچ کس از اطرافیان، و نه خود کلون، چیزی از قضیه نمی توانند بفهمند، و همه او را همان شخص قبلی می بینند، در حالی که همسر واقعی شما مرده است، و چیزی جز نیستی تجربه نمی کند. کلون از حقوق بازنشستگی همسر واقعی شما استفاده می کند، در حالی که کار را همسر واقعی شما انجام داده، و رفاه کلون برای او کوچکترین اهمیتی نداشته است.

اینکه شما کسی را با همه‌یِ یاد و ویر[sup][aname=rpae9e3][[/aname][anchor=pae9e3]1][/anchor][/sup] اش بتاگید[sup][aname=rpa64a9][[/aname][anchor=pa64a9]2][/anchor][/sup] (همتا{گ}) تنها مایه‌یِ این میشود که یک رونوشت[sup][aname=rpa993f][[/aname][anchor=pa993f]3][/anchor][/sup] از
او گرفته باشید, این رونوشت یک کیستی جداگانه‌ای دارد, گرچه بسیار نزدیک به کیستیِ تاگیده‌یِ خویش باشد.

من نکته‌یِ نمونه را نمیگیرم.



Unknown نوشته: از کجا می توانیم بدانیم که رابطه ما با شخص 20 سال آینده مان، درست مانند رابطه شخص و کلون نیست؟

میتواند باشد, ولی سودی برای خودِ شمای زنده ندارد, برای ژنهایتان دارد!





Unknown نوشته: بله اینجا تفاوتی هست، و آن تفاوت هم پیوستگیست، اما پیوستگی چگونه می تواند دلیل باشد؟ مسئله اینست که اگر واقعیت این باشد که من همین اکنون به وجود آمده باشم (مانند کلون)، و شخصی که چند لحظه پیش بدن من را داشت، نیست شده باشد، درست همان حال و فکری را خواهم داشت که در صورت بقا می داشتم. اینکه یکی آن بیرون باشد که ذهنش کاملا با من یکسان است، دلیل نمی شود که حتما من باشد.

سخن ما هم همین است دیگر, اگر کسی آن بیرون باشد که مانند شما بسهد[sup][aname=rpa4d85][[/aname][anchor=pa4d85]4][/anchor][/sup] و بیاندیشد و برفتارد[sup][aname=rpa2c32][[/aname][anchor=pa2c32]5][/anchor][/sup], همان شما نیست, تنها رونوشتی از شما است.

ما اینجا (بی پوچش‌پذیری[sup][aname=rpa6e01][[/aname][anchor=pa6e01]6][/anchor][/sup]) و تنها با نگرش به فرایند‌هایِ گیتیگ[sup][aname=rpa608a][[/aname][anchor=pa608a]7][/anchor][/sup] (طبیعی) گفتیم که یک ابرسازواره[sup][aname=rpa41d9][[/aname][anchor=pa41d9]8][/anchor][/sup]
همچون کیستیِ آدمی, وابسته به اسپاشزمانی[sup][aname=rpa18cf][[/aname][anchor=pa18cf]9][/anchor][/sup] است که در آن پدید آمده و نمیتوان هرگز آنرا بدرستی تاگید.

بیایید اینگونه بنگرید, شما روی رایانه اتان یک فرتور[sup][aname=rpac1a9][[/aname][anchor=pac1a9]10][/anchor][/sup] از کسی دارید و آنرا رونوشت میگیرید و اکنون دو فرتور A.jpg و B.jpg دارید که هر دو یک چیزی را نشان میدهند:
— آیا رونوشت‌های A و B یکسان هستند؟

از دید کسیکه روی نمایشگر A و‌ B را میبیند یکی هستند, ولی:
١. روی رایانه با اندکی دگرسانی[sup][aname=rpaafb8][[/aname][anchor=paafb8]11][/anchor][/sup] ذخیره شده‌اند (در تراز[sup][aname=rpad604][[/aname][anchor=pad604]12][/anchor][/sup] کوانتومی A و B یکی نیستند).
٢. روی hdd رایانه هر کدام جایِ جداگانه‌ای را دارند.
٣. هر بار که فرتور را باز میکنید چیز اندک دگرسانی در ram رایانه اتان بار میشود.
٤. ...








----
[aname=pae9e3]1[/aname]. [anchor=rpae9e3]^[/anchor] Vir || ویر: حافظه; یاد; memory || ویر: ذهن mind
[aname=pa64a9]2[/aname]. [anchor=rpa64a9]^[/anchor] Tâgidan || None: شبیه‌سازی کردن; تاگ‌سازی Ϣiki-En to clone
[aname=pa993f]3[/aname]. [anchor=rpa993f]^[/anchor] ru+nevešt::Runevešt || رونوشت: کپی Dehxodâ, Ϣiki-En copy
[aname=pa4d85]4[/aname]. [anchor=rpa4d85]^[/anchor] sah+istan::Sahistan <— Sehistan || سهیستن: به نظر رسیدن MacKenzie to seem erscheinen
[aname=pa2c32]5[/aname]. [anchor=rpa2c32]^[/anchor] raftâr+idan::Raftâridan || رفتاریدن: رفتار کردن Ϣiki-En to behave sich verhalten
[aname=pa6e01]6[/aname]. [anchor=rpa6e01]^[/anchor] puc+eš+pazir+i::Pucešpaziri || پوچشپذیری: ابطالپذیری Ϣiki-En refutability; falsifiability
[aname=pa608a]7[/aname]. [anchor=rpa608a]^[/anchor] git+ig::Gitig || گیتیگ: physics: مادی اینجهانی در برابر ماورالطبیعه Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ physics
[aname=pa41d9]8[/aname]. [anchor=rpa41d9]^[/anchor] abar+sâz+vâre::Abarsâzvâre || ابرسازواره: Ϣiki-En superorganism
[aname=pa18cf]9[/aname]. [anchor=rpa18cf]^[/anchor] espâš+zamân::Espâšzamân || اسپاشزمان: Ϣiki-En spacetime Raumzeit
[aname=pac1a9]10[/aname]. [anchor=rpac1a9]^[/anchor] Fartur || فرتور: عکس; بگرایند برگرفته از پرتو loghatnameh.com picture
[aname=paafb8]11[/aname]. [anchor=rpaafb8]^[/anchor] digar+sân+i::Digarsâni <— Degarsâni || دیگرسانی: تفاوت ⚕Heydari difference
[aname=pad604]12[/aname]. [anchor=rpad604]^[/anchor] tarâx+tan::Tarâxtan || تراختن: ترتیب دادن Dehxodâ, Ϣiki-En to arrange arrangieren
مزدك بامداد نوشته: آن کس مانند هر کس دیگر برای فرازیست ژن خود در کوشش و تکاپو بود و از آنجایی که کلون
درست دارای همان ژنها ست، این پول بازنشستگی راه دوری نمیرود. اینکه ما دانش و فند را
به پیش میبریم ، از بیخ, فرمان ژن ها, ( برای کنجکاوی و آموختن دانش و فند و پیشبرد پزشکی
و کلون و این چیزها), و برای این است که بگونه ای، بهزیستی و فرازیست ژنهارا فراهم کنیم.
مرگ ما هم یک فرمان ژنتیک در همین راستاست که به زادمان های نوین، جا و بنمایه (منابع)
بدهیم و همچنین این دستیافت (فرصت) را به ژن های بدهیم که خود رادر هر زادمان با
دگرگونی های زیستبوم همساز کنند.


[SIZE=3][/SIZE]

درست است که بقای ژنها برای بقای نسل، لازم است، اما بقای نسل برای من اهمیتی ندارد، و حتی خیال بچه دار شدن هم ندارم. برای من بقای خودم اهمیت دارد، و این تاپیک در مورد همین مسئله است.
Unknown نوشته: بیماران دوپاره مخ (split-brain) تا حدودی مصداق همان مسئله شکافت هستند. در آنها جسم پینه ای، که رابط میان دو نیمکره مغزی است، قطع شده است. رفتار این دسته از بیماران در بسیاری موارد دلالت بر وجود دو ذهن/خودآگاهی مستقل در یک بدن دارد. آزمایشهای زیادی روی این افراد انحام شده که نشان می دهد گاهی نیمکره راست و نیمکره چپ با هم موافق نیستند، یا گاهی یک نیمکره چیزی را می داند که دیگری نمی داند. واگرایی میان دو نیمکره از همان لحظه قطع اتصال آنها شروع می شود، اما پس از گذشت مدت کافی، این دو شخص یاد می گیرند که چگونه با همکاری هم در یک بدن زندگی کنند.

البته مسئله جالب اینجاست که این افراد خودشان را دوپاره نمی بینند، و یک "خود" یکپارچه برای خودشان قائل هستند. برای توضیح این مسئله، تئوری تفسیرگر مطرح شده که می گوید کارکردی در نیمکره چپ مغز هست که وظیفه اش ساختن یک توضیح و تصویر یکپارچه از "خود" در رابطه با جهان بیرون است. از آنجا که در اکثر افراد، نیمکره چپ در سخنوری غالب است، در بیماران دوپاره مخ هم، این نیمکره چپ است که به پرسش های شفاهی پاسخ می دهد. در حالی که نیمکره راست به نوعی لال است.

آری, با این همه اینجا ما دو کیستی گرفتار در یک کالبد[sup][aname=rpad68b][[/aname][anchor=pad68b]1][/anchor][/sup] را داریم که هر دو میاندیشند کیستی پیشاجدایش را دارند, ولی از روی همین
آزمایش‌ها که گفتید روشن میشود که یکی نیستند, زمانیکه یک نگاره[sup][aname=rpa51fd][[/aname][anchor=pa51fd]2][/anchor][/sup] را به دو چشم بیمار می‌نمایانند دو پاسخ دگرسان[sup][aname=rpa37f3][[/aname][anchor=pa37f3]3][/anchor][/sup] از
هر نیمسپهر[sup][aname=rpaecb3][[/aname][anchor=paecb3]4][/anchor][/sup] میگیرند, که سپس هر دو نیمسپهر ناکامانه میکوشند پاسخ دیگری را در سازگاری با پاسخ خود اشان بنمایانند.



Unknown نوشته: حال آیا با قطع جسم پینه ای، شخص می میرد؟

با جدایش[sup][aname=rpa8760][[/aname][anchor=pa8760]5][/anchor][/sup] corpus callosum, آری.





----
[aname=pad68b]1[/aname]. [anchor=rpad68b]^[/anchor] Kâlbod || کالبد: قالب Dehxodâ, Ϣiki-En template || کالبد: تن جاندار Dehxodâ body körper
[aname=pa51fd]2[/aname]. [anchor=rpa51fd]^[/anchor] negâr+e::Negâre || نگاره: تصویر Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ image
[aname=pa37f3]3[/aname]. [anchor=rpa37f3]^[/anchor] digar+sân::Digarsân <— Degarsân || دیگرسان: متفاوت Ϣiki-En different
[aname=paecb3]4[/aname]. [anchor=rpaecb3]^[/anchor] nim+sepehr::Nimsepehr || نیمسپهر: نیمکره Ϣiki-En hemisphere Hemisphäre
[aname=pa8760]5[/aname]. [anchor=rpa8760]^[/anchor] Jodâyidan || جداییدن: جدا کردن to separate
Unknown نوشته: درست است که بقای ژنها برای بقای نسل، لازم است، اما بقای نسل برای من اهمیتی ندارد، و حتی خیال بچه دار شدن هم ندارم. برای من بقای خودم اهمیت دارد، و این تاپیک در مورد همین مسئله است.
خب، شما این کژی از هنجار را دارید،
ولی بیشینگان چنین نیستند. تازه همین
که میخواهید خودتان بجا بمانید بازهم
در راستای ماندن ژن است.
این کژی از هنجار، به نابودی ژن شما
که گرفتار این کژی شده می انجامد و
ژن هایی بجای میمانند که فرزند دوست
باشند. همجنسگرایان هم همینگونه
از میان میروند و برای همین هرگز
همجنسگرایی بالای ۵% نداریم !

ما دو نوع یکسانی داریم:

یکسانی کیفی: زمانی که A و B دو چیز کاملا یکسان باشند. (qualitative identity)
یکسانی عددی: زمانی که A و B یک چیز باشند. (numerical identity)

مسئله این جستار درباره یکسانی عددی بوده است. برگردیم به همان مسئله شکافت. از آنجا که عمل همیسفرکتومی تغییر چندانی روی شخصیت فرد ندارد، بنابراین اگر بخواهیم برای شخص هویتی قائل شویم که مثلا پس از 20 سال هم تغییر نمی کند، می توان گفت که شخص قبل از عمل و بعد از عمل هم یکی هستند. حال تناقض ناشی از قائل شدن هویت، زمانی روشن می شود که دو نیمکره به دو شخص چپی و راستی برسد. در این صورت، ما دو شخص داریم که هر کدام با شخص قبل از عمل یکسانی عددی دارند، و در نتیجه این دو شخص نیز با هم یکسانی عددی دارند (خاصیت ترایایی هویت)، که این تناقض است.
Mehrbod نوشته: اینکه شما کسی را با همه‌یِ یاد و ویر[SUP][aname=rpae9e3][[/aname][anchor=pae9e3]1][/anchor][/SUP] اش بتاگید[SUP][aname=rpa64a9][[/aname][anchor=pa64a9]2][/anchor][/SUP] (همتا{گ}) تنها مایه‌یِ این میشود که یک رونوشت[SUP][aname=rpa993f][[/aname][anchor=pa993f]3][/anchor][/SUP] از
او گرفته باشید, این رونوشت یک کیستی جداگانه‌ای دارد, گرچه بسیار نزدیک به کیستیِ تاگیده‌یِ خویش باشد.

من نکته‌یِ نمونه را نمیگیرم.

میتواند باشد, ولی سودی برای خودِ شمای زنده ندارد, برای ژنهایتان دارد!

پرسش اینست که آیا ما باید برای رفاه کلونها به اندازه نسخه اصلی اهمیت قائل باشیم؟ تنها تفاوت نسخه اصلی با کلونها، پیوستگی است، که آنهم چیزی را ثابت نمی کند. چنانچه آن دیدگاهی که در پست آغازین مطرح شد درست باشد، ما چه دلیلی برای آینده نگری داریم، جز پیروی کورکورانه از یک غریزه یا توهم؟ چرا که برای مرگ، نیازی به قطع جسم پینه ای یا تله پورت و ... نداریم، هر لحظه ما نیست می شویم، و شخص جدیدی پدید می آید که چون حافظه شخص قبلی را دارد، خودش را او می داند، پس نتیجه می گیرد که زنده مانده!
صفحات: 1 2 3 4